به گزارش نما به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از تبریزبیدار، بقول سید شهیدان اهلقلم، گاهی هست که آدم دلش میخواهد فارغ از همه اعتباراتی که مصلحتاندیشیهای عُقلایی را ایجاب میکند، فقط حرف دلش را بزند. حرف دل هم باز بقول او آن است که بیش از همه حرفهای دیگر آدم شایسته است که بهحساب خود آدم گذاشته شود. نمیتوان آنقدر بزدل بود که هم به موجبات و مقتضیاتِ قلمفرسایی تن داد و از اصول ژورنالیسم حرفهای عدول نکرد و هم حرف دل را زد. در این روزهای دیپلماسی زده که بر انقلاب میگذرد، کجاست یکی مثل شهید سید مرتضی آوینی که از یکسو شمشیر آخته قلمش را به مقابله با روشنفکران غربزدهای که در سالهای بعد از خاتمه جنگ به معارضه با انقلاب اسلامی برخاسته بودند، برده بود و از سویی، گرای دفتر مجله «گردون» را در مقاله «تحلیل آسان» به رزمندگان اسلام داده بود و دوست داشت یک آرپیجی جانانه هم حواله این دفتر بشود!
هنوز خون حزبالله بر صفحات تاریخ انقلاب اسلامی نخشکیده که آن وصیتها برای ایستادن پای انقلاب و نظام به فراموشخانههای ذهنها سپرده شده است. اگر رهبر انقلاب در سخنان اخیر خود در دیدار با مدیران رسانه ملی، زبان جز به انذار و هشدار نمیگشاید، ازاینروست که باری را که بر دوش شهدا بود و قرار بود بعد از شهدا ما بر دوش بگیریم، اکنون او بجای همه بر دوش دارد. راه خروج از غفلت، تذکر یافتن انسان به غفلت است. اگر انسان این توفیق را نداشته باشد که خود به غفلتی که در آن پیچیده شده تذکر یابد، شایسته نهیب بیداران است. کجا هستند بیداران و دیدهبانان هوشیار انقلاب اسلامی؟ شهید «غلامعلی پیچک» باید بیاید و درد نهفته در این سخن رهبر انقلاب را دریابد که: «هدف اصلی از این جنگ نرم فکرشده و حسابشده، استحاله جمهوری اسلامی ایران و تغییر باطن و سیرت، با حفظ صورت و ظاهر آن است و در چارچوب اهداف جنگ نرم دشمن، باقی ماندن نام جمهوری اسلامی و حتی حضور یک معمّم در رأس آن مهم نیست، مهم آن است که ایران تأمینکننده اهداف آمریکا، صهیونیسم و شبکه قدرت جهانی باشد.» ما غفلتزدگان گمگشته در حیرت میان دموکراسی و حکومت ولایت فقیه، هنوز راه شهدا را یک قدم هم نپیمودهایم؛ اگرنه این چه هشداری است که ولیفقیه در نسبت با پایگاه رفیع و جایگاه منیع ولایتفقیه و عدم مخالفت دشمن با بقای آن به نفع دشمن، به ما میدهد؟
این سخن، آنهمه بر وجدان انقلاب گران است که جا دارد در این بیتفاوتی جمعی به نهیب رهبر انقلاب، شهید پیچک دوباره بیاید و سخن ایشان را بجای همه ما به گوش گیرد. همو که در وصیتنامهاش نوشته است: «بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمیترسیم؛ از انحراف میترسیم.» جا دارد شهید «حمید باکری» سر از جزیره مجنون بردارد و به ما سفارش کند که این خط از وصیتنامهاش را هرچند روز یکبار بخوانیم: «مدام در جهت تحکیم مبانی جمهوری اسلامی کوشا باشید و زندگی خودتان را صرف تحکیم پایههای این جمهوری قرار بدهید.»
بهراستی این کدام مبانی است که میارزد تا انسان «زندگی» خود را صرف تحکیم آن کند؟ آیا ما که پیروان و ادامهدهندگان راه شهدا هستیم بهراستی میدانیم آنها با ما چه میگویند؟ هشدار رهبر انقلاب، همان همه که جدی است، معالاسفالشدید، محکوم به غربت در میان ماست؛ چنانکه سخنان امام(ره) چنین است و چنانکه وصایای شهدا.
آنهایی که از افتادن در مکر لیل و نهار، خود را رهانیدهاند و قادرند تغییر در باطن و سیرت نظام اسلامی را دریابند بسیار اندکاند. کما اینکه پنجاه سال بعد از رحلت پیامبر اسلام(ص) نیز، نظام اسلامی چنان دچار تغییرِ سیرت شده بود که جبهه حق، بیش از هفتادودو یاور نداشت و عبیدالله بن زیاد از میان همان جامعه، سی هزار نفر را برای بستن راه بر حسین بن علی(ع) در کربلا گسیل داشت؛ جامعهای که در آن مکار حیلهگری همچون معاویهابنابیسفیان، فرزند فاسقش را بهعنوان خلیفه بر منبر رسول خدا(ص) نشاند و در آن دیار مردگان، صدایی به اعتراض بلند نشد. اینهمه، بر سر نظامی که رسول خدا(ص) بنا نهاده بود، دفعی و بهیکباره نیامده بود. تغییر باطن و سیرت نظام اسلامی بهتدریج صورت میگیرد و با تغییر در باطن و سیرت امت آغاز میشود و کار را به جدایی دین از سیاست میکشاند. جدایی دین از سیاست نقطه عطف است؛ کافیست کار به اینجا بکشد تا بعد از آن، همانها که در سپاه حر، حسین بن علی(ع) را به امامت نمازشان در کربلا پذیرفته بودند، عصر عاشورا سر او را بر بالای نیزه برند.
سخن در غربت بیان بلند رهبر انقلاب است. آیا مسئولین نظام اسلامی بهراستی بر آستان ولیفقیه سرسپردهاند و میدانند او چه میگوید؟ آیا ما که از شأن گران ولیفقیه و امام خامنهای (روحی فداه) باخبریم، تاکنون با فرامین و هشدارهای ایشان آن کردهایم که شایسته است؟ اگر چنین است، تعبیر «خوابآلودگی جامعه» و «عدم احساس حمله دشمن» که ایشان در این دیدار از آن سخن به میان آوردهاند متوجه کیست؟ فرازهای قابلتأمل زیر از فرمایشات ایشان، درخور بازخوانی چندینباره و تفکر کافی است:
«جنگ نرم، برخلاف جنگ سخت، آشکار، قابلفهم و ملموس نیست و حتی در برخی موارد طرف مقابل ضربه خود را میزند اما جامعه هدف، دچار خوابآلودگی و عدم احساس حمله است... جنگهای سخت معمولاً موجب برانگیخته شدن احساسات مردم و ایجاد وحدت و انسجام ملی میشود درحالیکه جنگ نرم، انگیزههای مقابله را از بین میبرد و زمینهساز اختلاف نیز میشود.»
این هشدار ایشان که دشمن، با ما وارد جنگی شده است که در آن انگیزههای مقابله از میان میرود، درصدد برانگیختن کدام جماعت است؟ آیا ایشان در وجود ما برای مقابله با تهاجم دشمن بیانگیزگی دیدهاند؟ اگر چنین است که باید برای خود مصیبتنامهای بنویسیم و پاسخی برای پیشگاه امام(ره) و شهیدان بیابیم. این روزها که روی کوتاه آمدنها در مقابل دشمن ماله کشیده میشود و صدایی جز از چند بچه حزباللهی که متهم به افراط و بیسوادی هستند برنمیخیزد و نشانههای خوبی در پاسخی که مسئولین به فرامین رهبر انقلاب میدهند دیده نمیشود، آیا بیم آن نمیرود که جامعه انقلابی دچار آن خوابآلودگی و عدم احساس حمله دشمن و زبانم لال، از دست دادن انگیزه مقابله با دشمن شده باشد؟ جای این پرسش نیست که «چه باید کرد؟»؛ ولیفقیه اگر تنها ماند، صدای گریه ما باید گوش فلک را کر کند. کجا هستند حسین خرازیها که برای راضی کردن دل ولایت کاری کنند کارستان و در پاسخ به زبانهایی که جز به اراجیف باز نمیشوند، بگویند اهمیتی نمیدهند که دیگران در مورد آنها چه میگویند. این سخن شهید خرازی که: «من اهمیتی نمیدهم که در مورد ما چه میگویند؛ من میخواهم دل ولایت را راضی کنم» در جامعه خوابآلودهای که صدای امام آن به انذار و هشدار بلند است، بسیار قابلتأمل است.
سیرت زدایی از جمهوری اسلامی
گاهی هست كه آدم دلش میخواهد فارغ از همه اعتباراتی كه مصلحتاندیشیهای عُقلایی را ایجاب میكند، فقط حرف دلش را بزند. حرف دل هم باز بقول او آن است كه بیش از همه حرفهای دیگر آدم شایسته است كه بهحساب خود آدم گذاشته شود.
۱۳۹۴/۱۱/۸

