نسخه چاپی

ماجرای واقعی با همكاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی؛

بهترین دوستم مرا فریب داد

فكر نمی كردم مهران در طول 5 سال آن قدر تغییر كرده باشد كه از صمیمی ترین دوست دوران دبیرستان خود هم كلاهبرداری كند. نمی دانم در طول این سال ها كه از او خبری نداشتم چه اتفاقاتی افتاده كه به یك كلاهبردار حرفه ای تبدیل شده است...

به گزارش نما به نقل از خراسان، جوان 21 ساله در حالی که عنوان می کرد همه سرمایه و اندوخته هایم را به خاطر اعتماد به یک دوست از دست داده ام و اکنون برای پرداخت مخارج دانشگاه دچار مشکل هستم به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: وقتی وارد دبیرستان شدم «مهران» به یکی از صمیمی ترین دوستانم تبدیل شد.

ما همکلاس بودیم و اوقات بیکاری را با یکدیگر می گذراندیم. او پسر باشخصیت و دوست داشتنی بود به طوری که حتی در یک رشته ورزشی نیز با هم فعالیت می کردیم. روزها به همین منوال سپری می شد تا این که آخرین امتحان خرداد سال سوم دبیرستان برگزار شد.

آن روز من و مهران همانند تعطیلات تابستان های گذشته با یکدیگر خداحافظی کردیم تا باز هم سال تحصیلی جدید یکدیگر را ببینیم. اما این آخرین دیدار ما بود و من دیگر هیچ گاه او را ندیدم. سال بعد در رشته مهندسی رایانه پذیرفته شدم و ادامه تحصیل دادم.

2 سال بعد در یک دفتر فروش رایانه مشغول کار شدم تا بتوانم هزینه های دانشگاه را تامین کنم. دیگر «مهران» از خاطرم رفته بود تا این که 2 ماه قبل به طور اتفاقی او را در خیابان دیدم خیلی خوشحال شده بودم از وضعیت شغلی او سوال کردم او گفت: همان سال در دبیرستان ترک تحصیل کرده و به شغل آزاد روی آورده است.



اکنون نیز در زمینه واردات رایانه و گوشی تلفن همراه فعالیت می کند. این جمله را که شنیدم احساس کردم سرنوشت ما به یکدیگر گره خورده است به او گفتم اتفاقا من هم دانشجوی مهندسی رایانه هستم و در یک دفتر فروش رایانه کار می کنم. آن روز از هر دری سخن گفتیم تا این که مهران پیشنهاد کار به من داد و قرار شد تعداد زیادی گوشی و لپ تاپ برایم وارد کند.



من هم مبلغ 4 میلیون تومان را که همه پس اندازم بود به حسابش واریز کردم. او گفت تا چند روز آینده اجناس از دبی وارد کشور می شود. روز بعد دوباره با من تماس گرفت و گفت لپ تاپ تو کهنه است آن را بیاور تا با سیستم جدید برایت عوض کنم مابه التفاوت آن نیز شیرینی همکاریمان باشد.

ساعت 20 شب بود که سرقرار رفتم. مهران با خودروی مدل بالای گران قیمتی کنارم توقف کرد. بهت زده پرسیدم این خودرو مال خودت است؟ پاسخ داد نه این را برای مادرم خریده ام و خودروی خودم در کارواش است. اگر با هم کار کنیم وضع تو بهتر می شود.

در حالی که هنوز به حرف های مهران می اندیشیدم لپ تاپم را به او دادم. حالا هم دیگر پاسخ تلفن هایم را نمی دهد. این در حالی است که اطلاعات و تصاویر شخصی ام در فضای مجازی منتشر شده و تازه فهمیده ام او یک کلاهبردار است.

۱۳۹۴/۱۲/۵

نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...