بازیگران زبده سیاسی به خوبی میدانند که درفضای ایجاد شده ناشی از دوقطبیسازی میتوانند به میزان بالایی بهرهبرداری سیاسی مدنظر خود را برای تزلزل و اسقاط یک حاکمیت، مشی سیاسی و یا گروهها و احزاب مخالف خود ببرند.
انگلیس و آمریکا یکی از کارگردانان حرفهای تراژدی دوقطبیسازی در کشورهای جهان هستند؛ نگاهی کوتاه و گذرا به تاریخ معاصر ایران از زمان انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی و بعد از آن فضاسازیهای ایجاد شده را که گاهی به آستانه کودتا و فروپاشی دولتی نظیر دولت قاجارها و پهلوی اول به خوبی نقش فتنهگری آنها را روشن و باز میکند در این بین بعد از پیروزی انقلاب اسلامی آمریکاییها که با خود را با خطر گسترش انقلاب مواجه میدیدند بازیگردان آشکارتری برای بازی دوقطبی بودند؛ بازخوانی حوادث دو فتنه سالهای 78 و 88 سرنخ تاریک و روشنی از دستهای آلوده به فتنه که ساز آنها از جایی ورای وطن کوک میشد به ما نشان میدهد.
اما در سالهای اخیر و به ویژه بعد از تجربه فتنه سبز که با بصیرت مردم ایران ناکام ماند آمریکاییها پروژه نفوذ و فروپاشی را از کانالی دیگر دنبال کردند درست در دولت یازدهم و زمانی که تراژدی برجام روایت حقیقی خود و بدعهدی آمریکا را نشان میدهد دولت ایالات متحده درپی ایجاد فضای دو قطبی با ویژگیهای منحصربهفرد و کمی نامتعارفتر از قبل است، این ویژگیها شناخت استراتژی مقابلهگر در برابر هجوم خاموش آنها را کمی دشوار میسازد؛ آمريكايىها در ادبيات توليدى خود بهشدت اصرار دارند تا دوگانه ميانهرو افراطى را همپاى ادبيات دولت ايران تثبيت كنند تا در راهبرد خود بهدنبال تقويت آنچه ميانهرو مىدانند، باشند، درحقیقت استفاده از الفاظی نظیر تندرو و افراطی برای جلوهگر شدن واژه میانهرو از آن دست از حربههایی است که این روزها از تریبونهای مختلف شنیده میشود، شاهد این مدعا مقالهای است که توسط اندیشکده آمریکایی ویلسون به رشته تحریر درآمده است، این انديشكده در اين زمينه نوشته است: اوباما معتقد است توافق هستهاى با ايران موجب تقويت جناح ميانهروى داخل ايران شده و ايران را در مسير اجتماعى مطلوب آمريكا قرار مىدهد. آل فرانكن، سناتور ايالت مينسويا هم مىگويد: اين توافق يك مرحله اساسى براى تأمين منافع امنيتى ماست و اميدواريم بعد از 15 سال محدوديت، ايران ديگر از سوى تندروها اداره نشود، اما زمانی این اظهارات و برداشتهای آمریکایی بیش از بیش مقصود چشم آبیهای مهاجر را افشا میکند که اوباما در مصاحبه با نيويورك تايمز میگوید؛ يكى از سياستهاى كلان و اصلى آمريكا در اين مذاكرات، «تغيير ذهنيت» ايرانىها نسبت به آمريكا و به عبارت روشنتر، استكبارزدايى ذهنى از ايرانيان است. اين كليدواژه در روزهای انتخابات هفتم اسفند سال قبل بارها از زبان مسئولان دولتى تكرار شد تا ذائقه مردم در اين مسير تحريك شود؛ در این اثنا رهبر انقلاب اما در موضعی تدافعی و جدی الفاظی که به تازگی میان برخی از خواص برای تخریب وجه جریانات انقلابی مصطلح شده بود را با عنوان جوان انقلابی و نقادان دلسوز برجام خنثی ساخت.
البته هرچند هنوز دولتیها و جریانات وابسته به طیف فکری کارگزاران و اصلاحات درصدد عادیسازی رابطه با آمریکا به بهانهها برجامهای سریالی و مانند آن هستند اما این روزها وسواس بیشتری در ادبیات سیاسی خود به خرج میدهند، به هرترتیب نباید فراموش کرد که دو قطبیها فضایی غبارآلود را در جامعه حاکم میکنند؛ فضایی که شناخت حق و باطل را دشوار کرده و در پارهای از موارد باعث مردود شدن خواص و یا حتی عوام میشود، در شرایط فعلی جداشدن از توطئه آمریکایی تازه برای ایجاد تقابلی که این روزها با عناوینی مثل دولت قبل و بعد مطرح میشود و همچنین اتخاذ موضع مناسب در حوزه ارتباط با حاکمیت جنایتکاری که شمار جنایاتش حتی کودکانهترین ذهنها را وادار به تنفر از آن میکند و همچنین ایادی آن، در جلوگیری از دوقطبی و نیز کسب جایگاه سیاسی و اجتماعی در میان تودههای مردم میتواند مثمر ثمر واقع شود و بدین ترتیب ممکن است حتی برای بودن در سپهر سیاسی کشور نیازی به وعدهها طویل نباشد.
اختصاصی نما
میانهروهای آمریكایی
بازیگران زبده سیاسی به خوبی میدانند كه درفضای ایجاد شده ناشی از دوقطبیسازی میتوانند به میزان بالایی بهرهبرداری سیاسی مدنظر خود را برای تزلزل و اسقاط یك حاكمیت، مشی سیاسی و یا گروهها و احزاب مخالف خود ببرند.
۱۳۹۵/۴/۱۸