بررسيها نشان ميدهد حمايت رسانهاي غرب از جريانات داخلي ايران از 1375 و در آستانه انتخابات رياست جمهوري ششم شروع شد، اما تا انتخابات رياستجمهوري 1388 اين حمايت به صورت كلي دنبال ميشد و تلاش ميكردند حرف خود را با هزار رنگ و لعاب آرايش نمايند تا در سايه بزك و آرايش غليظ، به حمايت متهم نشوند. آن سوي قضيه اين بود كه تلاش ميكردند جريان مدنظر داخلي ايران نيز متهم به همسويي با غرب نشود و در سايه اين حمايت، آسيب حيثيتي نبيند. از 1388 حمايت رسانهاي غرب علاوه بر حمايت جرياني به مصاديق فردي نيز رسيد، به صورتي كه براي اولين بار يك رئيسجمهور امريكا نام كانديدايي را در ايران آورد و با صراحت گفت: «موسوي نماينده بخشي از هموطنانش است كه به دنبال گشايشي به سوي ما هستند» اما خانم كلينتون گفت ما خيلي كارها در ايران انجام داديم كه اگر بگوييم ممكن است كساني در ايران آسيب ببينند.
حمايت اكنون رسانههاي غرب يك تفاوت عمده با گذشته دارد. اول اينكه به صورت مصداقي و بدون آرايش غليظ گفتار و كلام خود به ميدان آمدهاند و دوم اينكه در حوزه سلبي نيز به مصاديق وارد شدهاند. راديو فردا، تلويزيون و راديوي بيبيسي و سايت منافقين به صورت مصداقي له و عليه كانديداهاي خبرگان وارد شده و مسئله را قبحزدايي شده ميبينند. از قضا در مصاديق سلبي و ايجابي با جريان اصلاحات در داخل كشور صددرصد چفت و بست دارند. علت اين امر چيست؟ آيا ميتوان به راحتي مصاديق داخلي را كه مورد حمايت هستند، خائن دانست؟! يا بايد به دنبال دلايل عميقتري بود؟ در طول 18 سال گذشته هرگاه غرب از جريان اصلاحات حمايت كرده است دو حالت اتفاق افتاده است؛ يا اصلاحطلبان ساكت بوده و هيچ پاسخي در فضاي عمومي اعلام نكردهاند و يا آن را جنگ رواني دانستهاند كه نبايد در تور آن گرفتار شد. اما لازم است يك بار ابعاد مسئله را به صورت همهجانبه بررسي كنيم و نتيجه را به صورت منطقي به تصوير بكشيم. عمدهترين دلايل را ميتوان به شرح ذيل مرور نمود:
يكم: ممكن است گفته شود دشمن به دنبال اختلاف است و با جنگ رواني درصدد عميقتر كردن شكافهاي
سياسي ـ اجتماعي داخلي است و نبايد به حرف آن اعتنا نمود. اختلافافكني شيوه دشمن است و هميشه بوده و خواهد بود. در اين صورت بايد پرسيد چرا دشمن براي اختلافافكني، از موضع رهبري، آيتالله جنتي و ... حمايت نميكند؟ مگر نميشود با حمايت از بخشهاي ديگر حاكميت به همان هدف اختلافافكني رسيد؟
دوم: جريان اصلاحات و ايضاً هاشمي و تا حدودي دولتيها، مواضع و عملكرد افرادي كه اكنون مورد غضب رسانههاي غربي هستند را آسيب به نظام ميدانند و بر اين باورند كه با عملكرد شوراي نگهبان، انديشه مصباح و ... مردم به نظام بدبين ميشوند و انقلاب آسيب ميبيند. سؤالي كه در اينجا مطرح است اينكه: اگر عملكرد و انديشه اين افراد موجب آسيب به نظام ميشود چرا غرب از آنان حمايت نميكند تا اينگونه فرآيند حذف انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي زودتر محقق شود؟ مگر اصلاحطلبان مواضع و عملكرد شوراي نگهبان، آيات جنتي، مصباح و محمد يزدي را برخلاف نظام و موجب تضعيف آن نميدانند؟ اگر اينها تضعيفكنندگان نظام هستند چرا مورد حمايت بيبيسي و راديوفردا و... قرار نميگيرند؟ چرا آنان به كمك اين فقها نظام را به سمت قهقرا نميبرند؟
سوم: امثال آيتالله هاشمي، روحاني و اصلاحطلبان خود را اصل و عين نظام ميدانند و بقيه را بدلي، دهاتي، نورسيده، تازه به دوران رسيده، نوكيسه، دور از مبارزه و عدم همراه با امام ميدانند. آيا ميتوان گفت بيبيسي و راديوفردا و منافقين با حمايت از ليست هاشمي و اصلاحطلبان در خبرگان درصدد تقويت كساني هستند كه عين و اصل نظاماند؟ آيا غرب تصميم به تقويت نظام جمهوري اسلامي و خط امام گرفته است و درصدد مبارزه با كساني است كه اهل مبارزه نبودهاند و نورسيدهاند؟
چهارم: شاخص غرب براي حمايت از افراد به ميزان زاويه آنان با نظام بستگي دارد. چرا قبلاً هاشمي مغضوب منافقين و غرب بود چون اين فاصله را احساس نميكردند. در سالهاي 1377 و 1380 رسانههاي غرب يكصدا هاشمي را لجنمال ميكردند، اما امروز خلاف آن را عمل ميكنند. آيا هاشمي عوض شده است يا نظام؟ غرب تغيير را در كدام يك حس ميكند؟
پنجم: واقعيت قصه اين است كه غرب در يك پروسه 10 ساله(مدت تعهدات ايران در برجام) به دنبال براندازي ساختاري نظام جمهوري اسلامي نيست. رئيسجمهور امريكا اين راهبرد را در نامهاي كتبي به مقام معظم رهبري نيز نوشتهاند. حال سؤال اين است كه آيا نظام جمهوري اسلامي از ماهيت پيشين خود دست برداشته است كه غرب از براندازي ماهوي و ساختاري دست برداشته است؟ خير، غرب در فرآيند مذاكرات هستهاي به اين باور رسيد كه ميتوان با تغيير روش تقابل به تعامل در يك شيب ملايم 10 سال نظام جمهوري اسلامي را به سمت و سويي ببرد كه از آن صرفاً يك «پسوند اسلامي» بماند كه هيچ خاصيتي ندارد و همچون كشورهايي مانند پاكستان، هند و تركيه ميشود. راز حمله به طرفداران ماهيت حقيقي نظام و ورود مصداقي به نفي آنان از يكسو و حمايت از طرفداران جمهوري اسلامي اسمي از سوي ديگر با همين هدف صورت ميگيرد. رسانههاي انگليس و امريكا وظيفه دارند معتقدين به ماهيت حقيقي نظام را عقب بكشند و از طرفداران «جمهوري اسلامي اسمي» حمايت كنند. مقام معظم رهبري براي اولين بار در ديدار اعضاي دبيرخانه شوراي عالي امنيت ملي فرمودند: «بايد در مقابل جريان غيرانقلابي در درون نظام ايستاد.» جريان غيرانقلابي «درون نظام» همانهايي هستند كه غرب درصدد ميدانداري آنان براي تبديل انقلاب اسلامي به يك جمهوري اسلامي بيخاصيت و عقيم است، قبلاً حمايتها در زر ورق پيچيده ميشد، اما اكنون عريان است. علت عرياني اين است كه احساس ميكنند بعد از برجام جاده در دست تعمير است و آرايش غليظ هم لازم نيست.
ششم: سؤالي در ذهن حزبالله مانده است اينكه چرا اصلاحطلبان از اعضاي فراري و ضدانقلاب خود ابراز برائت نميكنند؟ و حتي حاضر نيستند از منكران خاتميت، عصمت و مهدويت نيز ابراز برائت كنند. اكنون اين معما حل شد كه آنان شارژكنندگان رسانههاي غرب در نفي نقطه مقابل اصلاحطلبان و تقويتكنندگان آنان هستند. چرتكهاندازي حسين باستاني براي شيوه رأي نياوردن فقهاي تراز اول و تعميم ليست نفي شدگان به مشهد و كرمان توسط اكبر گنجي نمونههايي از اين حمايت است. اصلاحطلبان به اين دليل هزينه عدم مرزبندي با ضدانقلاب را ميپردازند كه ميدانند كفش كهنه در بيابان نعمت است. پس از شروع فتنه 1388 و طرح شعارهاي ساختارشكن عليه اصل انقلاب، مقام معظم رهبري از رهبران اصلاحطلبان خواستند با اين جماعت مرزبندي كنند و بگويند «اينها از ما نيستند» اما هرگز چنين نكردند.
آن تجربه امروز مجدداً مقابل هاشمي، اصلاحطلبان و حتي روحاني است. اگر سريعاً از انگليس ابراز برائت نكنند، آنچه در تاريخ آيندگان ثبت خواهد شد براي سلسله نسلهاي آنان نيز ننگآور و شكننده خواهد بود.
بدون آرایش غلیظ
دكتر عبدالله گنجی
۱۳۹۴/۱۲/۱