آمریکاییها در ذات خودشان مردمانی ماجراجو هستند و از منظر دانش رفتارشناسی و تعاملات اجتماعی باید آنها را مردمانی مغرور تلقی کرد که نمیخواهند به آنها به چشم سایر ملل معمولی نگریسته شود؛ آمریکاییها دوست دارند خود را الگوی رفتاری و اخلاقی سایر دنیا معرفی کنند و از این منظر است که آنها درصدد هژمونیسازی برای سایر ملل برمیآیند.
در مردمشناسی رایج است که معمولا آمریکاییها خود را «قله» میبینند و بر همین اساس سیاستمداران آمریکایی در تلاشند تا کشورشان را پیش قراول حقوقبشر و منجی بشریت نشان دهند. بعضی از نظریهپردازان سیاسی و اجتماعی این کشور معتقدند درشرایط کنونی که پدیده حکومت واحد جهانی وجود ندارد تا امنیت دولتها را تضمین کند؛ آمریکا ابتدا باید در جهت تأمین منافع ملی خود از هر حربهای، حتی شیوههای ماکیاولی و غیراخلاقی نظیر دروغ، تزویر، دزدی، کشتار و جنایت استفاده کند؛ در این دکترین نوین منافع ملی آمریکا، نه حوزه جغرافیایی خاصی دارد و نه تعریف روشنی برای آن متصور است؛ به عبارت بسیار بسیط کشور آمریکا فارغ از تمامیت ارضی به نام خود، در هرنقطه و مکانی منافعی دارد.
از همین جهت است که حقوقبشر آمریکایی درست با آنچه در اذهان عمومی جهان وجود دارد در نقطه تناقض قرار میگیرد و دولت آمریکا علیرغم آنکه در گستره بینالملل ژست دفاع از حقوق بشر را به خود میگیرد و به همین بهانه جنگ و کشتارهایی در مقیاس بسیار وسیع راه میاندازد؛ اما در پراگماتیسم و عملگرایی خود با نقیضهگوییهای فراوانی مواجه است.
این نقیضهگوییها که در عمل خود را نشان میدهند؛ تنها منحصر به جهان سوم و منطقه استراتژیک و حساس خاورمیانه نمیشود؛ نقض آشکار حقوقبشر در محدوده مرزهای جغرافیایی کشور به نام آمریکا همراه با سرکوب حقوق فردی و اجتماعی شهروندان خود نیز از جمله مواردی است که همواره سیاستمداران آمریکایی از پاسخدادن به آنها شانه خالی کردهاند؛ تاریخچه نقض حقوقبشر در مورد رنگینپوستان موضوعی انکارناپذیر است؛ همچنین سرکوب اعتراضات داخلی ضدجنگ در دولتهای فدرال جانسون و نیکسون و حتی جورج بوش نمونههایی از نقض آزادیهای دموکراتیکی هستند که سردمداران آمریکایی دائماً از آنها دم میزنند.
اما اگر با دیدی وسیعتر به موضوع حقوقبشر آمریکایی نگاه کنیم درخواهیم یافت که بر اساس توجیه ابزارهای ضداخلاقی برای توسعه آمریکا، بسیاری از فعالیتهای آنها منجر به نادیده گرفتن حقوق اولیه و ثانویه انسانها در تمام کره زمین خواهد شد؛ فعالیتهایی که مجزای روحیه نظامیگری و قلدرمآبی آنها است؛ شاید نمونه بارز این مهم را بتوان به جامعه اطلاعاتی آمریکا نسبت داد، جامعهای که امروز مسئولیت جاسوسی، خبرچینی و خبرپراکنی را بر عهده دارد و جهان کنونی آن را با عنوان «سیا» میشناسد؛ این تشکل مخوف پلیسی بسیاری از کشورها، به خصوص کشورهای امریکای جنوبی را به «حیاط خلوت » خود تبدیل نموده است و در امور آنها بدون نظر گرفتن حقوق مادی و معنوی ملتهایشان دخالت میکند و بعضا بسیاری از ناآرامیهای سیاسی و اقتصادی را رقم میزند.
علاوه بر جاسوسی به سبک«سیا»، استفاده از ابزار رسانه که آمریکا تبدیل به یک غول بزرگ رسانهای کرده است، غولی که بزرگترین کارتلهای صهیونیسم در پشت پرده آن دست دارند و به شکلی آشکار ناقض فرهنگها، تمدنها و حقوق افراد هستند؛ در مجموع آنچه مسلم است حقوق بشر آمریکایی دروغی بیش نیست؛ دروغی که بعد از فروپاشی شوروی و دیوار برلین و پایان جنگ سرد، برای توجیه جنایتهای آینده ایالات متحدهآمریکا نظیر 11سپتامبر بیشاز بیش خودش را نشان داد تا آنها به بهانه تأمین امنیت ملی آمریکا مناطقی نظیر خاورمیانه را تحت سیطره خود قرار دهند؛ این درحالی است که پارادوکس موجود در سیاست خارجی و موارد گسترده تبعیض نژادی در داخل امریکا، این پرسش را مطرح میکند که چگونه این دولت میتواند دیگر حکومتها را به رعایت حقوق بشر دعوت کند، در حالی که خود بیش از هر کشور دیگر، ناقض حقوق بشر است؟ کشوری که با حربههای نظامیگری، تبعیضنژادی، و رسانهای، چالشهای بسیاری را در کره زمین به وجود میآورد، چگونه میتواند منادی توسعه دموکراسی و احقاق حقوقبشر باشد؟
اختصاصی نما
امریكا بزرگترین ناقض حقوق بشر در جهان
حقوقبشر آمریكایی درست با آنچه در اذهان عمومی جهان وجود دارد در نقطه تناقض قرار میگیرد و دولت آمریكا علیرغم آنكه در گستره بینالملل ژست دفاع از حقوق بشر را به خود میگیرد و به همین بهانه جنگ و كشتارهایی در مقیاس بسیار وسیع راه میاندازد؛ اما در پراگماتیسم و عملگرایی خود با نقیضهگوییهای فراوانی مواجه است.
۱۳۹۵/۴/۱۱