در حاليکه براي مردم ايران اين انتظار ايجاد شده بود که روند مذکرات هستهاي و توافق «برجام» به کاهش سطح تقابل امريكاييها در برابر ايران منجر شده و به رفع تهديدات عليه ايران خواهد انجاميد، اما واکنشها و مواضعي که امريكاييها و برخي ديگر از قدرتهاي اروپايي عليه ايران داشتند، در نقطه مقابل اين خوشبينيهاست. در آخرين نمونه اين رويه ميتوان به نماي کلي سند مالي امريكا در سال 2017 مبتني بر برنامه 25 ساله اين کشور اشاره کرد.
هفته گذشته اشتون کارتر، وزير دفاع امريكا از قانونگذاران امريكايي خواست که به منظور «مقابله با نفوذ منطقهاي ايران»، بودجه درخواست شده وزارت دفاع اين کشور را تصويب کنند. در سند «بهرهبرداري و نگهداري، نماي کلي سال مالي 2017» وزارت دفاع امريكا که به کنگره اين کشور ارائه شده «مقابله با نفوذ منطقهاي ايران» گنجانده شده و براي آن برنامه 25 سالهاي پيشبيني شده است. وزير دفاع امريكا چندي پيش با حضور در جلسه استماع سنا که براي بررسي بودجه درخواستي پنتاگون براي سال مالي جديد برگزار شد، ايران را يکي از پنج چالش استراتژيک پيشروي امريكا خواند. اشتون کارتر از قانونگذاران امريكايي خواست به منظور «مقابله با نفوذ منطقهاي ايران»، بودجه درخواست شده وزارت دفاع اين کشور را تصويب کنند. در اين سند تصريح شده است: «بايد با نفوذ شرورانه ايران در خاورميانه مقابله کنيم.»
اشتون کارتر ماه گذشته در سفري که به منطقه براي تحريک حکام خليج فارس عليه ايران داشت، در جمع نظاميان امريكايي در پايگاه هوايي حومه ابوظبي ميگويد: «شما به عنوان بخشي از نظام بازدارندگي و مقابله با نفوذ ايران در منطقه، در اينجا مستقر شدهايد.» او به نيروهاي امريكايي گوشزد ميکند که: «شما دوشادوش دوستان ما در منطقه(در برابر ايران) خواهيد ايستاد. در جريان همين ديدار بود که شبکه خبري «الجزيره» به نقل از دبيرکل شوراي همکاري خليج فارس در نشست خبري مشترک با «اشتون کارتر»، وزير دفاع امريكا از توافق با امريكا بر سر راهاندازي گشت دريايي عليه ايران خبر داد.
بعد از اين سفر «رندي فوربس»، نماينده جمهوريخواهان ويرجينيا پيشنويس قطعنامهاي را به کنگره ارائه ميدهد که حضور نظاميان ايران در خليجفارس به عنوان اقدامي تنشآفرين، محکوم شود. براساس گزارش مرکز اطلاعرساني کنگره امريكا، در متن اين قطعنامه براي اشاره به خليج فارس از عبارت مجعول رايج در برخي کشورهاي عربي حاشيه جنوبي اين آبراهه استفاده شده و از دولت امريكا خواسته شده که «به رفتارهاي خطرناک و غيرحرفهاي پيشين و آينده ايران، پاسخي قوي دهد.»
همين گزارههاست که سبب ميشود هافينگتونپست، رسانه معتبر امريكايي روح «برجام» را مبتني بر براندازي نظام ايران قلمداد کند. ماه گذشته مايکل برنر، استاد دانشگاه پيتزبورگ در مقالهاي با عنوان «ايران دشمن ابدي» در هافينگتونپست با اشاره به اظهارات باراک اوباما در نشست امنيت هستهاي واشنگتن که لازمه شکوفايي اقتصاد ايران و انتفاع از رفع تحريمها را عمل به «روح توافق» هستهاي عنوان کرد، هدف اصلي وي را براندازي نظام ايران دانسته و ميگويد: «لازم است سخناني را که اوباما بيدرنگ پس از توافق هستهاي تکرار کرد به ياد بياوريم. وي گفت توافق هستهاي هيچگونه تغييري در قضاوت امريكا در اينکه ايران کشوري متخاصم، حامي تروريسم، عامل اصلي ايجاد آشوب در منطقه و شريک کساني است که امريكا نميتواند با آنها مراوده داشته باشد، ايجاد نخواهد کرد.
امريكا اين سياست خود در قبال ايران را در کشورهايي چون سوريه، عراق و يمن و مناطق ديگر، پياده کرده است. از آنجا که ارائه چنين تصويري از ايران از برداشتي ناشي ميشود که دولت امريكا از رژيم اين کشور دارد، در نتيجه به درستي ميتوان گفت که امريكا دو هدف عمده را در رابطه با ايران دنبال ميکند؛ نخست وادار ساختن ايران به تن دادن به سياست امريكا درباره چگونگي توزيع نفوذ سياسي در منطقه و در وهله دوم تغيير رژيم در اين کشور. از اينرو، محکوم کردن ايران از سوي اوباما به علت ادامه حمايت از حزبالله و اسد در سوريه، نشان از انسجام سياست امريكا در اين زمينه دارد.»
اين برآورد از علل تقابل کاخ سفيد با مردم ايران و حرکت انقلاب اسلامي در منطقه را ميتوان مؤيد و مستند بيانات اخير مقام معظم رهبري در ديدار مسئولان نظام، سفراي کشورهاي اسلامي در تهران در روز مبعث دانست، آنگاه که ميفرمايند: «امروز جزو سياستهاي قطعي دولت امريكا و دولتهاي همراه با او اسلامستيزي است، ايرانستيزي است، شيعهستيزي است؛ اينجوري دارند حرکت ميکنند.
اين سياست قطعي آنهاست. وقتي ملتها غافل باشند، آنها پيش ميروند، وقتي ملتها بيدار باشند، در مقابل آنها مانع ايجاد ميشود؛ آنوقت عصباني ميشوند و داد ميکشند که چرا شما در منطقه غرب آسيا حضور داريد، چرا نميگذاريد ما کار خودمان را انجام بدهيم. ديروز پريروز سخنگويان امريكايي اعلام کردند که مخالفت ايران با سياستهاي امريكا در منطقه غرب آسيا - که آنها به آن ميگويند خاورميانه- موجب ميشود که ما ايران را مثلاً تحريم کنيم يا با ايران مقابله کنيم. يعني چه؟ يعني ملت ايران! شما که هشياريد، شما که بصيريد، شما که ميفهميد در منطقه چه خبر است، عقب بکشيد و اجازه بدهيد ما کارهاي خودمان را انجام بدهيم، هر کار ميخواهيم انجام بدهيم؛ يعني ادامه شيطنتها. اين وضعيت جاهليت است و اين جاهليت امروز وجود دارد.»
پيشينه «ستيز سهگانه امريكا» عليه مردم ايران اگرچه به کودتاي امريكايي 28 مرداد بازميگردد که به دليل ضعف و زبوني رژيم پهلوي، سبب تسلط امريكاييها بر تمامي ارکان کشور شد، اما ستيز آنها عليه اسلام و مردم ايران و حرکت انقلاب اسلامي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي گستردگي و تنوع بيشتري يافته است. اهانت مستقيم به مردم ايران آنجاييکه رئيسجمهور اسبق اين کشور ايران را در کنار رژيم جنايتکار بعثي عراق «محور شرارت» قلمداد و اخيراً وندي شرمن، معاون وزير خارجه امريكا در اظهاراتي عجيب اعلام کرد که در «DNA ايرانيان ژن فريبکاري وجود دارد!» و بعد از وي نيز مشاور و حامي اصلي مالي اوباما مردم ايران را «حرامزاده» خطاب کرد. تا روزهاي اخير که «جک لو»، وزير خزانهداري امريكا واژه شرورانه(؟!) را عليه مردم ايران به کار برد، اينها نمونههاي کوچکي از ايرانستيزي است و اين در حالي است که شيعهستيزي آنها با خلق گروهکهايي نظير القاعده و طالبان به عنوان جريان موازي حرکت انقلاب اسلامي، سالهاست که منطقه را در آتش و خون فرو برده و بينظيرترين لطمات را به اسلام در طول تاريخ بعد از بعثت پيامبر گرامي اسلام وارد ساخته است.
نمونهاي از اقدامات نظام سلطه در اين ستيز سهگانه به شرح زير است:
الف- معرفي ايران به عنوان عامل ايجاد اسلام خطرناک و تروريستپرور در جهان، اين در حالي است که تحرکات تروريستي در منطقه در حادثه 11سپتامبر با محوريت گروههاي تکفيري مورد حمايت سعوديها آغاز شده است.
ب- دامن زدن به پروژه اسلامهراسي در غرب با تبليغ بزرگنمايي دروغين خطر اسلام ايراني.
ج- معرفي ايران به عنوان دشمن مشترک و البته خطرناک کشورهاي عرب مسلمان با هدف ايجاد يک ائتلاف عليه ايران.
د - طراحي و اجراي جنگهاي نيابتي با هدف تضعيف و از بين بردن زيرساختهاي کشورهاي اسلامي، رونق بخشيدن به کارنجات توليد تسليحات در غرب.
هـ - درگيرسازي کشورهاي منطقه با ايران به جاي درگيري مستقيم و امتيازگيري از اعراب جهت حمايت در برابر ايران.
و - کاهش و کنترل قدرت نفوذ استراتژيک ايران در منطقه غرب آسيا.
ز- ورود مستقيم به مناقشه سوريه با تجديد سازماندهي تروريستها و ارسال تجهيزات جديد براي تغيير صحنه منازعه.
ح- تروريست معرفي کردن حزبالله و ديگر نيروهاي جبهه مقاومت براي از بين بردن يا کم کردن خطر حزبالله براي رژيم صهيونيستي.
ط- جلوگيري از ظهور و شکلگيري موج دوم بيداري اسلامي.
ي- تجزيه کشورهاي منطقه منطبق با نقشه طراحي شده براي غرب آسيا(خاورميانه).
روند تحولات بيانگر اين است که راهبرد نظام سلطه در منطقه به سمت تشديد تنازع در مقابله با ايران اسلامي و با هدف تسليم و تغيير ماهيت نظام پيش ميرود و نکته مهم اين است که در اين پروسه اميدواري دشمن به داخل واز طريق دوقطبيسازي و ايجاد چالش اجتماعي در برابر راهبردهاي منطقهاي ايران است.
در اين ميان انفعال ايران و عدم درک درست صحنه و اعتماد به قدرتهاي سلطه، آنها را براي دستيابي به امتيازات بيشتر «جسورتر» ميکند، چراکه امريكاييها رفتار و ادبيات ايران در مذاکرات را تابعي از فشارهاي خود تعريف ميکنند. وادار کردن ايران به دادن امتيازهاي بيشتر در برجامهاي خودساخته بعدي و ضرورت مذاکره با امريكا در مورد موضوعات منطقهاي تفسير چيزي است که از ايران به عنوان «روح برجام» مطالبه ميشود.
بنجامين رودز، دستيار اوباما و معاون مشاور امنيت ملي امريكا دو هفته پيش مدعي شد که خارج کردن مديريت پرونده منطقه در ايران از دست «تندروها» مهمترين اولويت امريكا در قبال ايران است. او ميگويد امريكا مايل است مسئله منطقه از سوي ايران در چارچوب کانال ظريف- کري قرار بگيرد! او ميافزايد: براي ما مهم است که به جاي اينکه اجازه دهيم تندروها در منطقه تسلط يابند، با افرادي در ايران تعامل کنيم که به دنبال روابط سازنده هستند!
سهگانهستیز و ضرورت تغییر راهبرد ایران
عباس حاجینجاری
۱۳۹۵/۲/۲۵