به گزارش نما به نقل از مهر، آیت الله جوادی آملی در تفسیر آیه 23 سوره بقره ﴿وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ٭ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ﴾ پس از بیان مباحث تحدی خداوند به قرآن به موضوع «معجزه» پرداخته که در پی می آید:
امتیاز اعجاز نسبت به علوم غریبه
یک اصل کلّی بر تمام موجودات امکانی حاکم است که معجزه از این اصل کلّی بیرون نیست و آن این است که هرچه در جهان خارج واقع میشود به اذن اللّه است. کاری که خدای سبحان به اشیا نسبت میدهد، این کار مال خود اشیاست، اسناد آن کار به آن اشیاء از باب اسناد الی ماهوله است؛ زیرا نظام علّی و معلولی را قرآن اثبات میکند و اشیا را هم مبادی قریب کارهای خود میداند، ولی در عین حال که این کارها از اشیا خارجیّه صادر است، به اذن خدای سبحان است؛ پس اینها در انجام کار مستقل نیستند.
و اینکه فرمود: کار از اشیا به اذن خدای سبحان صادر میشود، لازمهاش آن است که اشیا اقتضا داشته باشند، منتها اذن از طرف خداست. اذن یعنی رفع منع؛ معنای این سخن آن است که اقتضاء مال خود اشیاست، ولی خدا اذن میدهد؛ یعنی رفع منع به عهده خداست، ولی اقتضاء مال اشیاست.
اذن و اقتضا همه موجودات به دست خدای سبحان است
لذا از این مرحله هم قرآن کریم ما را جلوتر میبرد و میگوید نه تنها اذن مال خداست بلکه اقتضایی هم که این اشیاء دارند و تأثیری هم که مال خود اینهاست در حقیقت مال خداست. زیرا این اشیاء آیات الهیاند و شئون حقّاند در درجات فاعلیّت. فاعلیّت خدای سبحان از اسمای فعلیّه اوست، نه از اسمای ذاتیه و این فاعلیّت شئونی دارد که اشیای خارجیّه، شئون فاعلیّت حقّاند. این اصل کلّی که به این سه قسم منحل میشود، شامل همه موجودات جهانِ امکان خواهد بود، معجزه هم از این اصل کلّی بیرون نیست؛ لذا گاهی خدای سبحان معجزه را به انبیا نسبت میدهد که انبیاء (علیهم السلام) معجزه میآورند؛ گاهی میفرماید: اگر خواستند معجزه بیاورند باید به اذن خدا باشد؛ گاهی هم میفرماید: این امر خداست که به دست انبیاء ظاهر شده است، همه این سه مطلب را درباره معجزات هم فرمود.
فرق معجزه با موجودات دیگر
فرق معجزه با موجودات دیگر آن است که امور دیگر یک امور عادی است؛ یعنی در دسترس همگان است. همه میتوانند یاد بگیرند و مثل آن بیاورند. فرق معجزه با امور عادی روشن است، امّا فرق معجزه با امور غیر عادی؛ مثل سحر و شعبده و سایر علوم غریبه این است که آنها راه فکری دارند؛ گرچه در دسترس توده مردم نیست، ولی خواص از انسانها میتوانند یاد بگیرند و مثل آن بیاورند؛ یعنی راه فکری دارد راه علمی دارد. همان طوری که سایر علوم راه فکری دارد و میتوان یاد گرفت، سحر و شعبده و سایر علوم غریبه هم اینچنین هستند، همه اینها راه فکری دارند؛ یعنی میتوان اینها را فهمید و مثل اینها آورد ولی معجزه راه فکری ندارد یعنی انسان نمیتواند بفهمد پیغمبر چه میکند که درخت خشکیده سرسبز میشود یا انسان مرده زنده میشود این راه علمی ندارد که کسی با آن فرمول این را بفهمد، این مربوط به قداست روح و تهذیب نفس است.
شکستناپذیری معجزه
مطلب دیگر آن است که معجزه هرگز شکست نمیخورد، به هیچ وجه قابل شکست نیست. این معنا را قرآن کریم تکیه میکند که معجزه شکستپذیر نیست. آیه سوره«مجادله» و آیه سوره «صافّات» نشانه شکستناپذیری معجزه است. [آیه این است] که ﴿کَتَبَ اللَّهُ لأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی﴾؛ یعنی این جزء تثبیتشدههای نظام هستی است که خدا و انبیا خدا پیروزند. نه انبیای الهی پیروزند؛ یعنی در جبهههای جنگ شکست نمیخورند؛ گاهی ممکن است به حسب ظاهر شکست بخورند و آنها را شهید بکنند، امّا هرگز منطق آنها شکست نمیخورد.
ممکن نیست که منطق انبیا شکست بخورد همواره پیروز است، یا اینکه فرمود: ﴿وَلَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا المُرْسَلِینَ ٭ إِنَّهُمْ لَهُمُ المَنْصُورُونَ ٭ وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الغَالِبُونَ﴾ فرمود: انبیاء همواره منصورند این بالقول المطلق نصرت را به انبیا نسبت داد که اینها منصورند و همواره اینها غالباند و پیروزند. نه یعنی در میدان جنگ هرگز شهید نمیشوند؛ چون شهادت یک کمال است شکست نیست و اینکه فرمود: انبیا شکست نمیخورند؛ یعنی منطق و معجزه اینها هرگز شکست نمیخورد.
این را به عنوان اصل کلّی بیان کرد. آن گاه در موارد جزئیّه به انبیای معیّن میفرمود: شما شکست نمیخورید. معجزه شما فائق بر همه دستاوردهای آنهاست. همان طوری که درباره اصل وحی، نبوّت و اعجاز فرمود: هر کاری را که انبیا میکنند به اذن خداست بعد جریان عیسای مسیح را به طور گسترده بیان کرد فرمود تو مرده را زنده میکنی، امّا به اذن من و از گل به صورت پرنده میسازی و در آن میدمی و آنها پرواز میکنند به اذن من؛ یعنی یک اصل کلّی را درسوره«مؤمن» فرمود که ﴿وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ بعد این را در سوره «مائده» در طیّ جریان عیسیٰ (ع) باز کرد فرمود: ﴿وَإِذْ تُخْرِجُ المَوْتَی بِإِذْنِی﴾ یا ﴿تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنفُخُ فِیهَا فَتَکُونَ طَیْراً بِإِذْنِی وَتُبْرِئ الأَکْمَهَ وَالأَبْرَصَ بِإِذْنِی﴾ همه اینها را باز کرد، در این مطلب هم که معجزه شکست نمیخورد و همواره پیروز است این را به عنوان اصل کلّی در سوره «مجادله» و در سوره «صافّات» بیان کرد.
آنگاه در جریان موسای کلیم فرمود: تو عصا را بینداز هرگز شکست نمیخوری. در سوره «طه»، اینچنین فرمود: آیه ۶٤ به بعد اینچنین فرمود آنها گفتند: هر کس برتری جست به مقصد میرسد؛ ﴿فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفّاً وَقَدْ أَفْلَحَ الیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ منطق فرعون [و] سایر درباریان او این بود که هر که مستعلی و مستکبر بود او به فلاح میرسد: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾؛ منطق موسای کلیم (ع) این بود که: ﴿لاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ اینها همه کارشناسان سحر را جمع کردند در برابر موسی کلیم به مبارزه برخاستند. ﴿قَالُوا یَامُوسَی إِمَّا أَن تُلْقِیَ وَإِمَّا أَن نَّکُونَ أَوَّلَ مَنْ القَی٭ قَالَ بَلْ القُوا﴾.
تمام این گفتههای موسای کلیم به اذن خدای سبحان است فرمود: شما القاء کنید. یعنی آنچه را که فراهم کردید در میدان مبارزه اوّل شما بیندازید. ﴿فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَی﴾ ؛ وقتی این چوبها و طنابها را القاء کردند در قوّهٴ متخیّله بینندهها اثر کردند و آنها دیدند که یک سلسله مارهایی است که در میدان حرکت میکند [و] این میدان شده میدان مار. ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی﴾ موسای کلیم هراسناک شد.
علت واهمه حضرت موسی (ع) در هنگام مبارزه با ساحران
... اینکه موسای کلیم در درونش احساس ترس کرد، از این مارهای ساختگی ساحران نبود [بلکه] ترس موسای کلیم این بود که اگر من هم عصا را القا کنم و به صورت مار در آید و این تماشاچیها نتوانند بین سحر ساحران و معجزه من فرق بگذارند، چه کنم ؟! این را امیرالمؤمنین (ع) در اوائل نهجالبلاغه بیان کرد و فرمود: انسان هرگز وقتی حق را دید، شک نمیکند «ما شَکَکتُ فی الحق مُذ أریتُه» از آن لحظهای که حق را به من نشان دادند من تردید نکردم؛ زیرا آن موطنی را که اولیای الهی راه دارند آن موطن جای شک نیست...
... آن گاه به عنوان جواب سؤال مقدّر میفرماید اگر موسای کلیم در هنگام مبارزه احساس خوف کرد برای خود احساس خوف نکرد. نه در بطلان کار ساحران شک داشت و نه درمصون بودن خود از این مارهای ساختگی شک داشت تا او بترسد، بلکه ترس موسیٰ از جهل مردم بود که مبادا در اثر جهل مردم بین معجزه و سحر فرق گذاشته نشود، آن وقت دولت باطل پیروز بشود: «من غلبة الجهّال و دول الضّلال» ترس موسای کلیم این بود که مبادا ناظران نتوانند بین سحر و معجزه فرق بگذارند آن گاه دولت ضلالت و گمراهی غالب بشود؛ لذا ترس موسی(ع) از جهل مردم بود نه از جریان واقعه ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی﴾
... معلوم میشود ترس موسی (ع) برای خود نبود؛ وگرنه خدای سبحان میفرمود: نترس این مارها کاری به تو ندارند و حال آنکه خدای سبحان فرمود: تو نترس؛ برای اینکه تو پیروزی؛ زیرا این معجزه شکستپذیر نیست. اگر آن سحرها بتوانند این معجزه را باطل کنند، این شکست معجزه است ولی تو پیروزی: ﴿لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الأَعْلَی﴾ چون این معجزه به جایی مرتبط است که شکستپذیر نیست. ﴿لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الأَعْلَی ٭ وَالقِ مَا فِی یَمِینِکَ﴾ آنچه در دست داری، القا کن ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا﴾ ؛ آنچه را که اینها کردند، معجزه تو اینها را میبلعد ﴿إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ﴾ ؛ آنچه را که اینها انجام دادند یک نقشه ساحرانه است ﴿لاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ ؛ اینها ساحرند و ساحر هرگز پیروز نمیشود؛ پس اینها پیروز نمیشوند...
قابل ابطال نبودن معجزه
... و همان طوری که درباره اصل قرآن کریم آمده است که قرآن به هیچ وجه بطلانپذیر نیست، معجزه اینچنین است: به هیچ وجه بطلانپذیر نیست. فرق بین دینی که پیامبر آورده است با ادیانی که انبیای الهی (ع) آوردند، در یک سلسله مسائل جزئی و فروع دین است در اصل دین و خطوط کلّی دین فرقی بین انبیاء نیست؛ چون ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ﴾ و اسلام هرگز بطلانپذیر نیست، نسخپذیر نیست. آن شریعت است، آن دستورات جزئی است که نسخ میشود و نسخ هم روحاً به تخصیص زمانی برمیگردد، نه اینکه بطلان قبلی روشن شده باشد خدای سبحان درباره قرآن فرمود: ﴿لاَ یَأْتِیهِ البَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾ یعنی این کتاب بطلان پذیر نیست نه در عصر خود نه در اعصار آینده. این نشانه درهمهٴ معجزات هست. در معجزات همهٴ انبیاء هست که ﴿لاَ یَأْتِیهِ البَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾؛ نه در عصر صدور معجزه قابل ابطال است نه در اعصار دیگر.
تفاوت اساسی اعجاز با علوم غریبه
پس فرق دوّم معجزه با علوم غریبه دیگر آن است که علوم غریبه دیگر قابل شکست هست؛ یعنی یک ساحر زبردستی میتواند سحر ساحر گذشته را ابطال کند ولی معجزه به هیچ وجه قابل شکست نیست این فرق اساسی اعجاز با علوم غریبه: یکی اینکه آنها راه فکری دارند و راه درس و بحث باز است، انسان میتواند از راه فکر آن رشته را فراهم کند دیگر اینکه آنها قابل شکستند و این قابل شکست نیست.
منشأ شکستناپذیری معجزه
امّا منشأ اینکه چرا معجزه قابل شکست نیست؟ این را قرآن کریم بیان کرد، فرمود: گرچه همهٴ موجودات به اذن خداست [و] به امر خداست، امّا معجزه از یک امر خاصّی مایه میگیرد، همان طوری که معیّت را خدای سبحان در قرآن به دو قسم تقسیم کرد امر را هم در قرآن به دو قسم تقسیم کرد. معیّت به دو قسم منقسم است: یک معیّت عامّه است که خدای سبحان با هر انسانی و با هر چیزی هست: ﴿هُوَ مَعَکُم أیْنَ مَا کُنتُم﴾ یک معیّت خاصّه است که مال اولیای الهی است ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا﴾ ، ﴿َإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحْسِنِینَ﴾ ، «انّ اللّه مع ...» این معیّت خاصّه است که نصیب دیگران نیست.
اگر معیّت خاصّه نصیب یک کسی شد آن شخص شکست نمیخورد امر الهی هم اینچنین است؛ گرچه همه موجودات به امر خدای سبحان یافت میشوند، ولی خدای سبحان یک امر خاص دارد که آن امر را به وسیله انبیا و اولیای خود اظهار میکند، آن امر هرگز شکستپذیر نیست؛ چون ﴿وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَی أَمْرِهِ﴾ این ﴿وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَی أَمْرِهِ﴾ را در سوره «طلاق» آیه سوّم بیان کرد فرمود: ﴿وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدْراً﴾ گرچه هیچ چیزی در خارج یافت نمیشود؛ مگر به امر الهی، امّا آن امرهای خاصّی که خدای سبحان به انبیا و اولیای الهی میدهد، آن را به مقصد میرساند، آن قابل شکست نیست...
اثبات دعوا و ادعای انبیا به وسیله معجزه
... انبیا یک دعوتی دارند و یک دعوایی دعوت میکنند انسان را به مبدأ و معاد و امثال ذلک و دعوا دارند؛ یعنی ادّعا دارند، میگویند: «ما پیغمبریم، از طرف او آمدیم» هم انسان را به مبدأ و معاد دعوت میکنند و هم مدّعی وحی و رسالتاند، میگویند: بر ما وحی نازل میشود فرشتهها بر ما نازل میشوند، ما با جهان غیب ارتباط داریم؛ پس هر پیغمبری یک دعوتی دارد و یک دعوا و ادّعایی. دعوتش را با برهان تبیین میکند، دعوا و ادّعای خود را با معجزه اثبات میکند تا فروع دیگر و مطالب دیگر تأمین بشود. ما صدها حکم را باید از او دریافت بکنیم او ما را به فروع دین متعبّد میکند. ما صدها دستور را باید از او تلقّی بکنیم [و] اگر دعوای رسالت او اثبات نشود که ما فروع دین را نمیتوانیم از او تلقّی کنیم.
دین که تنها اصول نیست، ما همه احکام را باید از او دریافت بکنیم او مدّعی رسالت است، این ادّعا را باید اثبات بکند؛ پس اگر چنانچه معجزه مطرح است برای صدق دعوت نیست، برای اثبات دعواست که اینها چون مدّعی رسالتاند، باید دلیل اقامه کنند که پیغمبرند تا ما احکام و فروع دین را از آنها دریافت کنیم و در تکمیل اصول دین آنچه را که عقل راه ندارد باید از اینها مدد بگیریم.
پس معجزه برای اثبات دعوای انبیاست، نه دعوت آنها. وقتی دعوا و ادّعای اینها تثبیت شد و ثابت شد که اینها پیغمبرند، آن گاه همه فروع دین را از اینها میگیریم و اصول دین، آن مقدار را که عقل میفهمد با گفته وحی تأیید میکنیم، آن مقدار را هم که عقل نمیفهمد با پرورش وحی میفهمیم این خصیصه است این خاصیّت را بدون معجزه نمیشود اثبات کرد، چرا؟ چون پیغمبر مدّعی یک امر خارق عادت است و میگوید: من با جهان غیب رابطه دارم فرشتگان بر من نازل میشوند این یک امری خارق عادت است چون ادعای یک امر خارق عادت میکند، باید یک کار خارق عادت انجام بدهد تا ما بفهمیم او با جهان غیب رابطه دارد و ممکن است کار خارق عادت از دست او صادر بشود؛ پس معجزه برای اثبات دعوای انبیاست، نه صدق دعوت آنها؛ چون اصول دین تنها توحید و معاد نیست وحی و رسالت هم هست. ما اگر بخواهیم تصدیق کنیم که او رسول خداست، خودش از یک راه مشخصی تصدیق میکند.
چگونگی فهمیدن پیغمبر از رسالت خود
در روایات ما از معصومین (علیهم السلام) سؤال کردند که پیغمبر(ص) از چه راه میفهمد که پیغمبر شده؟ حضرت فرمود: «یُوفّق لذلک» یعنی یک راهی است که با پیمودن آن راه جا برای اشتباه نیست. اصل وحی در عالم موجود است انسان میتواند به وحی آشنا بشود و راهی هست که با پیمودن آن راه وحی را تشخیص بدهد و اشتباه نکند و شک نکند که آیا وحی است یا نه و مانند آن اینها در خارج موجود است «و یوفّق لذلک».
انحصار معجزه در نبوّت
امّا دیگران از کجا بفهمند که او پیغمبر است؟ پس معجزه چون یک امر خارق عادت است دعوای او را تأیید میکند. او مدّعی یک امر خارق عادت است، میگوید: من با جهان غیب ارتباط دارم که دیگران ندارند، فرشتهها بر من نازل میشوند که بر دیگران نازل نمیشوند. چون مدّعی یک امر خارق عادت است باید یک کار خارق عادت بکند تا ما بفهمیم ارتباط با غیب دارد. کسی معجزه را دلیل بر صدق دعوت پیغمبر(ص) نیاورد. در هیچ جا برهان اقامه نکرند که معاد حق است، به دلیل اینکه چوب اژدها شد یا به دلیل اینکه درخت پژمرده سرسبز شد .برای اصول دین که به معجزه استدلال نکردند [بلکه] برای اصل نبوّت پیغمبر و صدق دعوای او به معجزه استدلال کردند. وقتی که اصل نبوّت او با معجزه ثابت شد، آن گاه همهٴ دستورات دین را انسان با اطمینان از محضرش دریافت میکند، پس معجزه برای این است...
عدم دسترسی مدعیان دروغین به مخزن غیب الهی
... اگر فرق معجزه با علوم غریبه دیگر روشن شد که معجزه سقفش مقام تجرّد عقلی است [و] مرحلهٴ بالاست، مگر میشود یک انسان متنبّی دروغین به آن پایگاه رفیع برسد که بتواند قاهر و غالب بر همهٴ علوم باشد! آیا انسان کاذب میتواند به مخزن غیب راه پیدا کند؟ خدای سبحانی که فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا رُجُوماً لِلشَّیَاطِینِ﴾ این خدای سبحانی که فرمود شیطنت به این مقام بلند راه ندارد، مگر اجازه میدهد که متنبّی دستش به مخزن غیب برسد و معجزه بیاورد! ممکن نیست یک انسان دروغگو، قدرت روحی پیدا کند، بتواند معجزه بیاورد. آری، میتواند سحر کند، میتواند از سائر علوم غریبه مدد بگیرد، امّا از اعجاز محروم است، زیرا نه مبدأ قابلی آن لیاقت را دارد که به آن پایگاه رفیع راه یابد [و] نه مبدأ فاعلی که خدای حکیم و با عنایت است، اجازه میدهد.
دو برهان بر انحصار معجزه به انبیا
دو برهان میشود اقامه کرد که یکی از راه علّت قابلی و دیگری از راه علّت فاعلی که معجزه به دست غیر پیغمبر صادر نمیشود. امّا مبدأ قابلی این است که، انسان متنبّی و دروغگو هرگز روحش به آن قدرت و تجرّد نمیرسد که به آن پایگاه مخزن غیب راه یابد این آن لیاقت را ندارد و انسان فاسق و کاذب، هرگز به تجرّد عقلی نمیرسد، فقط در محدوده وهم است. عقل مال یک انسان وارسته است [و] انسان غیر وارسته، انسان دورغگو یک متخیّل و متوهّمی بیش نیست، به مرحله عقل نمیرسد؛ پس او لیاقت آن مقام بلند را ندارد (این از جهت مبدأ قابلی).
خدای سبحان کار خود را به دست هر فرد ناسالم نمیدهد که مردم را گمراه کند از لحاظ مبدأ فاعلی خدا حکیم است و حکیم دین خود را به دست افراد ناصالح نمیدهد؛ پس خدای سبحان دین خود را به دست متنبیّان نمیدهد (این از لحاظ مبدأ فاعلی) از لحاظ مبدأ قابلی هم افراد متنبّی، ضالّ و گمراهاند و انسان ضالّ و گمراه به مقام اعجاز راه ندارد و به مقام علوم غریبهٴ دیگر راه دارد؛ پس از دو راه میتوان ثابت کرد که هرگز معجزه به دست غیر ولیّ حق صادر نمیشود.
تفاوت معجزه با کرامت
آن گاه یک فرقی بین معجزه و کرامت خواهد بود آن دیگر فرق جوهری نیست فرق معجزه با علوم غریبه دیگر فرق جوهری بود، امّا فرق معجزه با کرامت جزء شئون ولایت است، فرق جوهری نیست؛ یعنی آن کاری را که پیغمبر (ص) میکند، مشابه آن را اهل بیت عصمت و طهارت(ع) میکنند. اگر احیای «موتی» است، اینها هم میتوانند. هر کاری که انبیای پیشین میکردند، معصومین (ع) هم میتوانند، منتها مسئله وحی تشریعی البتّه مخصوص پیغمبر است امّا این کارهای اعجازآمیز از اهل بیت (ع) هم ساخته است، منتها این را کرامت میگویند و نه معجزه.
اگر این امر خارق عادت با تحدّی؛ یعنی مبارزطلبکردن همراه شد اصطلاحاً میگویند «معجزه» و اگر با تحدّی همراه نشد، نمیگویند «معجزه» اگر با دعوای رسالت همراه بود، میگویند «معجزه» اگر با دعوای رسالت همراه نبود نمیگویند «معجزه» ممکن است تحدّی به امامت بکند، امّا تحدّی به رسالت نمیکند. در احتجاجات معصومین (ع) هست که آنها برای اثبات امامت خود کرامت میآوردند: میفرمودند اگر شما در کرامت ما تردید دارید، مثل این کار انجام دهید. نظیر آنچه که منسوب بر امام سجّاد (ع) است در جریان «الحجرالاسود» و مانند آن، امام ممکن است برای اثبات امامت خود تحدّی کند و کرامت بیاورد، ولی هرگز مدّعی رسالت نیست؛ پس آن امر خارق عادت شکستناپذیری که با دعوای رسالت همراه است معجزه نامیده میشود و آن امر خارق عادت شکستناپذیری که با دعوای رسالت همراه نیست آن کرامت نامیده میشود.
عدم اختصاص کرامت به پیامبران و امامان
و امّا اینکه غیر پیغمبر و غیر امام معصوم کسی میتواند کرامت بیاورد یا نه برهان عقلی بر خلافش اقامه نشده است، ممکن است اولیای الهی به اذن حق بتوانند این کار را انجام دهند افرادی هم باشند مستجاب الدّعوه؛ چون استجابت دعا هم به نوبه خود کرامتی است؛ یعنی ممکن است یک بیمار با علل و عوامل طبیعی درمان بشود امّا با یک توسّل و یک دعا وقتی که درمان بشود، دیگر شکستناپذیر نیست، این میشود کرامت اگر این بیمار را از راههای عادی درمان کنند، این میشود امر عادی و قابل شکست و مبارزه است؛ یعنی ممکن است در حین درمان این بیمار با این دارو، دیگری داروی دیگر بدهد که او را به همان حالت بیماری باقی بدارد، امّا اگر دعای یک مستجاب الدعوهای بخواهد مستجاب بشود اینچنین نیست این شکستناپذیر است این هم کرامت است.
استناد استجابت دعا به خدای سبحان
اصل استجابت دعا را خدای سبحان در سوره«بقره» به خود نسبت داد فرمود: «من این کار را میکنم» همان آیه ۱۸۶ سوره «بقره» این است که ﴿وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِیْ وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ﴾؛ اگر مرا خواستند من نزدیکم و اجابت میکنم. اجابت دعا جزء کرامتهاست و غیرقابل شکست هم هست این کرامت را ممکن است غیر انبیاء هم داشته باشند؛ البتّه شاگردان اینها و با پیمودن راه اینها آنچه که به مریم (س) نسبت داده شد آن هم نشانه آن است که غیر امام و پیغمبر میتوانند کرامت داشته باشند؛ آنچه هم که به فاطمه زهرا (س) نسبت داده شد اینچنین است.
تبیین معنای «ارهاص»
احیاناً بعضیها میگویند: آن کرامتهایی که به دست مریم (س) ظاهر شد، اینها ارهاص؛ است ارهاص یعنی پیشدرآمد معجزه؛ یعنی اینها در حقیقت به برکت عیسای مسیح است که به دست مریم (س) ظاهر شد که ﴿ کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا المَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾ ؛ این در حقیقت معجزه عیسای مسیح است که به دست مریم (س) ظاهر شد، این را «ارهاص» میگویند به اصطلاح کلام ارهاص؛ یعنی پیشدرآمد معجزه که مال یک پیغمبر است و به دست غیر پیغمبر ظهور میکند و این دلیل بر او هم نیست؛ چون ما برهان نتواستیم اقامه کنیم که کرامت مثل معجزه مخصوص انبیاست و مخصوص امامان است نه، اولیای الهی هم میتوانند این را داشته باشند؛ البته «باذن اللّه».
تحلیل آیت الله جوادی از سحر و جادو
بحث وحی در عالم، راه تشخیص وحی از غیر وحی، بحث معجزه، تفاوت معجزه با كرامت و معنا و مفهوم معجزه همیشه از مسائل مورد بحث در اندیشه دینی بوده است.
۱۳۹۱/۶/۴