انسانها چندین نوع ارتباط و رابطه بر ایشان متصور است و روابط انسانها گاهی "انسان با خودش" و گاهی" انسان با انسان "، "انسان با طبیعت "،" انسان با حیوانات" و یا متعالیترین نوع رابطه انسانی ، رابطه "انسان با خدا" و رابطه "خدا با انسان" است.
آنچه که میتواند یک قاعده بلاتردید باشد این است که همه روابط بویژه رابطه انسان با خدا (البته رابطه خدا با انسان) بر اساس ((عنصر نیاز)) میباشد.
به فرض مثال اگر یک نفر تنها در یک جزیره بدون هیچ ساکنی(انسانی) باشد باز هم نیاز به آب ، هوا ، غذا و ... برای ادامه حیات دارد.
انسانها به پدر و مادر و به فرزندارن نیاز دارند نیاز انسان به آموزش و مدرسه و دانشگاه ، نیاز دانشجو به استاد و بالعکس ، نیاز به نان و نانوایی ، نیاز به حاکم و حکومت ، نیاز به سرزمین و جمعیت و ... همه و همه روابط را تنظیم میکند.
خداوند در قرآن میفرماید : "همه چیز را برای انسان خلق کردیدم "، این فرمان خدا مفهوماً بدین معناست که انسان به همه چیز نیاز دارد (عنصر نیاز انسان به همه چیز، علت خلقت همه چیز از ناحیه خداوند است )
سوال اول این است که این روابط باید بر چه اساسی و چه مبنا و معیاری تعریف گردد و شکل گیرد؟
یا به عبارتی دیگر دو رفیق ، دو معلم و شاگرد ، دو پدر و فرزند ، دو زن و شوهر و ... چگونه رفتار خود را تنظیم نمایند؟
در پاسخ به این پرسش باید به دو تقسیمبندی دیگر توجه داشت و آن تقسیم رفتار انسانهاست که به 2 گونه است: 1- رفتار فردی 2- رفتار اجتماعی
"رفتار فردی" بواسطه اراده و فهم خود انسان تنظیم میگردد، اما در تنظیم "رفتار اجتماعی" میل و اراده افراد دخالت ندارد یعنی در روابط جمعی انسانها با هم، نمیتوان به میل فردی عمل کرد چرا که انسانها اساساً نمیتوانند بر اساس قانون جنگل عمل کنند و این یعنی در جنگل موجودات زندهای هستند که رفتارشان بر اساس اراده خودشان شکل میگیرد هر چند بصورت جمعی زیست مینمایند. لیکن در روابط اجتماعی و جمعی انسانها ،آن چیزی که میل فردی و فهم انفرادی را فیلتر و مسدود میکند، میل و فهم یا به عبارتی ادبیتر اراده اجتماعی است و آن اراده اجتماعی بنام قانون نام دارد.(قانون چیست؟)
- قانون یعنی اراده اجتماع برای تنظیم روابط اجتماعی انسانها در هر زمینهای که بر اساس ((عنصر نیاز به هم)) تنظیم می گردد.
- قانون اقتضای روابط اجتماعی انسانها با همدیگر است
- قانون اراده جمعی و فهم اجتماعی است تا همه برای هم باشند نه هر کس برای خودش (جنگلیزم)
حال با این فرض که قانون را تعریف نمودیم به سئوال دوم (شبهه) باید پاسخ دهیم و ؟آن این است که رفتار اجتماعی انسانها با کدام قانون باید تنظیم گردد؟
وقتی واژه "کدام قانون" در سئوال آمده است ،مفهوماً بدین معناست که قانون اقسام مختلف و جهات مختلف دارد که باید همه بررسی شود.
اقسام قانون از حیث قانونگذاری به 3 دسته تقسیم میشود: قسم اول: قانونی است که یک عده از انسانها آن رامینویسند و آن عده به نمایندگی از جمع گستردهتری از انسانهای دیگرقانون نویسی مینمایندواین قانون،رفتاراجتماعی انسانهارا در آن مجموعه (اتحادیه ـ کشور و ...) تنظیم میکندکه ازآن درادبیات سیاسی بنام "دموکراسی" یادمیشود.
قسم دوم: قانونی است که یک نفر مینویسد و اراده و فهم آن یک نفر رفتار اجتماعی یک ملت یا یک کشور را شکل میدهد که از آن در ادبیات سیاسی بنام "دیکتاتوری" یاد میشود.
قسم سوم: قانونی است که قانونگذار آن از جنس انسان و بشر نیست بلکه فرابشری است و آن "قانون الهی" است یعنی اینکه خداوند خود قانونگذار است با این فرض میشود به دو تقسیمبندی در خصوص اقسام قانون رسید:
1ـ قانون بشری که 2 نوع است الف) دموکراتیسم ب) دیکتاتوریسم
2ـ قانون غیربشری (الهی)
اما بعد از شناسایی اقسام قانون ،برای عمل به "کدام قانون" باید دید کدام قانون بهتر ، قویتر ، سالمتر ، بیخطاتر و ... است ؟
آنچه که مبرهن است اینست که قانون بشری در آن خطا و لغزش ، حق و ناحق ، بیعدالتی ، فریبکاری ، منفعتنگری شخصی و گروهی،پوپولیزم ، قدرت محوری ، و ... وجود دارد و آن بدین دلیل است که انسانها کامل نیستند (البته انسان کامل وجود دارد)
لیکن قانونی که نویسنده آن خدا باشد ،خطا و لغزش و اشتباه و منفعتنگریهای شخصی و ... وجود ندارد
- چرا که خدا الصمد است (بینیاز)
- چرا که خدا لم یلد و لم یولد است (آقازاده زدگی دراوراه ندارد)
- چرا که خدا همه چیز را میداند (الله اعلم)
- چرا که خدا قدرتمندترازهمه است(یدالله فوق ایدیهم)
- چرا که خدا فضلا... است (برتر از همه است)
- چرا که خدا خالق کل شی و قادر به کل شی است
-چراکه...
بنابراین قانون الهی و خدانوشته برترین و بهترین قانون برای تنظیم رفتار اجتماعی و حتی فردی است. و سرانجام اینکه انسانی که در تنظیم رفتار فردی به اراده و فهم خدا (قانون خدا) توجه میکند و به آن عمل مینماید اصطلاحاً "دیندار" و آن جامعهای که رفتار اجتماعیاش را بر اساس قانون خدا نوشته تنظیم مینماید "جامعه دینی" و ایضاً آن حکومتی که بر اساس اداره خداوند و قانون الهی شکل بگیرد "حکومت دینی" نام دارد.
در این باب فرضیهای حساس بوجود میآید که اگر انسانی دیندار است یا جامعهای دینی است، بمنزله دینشناسی آن انسان یا آن جامعه است؟
در پاسخ این شبهه باید گفت یقیناً دینداری فرع بر دینشناسی است، یعنی اینکه باید ابتدا دین را شناخت و بعد به آن عمل کرد (تا دیندار شد) بنابراین لزوماً انسانها یا باید دینشناس باشند (متخصص امور دینی) یا به دینشناس (متخصص امور دینی) مراجعه کنند مثل یک بیماری که بلحاظ شدت بیماری (اندازه بیماری) به ترتیب به پزشک عمومی ، متخصص و فوق تخصص (اعلم پزشکان) است مراجعه مینماید تا سالم شود.
بنابراین باز هم بر اساس قانون الهی در تنظیم رفتار فردی به مراجع دینی (که متخصص امور دینیاند) باید مراجعه شود و در تنظیم رفتار اجتماعی، کل جامعه باید به "مرجع واحد" مراجعه نمایند چرا که در مسائل اجتماعی اختلاف و اختلاط نظر هرج و مرج و آنارشیسم نظری را بوجود میآورد از این رو مکانیزم الهی بر نظریه ولایت فقیه (که اعظم متخصیص امور دینی) مقرر گردید.
ولایت فقیه یعنی دین شناسی که اراده و فهم دینی را در تنظیم روابط و رفتار اجتماعی انسانها عملیاتی میکند لیکن باید از او اطاعت کرد، باید از او تبعیت کرد و باید با او بیعت کرد تا دیندار شویم و جامعه دینی شود و فلسفه انقلاب اسلامی ایران به بنیانگذاری حضرت امام خمینی(ره) هم معرفی قانون الهی و اراده الهی به جهان بود و میباشدودشمن کسی است که درمقابل این اراده قراردارد.
منبع:هفته نامه شما
كدام قانون ؟
میثم معافی
۱۳۹۱/۴/۲۲