نسخه چاپی

شورای مقاومتی كه وجود نداشت

به دلیل قرار گرفتن جمهورى اسلامى ایران در محاصره سیاسى غرب و از طرف دیگر عدم توانایى گروه‏‌هاى سلطنت‏‌طلب در به‏ دست آوردن قدرت، و افزایش شانس شوراى ملى مقاومت كه عملاً در سیاست براندازى تروریستى شكست ‏خورده بود فعالیت تبلیغاتى و شبه دیپلماتیك در معادلات جهانى، محوریت یافت.

به گزارش نما؛ بعد از اعلام فاز نظامى و حركت مسلحانه ناكام مجاهدين خلق، مهمترين اقدام سازمان، خارج كردن ابوالحسن بنى‏‌صدر و مسعود رجوى از كشور بود. سازمان در اين حركت سه هدف اساسى را دنبال مى‌‏كرد:

1ـ هماهنگى مستقيم و نزديك با غرب در جهت مقابله با نظام جمهورى اسلامى؛
2ـ حفاظت از مركزيت سازمان و فرار از تيررس و تعقيب مأمورين امنيتى نظام؛
3ـ تبليغ و جا انداختن خود در خارج از كشور.

پس از تشكيل شوراى ملى مقاومت، در خارج از كشور، سه هدف مشخص در ارتباطات با دولت‏‌ها و محافل غربى و تبليغ در خارج، پى‏گيرى مى‏‌شد:

الف) آلترناتيو معرفى شدن شورا؛
ب) جلب كمك‏‌هاى تبليغاتى و مالى كشورها و نيروهاى خارجى؛
ج) تضعيف اعتبار و تخريب چهره جمهورى اسلامى در صحنه بين‏‌الملل.

براى رسيدن به اين اهداف، شورا و در رأس آن سازمان با آشكار شدن و افزايش پيوندها با قدرت‏‌هاى غربى مى‏‌بايست به توجيه اعمال خود مى‏‌پرداخت. از اين رو، در برابر سؤالات پديد آمده نسبت به چرخش علنى و عدول از شعارهاى ضدامپرياليستى سازمان در سال‏‌هاى قبل و بعد از پيروزى انقلاب، تلاش مى‏‌گرديد تا با طرح توهم تبديل شدن سازمان به يك تشكيلات فراگير و سراسرى كه ناگزير در روابط بين‌‏المللى قرار مى‏‌گيرد و قصد دگرگونى در اين سطح را دارد، از سازمان و شورا دفاع شود:

همچنين در جهت مشروعيت بخشيدن به ارتباطات وابسته‌‏گرايانه با قدرت‏‌هاى غربى، تبليغات سازمان و شورا، موضوع را در قالب روابط و معادلات «ديپلماتيك» گنجانده و با تكرار اصطلاحات و مفاهيم مربوط به روابط خارجى «دولت‏‌ها» با يكديگر، سازمان در چهره يك «شبه دولت» كه تا كسب قدرت فاصله چندانى نداشت، تصوير مى‏‌گشت: ... شوراى ملى مقاومت با تكيه بر پتانسيل انقلابى مردم و پايبندى به مصالح ميهنى از طريق استحكام بخشيدن به پايه اجتماعى و قدرت رزمندگى در معادلات پيچيده ديپلماتيك وارد مى‏‌شود.

بدين ترتيب سازمان با دورى جستن از سابقه شعاردهى در باب اهداف ضدامپرياليستى مى‌‏كوشيد حمايت كامل اردوگاه امپرياليسم را حاصل كند. هرچند سازمان اين كار را از ابتدا، يعنى حتى قبل از شروع فاز نظامى به صورت غير آشكار انجام مى‏‌داده در قالب شورا اين مسئله به اين صورت توجيه گرديد:

... استفاده از امكانات و فضاى مساعد بين‏ المللى به هيچ‏ وجه نامشروع و غيرمجاز نيست و اصولاً هيچ انقلابى بدون بهره‏‌گيرى از شرايط متناسب بين‏ الملل به نتيجه مطلوب دست نيافته است.

ارتباطات آشكار خارجى سازمان چه در هويت شورا و چه به عنوان سازمان را مى‏‌توان در چهار دوره بررسى نمود:

دوره اول (64ـ1360)

با حضور بيشتر نيروهاى سازمان در خارج از كشور و شكست‏‌هاى پى در پى در داخل، فعاليت سياسى بين ‏المللى براى سازمان عمده شد. در آن شرايط چون جمهورى اسلامى نوپاى ايران به دليل تكيه بر اسلام و پافشارى بر استقلال و نفى امپرياليسم، با واكنش خصمانه قدرت‏‌هاى غربى مواجه بود، همّ و غم سرويس‏‌هاى اطلاعاتى غرب، سرنگونى نظام انقلابى ايران بود.

در اين دوره، از طرفى به دليل قرار گرفتن جمهورى اسلامى ايران در محاصره سياسى غرب و از طرف ديگر عدم توانايى گروه‏‌هاى سلطنت‏‌طلب در به‏ دست آوردن قدرت، و افزايش شانس شوراى ملى مقاومت كه عملاً در سياست براندازى تروريستى شكست ‏خورده بود فعاليت تبليغاتى و شبه ديپلماتيك در معادلات جهانى، محوريت يافت. مهم‏ترين حركت‏‌هاى سازمان در اين دوره، ديدار با ملك حسين پادشاه اردن، طارق عزيز نايب نخست‏ وزير عراق و كلود شيسون وزير خارجه فرانسه بودند.

اهداف اعلام شده سازمان در اين مرحله، حول اين محورها بود:

1ـ طرح اتهام نقض حقوق بشر در ايران؛
2ـ معرفى سازمان به عنوان تنها آلترناتيو؛
3ـ جلب حمايت‏هاى بين‏ المللى.

از فعاليت‏‌هاى تبليغاتى سازمان، در باب ترتيب دادن مصاحبه‏‌ها و ارسال پيام به مراكز مختلف مى‏‌توان به اين موارد اشاره كرد:

ـ ماهنامه «هرالد»، چاپ پاكستان؛
ـ روزنامه «تانئا»، چاپ يونان؛
ـ روزنامه «آستودنت»، چاپ يوگسلاوى؛
ـ مجله «گرافيا»، چاپ سوئد؛
ـ مجله «الدستور»، چاپ كويت؛
ـ روزنامه «لس ‏آنجلس هرالد اگزمينر»؛
ـ پيام به سومين كنگره حزب كمونيست ايران؛
ـ تلگرام مسعود رجوى به سران جبهه پايدارى؛
ـ نامه مسئول شوراى ملى مقاومت به رييس اجلاس كميسيون حقوق‏بشر ملل متحد؛
ـ تلگرام مسئول شورا به خانم گاندى، رييس هفتمين كنفرانس سران كشورهاى غيرمتعهد؛
ـ نامه مسعود رجوى به شصت و نهمين كنفرانس سازمان بين‏المللى كار در ژنو؛
ـ تلگرام مسئول شورا به دبيركل سازمان ملل متحد.

در اين دوره به علت افزايش اختلافات درونى شوراى ملى مقاومت از يك طرف و پيروزى‏هاى نظامى ايران در جبهه‏هاى جنگ و تثبيت نظام جمهورى اسلامى از طرف ديگر، برخلاف محاسبات و برنامه ‏ريزى‏ هاى قدرت‏هاى غربى شرايطى پديد آمد كه حتى بسيارى از محافل سياسى غرب نتوانستند استقبال خوبى از شورا به نمايش بگذارند.

دوره دوم: (66ـ1364)

در اين دوره با تحول سياست فرانسه كه در پى اوج‏گيرى اعتبار و نفوذ بين ‏المللى و تحركات ديپلماتيك جمهورى اسلامى ايران صورت مى‏‌گيرد، فعاليت ارتباطى ـ تبليغى سازمان در اروپا رو به افول مى‏‌گذارد، تا آنجا كه به اخراج رجوى و ساير كادرها از فرانسه مى‏‌انجامد.

در اين مقطع، شورا با خروج مهم‏ترين اعضاى غيروابسته به سازمان، از هم گسسته مى‏شود. به دليل همين اختلاف‏‌ها و تشديد ديكتاتورى و خودمحورى مسعود رجوى فعاليت‏‌هاى شورا در اين دوره به مسائل داخلى و توجيه عملكردهاى خود در خروج افراد و گروه‏‌هاى تشكيل دهنده شورا معطوف مى‏شود. در اين مقطع، شورا كه عملاً به چهره ديگر سازمان تبديل شده بود، در طرح آمريكا براى محكوميت جمهورى اسلامى ايران ـ به دليل نقض حقوق بشر ـ در مجمع عمومى سازمان ملل مشاركت فعال داشت. در انگلستان كه از ابتدا يك پايگاه اصلى حمايت از سازمان محسوب مى‏‌شد، در همين مقطع چند اقدام تبليغاتى و سياسى براى تقويت شوراى رو به زوال صورت پذيرفت كه مهم‏ترين آنها عبارت بودند از:

اعلام حمايت از طرح صلح شورا از سوى كنگره سالانه حزب ليبرال و حزب كارگر انگلستان. در اين دوران طرح صلح شورا كه با همكارى رژيم بعثى صدام به عنوان يك اهرم فشار تبليغاتى ارائه مى‏‌شد، از طرف تعدادى از فعالان سياسى كشورهاى مختلف مورد حمايت قرار مى‏‌گيرد. در حالى كه اغلب آنان يا به دليل الزامات حزبى و متأثر از نوع روابط دولت‏‌هاى متبوع خود با ايران، و يا بدون اطلاع از ماهيت تروريستى سازمان و شورا، صرفا به عنوان اقدامى در جهت ايجاد صلح در جنگ ايران و عراق، به درخواست حمايت از اين طرح تبليغاتى و غيررسمى پاسخ مثبت داده بودند.

دوره سوم (68 ـ 1366)

فعاليت تبليغات خارجى سازمان در اين دوره زياد مى‌شود؛ چرا كه با حمايت عراق و برخى كشورهاى غربى در بعضى از جبهه‏‌ها توانست دو عمليات ايذايى موسوم به آفتاب و چلچراغ را در مناطق مهران و فكه به انجام برساند. در اين مرحله، در طى 3 روز اشغال شهر مرزى مهران كه در طول جنگ چند بار توسط ارتش متجاوز صدام اشغال و مجددا آزاد شده و در آن تاريخ خالى از سكنه بود و همواره زير آتش شديد توپخانه عراق قرار داشت، سازمان با دعوت از خبرنگاران غربى تبليغات زيادى مبنى بر آلترناتيو بودن سازمان راه انداخت كه در نهايت به سخنرانى و اعلام حمايت «مروين دايملى» عضو كنگره آمريكا منجر شد. شورا، با توجه به تغيير شرايط جنگ به زيان ايران در آن زمان و افزايش حمايت‏هاى علنى برخى از سياستمداران غربى از آلترناتيوى سازمان، فعاليت‏هاى سياسى خود را در زمينه ارسال پيام به مقامات طراز اول سياسى بين ‏المللى گسترش داد. در دو سال 66 و 67 بيش از 7 نامه و تلگرام به دبيركل سازمان ملل و چند نامه به رؤساى سازمان‏هاى بين‏ المللى مانند صليب سرخ و نامه ‏هايى به سران فرانسه، پاكستان، كويت، تركيه و سازمان آزادى‏بخش فلسطين از سوى شورا ارسال گرديد. اين تماس‏‌ها در دو محور انجام مى‏شد: يكى اينكه شورا اوضاع سياسى دنيا را با توجه به ضعف موقت موقعيت نظامى و بين‏ المللى جمهورى اسلامى ايران، كاملاً مساعد براى افزايش حملات به نظام ايران مى‏ديد و از طرف ديگر، اين فرصتى بود براى سازمان و شورا تا با جلب حمايت بيشتر كشورهاى غربى و مجامع بين‏المللى و همراهى آنان براى سرنگونى نظام، به اهداف خود برسد. اما استحكام نظام جمهورى اسلامى و پشتوانه مردمى آن به گونه‏اى بود كه به سرعت شرايط سياسى و نظامى و موقعيت جهانى ايران بهبود يافت و به افزايش اقتدار داخلى و خارجى آن انجاميد، تا آنجا كه حتى برخى از سازمان‏ها و مقامات غربى كه دشمنى و عداوتى ديرينه با انقلاب اسلامى داشتند، به ميزان اندك و محدودى و با احتياط و گاه چند پهلو به حمايت از شورا پرداختند.

پس از پذيرش قطعنامه توسط ايران و بن‏بست استراتژى سازمان مبتنى بر عدم امكان پايان جنگ، با پشتيبانى و هدايت ارتش بعثى صدام، سازمان دست به انجام عمليات موسوم به «فروغ جاويدان» زد كه با شكستى فجيع روبرو شد. يأس و سرخوردگى و از هم پاشيدگى ناشى از اين شكست، سازمان را كاملاً وارد شرايط متفاوتى ساخت كه به تبع آن شورا را نيز دربر مى‏‌گرفت.

پيشينه همكارى با ايادى روس‏‌ها در افغانستان

در اواخر شهريور ماه 1366 دفتر فرماندهى منطقه 8 سپاه پاسداران انقلاب اسلامى طى گزارشى مستند به دفتر فرماندهى كل سپاه اعلام نمود كه سازمان مجاهدين خلق در صدد ايجاد پايگاهى در استان «فراه» افغانستان است تا از اين منطقه اقداماتى را عليه جمهورى اسلامى ايران آغاز كند. بر اساس اين گزارش، «نجيب‏ اللّه‏» رئيس جمهور وقت افغانستان و دست نشانده شوروى سابق، قول همكارى به اين گروه داده بود. «نجيب‏ اللّه‏» در ديدار ماه ژوئن 1987 از عراق، با وساطت طرف عراقى، قراردادى را با مجاهدين خلق منعقد نمود كه در جهت اين همكارى تنظيم شده بود.

دوره چهارم (از 1368 به بعد)

بعد از شكست عمليات فروغ (مرصاد)، سازمان نه به لحاظ نظامى و نه به لحاظ سياسى توان انجام عمليات ديگرى را نداشت. از اين رو رحلت حضرت امام (ره) را به عنوان شرط اصلى براى انجام هرگونه عمليات مطرح مى‏‌كرد. بعد از ارتحال امام نيز از نظر سازمان هفت شرط ديگر وجود داشت كه با تحقق آنها شرايط عمليات در مرز فراهم مى‌گرديد. از جمله اين شرايط، اوضاع مساعد بين‏ المللى عنوان گرديد، كه ديگر هيچ‏گاه فراهم نشد.

بعد از ارتحال امام، قدرت‏‌هاى غربى با جمع ‏بندى طرح‏‌هاى ناكام قبلى، چشم اميد به تحولات تدريجى در آينده دوختند و اين سياست با طرح براندازى نظامى مشترك رژيم صدام و سازمان، كاملاً متفاوت بود. از اين رو، فعاليت در جهت جلب توجه افكار عمومى و ايفاى نقش متناسب با سياست قدرت‏هاى غربى، در اولويت سازمان قرار گرفت. در اين مقطع كه در واقع سازمان و شورا صرفا به يك گروه فشار تبليغاتى در دست قدرت‏هاى غربى و به ويژه آمريكا تبديل شد، كماكان اين‏گونه اعلام و تظاهر مى‏شد كه سازمان اين مقاصد را دنبال مى‏‌كند:

1ـ متقاعد كردن افكار عمومى جهان مبنى بر آلترناتيو بودن سازمان؛
2ـ سلب مشروعيت از جمهورى اسلامى ايران؛
3ـ تلاش در جهت نفى نظريه رفرم‏پذيرى نظام كه مبنى بر ميانه‏رو شدن جمهورى اسلامى در ديدگاه رسانه ‏هاى غربى بود؛
4ـ جلب حمايت‏‌هاى بين‏ المللى براى برخورد قهرآميز با جمهورى اسلامى ايران.

اما در چارچوب مواجهه آمريكا و غرب با ايران، اقدامات سازمان فقط در حدّ نمايش تهديد و به قصد اعمال فشار براى وادار كردن جمهورى اسلامى به عقب‏نشينى، مفهوم و كاربرد مى‏‌يافت. شورا و سازمان در اين دوران رسما و كاملاً به زائده تبليغاتى و عامل جنگ روانى در موارد مورد نياز آمريكا تبديل شده بودند كه ديگر حتى در مطبوعات غربى نيز كسى داعيه آلترناتيوى آنها را جدى نمى‏گرفت. اعلام حمايت‏هاى «غيردولتى» و يا فاقد تأثير عملى در دولت‏ها از شورا يا سازمان، توسط اعضاى پارلمان‏هاى اروپايى و آمريكا صورت مى‏‌پذيرفت و عمدتا كاركرد تبليغى داشتند. كه از جمله آنها مى‏توان به اين موارد اشاره كرد:

ـ اعلام حمايت ده‏ها تن از اعضاى پارلمان اروپا؛
ـ اعلام حمايت چندين تن از اعضاى كنگره آمريكا؛
ـ اعلام حمايت تعداد زيادى از نمايندگان پارلمان ايتاليا؛
ـ نامه نمايندگان چند كشور به دبيركل سازمان ملل متحد، جهت محكوم كردن جمهورى اسلامى و حمايت از شوراى ملى مقاومت؛
ـ درخواست اخراج جمهورى اسلامى ايران از سازمان ملل متحد، توسط نيل كيناك، رهبر حزب كار انگلستان؛
ـ درخواست 114 تن از نمايندگان پارلمان 626 نفرى اروپا، براى اخراج جمهورى اسلامى ايران از سازمان ملل متحد و به رسميت شناختن شوراى ملى مقاومت؛
ـ درخواست 7 تن از نمايندگان مجلس عوام انگستان براى به رسميت شناختن شوراى ملى مقاومت. روند فعاليت سياسى اين دوره، حول جا انداختن شورا در سطح بين‏المللى دور مى‏زد كه اين جريان پس از ارتحال امام خمينى(ره) به اميد ايجاد بحران در ايران ـ از ديد سياستمداران غربى ـ به اوج رسيد. حوادثى كه پس از خرداد 1368، در پهنه سياسى ـ اجتماعى جامعه ايران رخ داد، ناكامى سازمان ـ و پوشش سياسى آن، «شورا» ـ را به دنبال داشت.

جنگ خليج فارس و شرايط و عوارض همراه با آن، عامل مؤثر مهمى در فعاليت‏هاى سياسى شورا بود. بحرانى بودن منطقه، فعاليت‏هاى سازمان و شورا را كاملاً محدود مى‏نمود؛ بنابراين وجود اين وضع و مواضع ضد و نقيض جريان رجوى (سازمان يا شورا)، حمايت‏هاى راست و دروغ شخصيت‏هاى سياسى غرب را از شورا و سازمان تنزل داد. پس از خاموش شدن جنگ خليج‏فارس و ويرانى عراق، شورا، نزديكى به آمريكا، و حمايت علنى آمريكا از سازمان و شورا را تنها راه ادامه حيات و حفظ اميد به آينده برآورد كرد. تبريك رجوى به بيل كلينتون و پاسخ محبت‏آميز رييس‏جمهور آمريكا، نشانه تحقق اين خواست بود:

آقاى بيل كلينتون رييس ‏جمهور منتخب آمريكا - با خوشوقتى بسيار از سوى مقاومت عادلانه مردم ايران براى صلح و آزادى كه عليه ديكتاتورى تروريستى ـ مذهبى حاكم بر ايران مبارزه مى‏كند، پيروزى شما را كه برحسب آرمان‏ها و اهداف اعلام شده‏تان يك پيروزى براى دموكراسى و حقوق بشر در دنياى امروز به شمار مى‏رود، تبريك مى‏گويم. از آنجا كه طى مبارزات انتخاباتى مستمرّاً بر روى دموكراسى و حقوق‏بشر در نقاط مختلف دنيا تأكيد نموده‏‌ايد، بسيار طبيعى است كه امروز تمام نيروهاى دموكراتيك و مدافعان و مبارزان حقوق بشر از پيروزى شما خرسند شده و در آن احساس اشتراك كنند. با بهترين آرزوها و با ايمان به آزادى ميهن اسيرم - مسعود رجوى - مسئول شوراى ملى مقاومت ايران - 13 آبان 1371

پاسخ رييس جمهور آمريكا

مسعود رجوى2 / دسامبر / 1992
شوراى ملى مقاومت
مسعود عزيز! سياست خارجى ايالات متحده نمى‏تواند از اصول اخلاقى مورد اشتراك اكثر مردم آمريكا جدا باشد. ما نمى‏توانيم نحوه رفتار ساير دولت‏ها با مردم خودشان را ناديده بگيريم. دموكراسى‏ها طرف حساب‏هاى قابل اتكاترى در قياس با ديكتاتورها هستند. آنها به حفاظت از محيط ‏زيست و تبعيت از حقوق بين‏الملل علاقه‏مندتر هستند. ما بايد به اختصاص كمك بيشتر براى يارى دموكراتيك، به عنوان بخش مشروعى از بودجه امنيت ملى خود بنگريم. من به عنوان رييس‏جمهور به مردم امپراتورى شوروى سابق كمك خواهم كرد تا از نظامى‏گرايى خارج شده و نهادهاى آزاد سياسى و اقتصادى بنا كنند. نهايتاً من از تشكيل يك سپاه دموكراسى براى اعزام هزاران داوطلب بااستعداد آمريكايى به كشورهايى كه نياز به تخصص‏هاى حقوقى، مادى و سياسى داشته باشند، حمايت مى‏نمايم. از علاقه شما نسبت به طرح‏هايم براى اولويت دادن به مردم و به جلو راندن كشورمان قدردانى مى‏كنم. در حالى كه من و اَل‏گور براى رويارو شدن با چالش‏هايى كه پيش روى داريم اقدام مى‏نماييم، از نظريات شما استقبال مى‏كنيم. از نامه تبريك شما تشكر مى‏كنم. ارادتمند - بيل كلينتون

سازمان و شورا در رؤياى اين چشم‏انداز به سر مى‏بردند كه با حمايت آمريكا توسط ساير دولت‏ها و افكار عمومى جهان به رسميت شناخته شوند.

توافق‏نامه طالبان و رجوى

در تاريخ هفتم ژوئن 1998/17 خرداد 1377 روزنامه عرب زبان الحيات خبر داد كه عده‏اى از عناصر سازمان مجاهدين خلق، كه براى انجام عمليات خرابكارانه به ايران اعزام گشته‏ اند، از طريق مرز عراق و جمعى نيز از طريق مرز افغانستان وارد ايران شده‏اند. بنا به نوشته اين روزنامه، طالبان و مجاهدين خلق، يك سال پيش از عمليات خرابكارانه تهران، توافق نام ه‏اى براى هماهنگى و همكارى مادى و لجستيكى براساس خصومت‏ ورزى با نظام جمهورى اسلامى امضا كردند. بر اساس اين توافق‏نامه، طالبان به مجاهدين خلق اجازه مى ‏دهد كه با سلاح‏هاى خود، از طريق مرز افغانستان، به درون ايران نفوذ كنند.

سيطره رجوى بر «شورا» و جدايى‏‌ها

شوراى ملى مقاومت، كه آلترناتيو بودن خويش را ـ در مراحل اوليه ـ مستلزم وحدت صورى و نزديك شدن به ديگر گروه‏ها مى‏ دانست، پس از علامت‏ هايى كه از قدرت‏ هاى غربى دريافت كرد، ديگر نيازى به اين نزديكى و هماوايى ـ حتى صورى ـ نمى ‏ديد.

حسن ماسالى عضو جدا شده شورا مى‏ گويد:

مجاهدين كه پايه‏ هاى تشكيلاتى خود را در داخل كشور از دست داده بودند و در شكل‏گيرى اتحاد ملى [با ساير گروه‏ها] نيز ناكام شده بودند، به قدرت‏هاى خارجى روى آوردند تا از اين طريق به قدرت برسند. تماس آنها با قدرت‏هاى بزرگ اين توهم را در آنها تقويت كرد «كه ديگر كار تمام شده است و نيازى به متحدين ايرانى ندارند.» اما آمريكا و فرانسه ابتدا از آنها به عنوان عامل فشار عليه جمهورى اسلامى استفاده كردند و...

منصور فرهنگ نماينده سابق شورا در آمريكا چنين گفته است:

حقيقت امر اين است كه شوراى ملى مقاومت از بدو تأسيس حربه‏اى در اختيار مجاهدين بود و هيچ هويت مستقلى نداشت... سازمان مجاهدين خلق تشكيلاتى لنينيستى (هر فرد را تابع بى‏چون و چراى مافوق قرار دادن) است... همان طورى كه لنين خداى حزب كمونيست شوروى بود و انتقاد از او گناه كبيره و غيرقابل برگشت محسوب مى‏شد، مسعود رجوى نيز خداى سازمان مجاهدين خلق است...

هدف سازمان از آوردن گروه‏ها و افراد به داخل شورا، تفوق تشكيلاتى سازمان و شخص رجوى، و مطرح شدن «آلترناتيوى» سازمان بود. به تعبير خان بابا تهرانى:

آنها از روز نخست، شورا يا جبهه متحد را به مفهوم اخص كلمه نمى‏ خواستند، بلكه در پى تشكيلاتى به عنوان دنبالچه سازمان خود بودند؛ يعنى شركت كنندگان در شورا نقش ميهمان و اجاره‏نشين را داشتند، كه اين تصور و برداشت دقيقاً كپى‏بردارى از الگوى سازمان الفتح فلسطين است، منتها به صورت كاريكاتور.

على ‏اصغر حاج سيدجوادى از متحدان و حاميان سابق سازمان و شورا مى‏گويد:

شوراى ملى مقاومت ساخته و پرداخته آقاى رجوى، عملى بر اساس شكست سياسى و نظامى سازمان مجاهدين در مبارزه با آخوندها بود نه محصول احساس ضرورت در تداوم مبارزه و مقاومت در چارچوب نظام شورايى... رجوى و رفقاى او در تشكيل شوراى ملى مقاومت... نه تنها سهم بيشتر را در مديريت و مسئوليت شورا نصيب خود كردند، بلكه در نيت و قصد نهايى خود هدفى جز تبديل شوراى ملى مقاومت به صورت ابزار و وسيله‏اى در خدمت سازمان مجاهدين خلق (بخوانيد در انحصار قدرت رجوى) نداشتند.

خروج بنى‏ صدر

تبديل شدن شوراى ملى مقاومت به عنوان آلت دست سازمان از يك طرف، رفتار ديكتاتورمآبانه رجوى از طرف ديگر، موجب افزايش اختلاف‏هاى داخلى شورا و در نتيجه كناره‏ گيرى بعضى گروه‏ها و اعضاى اصلى از قبيل بنى‏صدر و اطرافيانش، حزب دمكرات كردستان، و ديگر گروه‏ها شد. عمده دلايل اين تشتّت و انشعاب ‏ها، عبارت‏ند از:

الف) ملاقات رجوى با طارق عزيز و عزيمت سازمان و شورا به داخل خاك عراق؛
ب) مذاكرات حزب دمكرات كردستان با جمهورى اسلامى ايران؛
ج) انقلاب ايدئولوژيك در سازمان (ازدواج مسعود رجوى و مريم ابريشمچى)؛
د) ايجاد ديكتاتورى رسمى و آشكار توسط رجوى در شورا.

موارد، دلايل و مستندات مربوط به اختلافات به‏وجود آمده در شوراى ملى مقاومت را ـ به اجمال ـ بررسى مى‏كنيم.

يكى از مسائل اصلى در اختلافاتى كه مابين بنى‏ صدر و رجوى پيش آمد، انتقال پايگاه سازمان و شوراى ملى مقاومت به خاك عراق بود. البته از ديدگاه بنى‏صدر، بى‏ نتيجه بودن جلب حمايت عراق و بدنامى ناشى از همكارى علنى با رژيم صدام دلايل اصلى اين مخالفت بود. همان‏گونه كه بعدها در نامه‏اش به سازمان چنين تصريح كرد:

... مسئله همكارى با عراق براى سرنگون كردن رژيم... از اين راه رژيم [امام] خمينى سرنگون نمى‏شود، با كمال تأسف تثبيت مى‏ شود.

نحوه ملاقات رجوى با طارق عزيز و زمينه‏سازى انتقال به عراق از مهم‏ترين مواردى بود كه باعث بروز اختلاف در شورا گرديد، اين ملاقات در 19 دى 1361، با اينكه از قبل در شورا هماهنگى‏هايى روى آن انجام گرفته بود، مخالفت‏هايى را از طرف بعضى اعضاى شورا از جمله بنى‏صدر برانگيخت. از موضع‏گيرى‏هاى اعضاى شورا در قبال اين رويداد برمى‏آيد كه رجوى به جز شخص بنى‏صدر، آنان را از ملاقاتى قريب‏الوقوع با يكى از مقامات عراقى قبلاً مطلع نساخته بود. مسعود رجوى طى جلسه‏اى كه پس از اين ماجرا توسط شورا جهت پاسخگويى برپا مى‏شود، توجيهاتى عرضه مى‏كند.

به ادعاى رجوى يكى از ديپلمات‏هاى وزارت امور خارجه فرانسه به او تلفن كرده و گفته بود «طارق عزيز براى ديدارى ديپلماتيك با مقامات فرانسوى به فرانسه آمده و علاقمند است با شما ملاقات كند و من به همراه ايشان براى ملاقات شما به اوور خواهم آمد و به اين ترتيب ما را در مقابل عمل انجام شده قرار دادند.»

خانبابا تهرانى اعتقاد دارد كه رجوى تلاش كرد تا نشان دهد كه شورا براى اولين بار از سوى وزير خارجه كشورى، به‏طور رسمى مورد شناسايى قرار گرفته و اين يك گام بزرگ ديپلماتيك به شمار مى‏آيد:
رجوى توضيح داد، براى رفع نقيصه‏اى كه پيش آمده است، اعضاى شورا مى‏توانند تمام گفتگوى ميان او و هيئت نمايندگى دولت عراق را كه ضبط شده است، گوش كنند. سپس رو به مهدى ابريشمچى كرد و گفت: «نوارها را بياوريد و پخش كنيد» متن نوارهايى كه ما به آن گوش داديم چيز عجيب و غريبى نبود. مقدارى همهمه خبرنگاران و سپس سخنرانى كوتاه طارق عزيز را در پست رياست جمهورى يا نخست‏وزيرى ايران ملاقات كنم». اعلام اين نكته بسيار آگاهانه و ديپلماتيك انجام گرفته بود. آقاى طارق عزيز درست در زمانى كه بنى‏صدر خود را رييس‏جمهور منتخب مردم دانسته و در اتاق بغلى به عنوان رييس‏جمهور نشسته بود، اين حرف را مى‏زد. معنى اين حرف اين بود كه رجوى را منهاى بنى‏صدر هم قبول دارند، و اين سنگ بناى يك ديپلماسى جديدى بود كه از اين طريق در شورا، توسط ديپلمات‏هاى بزرگ‏تر از رجوى گذاشته شده و سيم برق اتصال آن را با شورا وصل كردند. به خاطر دارم وقتى اين جمله از نوار پخش مى‏شد، رجوى چندين بار به مهدى ابريشمچى گفت: «اين قسمت از نوار روشن نيست. لطفاً دوباره آن را پخش كن» و اين قسمت از نوار سه بار تكرار شد.

با توجه به رواشناسى بنى‏صدر و كيش شخصيت او و اينكه شورا در ابتدا با محوريت وى و بهره ‏بردارى از ارتباطات قبلى او با غربى‏ ها و عنوان رييس جمهور سابق ايران شكل گرفت و شناخته شد، به نظر مى‏رسد يكى از علل مخالفت بعدى بنى‏ صدر با ارتباط شخصى و علنى رجوى و عراقى‏ها، بيشتر از اين موضوع نيز ناشى مى‏شد كه عملاً اين امر به مفهوم كنار زدن بنى‏صدر و زمينه ‏سازى سلطه مطلق رجوى بر شورا محسوب مى ‏گرديد.

مسعود رجوى بعدها در مورد نظر بنى‏صدر درباره ملاقات با طارق عزيز چنين گفت:

او [بنى‏ صدر] صد در صد با اين ديدار موافق بود. چند روز قبل از ملاقات، از او (بنى‏ صدر) خواستم كه اگر چنين ديدارى محقق شود خود او هم شركت كند ولى او به تأكيد گفت كه شما برويد از طرف من هم صحبت كنيد... دو شب قبل از ملاقات، بنى‏صدر به من اطلاع داد كه از او نيز تقاضاى ملاقات شده اما او باز هم به من احاله داده است... بنى‏صدر در گفتگوى فيمابين مشخصا به من اظهار كرد كه اگر اصل بر مذاكره كردن است، اصرار بيش از حد بر علنى بودن ملاقات و اينكه حتما در محل اقامت ما باشد، چندان ضرورى نيست...

بنى‏صدر به رغم موافقت پشت پرده و حمايت تبليغاتى آشكار از روابط شورا و عراق و طرح صلح مصوب آن، به گونه‏اى پيچيده با موضع‏گيرى‏ هاى متناقض و رفتارهاى دوگانه تلاش مى‏ كرد از آسيب‏ هاى تبليغاتى اين موضوع، حتى‏ الامكان خود را بركنار نگاه دارد و امكان مانور و توجيه را براى خويش فراهم سازد.

در همان هنگام و بعد از جدايى از شورا، ابوالحسن بنى‏صدر در مخالفت با اين ديدار و طرح صلح، به ويژه در سال 63 مواردى را در مصاحبه ‏ها و روزنامه خود مطرح كرد.

نشريه انقلاب اسلامى چاپ پاريس متعلق به بنى‏صدر پس از ملاقات رجوى و طارق عزيز، گزارش آن را بدون اظهارنظر خاصى در انتقاد از آن به چاپ رساند ولى در همان شماره براى دور ماندن از ننگ آشكار همكارى با رژيم متجاوز بعث، طى مقاله‏اى مواضع خود را در مورد متجاوز بودن عراق و تأكيد بر ضرورت خاتمه جنگ در آن شرايط نابرابر و صلح با رژيم صدام اعلام كرد كه البته همين اعلام ‏نظر و مواضع دوگانه بعدى بنى‏صدر موجب برانگيختن واكنش سازمان در جلسه خصوصى با وى گرديد.

بنى‏صدر در شرايطى كه تلاش مى‏ كرد در اين ماجرا نقش خود را نشان دهد و از رجوى عقب نيفتد، در يك ژست تبليغاتى موافقت خود را با اين ملاقات مشروط مى‏كند به اينكه طارق عزيز به متجاوز بودن عراق در جنگ اعتراف نمايد:

ابوالحسن بنى‏ صدر، رييس‏ جمهور معزول ايران اعلام كرد كه وى با ديدار طارق عزيز نايب نخست‏ وزير عراق و مسعود رجوى رهبر سازمان اپوزيسيون مجاهدين موافقت نمى‏ كند، مگر اينكه عزيز اعتراف كند كه عراق تجاوزگر است و در جنگ شكست خواهد خورد. بنى‏صدر در بيانيه صادره در پاريس توضيح داد كه تجاوز عراق به ايران به منظور تجاوز به آزادى‏ها محسوب مى‏گردد...

پس از پخش گزارش و تفسير مواضع بنى‏ صدر در تاريخ 30/11/61 از راديو بى. بى. سى و واكنش سازمان در اين مورد، اطلاعيه‌‏اى از طرف بنى ‏صدر در تكذيب خبر بى. بى. سى منتشر شد. در اين تكذيب‏نامه چنين آمده بود:

بخش فارسى بى بى سى در برنامه پنج‏شنبه 30 دى ماه [61] تفسيرى درباره آمدن آقاى طارق عزيز به ديدار آقاى مسعود رجوى، منتشر كرده و در آن مطالبى از قول آقاى بنى‏ صدر را عنوان نموده است كه نادرست بوده...

مسعود رجوى ماجراى جلسه با بنى‏صدر و ارائه تكذيب‏نامه مزبور را بعدها چنين تشريح نمود:

آقاى بنى‏ صدر كمى پس از وقوف بر آنچه بى بى سى بر روى دايره ريخته بود با من تماس گرفت و ضمن ابراز تأسف و ناراحتى، از تفتين مربوطه به شدت انتقاد كرد و به من اطمينان داد كه همين الآن به آنها (بى بى سى) تلفن خواهد زد و تفرقه‏اندازى و اكاذيبشان را به باد انتقاد خواهد گرفت. فردا صبح با برادران مجاهد مهدى ابريشمچى و محمدعلى جابرزاده براى يك سره كردن كارمان با بنى‏ صدر و اطرافيانش به سراغ او رفتيم. لدى‏الورود نوار صحبت تلفنى خود با بى بى سى را برايمان گذاشت. تكذيبيه كتبى را هم كه با امضاى دفتر رييس‏ جمهور آماده نموده [بود]... به ما نشان داد... كوتاه آمديم و نسخه‏اى از تكذيبيه او را گرفتيم و رفتيم... به توصيه خود بنى‏صدر يكى از نوارهاى مصاحبه‏اش با خبرنگاران عرب را... به ما دادند تا ابعاد كدورت ما افزايش پيدا نكند... آقاى بنى‏صدر... تصريح مى‏نمود كه گرچه نفس ملاقات بلامانع است اما به او مربوط نيست و او تقاضاى ملاقات آقاى طارق عزيز را نپذيرفته و به نظرش «استقلال اولويت اولويت‏هاست و ماهيت رژيم‏ ها مسئله‏ اى ثانويست. بنى‏ صدر مى ‏افزود كه با توجه به موضعش... و با توجه به [سابقه] موضعگيرى‏هايش در قبال عراق نمى ‏توانسته است نايب نخست‏وزير عراق را بپذيرد.

از فحواى آنچه كه نقل شد برمى‏آيد كه سازمان نيز در ابتدا نوعى تقسيم نقش و تفاوت موضع‏گيرى توسط بنى‏صدر را پذيرفته بوده و اظهارات كنترل شده وى در «پذيرش مشروط ملاقات» و تظاهر به تأكيد بر «استقلال خواهى» را عاملى در كاهش آثار منفى ارتباط با رژيم عراق محسوب مى‏كرده است؛ زيرا موضع‏گي رى‏هاى بنى ‏صدر با عناوين خودخوانده «رييس‏ جمهور منتخب ملت ايران» و يا رييس‏ جمهور شوراى ملى مقاومت صورت مى‏ گرفت و در واقع در نقش مكمل اقدامات و مواضع رجوى و سازمان عمل مى‏ كرد. اعتراض خصوصى سازمان به وى هم غالبا در خصوص بهره‏بردارى تبليغاتى برخى از رسانه‏ها در تضعيف موقعيت شورا و يا زياده ‏روى در نحوه بيان مواضع دوگانه بوده است. يك دليل آشكار اين امر، تداوم همكارى بنى‏صدر با شورا و سازمان به مدت بيش از يك سال پس از ملاقات مزبور است. حمايت از طرح صلح شورا در ادامه ارتباط با دولت عراق و در پى ملاقات با طارق عزيز نيز شاهد ديگرى بر همراهى و همكارى بنى‏صدر با سازمان بود. رجوى، خود در سال 63 با ارائه اسناد و مدارك در اين باره چنين گفت:

... در اواخر سال 61، طرح صلح شورا به اتفاق آرا به تصويب و امضا رسيد. صرف‏نظر از بگو مگوهاى جزئى كه در همين رابطه با آقاى بنى‏ صدر پيش آمد، با چند تصحيح جزئى (به پيشنهاد آقاى بنى‏ صدر) آن را امضا و در نشريه ‏اش نيز منتشر نمود. بدين وسيله او بر پاى ملاقات و بيانيه مشترك (كه در مقدمه طرح از آن نام برده شده بود) نيز رسما صحه مى‏گذاشت و سوءتفاهمات فيمابين به خير و خوشى پايان مى ‏يافت... اول فروردين 1362 دولت عراق كه طرح صلح شورا را دريافت كرده بود، رسما به موضع‏گيرى پرداخت و از طرح صلح شورا به عنوان مبناى قابل قبولى براى آغاز مذاكرات صلح استقبال نمود.

همچنين نشريه سازمان تصوير دستخط بنى صدر مبنى بر تصويب طرح مزبور در پى‏نوشت نامه رجوى را بعدها منتشر ساخت. بنابراين در شرايطى كه ملاقات رجوى با طارق عزيز با موافقت پنهانى بنى‏صدر در همان مكانى صورت گرفت كه محل اقامت وى نيز بود و گزارش اين ملاقات و آثار و ابعاد سياسى و خبرى آن و طرح صلح مبتنى بر اين ملاقات و مصوب خود وى در نشريه انقلاب اسلامى هم به چاپ مى‏رسيد، ساير مواضع و انتقادات ملايم او در آن زمان را مى‏توان اين گونه نيز تفسير نمود كه بنى‏صدر با فاصله‏گيرى اندك از موضوع، در انتظار نتايج آن بوده است و در صورت موفقيت از ثمرات آن بهره‏مند مى‏گشت ولى با شكست سياسى و تبليغاتى اين پروژه، به تدريج مدعى مخالفت اساسى و قبلى گرديد تا آن كه به جدايى وى از شورا در زمستان 62 و بهار 63 انجاميد.

پشت صحنه تأكيد بعدى بنى‏صدر بر مسئله عراق و هژمونى سازمان در شورا به عنوان علل اصلى جدايى وى، با واكنش‏هاى رجوى بيشتر آشكار گرديد. به ويژه آن كه در 4 فروردين 1363 پس از دو سال و نه ماه پيوند رسمى، ابتدا اين جدايى از سوى شوراى ملى مقاومت، رسما اعلام گرديد و بنى‏صدر در اين مورد نه تنها پيش‏دستى نكرد بلكه به نظر مى‏رسيد كه در صورت امكانِ تداومِ موضع‏گيرى‏هاى چندگانه، كماكان مايل بود كه از منافع سياسى و تبليغاتى همراهى با شورا بهره‏مند شود و هم‏زمان از تبعات منفى مواضع و اقدامات آن خود را دور نگاه دارد. به قول رجوى:

البته آقاى بنى‏صدر همچنان كه در مندرجات اخير روزنامه‏اش نيز آمده است (= 31 شهريور1363) به غايت خواستار آن بود كه در عين تعهدناپذيرى خودش و برخوردارى از آزادى كامل... همچنان رييس جمهور همين شوراى ناشورا! و همين مجاهدين كذا و كذا باشد.»

«... مشكل اصلى بنى‏صدر اين نبود كه شورا آلت دست مجاهدين است والاّ فعالانه در مباحث آن و در حل مسائل آن شركت مى‏كرد و نمى‏ گذاشت آلت دست مجاهدين شود... درد اصلى بنى‏ صدر اين بود كه مجاهدين آلت دست و نردبان قدرت او نمى‏ شدند.

بنى‏ صدر هم همان‏گونه كه اشاره شد تأكيد داشت:

آقاى رجوى... هر سه اصل ميثاق [ = آزادى و استقلال و عدم هژمونى] را نقض كرد... امروز ديگر هيچ ارزش و حق جهان‏شمولى نمانده است كه زيرپا نگذاشته و نقض نكرده باشد...

همچنين هم بنى ‏صدر و هم رجوى در دعاوى متقابل، يكديگر را به دروغ‏گويى متهم ساختند و كوشيدند تا تبيين دقيق و درست ماجرا را براى سايرين دشوار سازند. بنى‏ صدر در نشريه خود رهبرى مجاهدين را «معتاد قدرت‏ پرستى» و «دچار انحطاطى كه حد نمى‏ شناسد» و «در دروغ‏ پردازى گوى سبقت ربوده» توصيف كرده و شخص رجوى را بسيار گستاخ، دروغگو، زورمدار و داراى اخلاق منحط سياسى خواند. رجوى نيز بنى‏صدر را «فاقد شهامت»، «پريشان‏حال و درمانده»، «داعيه‏دار كذب و تناقض»، «گوينده اباطيل»، «بسيار بى‏انصاف و گزافه‏گو» كه «در سپاس‏مندى از خودش حد و مرز نمى‏شناسد و در جعل آشكار و در تفسير كج و معوج از روشن‏ترين و ساده‏ترين قضايا، بسا دستِ باز دارد. فى‏الواقع پديده غريبى است كه از اين جوانب در رديف نوادر است.» ، «خائن»، «كاسه ليس»، «لاف زن»، «داراى ماهيت ليبرال ـ ارتجاعى» و داراى صفاتى از اين دست، برشمرد. رجوى كه از حيث تنوع و تعدد فحاشى، بر بنى‏صدر برترى محسوسى داشت در مورد رابطه با عراق تأكيد كرد:
... دعاوى بنى‏صدر درباره مواضع خودش در قبال مسئله عراق و در قبال مذاكرات و پيشنهادات داخلى شورا و آنچه را مدعى است به خود من و به اجلاس شورا در اين رابطه گفته، كاملاً ناصادقانه و آكنده از دروغ است.

خانبابا تهرانى كه در آن زمان هنوز عضو شورا بود به دو تن ديگر از اعضا چنين گفت:

مسئله به اين سادگى‏ ها نيست و هر دو طرف اصل و حقيقت مطلب را آشكارا به ما نمى‏گويند.

از سوى ديگر، مجيد شريف كه در آن زمان در پاريس به سر مى‏برد و از وابستگان سازمان و شورا بود، طى مقاله‏اى در نشريه سازمان با تمجيد و دفاع بسيار از رجوى به تحليل و ردّ مواضع بنى ‏صدر اقدام نمود و چنين نوشت:

نيروهاى واپسگرا يا عقب‏مانده، زمانى كه خود را با نيرويى پيشرو روبرو ديده ‏اند كه... جاى را ظاهرا بر آنان تنگ نموده است... پاى مسائلى از قبيل «انحصارطلبى»، «وابستگى به خارج» و... رابه ميان كشيده‏اند كه اتفاقا در مورد خودشان بيشتر صدق مى‏كرده است... و امروز نيز نوبت مجاهدين است... آقاى بنى‏صدر نيز... به گونه‏اى ديگر از «توتاليتاريسم» مجاهدين سخن مى‏گويند... افراد و نيروهايى كه حد و جايگاه خويش را فراموش كنند و خود را در موقعيتى برتر از آنچه هستند تصور نمايند و حقى بيش از آنچه شايستگى دارند طلب كنند، هر مقدار عقب بودن را از آنچه براى خويش آرزو تصور مى‏كنند به حساب «بداخلاقى»، «انحصارطلبى»، «توتاليتاريسم» و... نيروى پيشتاز مى‏گذارند... نمونه آقاى بنى‏صدر بايد درس عبرت و هشدارى باشد براى همه ما...

رجوى هم در اين زمينه با اشاره به توهم بنى‏صدر درباره آنچه كه مشروعيت سازمان مى‏ ناميد، و در واقع خود آن هم جز توهم چيزى نبود، چنين نوشت:

... آقاى بنى‏ صدر و اطرافيان (به رغم التزامات و امضاهاى مكرر پيشين در پاى برنامه دولت موقت [شورا] و برخى اسناد ديگر و در پاى التزام‏نامه اطرافيانش به برنامه دولت موقت به هنگام اعلام پيوستگى به شورا) بر اين عقيده بودند كه گوئيا مجاهدين مشروعيت خود را از ايشان گرفته‏اند. در ثانى، در دنياى توهم، آقاى بنى‏صدر و اطرافيان بر آن بودند كه گوئيا زمينه‏ها و قواى ذخيره بسيار در داخل كشور دارند و حالا شورا و على‏الخصوص مجاهدين مى‏خواهند نامردى بكنند و زير چتر سياسى آقاى بنى‏صدر، قدرت را براى خودشان قبضه نمايند.

مهم‏ترين موردى كه بنى‏صدر فرصت يافت تا امكان گريز از ماجرا پيدا كند، موضوع انتقال سازمان و شورا به داخل خاك عراق تحت كنترل رژيم صدام بود. پرويز يعقوبى از اعضاى پيشين كادر مركزى سازمان در اين باره چنين گفته است:

... سازمان در اثر يورش ‏ها و تهاجمات رژيم و در آخر با اشغال منطقه آزاد شده «آلان» در كردستان تقريباً تمامى پايگاه‏هاى خود را در داخل از دست داده بود، لذا مركزيت به خاطر خروج از بن‏بستى كه بدان دچار شده بود رفتن به عراق و تغيير كيفى در استفاده از امكانات آن را به عنوان تنها راه نجات و حفظ موقعيت خود و رسيدن به حاكميت تشخيص داد. تصميم مى‏گيرد و به اجرا درمى‏ آورد و براى اينكه در اين ماجرا تنها نباشد تصميم مى‏گيرد كه براى شريك كردن شورا در اين جريان مسئله را در شورا مطرح و تأييديه آن را كسب نمايد كه بعد از طرح مسئله با مخالفت بنى‏صدر مواجه مى‏شود.

البته رجوى گزارش ديگرى از نظر بنى‏صدر در مورد رفتن شورا و سازمان به داخل عراق داده است:

در جلسه 12 و 13 دى ماه [62] نيز با حضور خود بنى‏صدر مفصل بحث كرديم و با توافق خود او قرار شد مجاهدين بروند و در مورد اين ايده و شرايط ملازم با آن تحقيق كنند و حتى طرح بياورند. خلاصه كلام، جوهر و پيام نظر او اگر چه آن را با چاشنى به اصطلاح استقلال‏طلبى قاطى مى‏نمود، اين بود كه اگر طرح موفق باشد و به سرنگونى [امام] خمينى منجر شود «مشروع» است و هيچ‏كس «برنده» و «پيروز» را به زير علامت سؤال نخواهد كشيد كه چطور پيروز شد. اما در عين حال عميقا حواسش جمع بود كه خود هيچ ريسكى نپذيرد و مسئوليتى نداشته باشد و همه ريسك‏ها و مسئوليت‏ها برعهده مجاهدين و شخص من باشد... هدف او از اين نحوه برخورد دوگانه اين بود كه راه اما و اگر كردن و راه محكوم نمودن احتمالى ما را براى استفاده‏هاى ضرورى! در آينده نبندد و باز نگهدارد و در عين حال منافع احتمالى را نيز از دست ندهد... در مشروع بودن ايده و طرح [رفتن به عراق] نيز حرفى و مخالفتى نداشت... در آغاز، عمده نگرانى‏هاى بنى‏صدر درباره ايده جديد، نه بر سر مشروعيت يا عدم مشروعيت آن و مسئله استقلال يا عدم استقلال ما (مجاهدين و شورا)، بلكه اكيدا بر سر خطرات اجرايى و عملى آن بود... [بنى‏صدر] روى تضمين‏هاى سياسى و امنيتى تأكيد مى‏كرد...گاه مى‏گفت خيلى خطرناك است، مثل خودكشى است، ممكن است شما را بسوزاند...

بنى‏صدر بعدها در سال 1377، همچون گذشته، يكى از دلايل متلاشى شدن شورا را رفتن سازمان در سال 65 به داخل خاك عراق تحت حكومت صدام برشمرد و اين واقعيت را براى بهره‏بردارى خويش اين گونه اذعان نمود:

نقض اصل استقلال با رفتن به عراق و به خدمت جنايت‏كارترين و فاسدترين رژيم‏ها [ = رژيم صدام] درآمدن، در جامعه ايران، اين گروه [ = سازمان مجاهدين] را ضدايرانيت، ضدانسانيت، ضدعاطفه ملى گردانده و محكوم به انزوا كرده است.

اما مسعود رجوى در يك ديدار محرمانه با رييس سازمان اطلاعات رژيم صدام در سال 1999، در مورد اهميت پيوند سازمان و عراق چنين گفته بود:

... اين روزنامه واشنگتن تايمز عكس سيدالرئيس [صدام] را با من چاپ كرده و نوشته ‏اند كه آنها [مجاهدين] ورق‏هايى در دست صدام حسين هستند... اين روزنامه‏ هاى ارتجاع و استعمار حرف روشنى دارند، يك حرف مى‏زنند و آن هم اين است كه از عراق دور شويد، فاصله بگيريد از عراق. ما مى‏گوييم مگر مى‏شود؟ مى‏خواهيم از مرز عراق كشورمان را آزاد كنيم... ما انتخابمان مرز عراق است. به ياد مى‏آوريم كه در سال 1982 وقتى كه طارق عزيز به منزل ما در پاريس آمد، با همديگر قرارداد صلح امضا كرديم و من جلوى خبرنگاران گفتم... كه [امام] خمينى شكست مى‏خورد و اين مقاومت [ = سازمان] و مردم و عراق هستند كه پيروزمندانه از اين جنگ خارج خواهند شد...

سازمان با تأكيد بر اهميت مسئله رفتن به عراق شكاف بين خود و بنى‏صدر را تا به آنجا گسترش داد كه نهايتاً به بيرون راندن بنى‏صدر از شورا انجاميد. اما در قبال جريان اختلاف و جدايى بنى‏صدر و رجوى تحليل‏هاى موجود را مى‏توان به اين صورت دسته‏بندى و ذكر كرد:

الف) اختلافات بنى‏ صدر و شورا از ديد هواداران بنى‏ صدر

براى آگاهى از موضع و ديدگاه هواداران بنى‏صدر نسبت به اين جريان بهتر است اشاره‏اى شود به مطلبى از نشريه انقلاب اسلامى (چاپ پاريس) كه تحت عنوان «چرايى جدايى مجاهدين از بنى‏صدر» منتشر شد:

1ـ تنها مجاهدين بودند كه از بنى‏صدر جدا شدند و اعضاى شورا هنوز هم‏پيمان با بنى‏صدر مى‏باشند.
2ـ شورا وجود خارجى ندارد، و اگر چيزى به اين نام وجود داشته باشد، آلت دست سازمان است.
با اين تحليل و موضع‏گيرىِ هوادارانِ بنى‏صدر، آشكار بود كه وى هنوز گوشه‏چشمى به شورا داشت و در صورتى كه امكان‏پذير مى‏بود، در قالب همان شورا يا ائتلافى ديگر مايل بود كه ساير اعضاء را بر محور رهبرى خود گرد آورد. همچنين به نظر مى‏رسيد كه بنى‏صدر اين موضع را از روى ناچارى و به دليل ضعف در رقابت با سازمان بيان كرده است. چرا كه اين امر كاملاً روشن بود كه بنى‏صدر نه مخالف ماهوى شورا بود و نه مخالف واقعى استراتژى سازمان مجاهدين.

ب) اختلاف ميان بنى‏ صدر و شورا از ديد سازمان

همچنين سازمان تحليل‏ ها و دلايلى را در خصوص نهايى شدن جدايى از بنى‏صدر ذكر مى‏كند كه اهمّ آنها را از نظر مى‏گذرانيم:

... گام كيفى جديدى كه روزنامه ناشر افكار آقاى بنى‏صدر عليه مجاهدين برداشته... و بالمآل بويى جز يك گام به سوى خداحافظى با ما و شوراى ملى مقاومت نمى‏ داد... آقاى بنى‏ صدر در بهمن ماه سال گذشته [سال 62] در مصاحبه‏اش با ارگان حزب سوسياليست فرانسه ضمن مخالفت با قيام عمومى كه به زعم بنى‏صدر، حيات مملكت را به خطر مى‏افكند، در قبال رژيم... از راه‏حل «هضم كردن» سخن گفته بود. در همين حوالى به مناسبت سالگرد انقلاب ضدسلطنتى در يك مصاحبه با روزنامه «كوتيدين دوپارى» عنوان نموده بود كه «چريك‏ ها در ايران انقلاب نخواهند كرد» كه معلوم بود منظورش عمدتاً مجاهدين هستند. ... چند هفته پس از قطع موقت (يك هفته‏اى) بمباران شهرها [اسفند 62]... توسط دولت عراق كه به درخواست مسئول شورا صورت گرفته بود، روزنامه ناشر افكار بنى‏صدر به بهانه «دروغ‏هاى طارق عزيز»، به ناگهان قدم جديدى برداشت و آقاى بنى‏صدر بدان وسيله با شورا و بالاخص با مجاهدين، فصل نوينى باز گشود... هدف بنى‏صدر و روزنامه ناشر افكارش قبل از هر چيز، مشخصاً خالى كردن زير پاى مجاهدين و شخص مسئول شورا بود... [بنى‏صدر] 4 ماه بعد، كتباً از [امام] خمينى تقاضاى تشكيل يك دولت لايق و نجات اسلام و ايران را نمود. پس ما، به عكس، مى‏ بايد خودمان را... نجات مى‏داديم و ديگر در آن نقطه عذر آقاى بنى‏صدر را هرچه زودتر مى‏خواستيم.

رجوى در گزارش خود از جريان پيوند و جدايى بنى‏صدر چند بار تأكيد مى‏كند كه سازمان از ائتلاف و اتحاد سياسى با وى متأسف و پشيمان نيست:

«... ما به هيچ وجه از ائتلاف با بنى‏ صدر پشيمان نيستيم. يعنى اگر بتوان نوار زمان را تكرار نمود، ما باز هم با همان «بنى‏صدر فرداى 30 خرداد» مؤتلف و متحد مى‏شويم. منتها با هوشيارى و محكم‏ كارى بيشتر... اگر چه بايد تأكيد نمود كه... براى خود او فوق‏ العاده متأسفيم ... ما از اتحاد سياسى با بنى‏صدر در چارچوب شوراى ملى مقاومت به هيچ ‏وجه متأسف و پشيمان نيستيم... مادر شرايط مشخص داخلى و بين‏ المللى... به تأسيس شورا و ائتلاف با آقاى بنى‏ صدر همت گماشتيم و 2 سال و 9 ماه نيز در رابطه با بنى‏صدر با سعه ‏صدر كامل آزمايش پس داديم...»

رجوى همچنين يادآورى مى‏كند كه:

... وقتى بنى‏صدر به تازگى رييس‏جمهور شده بود با برادر مجاهدمان عباس داورى به ديدارش رفتيم و تبريك گفتيم... بنى‏صدر در پاسخ گفت مى‏دانم كه شما [ = سازمان] نيروى آينده‏ ايد...

ج) اختلاف ميان بنى ‏صدر و رجوى از ديد يك عضو شورا

خان بابا تهرانى، نماينده شوراى متحد چپ در شورا، درباره اختلافات بنى‏ صدر و رجوى مطالبى را بيان كرده است كه در اينجا بخشى از آن را مى‏ آوريم:

[...] پس از رفتن به «اوور سور اوواز» و تشكيل جلسه، رجوى شروع به صحبت كرد و گفت: «رفقا و برادران، سازمان مجاهدين خلق به تصميم جديدى رسيده است... ما ديگر نمى‏توانيم به همكارى با آقاى بنى‏صدر ادامه بدهيم، و اين امر را ديشب، آخر وقت، طى يك نامه به ايشان ابلاغ كرده‏ايم. اكنون اين متن نامه ما به آقاى بنى‏صدر و اين هم جوابيه ايشان به نامه ما...... در نامه مجاهدين دلايلى مبنى بر عدم امكان همكارى با بنى‏ صدر آمده بود. بنى‏صدر هم در پاسخ، نامه كوتاهى به عنوان جوابيه نوشته بود كه در آن آمده بود: «من با شما در يك منزل و در زير يك سقف زندگى مى‏كنم، اما از امورى كه در اينجا مى‏ گذرد، كمتر از مردم كوچه و بازار اطلاع دارم. چندماه پيش، از ايران به من اطلاع رسيد كه در تهران شايع است مجاهدين بزودى رابطه‏شان را با بنى‏صدر قطع خواهند كرد، چون قصد وحدت با فدايى‏ ها را دارند.» بنى‏صدر سپس اضافه كرده بود: «من مى‏دانم تمامى موارد ديگرى را كه براى عدم همكارى با من ذكر كرده‏ايد بهانه پوچى بيش نيست. دليل اصلى اين است كه شما قصد داريد به عراق نزديك شويد و من با اين موضوع مخالف هستم و به چنين رابطه ‏اى تن نمى‏دهم.»......مسئله به اين سادگى‏ها نيست، و هر دو طرف اصل و حقيقت مطلب را آشكارا به ما نمى‏گويند، آنچه را هم كه مى‏گويند حرف‏ها و ادعاهايى است كه ظاهر جريان است. اختلاف بر سر يك اصل اساسى است. به عقيده من داماد آقاى بنى ‏صدر مى‏خواهد از اين باغ بيرون برود و سيد [ = بنى‏ صدر] مچ پاى او را گرفته و مى‏گويد: «نمى‏گذارم دَدَر بروى»... به باور من رجوى سفر دورى را در پيش دارد. بزودى در عراق كنفرانس وزراى خارجه كشورهاى اسلامى برگزار مى‏شود و مجاهدين قصد دارند به عنوان يك مانور ديپلماتيك در اين كنفرانس شركت كنند. عراقى‏ها هم مى‏خواهند با دعوت رجوى به اين كنفرانس و استقبال نمايشى از او در بغداد به عنوان نماينده مشروع مردم ايران و رييس دولت موقت از يك سو راه كشاندنش به عراق راهموار كرده و از سوى ديگر با اين مانور ديپلماتيك در عرصه جهانى... ضربه ‏اى وارد كنند.

برآيند كل مباحثى كه درباره جدايى بنى‏ صدر و سازمان مجاهدين طرح شده است مى تواند ما را به اين سمت سوق دهد كه اختلاف بين اين دو عمدتا از جهت قدرت‏ طلبى طرفين بوده و دليل اخراج شدن بنى‏صدر از شورا مى‏تواند اين باشد كه او رقيبى در مقابل سازمان بود و از طرفى هم او ديگر براى شورا بهره‏دهى لازم را نداشت. و بالاخره شورا طى بيانيه‏اى علناً جدايى بنى‏صدر را اعلام كرد:

... از آنجا كه در شرايط كنونى عملاً همكارى ميان آقاى بنى‏ صدر و شوراى ملى مقاومت در چارچوب اين شورا ناميسر مى‏ نمايد. مصلحت بر اين قرار گرفت كه به ائتلاف سياسى فى‏مابين در شكل كنونى خاتمه داده شود. آقاى ابوالحسن بنى‏صدر و شوراى ملى مقاومت اميدوارند همچنانكه همكارى و اتحاد آنها طى دو سال و هشت ماه گذشته سنت نيكويى... بوده است، پايان محترمانه و دوستانه آن نيز سنت حسنه ديگرى در تاريخ ائتلاف‏هاى سياسى ميهن ما باشد. بديهى است آقاى بنى‏صدر و شوراى ملى مقاومت ضمن قدرشناسى متقابل از اقدامات و مبارزات گذشته يكديگر... دستاوردهاى مشترك فعاليت ائتلافى گذشته خود... را مورد تأييد قرار داده و آنها را بسيار ثمربخش مى‏دانند. شوراى ملى مقاومت ـ 4 / فروردين / 1363

اما اين لحن محترمانه جز اندك مدتى دوام نياورد و در بيانيه‏هاى بعدى و اظهارات متقابل رجوى و بنى‏صدر كه آكنده از انواع زشت‏گويى و خشونت كلامى بود، سال‏ها تداوم داشت و هيچ نشانى از سنت حسنه ادعايى بيانيه، جز همين چند سطر تعارف گذرا، مصداق واقعى ديگرى نيافت.

خروج حزب دموكرات

با اينكه رجوى ائتلاف مجاهدين با بنى‏صدر و حزب دمكرات را اتئلافى بى‏سابقه در طول تاريخ خوانده بود و به آينده اقدامات اين شورا اميدوار بود، عمر اين ائتلاف ديرى نپاييد؛ چرا كه با رفتن بنى‏صدر، تزلزل شورا شدت گرفت و روند اختلافات به اينجا ختم نشد. چند ماه بعد زمزمه ديگرى از درون شورا شنيده شد و آن جدايى حزب دمكرات كردستان بود. شورا پس از بنى‏صدر با از دست دادن حزب دمكرات، «يكى ديگر از سه پايه مهم آن ائتلاف» عملاً تك پايه شد و حتى ظاهر شورايى خود را از دست داد. اولين واكنش‏هاى مخالفت سازمان با حزب دمكرات، پس از اعلام رسمى حزب دمكرات در شهريور 63 مبنى بر وجود تماس ‏هايى با مقامات دولت ايران و آمادگى براى مذاكره درباره خودمختارى، آغاز مى‏شود:

... [سازمان] هيچ‏گاه هيچ مذاكره و گفتگوى سياسى با اين رژيم را روا نداشته و با آن مخالفت ورزيده و خواهيم ورزيد... تا هر زمان كه آتش سلاح‏هاى حزب دمكرات كردستان ايران... برقرار و پابرجاست، ما (مجاهدين) در چارچوب شوراى ملى مقاومت بر التزامات مشترك... استوار خواهيم ماند و به اتحاد خود با حزب هم‏پيمانمان ادامه خواهيم داد.

مى‏توان اهمّ تحليل ‏هايى را كه بر ماجراى مذاكره حزب دمكرات كردستان با نظام جمهورى اسلامى شده است، در دو بخش، به صورت زير بررسى نمود:

1ـ با توجه به شرايط ثبات سياسى نظام در آن دوران و موفقيت‏هاى مكرر در جبهه ‏هاى دفاع در برابر تجاوز عراق، نظام توانايى ايجاد تفرقه و شكاف در شورا را داشت.

2ـ شرايط شكست‏ها و تضعيف مستمر حزب دمكرات كردستان پس از درگيرى مسلّحانه با نظام از سال 58 به بعد، موجب بريدن رو به تزايد افراد از حزب و پيوستن به جمهورى اسلامى شده بود. علاوه بر اين، مسائلى از قبيل قدرت‏طلبى رجوى، عدم كارايى حزب و ايجاد تفرقه بين حزب و ساير گروهاى چپ، چون كومله و فداييان به دليل پيوستن حزب دمكرات به شوراى ملى مقاومت، شرايطى را پديد آوردند كه آمادگى حزب دمكرات كردستان را براى مذاكره با جمهورى اسلامى ايران به قصد تقويت موقعيت و كسب امتياز فراهم مى‏نمود.

قاسملو، رهبر حزب، در باب مذاكره با مقامات جمهورى اسلامى چنين اعلام كرده بود:

... تاكنون، چند بار از سوى مقامات رژيم تماس‏هايى گرفته شده و تقاضاى مذاكره و گفتگو شده است. رفقاى حزبى در منطقه مهاباد، ابتدا چند نماينده رژيم را ملاقات نمودند، سپس در اوايل سال 63 از طرف دفتر حزب، هيئتى براى مذاكره اعزام شد... اگر دولت رسماً اعلام كند كه حاضر به مذاكره به منظور اعطاى خودمختارى است حزب نمى‏تواند آن را رد كند.
قاسملو با بيان اين مطالب از سويى قصد تحكيم موقعيت خويش را داشت، و از سويى براى رهايى از اعتراضات سازمان و اعضاى شورا و توجيه مشكلات به‏وجود آمده در خود حزب، ناچار بود كه چنين موضعى را اختيار كند. به گفته رجوى، در پاييز و زمستان 63 «شورا» پس از سه جلسه بحث، در جلسه مورخ 17 دى 63 به استثناى خود حزب، «مذاكره سياسى با رژيم [ امام] خمينى را محكوم و آن را خلاف التزامات امضا شده شورايى» اعلام كرد.

خانبابا تهرانى ماجراى شورا را اين گونه گزارش كرده است:

در آن روزها حزب دمكرات پيشنهادى مبنى بر گسترش شورا ارائه داده بود. موضوع گرفتن فرستنده راديويى از عراق نيز در ميان بود... مجاهدين موضوع گسترش شورا و راديو را از دستور جلسه خارج كرده و مسئله ملاقات هيئت نمايندگى حزب دمكرات كردستان با جمهورى اسلامى را پيش كشيدند و اعلام كردند «شورا» مى‏بايست در اين مورد به بحث پرداخته و موضع بگيرد... قاسملو مى‏گفت: «... ما چنين حقى را به هيچ كس تفويض نمى‏كنيم و به شورا هم نخواهيم داد. همان‏گونه كه حق مذاكره براى سازمان شما [ = مجاهدين خلق] وجود دارد و با عراق به مذاكره پرداخته‏ايد، ما نيز حق مذاكره داريم...» مجاهدين معتقد بودند كه تنها مرجع تعيين كننده حق مذاكره، شوراى ملى مقاومت است و حزب دمكرات يا هر سازمان ديگرى داراى چنين حق جداگانه‏اى نيست و بايد متعهد شود كه از آن پس مذاكره‏اى نخواهد كرد. در غير اين صورت مى‏بايست تكليف خود را با شورا، روشن كند.

در 5 بهمن 63 دفتر سياسى حزب دمكرات طى يك نامه رسمى به امضاى قاسملو در پاسخ به مصوبه شورا، بر «حفظ حق مذاكره» تأكيد كرد و از پذيرش درخواست سازمان و شورا خوددارى نمود.
همچنين قاسملو در پاسخ‏گويى خود چنين نيز اظهار داشت:

... حزب دمكرات كردستان حق دارد در هر مذاكره‏اى كه مايل باشد شركت كند و اين به هدف حزب برمى‏گردد و آقاى رجوى بايد بداند كه در حالى كه هدف سازمان مجاهدين سرنگون كردن رژيم كنونى است، هدف حزب، خودمختارى در خاك ايران است.

با مطرح شدن اين مباحث زمينه خروج حزب دمكرات از شورا قوّت گرفت. رجوى از مسئله مذاكره حزب با جمهورى اسلامى به عنوان تنها دليل خروج حزب از شورا ياد مى‏كرد، اما حزب دمكرات علاوه بر آن به دلايل ديگرى نيز اشاره داشت:

قاسملو بيان مى‏دارد كه موضوع اختلاف او با شوراى ملى مقاومت و مجاهدين، دمكراتيك نبودن روابط درونى شورا است.
قاسملو، پس از خروج از شورا، عامل اصلى درگيرى با سازمان و مسعود رجوى را چنين مطرح كرد:
[...] ما متوجه شديم كه در آن شورا، مجاهدين سعى مى‏كنند كه به هر قيمتى ساير نيروها را تحت هژمونى خود درآورند و زمانى كه متقاعد شديم كه ديگر شورا در بعد دمكراتيك قابل ترميم نيست از آن خارج شديم... رجوى... اعلام مى‏كند كه براى اعمال خود تنها در برابر خدا مسئوليت دارد، ما نمى‏توانستيم چنين چيزهايى را قبول كنيم و از اين رو از شورا جدا شديم.
قاسملو با طرح مسئله اعمال ديكتاتورى سازمان و دمكراتيك نبودن روابط درونى شورا، تأكيد داشت كه دلايل رجوى براى القاى جدا شدن حزب دمكرات از شورا، بهانه هستند و بلكه عامل اصلى جدايى، نظريات حزب دمكرات بوده است مبنى بر اينكه مى‏بايست درهاى شوراى ملى مقاومت به روى ديگر اشخاص و گروه‏هاى اپوزيسيون باز باشد تا از حالت آلت دست بودن سازمان مجاهدين خارج شود.

خانبابا تهرانى هم معتقد است كه ماجراى مذاكره يا بهانه ‏گيرى سازمان عليه حزب دمكرات بود:

به باور من اين مسئله نوعى بهانه‏جويى از طرف مجاهدين بود... پس از بيرون رفتن بنى‏صدر ديگر نوبت به حزب دمكرات رسيده بود كه مى‏بايست يا به مجاهدين تمكين مى‏كرد و يا به سرنوشت بنى‏صدر دچار مى‏شد... اعتراض آنها به ماجراى مذاكره با رژيم جمهورى اسلامى، در واقع بهانه مجاهدين براى دامن زدن به اختلاف با حزب دمكرات جهت تثبيت هژمونى و اتوريته مطلق در شورا بود.
رجوى، در بيانيه بهمن 63 در مقابل ادعاهاى حزب دمكرات كردستان چنين اعلام كرد:

... مجاهدين پيوسته با متحدين سياسى خود در منتهاى احترام و انعطاف برخورد نموده... اما از ماه‏ها پيش ما مشخصاً اعلام كرديم كه دست يازيدن به مذاكره با اين رژيم... خلاف اصول مبارزاتى و انقلابى و التزامات شورايى بوده و براى ما مطلقاً قابل قبول نيست و هريك از متحدين‏مان نيز كه چنين خطى داشته باشد، ناگزير آن را به مثابه خداحافظى از اتحاد فى‏مابين تلقى مى‏كنيم.
مسعود رجوى، با ردّ ادعاى حزب دمكرات مبنى بر رفتار ديكتاتورى سازمان در شورا، بر دمكراتيك بودن عمل شوراى ملى مقاومت تأكيد مى‏كند؛ اما در عين حال با عنوان كردن مضامينى چون «مذاكره با رژيم» آزادى اعضاى شورا را زير سؤال مى‏ برد:

... يا ماندن در شورا، و يا مذاكره سياسى با رژيم... هر سازمان و حزبى كه به مذاكره با رژيم دست يازد، خودبخود از چارچوب وحدت با ما خارج شده است.
سرانجام، شورا طى يك مصوبه بدون حضور نماينده حزب دمكرات و چند عضو ديگر، در تاريخ20/1/64، حزب دموكرات را در مقام انتخاب قرار داد تا اينكه يا مذاكره با جمهورى اسلامى را انتخاب كند يا از شوراى ملى مقاومت كنار بكشد. حزب نيز در 28 فروردين با صدور اطلاعيه‏اى اين قطعنامه را رد نمود و خواستار تشكيل شورا گرديد. اما با بى‏اعتنايى رجوى و اوج‏گيرى تبليغات سازمان عليه حزب، در دهم ارديبهشت 64 حزب دمكرات با صدور اطلاعيه ‏اى رسما خروج خود را از شورا اعلام كرد و به همكارى با سازمان و شوراى آلت دست آن پايان داد.

تأثير «انقلاب ايدئولوژيك» بر «شورا»

در خرداد 1364، ماجراى طلاق اجبارى همسر ابريشمچى و ازدواج، غيرشرعى رجوى با وى و بهره‏بردارى او از آن براى سركوب مخالفان و تغيير در مركزيت و ساختار سازمان و جار و جنجال‏هاى بى‏سابقه حول و حوش اين موضوع، در ادبيات سازمانى «انقلاب ايدئولوژيك» نام گرفت و سرپوش شكست‏هاى قبلى و استراتژى وابستگى آشكار به عراق، شد. رجوى در مراحل اوليه انقلاب ايدئولوژيك، آن را به صورت يك حركت سمبليك معرفى مى‏كرد و با بزرگ‏نمايى در قالب ادبيات خاص سازمان، هدف آن را برداشتن قدم اول براى «بستن بار ده سال آينده»ى سازمان بيان مى‏كرد.

... مى‏خواهيم بار ده سال آينده را ببنديم، اگر توانستيم پيروزيم، در آن حالت حلقات مفقوده عقيدتى پيدا و مجاهدين، مجاهدين مى‏شوند. در قدم اول هم‏رديفى مريم، آزاد شدن زن‏ها مدّنظر بود، اما بدون اينكه قصد و غرضى از پيش در كار باشد به تارك ايدئولوژيكى جديدى رهنمود گشت.

رجوى با ترفندهاى تبليغاتى، تشكيلاتى و جنجال‏آفرينى مبتذل، سعى كرد اين حركت را به عنوان يك «تحول» و «راه عبور از جهل» و «رسيدن به تابش نور عقيدتى»، وانمود سازد. ولى آثار منفى اين حادثه در داخل و خارج از سازمان گسترش وسيعى يافت.

همان گونه كه دو تن از اعضاى اوليه سازمان و دوستان قبلى رجوى نوشتند: مسئله انقلاب ايدئولوژيك از آن جهت اهميت دارد كه بيانگر عمق فجايع فكرى و نظرى در سازمان مجاهدين است. و نمود اصلى اين انحطاط در درك نظرى سازمان از مفاهيمى كه خودشان در بيانيه‏ها روى آنها تأكيد بسيارى كرده‏اند مشهود است؛ مفاهيمى چون:

ـ رهبرى و رهبرى نوين
ـ انقلاب دمكراتيك نوين خلق‏هاى قهرمان ايران
ـ رهايى و اعاده حقوق زن
ـ جهش عظيم ايدئولوژيك و انقلاب ايدئولوژيك.

اين ماجراى شبه رمانتيك موسوم به انقلاب ايدئولوژيك، رسوايى بزرگى را براى سازمان به بار آورد. به‏طورى كه حتى بسيارى از گروه‏هاى ضدنظام جمهورى اسلامى از طيف چپ و راست در خارج كشور نيز نسبت به اين حركت اعتراض كردند؛ اما تنها جوابى كه رجوى به آنها داد اين بود:

... حالا اگر توانستيد بفهميد، وگرنه صبر كنيد، نمى‏دانم يك سال يا پنج سال ديگر خواهيد فهميد.

برخوردهاى بعدى ساير اعضاى مركزيت سازمان با اين موضوع و فشار متراكم تبليغات تشكيلاتى نيز نشان مى‏داد كه او مى‏خواست به نحوى مسئله را ختم كند تا ديگر كسى از اعضاى شورا، كادرها و هواداران سؤالى را در اين مورد مطرح نكنند. ابريشمچى كه همسرش را براى تحقق اين انقلاب ايدئولوژيك صميمانه تقديم دوست و رهبر خود كرده بود «در يكى از سخنرانى‏هايش در رابطه با انقلاب [ ايدئولوژيك ]سال 64 مى‏گفت بعد از دست يافتن به اين رهبرى، مسئوليت همه ما با مسعود [رجوى] است «و مسئول مسعود فقط خداست.» يعنى مسعود از ما حسابرسى مى‏كند و حساب مسعود با خداست.» آخرالامر اين «حركت انقلابى» سازمان به گسترش شكاف و اختلاف در شورا و حتى خود سازمان منتهى شد؛ پيش و پس از كنار زدن بنى‏صدر و حزب دمكرات كردستان از شورا، گروه ‏هايى چون جنبش دمكراتيك زحمتكشان، حزب كار، جنبش متحد چپ و چند عضو انفرادى از سوى ديگر، با خروج خود موجبات اضمحلال عملى شوراى ملى مقاومت را فراهم كردند. از مراحل اوليه تشكيل شورا، رجوى سعى بر تثبيت ديكتاتورى خودش بر شورا داشت، به‏طورى كه براى به كرسى نشاندن حرف خود، گاهى حتى به قهر كردن از شورا و تعطيل نمودن چند ماهه آن متوسل مى‏شد. رفته رفته براى تمامى اعضاى شورا اين موضوع جا افتاده بود كه مسائل طرح شده از سوى رجوى مى‏بايست كه مورد قبول همه افراد واقع شود.

خان بابا تهرانى در اين باره چنين مى‏گويد:

اين هم يكى از خصوصيات جالب شورا بود كه هويت مستقل نداشت و وقتى مجاهدين نمى‏خواستند تعطيل مى‏شد؛ چرا كه ميهماندار و صاحب‏خانه آنها بودند و همه‏چيز در اختيارشان بود... اساسا سيستم شورا را به حضور شخص يك نفر، يعنى مسعود رجوى بند كرده بودند. اين نشانه وضعيت واقعى شورا بود.

رجوى با ايجاد ديكتاتورى و قدرت بى‏چون و چرا سعى در پوشاندن ضعف‏هاى سازمان و ناتوانى شورا در هرگونه اقدام عملى و مؤثر در داخل كشور را داشت تا در راه جلب حمايت قدرت‏هاى غربى موفق شود، از اين رو، هرگونه انتقاد به اين شيوه را به مثابه مانعى در رسيدن به هدف خود كه همانا آلترناتيوى شورا بود، مى‏دانست. مهدى خانبابا تهرانى در اين باره چنين مى‏گويد:

... شورايى كه خود را آلترناتيو آينده كشور مى‏دانست، تحمل يك نشريه 1200 نسخه‏اى ايرانشهر يا فردى كه عمرى را در اپوزيسيون سپرى كرده و مثلاً حرفش اين بود كه «شورا آلترناتيو نيست» را نداشت.

بدين ترتيب مهره‏هايى كه از نظر رجوى، ديگر فايده‏اى براى اهداف شورا نداشتند، كنار گذاشته شدند. در دلايل مطرح شده از سوى هر يك از اعضا و گروه‏هاى جدا شده از شورا، براى جدا شدن، مشتركا بر غيردمكراتيك بودن شورا تأكيد بسيار شده است. اين در حالى است كه هريك از آنان، در بدو تأسيس، با اميد رسيدن به حاكميت در ايران، اقدام به شركت در شورا كرده بودند؛ امّا حالا در مقابل رويه رجوى عرصه را براى خويش تنگ مى‏ديدند و از رسيدن به اهداف خويش در شورا مأيوس مى‏شدند.

خان بابا تهرانى در مورد سرنوشت شورا اين گونه سخن گفته است:

واقعيت اين بود كه با خروج بنى‏صدر از شورا و در پى آن شوراى متحد چپ و حزب دمكرات كردستان و برخى از شخصيت‏هاى عضو و ماجراى انقلاب ايدئولوژيك در سازمان مجاهدين به مناسبت ازدواج رجوى با مريم عضدانلو، چراغ حيات واقعى شورا... خاموش شد. آنها زمانى كه درگير تضادهاى درون سازمان خود و شورا بودند، ناگهان تحت عنوان «انقلاب ايدئولوژيك» و برگزيدگى مسعود و مريم به عنوان رهبرى نوين انقلاب ايران، خود را رهبر بلامنازع انقلاب ايران معرفى كرده و با چنين روشى هر نوع تفكر سياسى را به ريشخند گرفتند... آنها در ادامه چنين روشى، با استقرار در خاك عراق تيرخلاص را به شانس تاريخى خود شليك كردند. البته هنوز اينجا و آنجا به نام شوراى ملى مقاومت سخن مى‏گويند؛ اما همه مى‏دانند كه چنين پديده‏اى وجود مستقل و واقعى نداشته و از ميان رفته است.

در مقابل تمامى اين مسائل، رجوى همچنان بر ادعاى وجود شورا و تحكيم موضع و موقعيت خودش و سازمان در آن اصرار مى‏ ورزيد:

اين ما بوديم كه بنى‏صدر را از دست رژيم رهانيديم، شورا را برپا كرديم و به آن قوام بخشيديم، در بُعد ديپلماسى آن را شكوفا نموديم؛ پس چه كسى جز ما بر رهبرى آن شايسته است؟ و آيا اين درست است كه چنين محصول رسيده‏اى را در اختيار هر رهگذرى قرار بدهيم؟

حال آنكه به نوشته كتاب «مجاهدين خلق در آئينه تاريخ»:

از سال 1365 يعنى سال ورود رجوى به خاك عراق تا 24 مهرماه 1370 شورا عملاً هيچ‏گونه وجود خارجى نداشت... سازمان كه شورا را كنار گذاشته بود... بعد از شكست... و نااميد شدن از سرنگونى رژيم، دوباره به شورا روى آورد... گسترش شورا از درون روابط سازمان و از ميان اعضاى سازمان آغاز شد... در تاريخ 24 مهرماه 1370، شورا در پاريس اعلام كرد كه با عضويت 11 عضو جديد موافقت كرده است... يعنى در حقيقت هواداران و اعضاى سازمان به عضويت شورا درآمدند.

و به اين ترتيب به طور رسمى و ظاهرى هم از آن پس شورا به عنوان يك بخش كاملاً وابسته «سازمان» موجوديت جديد تبليغاتى يافت. «در شرايط كنونى و در كشورهاى غربى سازمان مجاهدين خلق، عمده فعاليت‏هاى سياسى، ديپلماتيك، مالى و تبليغى خود را تحت پوشش شوراى ملى مقاومت انجام مى‏دهد. شورايى كه وجود خارجى ندارد.

تحليلى از شكست «شورا»

نگاهى ديگر به ناكامى و شكست «شوراى ملى مقاومت»، تحليلى است كه «يرواند آبراهاميان» نويسنده چپگراى مقيم آمريكا ارائه مى‏دهد. خلاصه‏اى از تحليل مزبور در پى مى‏آيد. وى در پژوهش مستقل خود درباره سازمان، اين شكست را به چهار عامل اصلىِ مرتبط به هم، نسبت مى‏دهد:

اول ـ بسيارى از افراد و گروه‏هايى كه براى پيوستن به شورا، در پاييز 1981 / 1360، شتاب ورزيدند، در لحظه‏اى اين كار را انجام دادند كه به سقوط فورى رژيم تهران خوش‏بين بودند. با روشن شدن اين امر كه سقوط وعده داده شده در دسترس نيست، بسيارى از پيوستگان به شورا اتحاد خود را بازنگرى كردند و در اين بازنگرى، به اختلافات بنيادين خود با مجاهدين خلق توجّه بيشترى نشان دادند.
دوم ـ نيروهاى پيوسته به اين اتّحاد، به زودى دريافتند كه شيوه رأى‏ گيرى در شورا به گونه‏اى است كه كنترل كامل بر تصميمات مهم را تنها مجاهدين خلق و نيروها و افرادى كه به هژمونى ‏طلبى رجوى تمكين كرده‏اند، در اختيار دارند. آنها بودند كه مشخص مى‏كردند چه كسانى مى‏توانند به شورا بپيوندند؛ چه كسى ارزش داشتن حقّ كامل رأى به عنوان «شخصيت سرشناس ملّى» را دارد؛ و چه كسانى مى‏توانند نمايندگى شورا را در جلسات بين ‏المللى بر عهده گيرند. رجوى، به عنوان مسئول شورا، نقش سخنگوى اصلى آن را نيز به عهده داشت.

سوّم ـ تمايل جسورانه سازمان در همسويى علنى با رژيم عراق، در جنگ عليه ايران، برخى از متّحدان آنها را ناراضى كرد. اين موضوع در ژانويه 1982 / دى ماه 1361، در بحبوحه نبردهاى شديد در جبهه جنگ، پس از ملاقات پر سروصداى رجوى و طارق عزيز ـ معاون نخست‏وزير عراق ـ علنى شد. اعتقاد بسيارى از ناظران اين بود كه مخارج سرسام‏آور برنامه‏هاى سازمان توسط دلارهاى عراق تأمين مى‏شود: نيروهاى در حال جنگ، پايگاه‏ها، ايستگاه راديويى در مرز عراق، شبكه زيرزمينى ارتباطى سازمان كه از ايران به تركيه و تا اروپا امتداد داشت و نيز دفاتر سازمان در پاريس، بغداد، كراچى، لندن، برلين و واشنگتن؛ منازل وسيع و بزرگ مخصوص آنها در دهلى، كراچى و بيشتر پايتخت‏هاى اروپايى؛ هيئت‏هاى اعزامى آنها به كنفرانس‏هاى بين‏المللى در اروپا، آمريكاى شمالى و آسيا؛ نشريه فارسى آنها ـ مجاهد ـ كه مرتّب بيرون داده مى‏شد و در بعضى موارد بيش از 70 صفحه حجم داشت؛ هفته‏نامه انگليسى زبانشان به نام ايران ليبراسيون كه آن هم مرتب انتشار مى‏يافت؛ نشر كتاب‏هايى به زبان‏هاى انگليسى و فرانسوى (و گاه عربى) درباره جنگ مسلحانه با جمهورى اسلامى و انعكاس حمايت‏هاى بين‏المللى از سازمان و شورا، همه در ظاهرى مناسب. آرى، براى برخى از منتقدان مجاهدين خلق، مسلّم بود كه مخارج اين برنامه‏هاى گسترده توسط آن كشور خارجى تأمين مى‏شود كه بخش‏هاى وسيعى از خاك ايران را مورد تجاوز قرار داده و تخريب كرده است.

چهارم ـ يعنى آخرين ـ و چه‏بسا مهم‏ترين ـ عامل عدم موفقيت «شوراى ملّى مقاومت»، تغييراتى بود كه در درون خود سازمان مجاهدين خلق رخ داده بود. طى دو سال اول تشكيل شورا، سازمان با فرض قريب الوقوع بودن «انقلاب نوين» عليه جمهورى اسلامى، موضوعات كلّى و مورد اتفاقى مثل صلح و دموكراسى سياسى و آزادى‏هاى فردى را زمينه يك ائتلاف فراگير در شورا قرار داد.
پس از اينكه سازمان دريافت كه انقلاب مورد نظرش در دسترس نيست، اين جهت‏گيرى متوقف شد؛ و جنگجويى و مبارزه‏طلبى سازمانى بر مصلحت سياسى مقدّم گشت. از اينجا بود كه سازمان با اغلب متّحدين خود، به مثابه نيروهاى بالقوّه دشمن برخورد كرد. نقطه‏نظر برجسته اين مرحله، مخالف ديدن آنهايى بود كه به صورت تمام عيار از مجاهدين خلق حمايت و تبعيت نمى‏ كردند.

سازمان براى تحميل هژمونى ايدئولوژيك خود بر ديگران، حتى از سمبل‏هاى مشخص نيز بهره جست. به عنوان مثال، الزام كرد كه تصوير بزرگ مسعود رجوى در محلّ جلسات علنى شورا به نمايش گذارده شود تا شركت‏كنندگان حضور ايدئولوژيك «مسئول كبير» را ـ آگاهانه ـ احساس كنند. اين‏گونه رفتار، بى‏ترديد مى‏توانست متحّدان و طرفداران مدعى و تسليم نشده را از شورا و سازمان بيگانه و دور سازد. اين تغييرات، زندگى روزمره اعضا را نيز تحت‏تأثير قرار داده بود. بيشتر اعضاى سازمان، به صورت «كمونى» در خانه‏هايى كه «پايگاه» خوانده مى‏شد، زندگى مى‏كردند. اين افراد موظّف بودند گزارش‏هاى كاملى از فعاليت‏هاى روزانه خود و ديگران را به مسئولانشان بدهند. حقّ تماس و ارتباطى بيرون از چارچوب تشكيلاتى را نداشتند. از خواندن كتاب‏ها، نشريات و آثارى كه بيرون از سازمان منتشر شود، ممنوع بودند.

مجاهدين خلق از يك جنبش توده‏اى ـ كه مى‏خواستند بدان برسند ـ به يك «فرقه» درونگرا كه در بسيارى از جنبه ‏ها مشابه گروه‏ هاى شبه مذهبى موجود در سراسر جهان است، تبديل شد.

منبع: سازمان مجاهدین خلق ، پیدایی تا فرجام ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی

۱۳۹۴/۵/۲۱

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...