از این رو در صورت اظهار تمایل یک فیلمساز و فیلم نامه نویس برای ورود به این حوزه قطعا نقش تخیل نویسنده به شدت پررنگ است و باید تنها با استناد به سوژهای تک خطی برگرفته از یک رویداد واقعی و بهرهگیری از منابع محدود قابل انتشار و بازخوانی، به خلق اثری بپردازد که علاوه بر انطباق با تکنیکها و روشهای اطلاعاتی تایید شده، برای خنثیسازی نقشه عملیاتهای به اصطلاح ایذایی منافقین و معاندین، از جذابیتهای بصری و دراماتیک قوی نیز برخوردار باشد.
در طول سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تا به امروز معدود آثاری با مضامین امنیتی در تلویزیون ایران ساخته و ارائه شدهاند که عمدتا در قالب فیلمهای ۹۰ دقیقهای و یا مینی سریالهای چند قسمتی تولید شدهاند و شاید بتوان گفت سریال «تعبیر وارونه یک رویا» با نام قبلی «خانه امن» پس از مجموعه «آینههای نشکن» دومین اثر بلند جدی در این حوزه است.
«آینههای نشکن» که در سال ۸۷ در گروه فیلم و سریال شبکه دو سیما به تولید رسید کارشکنیهای گروههای ترورریستی به سرپرستی موساد را در دستیابی ایران به فناوری صلح آمیز هستهای به تصویر میکشید که در بطن خط اصلی داستان، یک درام اجتماعی- خانوادگی نیز درساختاری فرعی و کم رنگ روایت میشد و به رغم تلاش گروه سازنده در خلق اثری استاندارد و آگاهیدهنده ماحصل این تلاش محصولی متوسط بود که در جذب مخاطبان نیز چندان موفق عمل نکرد و حال بعد از گذشت چند سال «تعبیر وارونه یک رویا» با این رویکرد و با توجه به جدیتر شدن مبحث انرژی هستهای در ایران و ترور نخبهترین و کارآمدترین دانشمندان این عرصه، بر بستری از یک درام چند لایه به تلاش و مراقبتهای هوشمندانه نیروهای وزارت اطلاعات در کشف عاملان توطئه و ترور میپردازد.
ما در این مجموعه با چند داستان و شخصیت اصلی مواجه هستیم که به فراخور توالی حوادث و رخدادها، رفته رفته در یک نقطه تلاقی به هم میپیوندند و داستان «اصلی تری» را رقم میزنند.
محسن روانبخش کارمند ساده سازمان انرژی هستهای در معرض ترور قرار میگیرد. او در همین حین از ژاله موید رئیس کارگزینی سازمان میخواهد که بنا به سابقه کار و شایستگیهای او پست بالاتری را برایش در نظر گیرد. ترور توسط ناصر و گروه تحت امرش از نیروهای وزارت اطلاعات که در خارج از کشور طراحی و برنامهریزی شده است خنثی میشود. به دنبال این ترور نافرجام محسن روانبخش تبدیل به شخصیت محبوبی در سازمان انرژی اتمی میشود و....
آنچه این مجموعه را از سایر آثار نمایشی پرکاراکتر متمایز میکند همین نبود شخصیتهای فرعی نه چندان زیاد در قصه است.
عمده پرسوناژهای اصلی هستند و قصه فرعی در اینجا وجود ندارد. همچنین خطر «تیپ زدگی» که معمولا آفت این نوع کارهاست در این درام وجود ندارد و آدمها ملموس، واقعی و مهمتر از همه «عادی» هستند. نیروهای وزارت اطلاعات با درایت و هوشمندی قدمبه قدم به زوایای پنهان عملیات طراحی شده پی میبرند.
محسن روانبخش به خوبی نقش خود را در این توطئه بازی و نقشهاش را پیاده میکند. رویا و هاشم آرام آرام وارد ماجرا شده و متمرکز میشوند. کاراکترهای خارجی اعم از مثبت و منفی علیالخصوص هدایت کنندگان عملیات و شخصیت «آورام» به عنوان عامل تقابل به درستی وارد درام شده و به تدریج خارج میشوند و نکته جالب توجه اینکه همه اینها در عین حال زندگی میکنند.
فرمانده عملیات در خارج از کشور از بیماری سرطان رنج میبرد. دستیار او زنی الکلی است. پدر هاشم جاوید هم الکلی است. رویا با شنیدن یک آهنگ نوستالژیک اشک میریزد و از ابراز عشق هاشم درعین مقاومت چندان هم بدش نمیآید. روانبخش به رغم ماموریتی که دارد تلاش میکند با چنگ و دندان زندگی خانوادگیش را حفظ کند و در نهایت ناصر در اوج حساسیت شغلی به فکر بازنشستگی و آسودگی است و شاید بتوان گفت تمام این فرآیند یکی از اصلیترین دلایل توفیق نسبی این اثر بوده است «افرادی که باورشان میکنیم». قصه هم به ریشههای شکل گیری ترور در سرویسهای جاسوسی موساد میپردازد و هم به اجیر شدگان بیخبری چون هاشم جاوید که ناخواسته در مسیر نابودی قرار میگیرند.
داستان علیرغم ضعفهایی که در حفظ ریتم دارد و این نقص در قسمتهای نخستین کار و در فصول خارج از کشور بیشتر به چشم میخورد و همچنین ضعف در نگارش برخی دیالوگها، مجموعا در روند منطقی روایتها درست عمل میکند.
از سویی دیگر برخی معتقدند جیرانی در این اثر اقتدار و هیمنه دستگاههای اطلاعاتی کشور را که پس از انهدام بزرگترین باندها و گروههای خرابکاری و دستگیری مشهورترین تروریست یک دهه اخیر یعنی عبدالمالک ریگی در نظر دشمنان نظام چند برابر شده بود را به یک تصویر ذلیلانه و از موضع ضعف تبدیل کرده و به نمایش گذاشته است.