وقتی برای برگزاری مراسم ختم شهید كمك مالیای آورده شد، مادر شهید نپذیرفت و مبلغ را برگرداند! پدر شهید علی آقا عبداللهی متذكر شد: نه صرفاً علی اقا بلكه دیگر شهدای «مدافع حرم» نیز برای دغدغه انقلاب و اسلام پا به میدان گذاشتهاند و گرنه، هیچ كسی برای مال دنیا حاضر نمیشود چشم بر فرزند خردسالش ببندد.
حوالی خیابان پاستور تهران، یعنی همان جایی که روزانه مسئولان دولتی و غیردولتی رفت و آمد میکنند، بنرهایی از یک شهید «مدافع حرم» نصب شده است که چشم هر رهگذری را به خود جلب میکند. شهید «علی آقا عبداللهی» شهید مدافع حرمی که چند ماهی است مهمان سفره اباعبدالله(ع) شده است، اما پیکر مطهرش هنوز به کشور باز نگشته است.
شهیدی در نزدیکی پاستور
این روزها در جای جای کشور شهدای «مدافع حرم» در کوچهها و خیابانها میدرخشند.
گفتگو با خانوادههای این شهدا سختی خاص خود را دارد. از دست دادن عزیز جوانشان از یک سو و دیگری صبر زینبوار مادران و همسران آنان منجر میشود کلام، واژههای خود را نتواند در مقابل این همه عظمت پیدا کند. راهی خانهشان میشویم و از سر کوچه با نگاه به بنرها و عکسهای شهید، پلهها را یکی یکی بالا رفته و به طبقه چهارم میرسیم. حال و هوای خانه شهید آقا عبداللهی، هنوز «کربلایی» است. پدر و مادر همراه با غمی که در دل دارند، مهمانان را پذیرایی میکنند و دوستان شهید هم همچنان در خانه رفیق قدیمیشان «زیارت عاشورا» میخوانند. دیوارهای خانه پر شده است از عکسها و تابلو عکسهای شهید «علیآقا عبداللهی» و میز پذیرایی خانه حالا دیگر قاب عکسهایی را نشان میدهد که هر کدامشان دل مادر را بیشتر به درد میآورد!
همسر شهید هنوز «چشم انتظار» است
گفتگو را با مادر و پدر شهید شروع میکنیم و وقتی سراغ همسر شهید را میگیریم، مادر آرام توضیح میدهد که همسر شهید اصلاً حاضر به گفتگو در باره شهادت ایشان نیست! چون منتظر «بازشت» علی آقاست! مادر میگوید: ما فقط خبر «شهادت» علی را شنیدهایم و جنازه پسر عزیزم هنوز به ایران برنگشته و به همین دلیل من همسرش چشم به راه ماندهایم که شاید خبر جدیدی از علی بیاید. علی نه «قبر» دارد و نه مراسم «تشییع» برایش برگزار شده است. ما فقط مجلس «ختم» گرفتهایم و منتظریم که پیکر شهیدمان را بیاورند.
لباس رزم بر تن فرزند شهید
در میانه جمعیت، کودکی 2 ساله با لباس نظامی به چشم میآید که پدر شهید او را «امیرحسین» 2 ساله فرزند شهید معرفی میکند.«امیر حسین» آرام است، اما با سکوتی به همه مهمانان نگاه میکند! گاهی به اتاقی که مادر در آن استراحت میکند میرود و گاهی هم آغوش پدربزرگ را خانه امن خود مییابد. اسلحهای به دست گرفته است و عکاسان را تشویق میکند تا از او درکنار قاب عکس پدر تصویر بگیرند!
مادر شهید میگوید: علی آقا خیلی به فزرندش علاقه داشت. چند سالی بود که ازدواج کرده بود و در همین نزدیکیها خانهای گرفته و با همسرش زندگی میکردند که «امیرحسین» شیرینی زندگیشان بود. علی زمانی که قصد رفتن به سوریه را داشت، کمتر به امیر حسین توجه میکرد و تلاش میکرد تا از او دل بکند و برود. چون میزان علاقهاش زیاد بود، سعی میکرد روزهای آخر حتی امیر حسین را در بغل نگیرد و راحت دل بکند. حالا بعد از شهادتش، اقوام این لباس رزم را بر تن امیر حسین کردهاند.
رضایت گرفتن از خانواده برای دفاع از حرم
مادر شهید میگوید: پسرم مدتها بود که تلاش میکرد تا برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه برود و وقتی به من و پدرش این موضوع را گفت؛ ما اول «مخالفت» کردیم! به دلیل اینکه همسر ایشان جوان هستند و فرزند کوچک دارند و دلمان راضی به رفتن نبود، اما خیلی هم این نارضایتی را عنوان نکردیم. علی آقا در پاسخ به این نگرانی ما گفت: اگر امیر حسین کوچک است، بچههای کوچک دیگری هم در سوریه هستند که نیاز به کمک دارند و همین گفتههای علی باعث شد که ما رضایت بدهیم. پدر شهید هم میگویدک علی آقا مدتی دنبال پیگیری کار رفتن به سوریه بود، اما جور نشده بود و دست آخر آمد سراغ من و مادرش و گفت: من میدانم شما قلباً رضایت ندادهاید و تا راضی نشوید، کار من «درست» نمیشود! آنجا بود که وقتی متوجه میزان علاقه و تلاشش برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) شدیم «قلباً» راضی شدیم و کار علی هم خیی زود درست شد و به سوریه رفت.
در سوریه هم مراقب «بیتالمال» بود!
مادر به تماسهای تلفنی پسر شهیدش از سوریه اشاره میکند و میگوید: علی خیلی زیاد تماس نمیگرفت، اما تلاش میکرد با همه خیلی کوتاه صحبت کند. وقتی متوجه شدم جایی که هست و امکان تلفن زدن دارد اصرار کردم که بیشتر تماس بگیرد، اما علی مراقب استفاده از «بیتالمال» بود و جز به ضرورت که حالش را به ما اطلاع دهد و از حال ما با خبر شود، تماس نمیگرفت!
پدر شهید هم میگوید: گاهی در تماسها از اتفاقات سوریه یا عملیاتهای سوالی میپرسیدیم که صرفاً اطلاعات و اخبار داشته باشیم، اما علی هیچ چیزی نمیگفت و با عذرخواهی تأکید میکرد که «محرمانه» است و شما هم نپرسید!
هیچ کمکی از سازمانی دریافت نکردیم
پدر شهید علی آقا عبداللهی در واکنش به برخی از شایعات پیرامون کمک اقتصادی به خانواده شهدای «مدافع حرم» اظهار داشت؛ شرایط «اقتصادی» خانواده ما خدا رو شکر مطلوب است و نیاز مالیای نداشتیم و علی هم میتوانست مثل خیلی از جوانهای امروزی سوار بهترین خودرو شودو در خیابانها به تفریح بپردازد و هیچ گاه مشکل مالی نداشته باشد. اما علی همیشه دغدغه «انقلاب» و «نظام» را داشت. همیشه در بسیج مشغول خدمت بود. در زمان فتنه 88 علی تا جایی که توان داشت، برای نظام زحمت کشید و مقابل «فتنهگران» ایستاد. حتی در این راه «جانباز» شدو هر چقدر به او گفتند که برای گرفتن درصد جانبازیاش برود او حتی توجهی هم نکرد و از اینکه بخواهد برای خدمت به نظام اجر و مزد دریافت کند ابا داشت.
پدر شهید ادامه داد: علی بعد از اتمام تحصیلاتش، به سپاه رفت و آنجا هم همه توانایی خود را به نمایش گذاشت و در هنگام رفتن به سوریه به مادرش توصیه کرده بود؛ مبادا بعد از شهادتش کمک مالیای از سپاه بگیرند چرا که سپاه یک نهاد «انقلابی» است و همین طور هم شد و وقتی برای برگزاری مراسم ختم شهید کمک مالیای آورده شد، مادر شهید نپذیرفت و مبلغ را برگرداند! پدر شهید علی آقا عبداللهی متذکر شد: نه صرفاً علی اقا بلکه دیگر شهدای «مدافع حرم» نیز برای دغدغه انقلاب و اسلام پا به میدان گذاشتهاند و گرنه، هیچ کسی برای مال دنیا حاضر نمیشود چشم بر فرزند خردسالش ببندد.
شوکه شدن خواهر شهید از خبر شهادت علی
مادر شهید به روزی اشاره میکند که خبر شهادت علی را آوردند و میگوید: روز خیلی بدی بود!چند نفر از مسئولان سپاه به خانه ما آمده بودند و گویی، بیرون خانه در کوچه به حاج آقا موضوع شهادت را گفته بودند و ما در خانه با شنیدن صدای صلواتها و لاالله الا الله همراهان پدر شهید، متوجه شهادت علی شدیم! من که اصلاً منتظر شنیدن چنین خبری نبودم، خیلی زیاد بی تابی کردم؛ و خواهر شهید همان روز دچار شوک شدید مغزی شد و چند روزی در بیمارستان بستری بود که الحمدالله حالشان بهتر شد. حالا فقط تلاش میکنیم که صبر حضرت زینب(س) را الگوی زندگی خود قرار بدهیم. پدر شهید هم در خصوص اطلاعاتی که از شهادت علی به او دادهاند، میگوید: علی بعد از چند روز که در سوریه بود، تلاش میکند تا با رایزنی با فرماندهان، خود را به خط مقدم برساند که در یک عملیات و درگیری آنقدر جلو میروند که علی و چند نفر از دوستانش شهید و مجروح میشوند و به هیچ وجه امکان بازگرداندن پیکرهایشان وجود نداشته و هنوز که هنوز است. پیکرش در دست تروریستها باقی مانده است.
با عکسهای علی حرف میزنم
مادر شهید میگوید: من بین 4 فرزندم با علی که تنها پسرم بود. رابطه بسیار صمیمانهای داشتم و او هم با من رابطهاش خیلی خوب بود و زیاد با هم صحبت میکردیم. حالا که علی نیست. من انکار همه چیزم را از دست دادهام. شبها که همه خواب هستند، من بیدار میشوم و با همین عکسهای علی که به در و دیوار خانه نصب شده حرف میزنم و درد و دل میکنم. گاهی اتفاقات روزانه را به او میگویم و گاهی هم از علی سؤال میپرسم و راهنمایی میخواهم!
سفارشی که شهید در وصیتش دارد
پدر شهید دستخط علی را در وصیتنامهاش نشان میدهد و میگوید: علی در وصیتنامه توصیه کرده که خانوادهاش همیشه در خط «ولایت» و «رهبری» باشند و برای امیر حسین هم نوشته است که چقدر دوستش داشته و به سختی از او دل کنده است! پدر شهید ادامه میدهد: به عنوان پدر علی، از این وصیتنامه خبری نداشتم و وقتی دیدم که پسر شهیدم به چه درکی رسیده که چنین وصیتی را نوشته است، بسیار خوشحال شدم و افتخار کردم.
*
دلتنگیهای مادر شهید کنار شهدای گمنام
مادر شهید میگوید: علی مزاری در گلزار شهدا ندارد و من وقتی خیلی دلتنگ میشوم، با حاج آقا به قطعه شهدای گمنام میرویم و آنجا تنها مکانی است که آرام میشوم.
پدر مادر شهید «علی آقا عبداللهی» سال نو خود را نیز با حضور در قطعه شهدای گمنام آغاز نمودند.
«شهید علی آقا عبداللهی» متولد 1369 از پاسداران سپاه حفاظت انصار المهدی بود که در اواخر دی ماه 1394 به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
منبع: ماهنامه شهدای اسلام