به گزارش نما به نقل از مهر، دیروز، پیکر مطهر یک شهید مدافع حرم در بهشهر تشییع و آرام گرفت و مردمان این دیار، چشم انتظار بازگشت پیکرهای مطهر ۱۲ کبوتر حرم هستند.
حال و هوای مازندران، در اریبهشت بهاری، بهشتی شده است و شمیم شهید و شهادت در گوشه و کنار استان پیچیده است. کوثر قنبری فرزند شهید حبیبالله (بهمن) قنبری بابیان اینکه من برای بابای عزیزم گریه نمیکنم، در وصف پدر شهیدش میگوید: پدر در پا استخوان نداشت، قصه دراز است، ماجرای آن جوانی، وطن، ناموس، هشت سال دفاع، عدهای پر کشیدند، عدهای مثل بابا... او جامانده بود برای امروز.
بابا مانده بود گویا برای تحول نسل، برای انتقال یک اصل، عقیدهاش و ارادهاش آهنیتر از میلههای پولادی بود، بابا رفت چون گاه، گاه دفاع بود، بابا رفت چون امروز پیر و جوان در رکاب حسین زمان رفتند، بال به بال هم پر کشیدند، زادمهر و اسدی، بلباسی و بریری، طاهر و مشتاقی، رجایی فر و عابدینی، کمالی و حاجیزاده و جمشیدی، قنبری و کابلی.
سلام شهدا؛ سلام بر پیکرهای همجون پرجم برافراشته تان. سلام بر شما که همچون حسین (س) و مقابل دیدگان زینب(ع) و همچون حسین در غربت به شهادت رسیدید، و چه زیبا نام گرفتید: مدافع حرم
سلام بر زینب کبری، شهادت در غربت درد دارد اما مگر نه این است که ارباب نیز چنین شهید شد؛ در ظاهر مدافع حرم میخوانیم اما دفاع، دفاع از حریم است، دفاع از حریم دین، حریم مذهب و حریم چادر زینب است. چه شیرین و بصیر گفت آقا: از وطن دفاع میکنند اینها، همین شهدا ...
امروز سوریه را نشانه رفته اند که بقول خودشان کمر اتحاد را بشکنند. زهی خیال باطل! ما مردانی داریم از جنس نوکران عباس که کمرشکن میجنگند و فدا میشوند. مردانی از جنس والفجر ۸ و عزمی راسخ؛ ای تکفیریهای بیمروت: مگر در خانطومان آتشبس نبود که چنین بیرحمانه و چنین نامردانه به آتشبستید!؟ هیهات از حیوانصفتی و هیهات از ناجوانمردی.
حالا میفهمم بیان رهبرم را که میگویند: مراقب باشید اینها دستکش مخملی دارند!
نوچه کهاین باشد، آن شیطان بزرگ واقعاً کیست!؟ هیهات از برجام شکنی! ای دشمن پست، بدان پدر بهآسانی و به کمبهایی چادربهسرم نکرد که حالا جا بزنم. حالا با گرفتنش دینم را ببری؟ اصالتم را ببری؟ عظمت، شرافت و آیینم را ببری؟
پدر جان مدافع حرم؛ اینجا پر از بزرگ مردانی است که نفسشان به من آرامش میدهد، با خیال آسوده در کوچه و کوچههای شهرم قدم برمیدارم.
پدر عزیزم، از روز پرکشیدنت تنها، تنها و تنها به نخستین مدافع ولایت، مدافع حرم فکر میکنم؛ همانکه مادر تمام شما شهداست؛ که خود میدانی؛ شب حمله هم همه بود، روی لب زمزمه بود. کی تو دلا واهمه بود، دعوا سر سربند یا فاطمه بود!
باباجان، حالا من در کمال امنیت، آرامش و عصمت تنها به آن روز فکر میکنم که در آن کوچه کسی مرد نبود، من و همهٔ حریم شهدای حرم، تمامقد ایستادهایم تا پرچم سرخ حسین (ع) بااقتدار بایستد.
بابا از شهدای رفیقش جامانده بود
علی کابلی، این غیورمرد خطه سبز و شهیدپرور بهشهر که استقامت و بردباری را از پدر عزیز و شهیدش حاج رحیم کابلی به ارث برده است، این پاسدار رشید اسلام که خود نیز یک سرباز مدافع حرم در کنار بابای شهیدش بوده است این روزها، دلگرمی بزرگی برای خواهر و مادر عزیزش شده است، بردباری و صبر این جوان رعنای بهشهری، دل ما را نیز قرص کرده است.
پای صحبتهای او که مینشینی هرچه هست توکل است و صبر، تشکر و دعا برای مردم و با همان صلابت لهجهاش میگوید: در طول چند روزی که خبر شهادت بابای عزیزم را شنیدم تاکنون لحظهای مردم تنهایمان نگذاشتند و ما شرمنده همه محبتهای این مردم برای ادای احترام به مقام شامخ شهدا هستیم.
علی کابلی تنها پسر شهید رحیم کابلی در مورد پدر شهیدش میگوید: بابا چند سالی در جنگ بود و بعد از جنگ نیز خاطراتی که از شهدا برای ما و دیگران تعریف میکردند جز دلتنگی برای شهدا نبوده و جز زجه های شبانه از پدر برای نوشیدن شربت شهادت، و رسیدن به معبود ندیدیم و هرکسی که با پدر بوده این روحیه را در ایشان دیده است و اذعان دارد که بابا از شهدای رفیقش جامانده بود و رفت تا به خیل دوستان شهیدش بپیوندد.
او از دلتنگیهای پدر برای شهادت میگوید و ادامه میدهد: بابا همواره دلتنگی غریبی داشت و اولین بار که خبر رفتن به سوریه رو به پدر دادند، گفت: این بهترین خبری بوده که تو عمرم شنیدم و زمانی هم کهاین خبر و به ما دادند و اینکه بابا گفت که عازم سوریه است همه خوشحال شدیم چون هدف و طرز تفکر بابا برای همه ما روشن و واضح بود.
علی کابلی با اشاره به اینکه دفعه دوم برای رفتن بابا به سوریه مشکلی ایجاد شد، میگوید: مدتی رفتن پدر به تعویق افتاد تا اینکه در تماس بعدی، با خوشحالی تمام به سوریه رفتند و به آرزوی دیرینه خود رسیدند.
وی در ادامه خاطرات از پدر میگوید: امسال که تو شلمچه بودیم بابا کلاً رفتارش با همسرم طور دیگه بوده و با توجه به اینکه بابا علاقه زیادی به سادات داشت و خانم بنده هم سید بودند بابا از همسرم خواستند که برایشان دعا کنه، بابا به ایشان گفت: من پیش هرکسی رفتم جواب رد شنیدم شما از مادرتان فاطمه زهرا (س) بخواید که شهادت رو نصیب حال من کنه و الحمدالله بابا به آرزوشون رسیدند و ما به همین دلیل از رفتن پدر ناراحت نیستیم، شهادت آرزوی همیشگی بابای من بود.
علی کابلی این پاسدار مدافع حرم که لباس رزم پدر را بر تن دارد و آماده و گوشبهفرمان رهبری برای اطاعت امر است در بیان فراق بابای عزیزش میگوید: اینکه بابا شهید شد و اینکه پیکر پاک و مطهرشان نیامد، ناراحت نیستیم و برخورد خانواده بااینکه قضیه نیز اینچنین است و ما را همینطور که الآن خوشحال و شاداب میبینید تا آخر نیز چنین است و خوشحال هستیم که بابا به آرزوی دیرینه خود رسیدند. ما هم همچون فرزندان شاهد دیگر در ادامه راه پدر عزیزمان گوشبهفرمان ولی زمانه و رهبر و آقا و سرورمان رهبری هستیم و هر چه آقا بفرمایند اطاعت امر میکنیم و لحظهای درنگ در اجابت فرمان رهبری نداریم.
آری شهدا رفتند و برای ما انبوهی از غم و داغ و اشک به یادگار گذاشتند، آهی جگرسوز برای ۱۳ آلاله سرزمین مادریمان شهیدان زادمهر و اسدی، بلباسی و بریری، طاهر و مشتاقی، رجایی فر و عابدینی، کمالی و حاجیزاده و جمشیدی، قنبری و کابلی که هرگز فراموششدنی نیستند شهدایی که از جنس آسمان بودند و آسمانی شدند.
اما همه سخنم برای این فراق عزیزان، پدران و برادرانمان است ای تکفیریهای بیمروت؛ مگر در خانطومان آتشبس نبود؟ نقض قراردادهای بینالمللی کار همیشگی شماست و مطمئن باشید که راه شهدای مدافع حرم تا همیشه و تا نابودی کامل شما ادامه خواهد داشت.
شهدای مدافع حرم ای سیمرغهای حریم یار آسوده بخوابید و بدانید که لحظهای از حقی که برای شما پایمال شد و نقض آتشبسی که انجام شد؛ عقبنشینی نخواهیم کرد و برای دفاع از حریم عمه سادات و ادامه راهتان همچون کوه استوار ایستاده و گوشبهفرمان رهبری هستیم.
هوای مازندران با عطر شهید مافع حرم بهشتی شد
شهرهای مازندران این روزها میهان دارد، شهدایی كه از حرم اهل بیت عصمت و طهارت دفاع می كردند، آنانی كه رفتند تا ایران برای همیشه آباد و سربلند بماند.
۱۳۹۵/۲/۲۳