نسخه چاپی

به من نگویید مداح !

آلبوم «خاموش» چند سال قبل با صدای ایشان منتشر شد و همین اواخر هم قرار بود كنسرتش را روی صحنه ببرد كه بنا به دلایلی این برنامه به مرحله اجرا نرسید و به آینده موكول شد.

«روزی در تقاطع خیابان کردستان پشت چراغ قرمز و پشت فرمان اتومبیل بودم که دو جوان به سمت من آمدند و گفتند که شما آقای کویتی‌پور هستید؟ من هم گفتم بله. آنها گفتند که پدر ما هم در جنگ بوده و گاهی به شوخی می‌گوید شما با خواندن‌تان خیلی‌ها را به کشتن دادید. من هم لبخندی زدم و گفتم اگر امروز من به شما زور بگویم قبول می‌کنید؟ گفتند نه. گفتم همان‌طور که شما زیر بار زور نمی‌روید، دیگر مردم ایران هم زیر بار زور نمی‌روند. تمام رزمندگانی که در جبهه‌ها بودند با باور و اعتقاد آمده بودند و جنگیدند. اگر ما می‌توانستیم در آن ایام قطعه‌ای حماسی بخوانیم، حاصل شور و حالی بود که در میان رزمندگان وجود داشت. متاسفانه دوربین‌های تلویزیونی در تصاویری که از آن زمان ضبط کرده‌اند تنها به ما که می‌خواندیم توجه داشتند. کاش شما هم بودید و شور و حال رزمندگان را می‌دیدید.»

روزنامه اعتماد به بهانه بازنشر آلبوم ( خاموش ) غلام کویتی پور گفت‌وگویی با او انجام داده که می‌خوانید

حاج غلام کویتی پور خیلی به ندرت حرف می‌زند، ولی عمده گفت‌وگوهایش مشخصا از چند فاکتور کلی برخوردارند : «حسرت برخی اتفاقات، زخم زبان و گله هایی تند.»

کویتی‌پور پایه‌گذار یک اتفاق عجیب در دنیای موسیقی بود؛ اتفاقی که باعث شد تا خیلی از مداح‌های دیگر که تا آن موقع دل و جرات نزدیک‌شدن به موسیقی را نداشتند، کمی راحت‌تر وارد این فضا شوند. اما خود وی چندان از این اتفاق راضی نبود؛ نه به خاطر اینکه از مداحی وارد فضای پرالتهاب موسیقی شده است، بلکه به خاطر دلخوری‌هایی که از انتشار آلبوم‌های اولش یعنی «غریبانه ١و٢» دارد؛ اما بالاخره بعد از سال‌ها تصمیم گرفت تا تمام این دلخوری‌ها را کنار بگذارد و آلبوم جدیدش را که همان حال و هوای موسیقی مذهبی را دارد وارد بازار کند.

آلبوم «خاموش» چند سال قبل با صدای ایشان منتشر شد و همین اواخر هم قرار بود کنسرتش را روی صحنه ببرد که بنا به دلایلی این برنامه به مرحله اجرا نرسید و به آینده موکول شد.

حرف‌های بالا تنها بخشی از سخنان این مداح نامی کشور است؛ مداحی که در آستانه شب‌های قدر، هنوز اعتقاد دارد نباید لفظ «مداح» را برای او استفاده کرد و اینکه «لفظ مداح وظیفه می‌آورد و لیاقت می‌خواهد...»

خواننده ارزشی؟

من خودم را خواننده ارزشی نمی‌دانم. من خواننده ایرانی هستم. یک رگم عرب و یک رگم فارس است. من غم مملکت و مردمم را خورده‌ام و این غم من را به معرفت سوق داد. من به همه سبک‌های موسیقی در سراسر دنیا اعتقاد دارم و هر گاه قطعه‌ای می‌شنوم، وظیفه خودم می‌دانم تا پایان آن را بشنوم.

در تمام این سال‌ها وقتی کسی خبری از ما می‌گرفت، می‌گفتیم: «هر چی عشق داشتم را از من گرفتند». متاسفانه در دنیای هنر ما، مافیا حرف اول را می زند و دیگر نه سلیقه‌ای مانده و نه کسی دل می‌سوزاند. با این سکوت می‌خواستم به نوعی از همه فاصله بگیرم و حداقل پیش وجدان خودم راحت باشم که به کسی باج نداده‌ام و آخر سر هم وقتی اجاره خانه‌ام شش ماه، شش ماه عقب می‌افتاد، از این دنیا بدم می‌آمد. اینها همه درد است. این دردها را به نوعی در این آلبوم فریاد زده‌ام و به نوعی تمام احساسم را در آن گنجانده‌ام. آلبوم «خاموش» را در اصل نخستین کار موسیقیایی خود می‌دانم. با اینکه قرار بود یکی دو تا از کارها حال و هوای باورهای دینی- مداحی را داشته باشد، ولی رفته رفته بیشتر به سمت این وادی گرویده شدیم و به آن پرداختیم؛ هر چند معتقدم موسیقی و کلا هنر نباید صرفا به باورهای اعتقادی یک جامعه خلاصه شود. دنیای هنر فضای بی‌نهایت و گسترده‌ای دارد که باید همسو با آن جلو رفت. چارلی چاپلین می‌آید ولی باز هم بالاتر از چاپلین خواهند آمد. تکنولوژی پیشرفت می‌کند. انسان‌های خارق‌العاده هم خواهند آمد.

حالا چند سال بعد از انتشار آن آلبوم باز هم بازنشری از آن در بازار اتفاق افتاده که انرژی من را برای ادامه دادن زیاد کرده است.

مداح؟

من بارها خواهش کرده‌ام از لفظ مداح برای من استفاده نشود. ما در حد حماسه‌سرا هم نیستیم، چه برسد به مداح. مداح اهل بیت جایگاهش خیلی بالاست. مداحی سیر و سلوکی دارد. متاسفانه در جامعه ما هر کس میکروفن را می‌بیند، می‌گوید بلندگو را بده به من. ماجرای اصطلاح مداح‌های این دوره زمانه هم تقریبا همین‌گونه است. با نسبت دادن این واژه به یک سری افراد نالایق، آبروی یک عده مداح مخلص را نبریم. من فقط دو نفر از دوستان را می شناسم که واقعا واژه «مداح» تنها برازنده آنهاست. البته ناگفته نماند آنها جزو معروف‌های این وادی نیستند و شاید هم دوست نداشته باشند که من اسم شان را بیاورم ولی هم صدای داوودی دارند و هم اخلاقیتی دارند که من در زندگی‌ام خیلی زیاد از آنها درس گرفته‌ام.

خرمشهر؟

قرآن به ما یاد می‌دهد که قلبت برای همه مردم و همنوعانت بتپد. خرمشهر هم یک قطعه از جهان است که من در آن زندگی می‌کنم. اما این حق خرمشهر نیست. ول مانده... باید زودتر و زیباتر از اینها ساخته شود. برای بازسازی خرمشهر خیلی‌ها آمدند و رفتند ولی اتفاق خاصی نیفتاد. این همیشه اذیتم می‌کند که عروس جنوب، هنوز هم آثار آن روزهای جنگ را بر پیکره‌اش می‌بیند.

این شب های عزیز

همیشه دگرگونی خاصی در این شب‌ها دارم. از کلیشه که بخواهم خارج شوم، نتیجه‌اش می شود حرف‌هایی که شاید برای خیلی‌ها تازگی نداشته باشد. شب‌های قدر آدم‌ها از درون خود بیرون می‌آیند و متعلق به خود نیستند. این حس و حال شاید قابل روایت نباشد؛ اتفاقی شخصی و درونی است. برای ما هم دعا کنید...

۱۳۹۴/۴/۱۸

نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...