به گزارش نما - شرق نوشت: در وانفسایی که سینمای وطن حتی در غیاب فیلمهای بزرگ بینالمللی در سالنهای سینما هم راه به بیراهه سوپرمارکتها برده و وقت بیزبان مردم ما را صداوسیمای ما در قماری غیرمنطقی به حراجیهای میدان تقسیم استانبول باخته، سریال شهرزاد، حرکتی جدید و تا حدودی خیرهکننده است با کارگردانی هنرمندانه...
در وانفسایی که سینمای وطن حتی در غیاب فیلمهای بزرگ بینالمللی در سالنهای سینما هم راه به بیراهه سوپرمارکتها برده و وقت بیزبان مردم ما را صداوسیمای ما در قماری غیرمنطقی به حراجیهای میدان تقسیم استانبول باخته، سریال شهرزاد، حرکتی جدید و تا حدودی خیرهکننده است با کارگردانی هنرمندانه، بازیهایی که برخی برای یک عمر ٨٠ساله هم یادگاری درخشان محسوب میشوند و از همه مهمتر سناریویی که توسط یک مدرس داستان و آشنا به صناعت داستان پرداخته شده است.
کیفیاتی والا که انسان را بر سر شوق نقد میآورند و نقد هم بیش از هر چیز معطوف به داستان و سناریو است که خود با همین شکل هم نقطهعطفی در صنعت سناریونویسی به شمار میرود. اولین نکته درباره این داستان، کمرنگی بیش از حد مسئله سیاسی است بهخصوص که در ابتدا با شروع از صحنه کودتا و اعدام، چنین انتظاری را خود ایجاد میکند.
داستان در روزهایی میگذرد که به واسطه کودتای ٢٨ مرداد، سیاست تاروپود فکر و ذهن اکثریت مردم از هر فرقه و مرامی را پر کرده است. در چنین فضایی وقایع زندگی شخصیتهای داستان که از نزدیک دستی هم در وقایع سیاسی روز دارند، باید در تلألو وقایع سیاسی روز دیده شود نه اینکه یکی از شخصیتها که بازیگردان اصلی وقایع کودتا در پشتپرده است، با شخصیتی که در جریان کودتا ظاهرا تیرباران شده، وارد مناسباتی شوند که هیچ ارتباطی با مسائل سیاسی روز ندارد و همانطور که اشاره خواهم کرد، از آنجا که شخصیتها - مثل بزرگآقای پدرخوانده کودتا- ریشههای اقتصادی-اجتماعی روشنی ندارند، معلوم نیست ازدواج اجباری نامزد فرد محکوم با داماد پدرخوانده کودتا، قصد اشاره و دعوت به تفکر درباره چه مناسباتی را دارد؟
سوای این موضوع، دو عیب بزرگ دیگر هم تا رسیدن به یک داستان متعالی وجود دارد؛ یکی از سوی جزئیات و یکی از سوی کلیات است. از جانب جزئیات باید گفت خاستگاه اقتصادی- اجتماعی هیچیک از شخصیتها و بالاخص شخصیتهای محوری بهدقت روشن نیست. معلوم نیست بزرگآقا بیشتر از مایه طیب حاجرضایی است یا از مایه میراشرافی؟
یکی خاستگاهش میدان و لوطیهایش میداندار هستند و دیگری فئودال با ریشه روستایی! من میدانم داستان مقاله اجتماعی نیست، ولی در این نوع داستان باید این جزئیات با دقت بالزاک روشن میشد! چون تاریخها روشن و آدرسها بسیار نزدیک و واقعی هستند و خاستگاه اندیشه داستانی هم باید زمینهای محکمی باشد! غفلت از این نکته محوری، اشکالات زیادی ایجاد کرده؛ مثلا طناب ارتباطی جمشید و هاشم با بزرگآقا اصلا روشن نیست و بسیاری ارتباطات مثل ارتباط سرهنگ با بزرگآقا بسیار کلیشهای و از جنس کلیشههای مرسوم است.
باید گفت این ابهامات به فرصت «باز زندگی» ٢٨ مرداد توسط داستان بزرگ لطمات جدی وارد کرده است، وقایعی که مردم ما بهخصوص در این دوران خاص بهشدت نیازمند قضاوت بیپیشداوری آن و در نتیجه «باز زندگی» آن هستند. باید دانست داستان بزرگ خود مسئولیتی بزرگتر در ادامه و بزرگداشت آن میآفریند! مثل وزنهای که وزنهبردار کافی نیست تنها برای کسری از ثانیه بالای سر ببرد!
از نظرگاه کلی هم باید گفت داستانهای بزرگ همه بهنوعی بازتولید داستانها و اساطیر قدیم هستند. هزار و یک شب هم آشکارا اسطوره الگوی داستان شهرزاد است، اما ارتباطات با این اسطوره، اندکی آبکی و غیرارگانیک است. نه داستانهای شبانه آن جایگاه را دارند و نه افراد آن جایگاه را! اگر شیرازه داستان بهگونهای بود که ضمن حفظ تمام جذابیتها و ارتباطات اجتماعی یک بار دیگر درعینحال راوی مسئله «زن» و «قدرت داستان»! - که تاروپود داستان هزارویکشب را تشکیل میدهند- میشد، قطعا به درجات بالاتری از صناعت داستانی دست مییافت. در این ارتباط بدون اینکه کوچکترین کوتاهیای در قدرشناسی از نویسندگان داستان داشته باشم، باید گفت بههرحال سناریوها در چنین مواردی میتوانند حاصل فعالیت جمع و گروههای بزرگتری باشند! که به این گروه هم باید لشکری از کارشناسان فنی یاری برسانند!
تمام نكات تاریك مانده «شهرزاد»
۱۳۹۴/۱۰/۱۵