نسخه چاپی

چرا قیام اباعبدالله الحسین(ع) را نهضت می گویند؟

قیام، مخالفت با وضع موجود است ولی این مخالفت به دلیل قدرت نیست بلكه به دلیل نابسامانی وضع موجود به‌ طور مطلق است؛ به‌ویژه نابسامانی در روند قدرت و حاكمیت سیاسی.

به گزارش نما به نقل از شبستان، دکتر حجت الاسلام والمسلمین داوود مهدوی زادگان، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، مقاله‌ای با عنوان «نهضت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام» را در اختیار شبستان نهاده که به حضورتان تقدیم می شود.

قیام اباعبدالله الحسین علیه‌السلام نهضت است، چون ایشان فقط مخالف حکومت یزید و نابسامانی موجود نبود بلکه کاملاً آگاه بر نظام مطلوب بود. آن حضرت(ع) پیرو الگوی حکومتی جدشان، رسول خدا(ص) و در پی احیاء حکومت نبوی بود.

چرا قیام اباعبدالله الحسین(ع) را نهضت می‌خوانیم؟ بدیل نهضت، جنبش اعتراضی است. هر دو، قیام علیه وضع موجود است و با شورش‌های سلطه طلبانه و اقتدارجو که غایتی غیر از تصاحب قدرت ندارند، فرق می‌کنند. دغدغه شورشیان اقتدارگرا قدرت است و وضع مطلوب را در تصاحب قدرت می‌دانند، اما غایت قیام این‌چنین نیست. قیام، مخالفت با وضع موجود است ولی این مخالفت به دلیل قدرت نیست بلکه به دلیل نابسامانی وضع موجود به‌ طور مطلق است؛ به‌ویژه نابسامانی در روند قدرت و حاکمیت سیاسی. اما تمایز نهضت و جنبش اعتراضی در حداکثری و حداقلی بودن قیام است. اگر قیام محدود به نارضایتی از وضع موجود باشد؛ جنبش اعتراضی خواهد بود. اعتراض علیه وضع موجود و نابسامانی‌های سیاسی و اجتماعی، شرط حداقلی قیام است و شرط حداکثری آن داشتن تصویری روشن از وضعیت مطلوب است. چنان‌که نهضت این‌گونه است.

پیداست که نهضت بر جنبش اعتراضی در شرایطی که وضع موجود قابل اصلاح و بازسازی نباشد، رجحان دارد، زیرا جنبش شرط لازم را دارد ولی فاقد شرط کافی است. جنبش، به‌مثابه کشتی سرگردان در دریای نابسامان است و هیچ چشم‌انداز روشنی از ساحل نجات ندارد. این‌که رهبران جنبش جامعه را علیه نابسامانی وضع موجود بشورانند ولی ندانند که باید به کجا رفت و ساحل نجات در کدام سو قرار دارد؛ نهایت بی‌خردی است؛ مردم به امید رسیدن به وضع بهتر با رهبری جنبش هم‌پیمان می‌شوند.

حال، اگر رهبری جنبش مردم را با خود به وسط دریای پرتلاطم بکشاند ولی نداند ساحل نجات کجاست؛ ظلم بزرگی بر مردم روا داشته است، ولی نهضت، چون هر دو شرط لازم و کافی را دارد، به‌مثابه کشتی نجات تلقی می‌شود. رهبری نهضت کاملاً آگاه است که مردم را به کجا هدایت می‌کند و چه چشم‌اندازی از ساحل نجات در ذهن دارد، البته خیلی اوقات تشخیص جنبش از نهضت دشوار است، زیرا اغلب نهضت‌ها گمان می‌کنند که ساحل نجات را به‌ خوبی شناسایی کرده‌اند و حال‌ آنکه سراب را شناسایی می‌کنند و نه ساحل نجات.

قیام اباعبدالله الحسین علیه‌السلام نهضت است چون ایشان فقط مخالف حکومت یزید و نابسامانی موجود نبود بلکه کاملاً آگاه بر نظام مطلوب بود. آن حضرت پیرو الگوی حکومتی جدشان، رسول خدا(ص) و در پی احیاء حکومت نبوی بود. امام علیه‌السلام به هنگام خارج شدن از مدینه به همراه خاندانش، وصیت‌نامه‌ای می‌نویسد و نزد برادرش محمد بن حنفیه می‌گذارد.

ایشان در این وصیت‌نامه بر سه نکته مهم تأکید می‌ورزد: اول آن‌که خروجش علیه حکومت یزید از روی جاه‌طلبی و شرارت و کسب قدرت نیست؛ دوم، بلکه برای اصلاح و امربه‌معروف و نهی از منکر است. دو دهه حکومت معاویه حکومت اسلامی را به فساد کشانده است و مردم سنت نبوی فاصله گرفته‌اند و معروف‌ها کنار گذاشته‌ شده است و منکرات جای آن را گرفته است و حالا مردی فاسق و فاجر جانشین معاویه شده است. پس جامعه را اصلاح و امر به‌ معروف و نهی از منکر به نحو عام و فراگیر لازم است. سوم، عمل بر طبق سیره رسول‌الله صلی‌الله علیه و اله و پدرش امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام است. سیره هر دو معصوم بر حکومت و اداره جامعه اسلامی بر پایه احکام شرع مقدس بود. پس، اباعبدالله الحسین علیه‌السلام در پی احیای حکومت نبوی و علوی بود:

بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. هَذَا مَا أَوْصَي بِهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ إلَي أَخِيهِ محمد الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِيَّه: إنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ يَشْهَدُ أَنْ لاَ اله إلاَّ اللَهُ، وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ. وَأَنَّ مُحَمَّدًا صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، جَآءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ. وَأَنَّ الْجَنَّه وَالنَّارَ حَقٌّ. وَأَنَّ السَّاعَه ءَاتِيَه لاَ رَيْبَ فِيهَا. وَأَنَّ اللَهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ. إنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلاَبَطِرًا وَلاَمُفْسِدًا وَلاَظَالِمًا وَإنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاْءصْلاَحِ فِي أُمَّه جَدِّي محمد صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ؛ أُرِيدُ أَنْ ءَامُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهَي عَنِ الْمُنْكَرِ، وَأَسِيرَ بِسِيرَه جَدِّي وَسِيرَه أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام. فَمَنْ قَبِلَنِي بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَهُ أَوْلَي بِالْحَقِّ، وَمَنْ رَدَّ عَلَيَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّي يَقْضِيَ اللَهُ بَيْنِي وَبَيْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ؛ وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ. وَ هَذِهِ وَصِيَّتِي إلَيْكَ يَا أَخِي ؛ وَمَا تَوْفِيقِي إلاَّ بِاللَهِ، عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإلَيْهِ أُنِيبُ. وَالسَّلاَمُ عَلَيْكَ وَعَلَي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَي . وَلاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّه إلاَّ بِاللَهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ. 1

«بسم الله الرّحمن الرّحيم. این است آن وصيتي كه حسين بن علي بن أبيطالب به برادرش: محمد كه معروف به ابن حنفیه است می‌نماید: حقاً حسين بن عليّ گواهي می‌دهد كه هيچ معبودي جز خداوند نيست ؛ اوست يگانه كه انباز و شريك ندارد و بدرستيكه محمد صلّي الله عليه واله ، بنده او و فرستاده اوست كه به حق از جانب حق آمده است و اينكه بهشت و جهنم حق است و ساعت قيامت فرا می‌رسد و در آن شکی نيست و اينكه خداوند تمام كساني را كه در قبرها هستند برمی‌انگیزاند.

من خروج نكردم از براي تفريح و تفرج ؛ و نه از براي استكبار و بلند منشی ، و نه از براي فساد و خرابي ، و نه از براي ظلم و ستم و بيدادگري ! بلكه خروج من براي اصلاح امّت جدم محمد صلّي الله عليه واله است. من می‌خواهم امربه‌معروف نمايم ، و نهي از منكر كنم ؛ و به سيره و سنت جدم، و آئين و روش پدرم عليّ بن أبي طالب عليه السّلام رفتار كنم . پس هر كه مرا بپذيرد و به قبولِ حق قبول كند، پس خداوند سزاوارتر است به حق. و هر كه مرا در اين امر ردّ كند و قبول ننمايد، پس من صبر و شکیبایی پيشه می‌گیرم ، تا آنكه خداوند ميان من و ميان اين جماعت ، حكم به حقّ فرمايد؛ و اوست كه از ميان حكم كنندگان مورد اختيار است . و اين وصیت من است به تو اي برادر! و تأييد و توفيق من نيست مگر از جانب خدا؛ بر او توكّل كردم، و به‌سوی او بازگشت می‌نمایم. و سلام بر تو و بر هر كه از هدايت پيروي نمايد. و هيچ جنبش و حركتي نيست، و هيچ قوّه و قدرتي نيست ؛ مگر به خداوند بلندمرتبه و بزرگ ».

منبع: نجمی محمدصادق ، 1394، سخنان حسین بن علی علیه‌السلام : 28

________________________________________

1- اين وصیت را محدث قمّي در «نفس المهموم» صفحه 45، از علامه مجلسي در «بحارالانوار» از محمد بن أبي طالب موسوي آورده؛ و نيز در «ملحقات احقاق الحقّ» جلد 11، صفحه 602، از خوارزمي در كتاب «مقتل الحسين(ع) » جلد 1، صفحه 188. و در «مقتل علامه خوارزمي » جلد 1، صفحه 188 موجود است.

۱۳۹۵/۷/۱۸

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...