به گزارش نما، درنوشته او آمده است:
راننده تاكسي مسن بود. توي ترافيك گير كرده بودم اما راننده آرام بود و عجلهاي نداشت، پرسيدم: «چند ساله تاكسي داريد؟» راننده گفت: «٢٩ سال.» پرسيدم: «خسته نشديد؟» راننده گفت: «يه روزهايي خسته ميشم ولي همينه ديگه... هر شغلي داشته باشي يه روزهايي خسته ميشي.» پرسيدم: «كارتون براتون تكراري نشده؟»
راننده گفت: «هم آره، هم نه... ولي بيشتر نه.» گفتم: «يعني چي؟» راننده گفت: «٢٩ ساله هر روز ميام پشت اين فرمون ميشينم، گاهي فكر ميكنم اين چه زندگيايه كه من دارم، هر روز عين هم، ولي راستش را بخواهي هيچ روزي مثل يه روز ديگه نيست.»
بعد لبخندي زد و پرسيد: «ميفهميد چي ميگم؟» گفتم: «نه زياد.» راننده گفت: «چه جوري بگم... همه روزها مثل هم هستند ولي هيچ كدوم روزها هم مثل هم نيستند. خنديدم و گفتم: «بالاخره اين يا اون؟»
راننده گفت: «هم اين، هم اون... اصلا زندگي اينجوريه، هم اينه... هم اون.»
دیالوگ جالب سروش صحت و یك راننده تاكسی
سروش صحت در یادداشت كوتاهی،خاطره یك تاكسی سوارشدنش را در روزنامه اعتماد نوشت.
۱۳۹۵/۸/۶