به گزارش نما، ماموریت در مصر برای دیپلماتی که در یکی از سرنوشتسازترین و پرحادثهترین مقاطع کشور تاریخی مصر و منطقه و همزمان با بیداری اسلامی، سکان نمایندگی ایران در قاهره را بر عهده داشته است؛ میتواند بسیار پرخاطره باشد. خاطرات مجتبی امانی رئیس سابق دفتر حفاظت منافع ایران در قاهره ابعاد مختلفی را در بر میگیرد. وی خاطرات خود را در قالبی داستانی روایت میکند.
***
مرسی یک سال شمسی تمام، یعنی از 9 تیر 1391 (سی ژوئیه 2012 تا 9 تیر 1392 (سی ژوئیه 2013)، رئیسجمهور مصر بود. ابزارهای قدرت حکومت بر مصر که در زمان مبارک کاملا تحت سیطره وی بود؛ در بعد از انقلاب مصر و بر اساس منافع مشترک موسسات مختلف تقریبا به صورت هماهنگ و یکپارچه علیه مرسی عمل میکردند.
این ابزارهای هفتگانه که موسسات اصلی مصر بودند؛ شامل موسسات نظامی (ارتش، وزارت دفاع و تمام نیروهای مسلح)، امنیتی شامل دستگاه اطلاعاتی عمومی (مخابرات عامه)، دستگاه اطلاعاتی ارتش (مخابرات حربیه) و دستگاه اطلاعاتی ریاست جمهوری (مخابرات رئاسه)، انتظامی (پلیس) که شامل اطلاعات داخلی (امن القومی)، نیروهای ضد شورش، لباس شخصی، حفاظت از شخصیتها، راهنمایی رانندگی، دینی (الازهر و دارالافتا)، رسانهای (شبکههای تلویزیون و رادیوی دولتی مصر، روزنامههای مهم مثل الاهرام و الاخبار و...)، قضایی و اقتصادی بودند.
البته در کنار این ابزارهای اصلی اعمال قدرت، ریاست جمهوری، هیات وزیران و نظام اداری نیز وجود داشت که با توجه به ساختار قدرت در مصر، مجموعه قدرت اجرایی که در این بخش وجود داشت، بدون همکاری هفت موسسه دیگر، قدرت چندانی نداشته و قادر به فعالیت نبودند.
انقلاب 25 ژانویه مصر و سقوط مبارک، نه فقط نتوانست موسسه جدیدی برای نیازهای انقلاب تاسیس کند؛ حتی نتوانست تغییری در موسسات هفتگانه بالا ایجاد کند. مرسی حتی نتوانست وزیران کابینه خود را از اخوان انتخاب کند. تقریبا هیچ وزیری از اخوان یا چهرههای مشهور اخوانی در کابینه او حضور نداشتند. او فقط توانسته بود چند چهره اخوانی یا انقلابی را در ریاست جمهوری و مسئولیتهای نزدیک به خود انتخاب کند. از جمله این افراد، محمد رفاعه طهطاوی رئیس دیوان ریاست جمهوری، عصام حداد معاون بینالملل او، اسعد شیخه معاون دیوان ریاست جمهوری و ... بودند که در دفتر ریاست جمهوری حضور داشتند.
کابینه مرسی متشکل از اشخاص به اصطلاح تکنوکراتی بود که در حقیقت در چارچوب خواستههای همان نهادهای هفتگانه گفته شده فعالیت میکردند. به همین علت نیز نیمی از وزرای مرسی بعد از آنکه تهدیدها علیه او زیاد شد؛ استعفا دادند و نیم دیگر نیز هیچگاه از او حمایت نکردند و در نهایت نیز در مراحل سرنگونی نهایی، همگی در کنار ارتشبد سیسی قرار گرفتند.
صرفنظر از موسسات هفتگانهای که نام برده شد؛ محمد مرسی در دوره یک ساله خود، حتی نتوانست یک هیات وزیران همراه با خود داشته باشد. ابزارهای گفته شده قدرت نیز هیچ یک در اختیار او نبودند. در واقع ارتش با مدیریت ابزارهای هفتگانه دیگر توانست مرسی را سرنگون کند.
ابزار رسانه که بخش مهم آنها شبکههای مختلف تلویزیونی بودند؛ اکثرا توسط ثروتمندان طرفدار مبارک اداره میشدند. آنها زمینه لازم را برای تهییج مردم علیه مرسی مهیا کردند. البته ارتش در همان روزهای اولیه اقدام علیه مرسی، چند شبکه تلویزیونی را که گمان میرفت از مرسی طرفداری کنند؛ تعطیل کرد. مطبوعات نیز هیچگاه از مرسی دفاع نمیکردند و به صورت کامل علیه مرسی فعال بودند.
تمام ابزار رسانهای اخوان در یک روزنامه و یک شبکه تلویزیونی و یکی دو سایت اینترنتی خلاصه میشد. روزنامه حزب حریت و عدالت که اخوان آن را برای تسهیل در ورود به انتخابات و معرفی نامزد تاسیس کرده بود و همچنین شبکه تلویزیونی مصر 25، تمام مایملک رسانهای اخوان را تشکیل میدادند. این دو ابزار به ویژه تلویزیون مصر 25 فاقد هرگونه جاذبهای برای جلب نظر مردم عادی مصر بودند.
مرسی میخواست با این دو ابزار به جنگ غولهای رسانهای و دهها شبکه تلویزیونی برود که هر یک با حمایت داخلی و خارجی همپیمانان نظام مبارک؛ سرگرم تبلیغات شبانهروزی علیه اخوان المسلمین و مرسی بودند. همین دو ابزار نیز توسط ارتش و در اوایل اعلام برکناری مرسی تعطیل شدند.
در همین رابطه، واقعه جالبی که در مصر شاهد بودم آن بود که در هفتههای پایانی حکومت مرسی (اواخر خرداد 1392)، مخالفان اخوان به دفتر اصلی این تشکیلات در منطقه مقطم قاهره حمله کردند. این حمله شاید یک هفته طول کشید؛ ولی وزیر کشور مرسی دستور او را برای برخورد قاطع با حملهکنندگان را اجرا نمیکرد. کار تا آنجا پیش رفت که بخشهایی از این ساختمان هم به آتش کشیده شد. همین وزیر کشور، بعد از سرنگونی مرسی مجددا از سوی عدلی منصور و در واقع سیسی، به وزارت کشور منصوب شد و آنچنان قاطعانه با مخالفین سیسی برخورد میکرد که تعجب همگان را برانگیخته بود!؟!
در زمان ریاست جمهوری مرسی، بارها به تنهایی و یا به همراه هیاتهایی که برای ملاقات با مرسی یا دیگر مسئولان ریاست جمهوری، به کاخ اتحادیه که مرسی در آن مستقر بود؛ میرفتم. به جز آن چند نفر اشخاصی که نام بردم؛ بقیه همان مسئولان زمان مبارک بودند. مسئول تشریفات ریاست جمهوری که معمولا در هنگام دیدار مسئولین عالیرتبه کشورها در کنار رئیسجمهور میایستاد؛ از زمان مبارک همین مسئولیت را داشت و بعد از مرسی هم در همین مسئولیت و در کنار السیسی حاضر بود.
در تشخیص اینکه مرسی نمیخواست یا نمیتوانست راه قبضه کردن قدرت در مصر را برود؛ نظرات مختلفی داده شده است. او به تحکیم قدرت خود نیاز و از نظر قانونی هم این حق را داشت. مبارک نیز دارای همین اختیارات بود. به نظر من مرسی میخواست در این مسیر حرکت کند.
اشتباه سیاست داخلی مرسی در پیمودن این راه دو چیز بود. اول آنکه او هیچ تکیهگاه مطمئنی برای مبارزه با عناصر بازمانده از نظام مبارک نداشت. مهمترین تکیهگاه او میتوانست عناصر تشکیلاتی اخوان و نیز مردمی باشد که در انتخابات به وی رای داده بودند. مرسی تلاش زیادی برای این موضوع نداشت و تصور میکرد مشروعیتی که انقلاب و رای مردم برای او آورده، قابل خدشه نیست.
دومین اشتباه مرسی آن بود که در این مسیر تعلل میکرد و به عنصر زمان و نیز تبلیغاتی که علیه وی میشد؛ توجه زیادی نداشت. او با اینکه میدید که دستهایی در کار است که او را نزد مردم مصر ناتوان نشان دهند؛ اما اقدامی مناسب با حجم این تبلیغات انجام نمیداد. چند ماه قبل از سقوط مرسی، بنزین در مصر به خوبی توزیع نمیشد و کمبودهایی به وجود آمده بود. برخی ارتش را مسئول اینکار میدانستند. به نظر خود من هم که این موضوع را از نزدیک میدیدم؛ ارتش و نهادهای امنیتی سرگرم ذخیره بنزین برای زمان سرنگونی مرسی و پیشبینی بحران در این زمینه بودند تا در وقت نیاز و بحران، سیستم حمل و نقل و تدارکات ارتش آسیب نبیند. ضمن آنکه کمبود بنزین میتوانست موجب باور عمومی به ناکارآمدی مرسی شود.
چند روز بعد از سقوط مرسی، مشکل توزیع بنزین در مصر حل شد و خیلیها فهمیدند که این نقشه ارتش بوده است که میخواسته مرسی را در اداره کشور ناتوان نشان دهد. شبیه این اقدامات در زمینههای دیگر و به ویژه بروز ناامنی وجود داشت که همگی توطئههای ارتش و دیگر نهادهای همدست او برای سست کردن زیر پای مرسی در اداره کشور بود.
بارها این اتهام به مرسی زده شده که مرسی و اخوان قصد داشتهاند که مصر را اخوانی کنند. یا همه گروهها را در حکومت مشارکت ندادهاند. این اتهام از جوانب مختلف مخدوش است. اول آنکه این حق اخوان بود که به پشتیبانی آرای مردم، قصد انتصاب مسئولان اخوانی را در حد عرف موجود داشته باشد. دوم آنکه لااقل در زمان سقوط مرسی، هیچگونه نشانهای از اخوانی کردن مصر وجود نداشت و توضیح آن را در بالا دادم. سومین موضوع میزان برخورداری مرسی از ابزارهای قدرت در مصر در طول یک سال حکومت او بود. اگر بخواهیم خیلی واقعی برخورد کنیم؛ مرسی در طول ریاست جمهوری خود کمتر از پنج درصد از ابزارهای قدرت را در مصر در اختیار نداشت.
بسیاری از این عوامل به ضعف شخصیت مرسی نیز باز میگردد. وقتی مرسی سقوط کرد؛ به این موضوع فکر میکردم که گویا ارتش، قوه قضاییه و نهادهای امنیتی مصر با درک شخصیت ضعیف مرسی بود که اجازه ندادند خیرت شاطر، یعنی کسی که برای بار اول توسط اخوان برای نامزدی ریاست جمهوری معرفی شده بود به صحنه انتخابات راه یابد و اخوان مجبور شد مرسی را نامزد کند.
منبع: فارس
در هفتههای پایانی ریاست جمهوری مرسی چه رخ داد؟
مرسی هیچ تكیهگاه مطمئنی برای مبارزه با عناصر بازمانده از نظام مبارك نداشت. مهمترین تكیهگاه او میتوانست اخوان و مردمی كه به وی رأی داده بودند باشد، مرسی تصور میكرد مشروعیتی كه انقلاب و رأی مردم برای او آورده، قابل خدشه نیست.
۱۳۹۵/۷/۱۰