به گزارش نمانیوز به نقل از هفته نامه 9دی، بعد از تنشهای مربوط به فتنه، آرایش سیاسی جامعه تا حدودی تغییر کرده است؛ مطالبات و شعارهای مردم نیز تا حدی تفاوت یافته و بهتر است بگویم متکامل شده است و این خاصیت جامعه انقلابی ماست که همیشه در حال تکاپو و تکامل است. اوضاع هیچ وقت به یک شکل باقی نمیماند. این تحول و تطور علامت بی ثباتی نیست؛ بلکه علامت ثبات اصول انقلاب در میان مردم است که هر کس با آن فاصله پیدا میکند به مرور حذف میشود. وجود چنین وضعیتی علامت ثبات اصول انقلاب در میان مردم است که هر کس با آن فاصله پیدا میکند به مرور حذف میشود. وجود چنین وضعیتی علامت آن است که جامعه ما توسط گروهی سرمایه دار زالوصفت که احزاب را برای کنترل نخبگان ساختهاند و رسانهها را برای فریب و تخدیر تودهها پرداختهاند، اداره نمیشود آنچنان که در جوامع عقب مانده و درمانده دموکراتیک اینچنین است. اینجا آزادی به معنای واقعی آزاد است. سیاسیون باید بدانند که هیچ گاه کسی برایشان ضمانت نامه دائمی استقرار در عرصه سیاست صادر نکرده است، چه رسد به عرصه قدرت که فراز و فرودهای بیشتری دارد؛ نه تنها باید در مسیر انقلاب باقی بمانی، بلکه باید در این مسیر پیشرفت کنی و همپای مردم انقلابی رشد کنی و به اصلاح دائم خود بپردازی. یکی دیگر از ویژگیهای زمانه ما این است که همگام با افزایش بصیرت و مطالبات انقلابی مردم، پیچیدگی فریب و نفاق هم افزایش پیدا کرده است و تلاش برای نفوذ در بدنه انقلابیون به انحاء مختلف بیشتر شده است.
هر کس به تاریخ ما نگاه کرده باشد میبیند جامعه اسلامی ما هیچگاه در مسیر حرکت انقلابی خدو معطل کسی نمانده است و خود را مدیون و اسیر هیچ جریان عقبماندهای نکرده است. البته بعضیها وقتی قافیه را میبازند مایلند جرزنی کنند و به انواع ترفندها میخواهند قاعده بازی را به هم بزنند اما همیشه خود بازنده بودهاند.
در مورد شکلگیری دو جریان در درون اصولگرایان باید گفت شکل گرفتن این جبههها امری طبیعی است و حتی اگر آن را افتراق و جدایی بدانیم و بر آن انتقاد هم داشته باشیم، یک امر قهری و طبیعی به نظر میرسد. برای تبیین این افتراق میخواهم قبل از پرداختن به علل تاریخی این شکلگیری به تبیین تفاوت اصلی بین این دو جریان بپردازم.
به تصور بنده گروهی از اصولگرایان معتقدند باید بامدارا و سعه صدر بیشتری به میدان انتخابات رفت و ضمن پافشاری بر اصول تا آنجا که جا دارد دائره اصولگرایی را گستردهتر کرد که این گروه بیشتر در جبهه متحد گرد هم آمدهاند. انصافاً هیچگاه نمیتوان در میدان سیاست بدون رعایت مصالح قدم برداشت و سعه صدر لازمه ساز و کار اداره جامعه است. خصوصاً اگر افراد انقلابی و دلسوز بخواهند چنین جریانی را رهبری کنند، کاملا قابل اعتماد خواهد بود و گروه دیگر زمانه رانیازمند این مقدار از تحمل و بردباری در برابر برخی از عناصر که دچار خطا و اشتباه شدهاند نمیبینند و معتقدند جامعه کشش برخوردهای غیر مصلحتاندیشانه و انقلابی در حذف هر کسی که به هر مقدار به اصول مقید نبوده است را دارد. که این گروه هم بیشتر در جبهه پایداری سازماندهی شدهاند. البته باید این جبهه در مقام عمل بتوانند ثابت کنند چنین ایده ای را تعقیب میکنند و بتوانند در اجرای این ایده در تنظیم فهرست انتخاباتی موفق عمل کنند. واقعیت این است که این دو نظر از قبل هم در متن جریان وفادار به اصول نظام و انقلاب وجود داشته و دارد؛ ولی ظاهرا هم اکنون زمان تجلی یافتن این دو دیدگاه در متن رقابتهای انتخاباتی فرا رسده است. به جای اینکه پیشبینی کنیم، باید صبر کنیم و ببینیم واقعاً مردم به کدام نظر بیشتر رأی میدهد اگر ردم به سمت سعه صدر رفتند معلوم میشود زمانه زمانهمدار است و اگر مردم مدارا را ضروری ندانستند معلوم میشود طور دیگری است.
یکی دیگر از ویژگیهای این زمان این است که علماء طراز اول در مقام هدایت جریانهای سیاسی بیش از گذشته وارد صحنه شدهاند و این بسیار باعث مسرت و خرسندی است. البته آقایان قبلاً هم همیشه در میدان حاضر بودهاند اما به این نحوه بارز، بدیع و ارزشمند است. این نشان دهنده هر چه عمیقتر شدن بینش و نگرش جامعه و نیاز عرصه سیاست به اندیشه و علم است. هم آیت الله مهدوی و هم آیت الله مصباح هر دو در نهایت دلسوزی و فداکاری به میدان هدایت نخبگان سیاسی کشور آمدهاند.
ثانیاً هر دو بزرگوار از استقلال و سلامت سیاسی و ثبات قدم در طول این سالها برخوردار بودهاند جمله حضرت امام(ره) را در باره آیتالله مهدوی هیچگاه فراموش نمیکنیم و همچنین حضور ایشان در رأس یک مجموعه علمی ارزشمند مانند دانشگاه امام صادق(ع) و نیز مواضع انقلابی ایشان در طول سالهای پس از انقلاب، ایشان را به نقطه اتکاء قابل اعتمادی تبدیل کرده است. همینطور مجاهدتهای شجاعانه و عالمانه حضرت آیت الله مصباح را که بعضاً منحصر به فرد بوده است و مجموعه علمی بسیار وزین مؤسسه علمی پژوهشی امام خمینی(ره) که از برکات وجودی ایشان است، ایشان را یک استوانه کم نظیر در انقلاب اسلامی ساخته است. واقعاض حضور این دو بزرگوار بسیار مغتنم است و نشان میدهد که ما آینده بسیار بهتری را در عرصه سیاست پیش رو خواهیم داشت. تعداد فراوانی از افرادی که در هر دو مجموعه حضور فعال و موثر دارندسوابق روشن آنها دلالت بر استقلال این دو مجموعه دارد. البته همیشه باید احتمال نفوذ و سوء استفاده داده شود. بالاخره هر جریان مغرضی که از پایگاه تودهای مناسبی برخوردار نیست مایل است از جریانهای قوی سوء استفاده کند و یا در آن نفوذ نماید ولی بیش از این باید نگران دو به همزنیها ناروا و اختلافافکنیهای مخرب بود که همیشه دشمنان ما را خوشحال میکنند و بعضیها برای اینکه بازی را به نفع خود تمام کنند مایلند اختلاف نظر را به دشمنی بین اصولگرایان تبدیل کنند؛ تا در اثر تضعیف آنان خود را تقویت نمایند.
امروزه اگر به صورت طبیعی به روند شکلگیری جریانها در صحنه سیاسی نگاه کنیم نه تنها اتحاد منتفی به نظر میرسد بلکه رقابت اصلی بین این دو مجموعه خواهد بود. جریانهای دیگر اگر به میدان بیایند از پشتوانه عمیق نظری و اصالت کافی برخوردار نیستند.
سکوت در مقابل فتنه مورد نفرت همه مردم است. منتها درجات و مراتبی دارد و مقول به تشکیک است. بنده هم مانند بقیه مردم دلم از کسانی که در مقابل فتنه سکوت کردهاند خون است. ولی عملکرد معقول و انقلابی در هر برهه ما را نیازمند به ارزیابی دقیقتر و رعایت تمام جوانب امر میکند که ممکن است نتیجه آن باشد که با همه انواع اشتباهات به یک شکل برخورد نکنیم.
از سوی دیگر جریان اصلاحطلب یک بدنه دارد و یک رأس، باید ابتدا حساب این دو بخش را از یکدیگر جدا کرد از طرف دیگر بدنه جریان اصلاحطلبی نیز جدا از عموم مردمی است که زماین به اینها اقبال کرده بودند بسیاری از مردم به خاطر سیاست و ابوی محترم آقای خاتمی به ایشان رأی دادند، اما سران اصلاحطلب همه را به حساب تفکرات غربگرای خود گذاشتند و بعد البته به مرور پاسخ منفی مردم را دریافت کردند هر چند ظاهراً بعضیها هنوز به اشتباه خود پی نبردهاند. رؤسای اصلاحطلب در انتخابات 88 این اشتباه را تکرار کردند، آمدند و روی حساب نخست وزیر حضرت امام(ره) رأی جمع کرددن و میخواستند همه را به حساب اندیشههای غرب زده خود بگذارند.
و اما بدنه اصلاحطلب متشکل از چند طیف هستند، گروهی از آنان عمدتاً کسانی هستند که نسبت به تجربه غرب خوشبین هستند و بیشتر مایلند با نگاهی برآمده از برخی علوم منسوخ تجربی به تفسیر دین و حتی پذیرش و یا عدم پذیرش احکام اسلام بپردازند. اینها یا از معارف دینی به صورت عمیق اطلاع ندارند و یا به عالمان دینی کمر اعتماد دارند ولی اکثراً آدمهای روشنفکری هستند که وقتی بنبستهای تمدن غرب را میبینند، علیالقاعده باید خود به خود از اصرار بر تکرار تجربههای غرب فاصله بگیرند و نمیتوان از آنها به عنوان سربازان وفادار و فداکار سران اصلاحات نام برد. گروه دیگر انقلابیونی هستند که به صورت سنتی همیشه همراه با چهرههای شاخص جریان به اصطلاح چپ بودهاند و همیشه با مبانی یا بدون مبانی، اعتماد بیشتری به آن جریان داشتهاند، ولی غالباً دلسوز انقلاب به حساب میآیندو افراد غیرمنطقی هم نیستند.اینها نیز اکثراً از سران اصلاحات به خاطر اشتباهات فاحشی که داشتهاند، بریدهاند.
البته برخی از کسانی که این بدنه را تشکیل میدهند مخالفان نظام هستند و کف مطالباتشان سقف مطالبات اصلاحطلبان است که بسیار اندک هم هستند ولی مایلند بر انتخابات تأثیر بگذارند و افراد نزدیکتر به افکار خود را بالا ببرند. هر چند آنها همین مقدار التزام اصلاحطلبها را هم نمیتوانند قبول کنند و اگر فرصت کنند و بتوانند، دوست دارند از اساس، نظام را ساقط کنند. اصلاحطلبها هم بدشان نمیآید رأی اینها را برای شلغوی بازارشان با خود همراه کنند. برای اینها نمیشود فکری کرد اما مابقی بدنه اصلاحات باید فکری برای نمایندگی طرز تفکر در فضای سیاسی جامعه داشته باشند.
دو ویژگی کلیدی در نمایندگان مجلس بعدی باید باشد، تا بتواند مملکت را در شرایط سخت آینده به پیش ببرد. اولاً کارآمد باشد و از توانایی قانونگذاری و ژرفنگری مورد نیاز آن برخوردار باشد. ثانیاً ولایتمدار باشد، یعنی بفهمد آنچه موجب اقتدار کشور است و موجب سهولت گردش امور و صلابت نظام میشود و زحمات را کم میکند و هزینهها را به شدت کاهش میدهد تقویت ولایتمداری به ویژه در میان نخبگان سیاسی است. تاکید ما بر ولایتمداری یک امر معقول است چرا که ولایت عامل تضمین مردمسالاری و عامل مهم موفقیت در تحقق عدالت در ابعاد گوناگون است. ما هر چه از تجربه شکست خورده دموکراسی به معنای غربی آن فاصله میگیریم و هرچه میخواهیم از دیکتاتوری پرهیز کنیم، باید هر چه بیشتر به ولایتمداری رو بیاوریم. دشمنان ما میخاهند مشارکت را کاهش دهند این خواست جدی دشمنان ماست و مهمترین نتیجهای که میخواهند از این وضعیت بگیرند ایجاد بی ثباتی و ناامنی برای کشور است. هر کسی تلاش دارد مشارکت کاهش یابد باید برای همیشه از صحنه سیاسی کشور حذف شود و همکاری با دشمنان این ملت تلقی شود. دشمنان ما مایلند مردمسالاری دینی ما هم مانند دموکراسی پوسیده آنها بی رونق باشد تا الگو برای سایر ملتها قرار نگیریم. امروزه برای دشمنان ما بیش از نابودی ما، نابود نشدن خودشان اهمیت دارد که آن را در گرو الگو نشدن ما میدانند. این خواست دشمنان ماست که فرصت طلایی انتخابات را که همیشه موجب جلا یافتن انقلاب و حیات مجدد ارزشهای انقلاب بوده است را به تهدید تبدیل کنند و به بهانههای مختلف نظیر آنچه در انتخابات 88 روی داد فضای جامعه را دستخوش ناامنی نمایند. دشمنان ما نمیخواهند ما بیش از این برای سایر ملتهای اسلامی الگو باشیم. آنها مایلند پیروزی و بهروزی را در موج اسلامگرایی منطقه به یأس مبدل کنند و راهش را این میدانند که لااقل چند نفر به خیابانها بیایند و چند تا سطل آتش بزنند و شعارهای مطلوب آنان را سر دهند تا آنها آن را در رسانههای عمومی چند برابر نشان دهند و موجب ناامیدی ملتها بشوند.
عليرضا پناهيان:
تفاوت منطق جبهه پایداری و متحد چیست؟
جبهه پایداری میگوید جامعه كشش برخوردهای غیرمصلحتاندیشانه و انقلابی را دارد بعضی برای اینكه بازی را به نفع خود تمام كنند مایلند اختلاف نظر را به دشمنی بین اصولگرایان تبدیل كنند؛ تا در اثر تضعیف آنان خود را تقویت نمایند.
۱۳۹۰/۱۲/۴