آقای هاشمی تقریبا از دوران مبارزات مانند بسیاری دیگر در تشکیل انقلاب حضور داشتند و مانند دیگر برادران پیرو خط امام و هدف مشترک انقلاب بودند. و حتی سابقه سالها زندان، زجر کشیدن، شکنجه شدن توسط ساواک را داشتند و در پیروزی نهضت نقش بسیار موثری داشتند اما به مرور زمان عواملی باعث آن شد که راه خود را از مسیر اصلی انقلاب جدا سازند و نوع سخنانشان در سالهای اخیر چنان عوض شود که شما از این تغییر موضع تعجب کنید و به دنبال علت بگردید!
اکبر هاشمی رفسنجانی از روحانیون مبارز و سرشناس دوران قبل از انقلاب بوده که بسیار به امام نزدیک بود. هاشمی در دوران پیش از انقلاب و در طول نهضت امام خمینی (ره) به صورت یک عضو فعال سیاسی و همیشه در صحنه حضور داشته که حمایت ایشان از امام باعث شد وی به همراه دیگر علما اقدام به اعتراض درباره زندانی شدن امام کند.
هاشمی در طی این سالها نشان داده است که مدیریت وی برآمده از تفکرات یک شخص و یک سیاستمدار واحد نیست بلکه برخواسته از جریانات خاصی است که در قالب دستورات و محورهای شخصی ظهور کرده است، از همین رو دوران حیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی خانوادگی هاشمی در سه دههی گذشته دارای تفاوتهای فاحش و ناهمگونی است.
بدون تردید هاشمی دهه ۶۰ با هاشمی سالهای اخیر تفاوتی بین زمین تا آسمان دارد، به طور مثال وی در دهه شصت چنان تاکید مصرّانه بر روی زمینه عدالت اجتماعی داشت که می توانستیم تو را نماد اتحاد جماهیر شوروی سابق در کشور بدانیم. اما وقتی زمان به جلو حرکت کرد و امام رحلت فرمودند موضع گیری ها هم تغییر کرد و سخنان به رذفی کشیده شد که او در مصاحبه ایی مطرح کرد:«تا چه زمانی باید ملت را زجر کشیده و جنگ زده معرفی کنیم؟ وقت آن رسیده که کمی به مصرف روی آوریم و چهره ی کشور را در جامعه بین الملل تغییر دهیم.»
یا در موردی دیگر رفسنجانی در ۲۹آبان ۱۳۶۱ که ریاست مجلس شورای اسلامی را هم بر عهده داشت در مصاحبهای با روزنامه جمهوری اسلامی اذعان کرد که:
“ما با آمریکا و استثمار غرب و جنایتکارانی که از طریق خانواده پهلوی و عمّالش بر سر ما حکومت میکردند، مبارزه میکردیم. شاه در حقیقت خاکریز اول میدان نبرد ما بود. ما وقتی با آمریکا مواجه بودیم اولین خاکریز دشمن شاه بود.”
اما این دیدگاههای هاشمی دارای ثبات نیست و دقیقا ۳۰سال بعد نظراتی با اختلاف ۱۸۰درجهای نسبت به گذشته ارائه میدهد که تغییر خط فکری او وی را نشان میدهد ؛ هاشمی در اظهار نظری عجیب، همزمان با خصمانهترین سیاستها علیه ایران و اوج احساسات ضد آمریکایی مردم منطقه ؛ در گفتگو با فصلنامه مطالعات بینالمللی در سال ۱۳۹۱ گفت:
“آمریکا قدرت برتر دنیا است. مگر اروپا با آمریکا، چین با آمریکا و روسیه با آمریکا چه تفاوتی از دید ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داریم، چرا با آمریکا مذاکره نکنیم؟”
اما این اظهارات به اینجا ختم نمیشود ؛ وی در جلسه علنی ۸ دی ماه ۱۳۵۹ با اشاره به سخنان ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا که ملت ایران را بربر خوانده بود، گفت:
“بربر تر(وحشیتر) از سردمداران آمریکا ما در تاریخ کمتر پیدا میکنیم … اگر مال مردم را خوردن ، زور گفتن و اشغال نظامی کردن ، خون ریختن و جنگ به راه انداختن و کشورها را به جان هم انداختن و استثمار کردن و اکثریت دنیا را گرسنه نگاه داشتن که تمام اینها کارهای آمریکا یی ها است اینها تمدن است آمریکا خیلی متمدن است و ما از این کارها بلد نیستیم.”
اکنون پس از گذشت سه دهه از آن، عدول از مواضع انقلابی هاشمی بتدریج سیر صعودی به خود میگیرد ؛ و در اظهار نظر شاذِ دیگری در مهرماه ۱۳۹۲ با یادآوری حذف شعار «مرگ بر آمریکا» و اینکه امام با حذف این شعار موافق بودند تاکید میکند:
“… موافق نبودیم که در مجامع عمومی مرگ کسی را شعار دهیم. مثلاً در اجتماعات ما «مرگ بر بنی صدر» شعار داغ مردم بود که در نماز جمعه خواهش کردم که نگویند. «مرگ بر بازرگان» بود که خواهش کردم نگویند. «مرگ بر شوروی» بود که گفتم الان با شوروی مشکل آنچنانی نداریم. درباره آمریکا هم گفته بودم. من ذاتاً با حرفهای تند و فحاشیها مخالفم و آنها را مفید نمیدانم…”
هاشمی علاوه برتغییر نظرش در مورد عدم سازش با آمریکا سیاست خود در مورد کشورهای محور مقاومت را هم مانند فلسطین، لبنان، سوریه و… را نیز تغییر داده است, او در اردیبهشت ۹۲ در یک مصاحبه جنجالی میگوید: “ما با اسرائیل سر جنگ نداریم” در حالی که کشتار مردم بیگناه غزه همچنان ادامه دارد.
یا در مصاحبه ایی با فصلنامه مطالعات بینالمللی مطرح کرده است که: “من فکر میکنم یهودیهایی که آمدند و مهاجر هستند و همه فلسطینیهایی که در آنجا هستند و یا مهاجر هستند و نیستند، اگر الآن رفراندومی شود، باز به نفع فلسطینیها تمام میشود. چون فلسطینیها حدود ۸ میلیون هستند و آنها هنوز پنج، شش میلیون هستند.”
اما باید اطلاع رسانی کرد که مسئلهی رفراندوم برای تعیین سرنوشت فلسطین بایستی حاوی دعوت به رفراندوم همهی ساکنان حقیقی فلسطین اعم از مسلمان، مسیحی و یهودی بود که قبل از ۱۹۴۸ هویت فلسطینی داشتهاند، باشد ؛ ولی هاشمی مهاجران یهودی را صاحب حق رأی در مورد سرنوشت فلسطین اعلام کرده و صرفاً با استناد به اکثریت جمعیتی فلسطینیها به نتیجهی این رفراندوم استناد میکند.
ادامه دارد... .
اختصاصی نما
كدام حرف هاشمی را باور كنیم؟(بخش اول)
به مرور زمان عواملی باعث آن شد كه راه خود را از مسیر اصلی انقلاب جدا سازند و نوع سخنانشان در سالهای اخیر چنان عوض شود كه شما از این تغییر موضع تعجب كنید و به دنبال علت بگردید!
۱۳۹۵/۱/۲۳

