به گزارش نما به نقل ازتابناك، برگزاری نشست کشورهای سازمان همکاری اقتصادی آسیا و اقیانوسیه در «ولادی وستوک» روسیه با حضور این سه قدرت برتر جهانی، یکی از مقاطعی است که میتوان جنبههای گوناگون تعامل و رقابت در سطح کلان جهانیی را در آن دید.
خبرگزاری آلمانی «دویچه وله» با اشاره به برگزاری این نشست یک هفتهای، محتوای اصلی آن را رقابت چین و آمریکا برای گسترش نفوذ در منطقه آسیا و اقیانوسیه دانسته و در این زمینه، به سخنان هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا اشاره کرده که گفته، کشورش مایل است در برقراری «نظمی باثبات» در منطقه سهیم باشد.
این خبرگزاری همچنین با اشاره به تلاش آمریکا برای جلوگیری از نفوذ فزاینده چین در این منطقه مینویسد، کلینتون این مسأله را در سفر اخیر خود به چین، با مقامات این کشور نیز مطرح کرده و در مقابل، چین نیز از گسترش قدرت آمریکا در منطقه احساس ناامنی میکند.
هرچند اشاره دویچه وله به این مطلب و تقابل سرد دو کشور در عرصه منطقهای درست است، میتوان گفت از لحاظ شمار بازیگران و گستره فعالیت، بیانگر همه ماجرا نیست. در این ماجرا، از یک سو اشاره به نقش روسیه، به عنوان کشوری که با وجود دارا بودن پتانسیلهای کمتر، از سودای قدرت بزرگی جهانی برخوردار است و از سوی دیگر و با لحاظ کردن این نکته، توجه به گستره جهانی این رقابت ضروری است.
در حقیقت، نگرانی آمریکا از گسترش نقش چین، تنها به نقش آفرینی این کشور در حوزه آسیا و اقیانوسیه محدود نیست، بلکه حوزه منطقهای از دید آمریکا، عرصه مهار اولیهای است که در صورت محدود کردن چین در آن، ریسک رقابت برای آمریکا در عرصه کلان کاهش پیدا میکند.
از سوی دیگر، چین نیز با آگاهی بر همین مسأله، تلاش دارد با تحکیم نفوذ خود در این منطقه و همزمان با جلوگیری از افزایش حضور آمریکا، زمینه را برای گسترش فعالیتهای خویش فراهم کند. در چنین شرایطی، نقش روسیه به عنوان کشوری که دارای همسوییها و تضادهایی با هر یک از طرفین رقابت است، اهمیت مییابد.
روسیه، به ویژه روسیه پوتین، با تعریف نقش خود به عنوان یک بازیگر مستقل در عرصه روابط بینالملل و در عین حال، تعریف هدف رسیدن به جایگاه «قدرت بزرگ» برای خود، منافعی مختص به خود را در عرصه سیاست خارجیاش تعریف کرده که دارای نقاط اشتراک و جدایی مهمی با چین و آمریکاست.
در بعد منطقهای، از زمان فروپاشی شوروی تاکنون، روسیه سرزمینهای پیشین شوروی را به عنوان حوزه نفوذ بلامنازع و «خارج نزدیک» خود تعریف کرده و در طول زمان نشان داده حضور قدرتهای خارجی، به ویژه غرب را در این حوزه برنمیتابد.
به این ترتیب، از همان سالهای آغازین، جلوگیری از نفوذ غرب به حوزه پیرامونی و به دنبال آن، تقابل با آمریکا در سطح کلان بینالمللی، به یکی از اصول ثابت سیاست خارجی روسیه تبدیل شده است. در همین حال، این کشور با درک نیاز به غرب به ویژه در حوزه فناوری، سیاست خود را بر مبنای تقابل محتاطانه در عین همکاری با غرب قرار داده است.
در این میان، هرچند چین به سبب داشتن رویکرد ضدهژمونیک مشابه با روسیه، به طور بالقوه میتواند شریکی برای این کشور در بازتعریف نظم جهانی و منطقهای به شمار رود، احساس نگرانی مسکو از گسترش نفوذ چین در منطقه آسیای مرکزی، یعنی حوزه نفوذ شرقی روسیه، خود به عاملی بازدارنده در این راستا تبدیل شده و روابط این دو کشور را نیز به تلفیقی از رقابت و همکاری تبدیل کرده است.
تعاملات دو کشور در چهارچوب سازمان همکاری شانگهای، نمونه روشنی است که به خوبی این رویکرد تلفیقی را به نمایش میگذارد. در این چهارچوب، هرچند شانگهای از یک لحاظ به عنوان ائتلافی ضد غربی با حضور دو قدرت بزرگ تجدیدنظرطلب معرفی میشود، اما در درون خود شاهد رقابتها و تقابل منافع روسیه و چین نیز هست.
بنابراین، میتوان چنین نتیجه گرفت که آینده نظام بینالملل به طور فزایندهای به نتیجه تعاملات این سه قدرت گره میخورد و وجود و کیفیت تعاملها و تقابلها میان این سه ـ البته در درجه نخست چین و آمریکا ـ عامل تعیین کننده تغییر یا تداوم در ساختار نظام بینالملل خواهد بود.
آیا چین و روسیه، آمریكا را به چالش خواهند كشید؟
موضوع رقابت قدرتهای بزرگ جهانی و تأثیر این رقابت بر ساختار نظام بینالمللی، از دیرباز تاكنون یكی از مباحث اصلی تحلیلی در حوزه روابط بینالملل بوده است. در دومین دهه از قرن بیست و یكم، این آمریكا، چین و در درجه بعدی روسیه هستند كه از قابلیتهای لازم برای تأثیرگذاری بر ساختار نظام بینالملل برخوردارند.
۱۳۹۱/۶/۲۰