به گزارش نما به نقل از شرق: مسئول مربوطه، کروکی منطقه را شفاهی میگوید؛ جنوبیترین نقطه کرمان و هممرز با سیستانوبلوچستان و هرمزگان است. ٦٥٠ خانوار در دهستان مارز قلعهگنج در جنوب کرمان در محرومیت مطلق هستند. مردم این روستاها سالهاست در محرومیت، اول و در رفع محرومیت، آخر هستند و خلاصه در گودالی از محرومیت افتادهاند.
از چند دهه قبل و زمانی که بشاگرد در همسایگی مارز معروف شد و عدهای کمر به آبادیاش بستند تا امروز که هنوز هم آباد نشده، آنها همینطور در همان شرایط اولویت در حرف و اجرانشدن در عمل باقی ماندهاند.
مردمی که در روستاهای دورافتاده و محرومیتزده- نمیگویم فقیر چون اصلا چیزی نداشتهاند که بخواهند آن را نداشته باشند- مارز زندگی میکنند تا امروز چیزی به عنوان آب آشامیدنی سالم، آب برای دستشویی و حمام و راه صاف و خاکی نداشتهاند. شاید اگر در این چند دهه که بشاگرد و بدبختیها و محرومیتش را به رخ ایران کشاندند و همچنان همان بشاگردی است که بود، این روستاها هم پشت زمینهای خشک و کوههای کوتاه و راههای نداشته گم نمیماندند، وضعشان امروز بهتر از این بود. مردم این روستاها دورترین جایی که تابهحال رفتهاند، قلعهگنج و نهایتا کرمان است و خیلیها حتی یک بار هم به زیارت مشهد نرفتهاند و کمیته امداد سال گذشته هزارو ٥٠٠ نفرشان را به مشهد برده بود تا زیارت کنند و این تنها سفرشان بوده است.
برای نوشتن این گزارش حداقل یک روز کامل به جایی رفتیم که هیچ دسترسی مخابراتی نداشت؛ آنتنها قطع بود و اینترنتی نداشتیم. تقریبا یک روز کامل سوار بر خودروهایی شاسیبلند از محلهایی عبور کردیم که کمر آدم سالم را به صدا درمیآورد و سرمان بارها در پستی و بلندیها به سقف خورد. برای نوشتن این گزارش در چشم زنها و مردها و کودکان زیادی نگاه کردیم و نکردیم تا بتوانیم در عین درک آنها و همدردشدن با آنها، خوب ببینیم و بنویسیم تا دیگرانی که ندیدهاند و نمیدانند، بدانند و ببینند. یک روز با مردمی همراه شدیم و شرایطی را تحمل کردیم که آنها هر روز تحمل میکنند و ما حتی یک روز هم نتوانستیم تحمل کنیم. در این ٢٤ ساعت همراهی با ساکنان مارز، جایی برای سرویس بهداشتی نبود یا اگر بود، ترجیح دادیم استفاده نکنیم و توصیه شدیم که از آب آن روستاها نخوریم و استفاده بهداشتی نکنیم؛ یعنی همان آبی که آنها هر روز از آن میخورند و با آن تن و سرشان را میشویند.
کمیته امداد، خبرنگاران را برای نشاندادن طرحهای کارآفرینی و حمایتی خود در جنوب کرمان همراه کرده و در کنار آن تصمیم گرفته خبرنگاران را با گوشهای از محرومیت جنوب کرمان و دهستان مارز که عموما ساكنان آن تحت پوشش امداد هم نیستند، آشنا کند. طبق تعریف وزارت کشور از مناطق محروم، بخش زیادی از روستاها در ضریب محرومیت هفت تا ٩ که اوج محرومیت است، قرار دارند و روستاهای جنوب کرمان عموما اینگونهاند و روستاهای مارز هم همگی در ضریب ٩ هستند. از ٦٥٠ خانوار در مارز تنها ١٥٠ خانوار امکان و شرایط قرارگرفتن تحت پوشش کمیته امداد و برخی هم در نوبت قرار دارند اما درمجموع شرایط خانوارها با توجه به داشتن سرپرست و سلامت جسمی آنگونه نیست که کمیته امداد آنها را به طور دائم تحت پوشش قرار دهد و نیاز به امکانات اولیه و شغل بیش از هر چیز به چشم میآید.
برای روستاهایی که راه و جادهای ندارند و گاهی خودرویی برای آنها از مسیری سخت اجناسشان را میآورد، ورود چند خودروی شاسیبلند که با پراید و موتورسیکلت تفاوت زیادی دارد، حتما به چشم میآید و توجهبرانگیز است. برای همین است که وقتی از مسیر خاکی رد میشویم و کلی گردوخاک بلند میکنیم، در مسیرمان میآیند. زنها و بچهها پابرهنه و با دمپاییهاي خاکی، خودشان را به ماشینها میرسانند تا چند خط نامهای که نوشتهاند را به دست آنهایی که سوار هستند، برسانند. امیدوارند به کمکی که احتمال دارد برسد و اسم آنها هم در فهرست باشد. تقصیری ندارند چون آخرین باری که مسئولی به آنجا سر زده، تنها به آنهایی که نامه داده بودند، ٢٠٠، ٣٠٠ تومانی کمک کرده بود. نامههایشان را یک نفر نوشته و ادبیات و دستخط یکسانش در بیشتر نامهها به چشم میخورد.
ما خبرنگاریم، پس فقط نامهها را به امانت نگه میداریم و داخل نایلونی میریزیم و از میانشان برخی را میخوانیم. پدری، مادری، پسری یا دختری هستند که از دنداندرد تا پول برای درسخواندن و لباس گرم و نداشتن راهی برای تردد و... نوشتهاند و در آخر با خلوصی که همراهش امید دارد، برای مسئولان که شبانهروز دارند به آنها خدمت میکنند، سلامت آرزو کردهاند و نوشتهاند: «اجرکم عندالله».
کیسه نامهها تا آخر سفر همراهمان است، برای ما دیدن و خواندن این نامهها درد دارد و جدید است اما برای مسئولان عادی شده و میگویند این نامهها همیشه هست؛ هر مسئولی با هر سمتی به این روستاها برود، همینقدر نامه یا حتی بیشتر جمع میشود. چون همراه تیم مسئولان دولتی هستیم، ما را هم مسئول میدانند و حرفشان را با لحنی رسمی مطرح میکنند و تأکید دارند اسمشان را یادداشت کنیم. اولین و اصلیترین خواستهشان آب و راه است. آنقدر مردم این روستاها چیزی از امکانات اولیه زندگی نداشتهاند که به تأمین حداقلهایی که حقشان است، رضایتی زایدالوصف دارند و آنقدر داشتهها را ندیدهاند، انتظار و خواستهای ندارند.
یکی از مسئولان فرمانداری، آماری از درآمدهای اقتصادی شهرستانهای محروم جنوب استان میدهد و میگوید: بیشتر مردم در شهرستان قلعهگنج، روستانشین هستند و صنعت اصلی در آنجا کشاورزی است. صیفیجات در این شهرستانها کیفیت و تولید بسیار بالایی دارد اما برای بستهبندی و فراوری و فروش و صادرات آنها کاری نشده است، که اگر میشد، شغل بسیاری ایجاد میکرد. درعینحال چون این شهرستانها بخش صنعتی زیادی ندارند، در درآمدهای دولتی ازجمله مالیات بر ارزش افزوده هم سهمی ندارند و درآمد شهرستانهای جنوبی از این محل به چند دهمیلیون تومان در مقابل چنددهمیلیارد تومان سایر شهرها میرسد. فارغ از همه مشکلات اقتصادی که شهرستانهای جنوبی کرمان دارند، به اعتراف مسئولان محلی این شهرستانها میتوان به تخصیصنيافتن عادلانه اعتبارات در بخش شمالی و جنوبی کرمان اشاره کرد. دراینباره باید این سؤال صریح و ساده را پرسید که چرا باید کل روستاها و دهستانهایی که در این سفر کوتاه دیدیم حق مسلمشان یعنی آب و راه را نداشته باشند؟ دراینباره ادارات آب و فاضلاب و راه و شهرسازی استان و شهرستان و نمایندگان مجلسشان چه توضیحی برای همه این چند دهه کمبود دارند؟
در روستاهای ماهمانک، لاهوگان، نمگاز، راینقلعه و... که ما ساعتی را در آنها گذراندیم در برخورد اول احساس فقر نهادینهشده را حس میکنید؛ همان چیزی که از خود فقر بدتر است. مردمانی که به فردا و یک ماه و یکسال بعد خود امیدی ندارند و در برخورد با فردی بیرونی از روستای خود دست خواهش - و در کمال شرمندگی در این گزارش، حتی گدایی - دراز میکنند.
برای مردمانی که در آن باد سرد و سوز برف با یک لایه لباس، وسیله گرمایشي ندارند و باید از همان آبباریکه آلوده و لجنزدهای که تنشان و سرشان را میشویند و دستشویی میروند، آب هم بخورند، چیزی به نام عزت نفس را چگونه باید معنا کرد. شاید برای همین بود که مردها جلو نمیآمدند و جز در یک روستا با خبرنگاران رودررو نمیشدند.
شاید از روی همین خجالت از نداشتنها بود که همان تعداد کم پسران جوان روستا آن دورها ایستاده بودند و زنان و دختر بچهها سراغ ما آمدند. شاید هم فکر کردند زگیل و قارچ روی دست و صورت زنها و دختربچهها بیشتر از سر و صورت مردها دیده میشود. تعداد مردها اینجا کم است، مخصوصا در این فصل که مزارع و گلخانههای صیفیجات، برداشت محصول دارند، برای کار میروند و نیستند. برای همین شرایط شغلی است که دختران فرصتهای کار و تحصیل و ازدواج سختی دارند. موارد زیادی از زنان و دختران جوان را دیدیم که در شناسنامه یک مرد، ثبت شده بودند و به عبارتی چندهمسری در این محدوده رواج دارد و باز هم درست بههمیندلیل زنان زیادی را میبینید که در شناسنامه، یک مرد سرپرستشان است، اما سالها و ماههاست که وجود خارجی ندارد و آن زن با چند فرزند در همین شرایطی که توصیف شد، تنها زندگی میکند.
نمیتوان فرهنگ و رفتارهای عادتشده مردم در این روستاها را در شکل عمومی زندگی و شرایطشان ندیده گرفت. بخشی از محرومیتی که از آن حرف میزنیم و تا دیده نشود باورکردنی نیست، به همین فرهنگ زندگی و رفتارهای مردم برمیگردد. توجه به بهداشت، سلامت جسمی و شخصی و عمومی و بهویژه تلاش برای ایجاد شغل در همان شرایط سخت موضوعی است که مردم این روستاها تا حد زیادی کنار گذاشتهاند و فقر و محرومیت آنها را وابسته به کمک بیرونی کرده است. به عبارتی مردم با احساس فقر تنها منتظر کمک دیگران هستند و خودشان هم آنگونهکه باید، کاری نمیکنند. مردم این روستاها مصداق همان خانوارهای محرومی هستند که با تعداد زیاد فرزند چشم امیدی به یارانه ماهانه ٤٢هزارتومانی و کمک گاهبهگاه خیران دارند. مردم این روستاها چند نفر خانم خیر را که ١٠، ١٥ سالی است برایشان خدمات میآورند بیشتر از دولت و کمیته امداد قبول دارند.
این خانمهای خیّر، تاکنون یک مجموعه شبانهروزی تحصیلی برای دختران دانشآموز و تعداد درخور توجهی دستشویی و حمام برای این روستاهای دورافتاده ساختهاند اما مسئله اینجاست که این دستشویی و حمامها آب ندارند و درهرحال مردم باز هم مجبورند از همان آبباریکهای که از کنار روستا میگذرد، استفاده کنند.
این خیران لولههای آب و پمپهای آب را هم دادهاند اما وقتی خراب میشود مردم پولی برای تعمیر ندارند؛ البته میتوان اینگونه هم برداشت کرد که مردم این روستاها آنقدرها هم که باید، نسبت به شرایط و نیازهای خودشان حساس و پیگیر نیستند و به گفته یکی از مدیران محلی، تأمین یک پمپ برای انتقال آب به دستشویی یا جلوگیری از خرابشدن آن کاری است که مردم میتوانند انجام دهند اما آنها به کمک از بیرون، عادت کردهاند و این همان ضعف فرهنگ است که با احساس فقر تلفیق شده است. در نزدیکی روستاهای این منطقه مردم برای قبر عزیزانشان، سنگهای مرمر و سفید را از راه دور جمع میکنند تا کاملا پاکیزه بماند، اما این پاکیزگی و تمیزی را درباره کپر و محلی که خود و خانوادشان زندگی میکنند نمیبینیم و این نمونهای از این ضعف فرهنگی است.
مردم این روستاهای محروم در جنوب کرمان آنقدر دورافتاده و دور از چشم بودهاند و از چشم مسئولان در چهار دهه گذشته دور ماندهاند كه نسلی که امروز در خاکهای مارز میغلتد و بدون شناسنامه و بدون تحصیل بزرگ میشود تکرار محرومیت پدران خود هستند؛ پدرانی که نسل به نسل در همین محرومیت دامنهدار زندگی کرده و آنگونهکه میبینند، محرومیتشان ادامه هم دارد.
وضعیت اسفناك در قلعه گنج
مسئول مربوطه، كروكی منطقه را شفاهی میگوید؛ جنوبیترین نقطه كرمان و هممرز با سیستانوبلوچستان و هرمزگان است. ٦٥٠ خانوار در دهستان مارز قلعهگنج در جنوب كرمان در محرومیت مطلق هستند. مردم این روستاها سالهاست در محرومیت، اول و در رفع محرومیت، آخر هستند و خلاصه در گودالی از محرومیت افتادهاند.
۱۳۹۵/۹/۱۵