نسخه چاپی

غرب، توهین به اسلام و ضربه بیداری اسلامی

عکس خبري -غرب، توهين به اسلام و ضربه بيداري اسلامي

سعدالله زارعی در سرمقاله امروپز "كیهان" نوشته است:

هجمه و هتك برنامه ريزي شده عليه «مقدس ترين و نوراني ترين چهره ميان مقدسات عالم» كه آشكارا توسط صهيونيست ها و هيات حاكمه آمريكا انجام شده، در ادامه و بخشي از پروژه اي است كه آمريكايي ها بعد از فروپاشي نظام دو قطبي و با هدف از ميان برداشتن مهمترين مانع سيطره آمريكا بر جهان علامت گذاري كردند. هرچند اقدامات ضد اسلامي غرب سابقه بسيار طولاني تري دارد و به زمان آغاز جنگ هاي 200 ساله صليبي (489 تا 690 هـ) بازمي گردد و تا آنجا كه به آمريكا مربوط مي شود به اولين سال هاي آغاز سيطره آمريكا به بخش وسيعي از جهان پس از پايان جنگ جهاني دوم بازمي گردد.

بعد از پايان دوران جنگ سرد و فروپاشي نظام دوقطبي- سال 1370ش- ديگ چني وزير دفاع بوش اول كه در دوره بوش دوم، معاون اول رئيس جمهور شد، يك گروه مطالعاتي 700 نفره كه عمدتا كارشناس نظامي بودند، به سرپرستي پل ولفوويتز مامور كرد تا استراتژي سياسي و نظامي آمريكا بعد از جنگ سرد را تدوين نمايند. نتيجه چندين ماه مطالعه اين گروه كه بعنوان «استراتژي كلان آمريكا» (Grand strategy) درآمد، طرح «نظم نوين جهان» (New world order) بود كه جرج بوش اول در چارچوب آن و در حاليكه بر روي عرشه يك ناو بزرگ جنگي در اقيانوس هند قرار داشت و به گونه اي كه بوي تهديد از آن به مشام مي رسيد، اعلام كرد: «بعضي ها از من درباره نظام آينده جهان مي پرسند، من با صراحت مي گويم كه ما يك قرن آمريكايي را در پيش رو داريم.»

پرفسور پل ولفوويتز در دوره رياست 8 ساله خود بر «دانشكده مطالعات روابط بين الملل دانشگاه جان هاپكينز» ارتباط خود را با آن گروه 700 نفره حفظ كرد و طرح حاكميت مطلق آمريكا بر جهان تحت عنوان «پروژه تحقق قرن جديد آمريكايي با شعار از جمهوري تا امپراتوري» را بصورت پلكاني و البته با غلبه رويكرد امنيتي نظامي تهيه نمود. گروه تحت رياست پل ولفوويتز همان گروهي بودند كه در اواخر دوره رياست جمهوري كلينتون «نئوكان ها»، «نئومحافظه كاران» و «محافظه كاران افراطي» خوانده مي شدند. اين گروه برنامه پيروزي بوش را براساس طرح «آمريكا از جمهوري تا امپراتوري» مديريت كردند. قلب طرح ولفوويتز جهان اسلام و بطور خاص آسياي غربي و روش مورد تاكيد آنان هجوم نظامي و امنيتي بود. يكي از چهره هاي شاخص اين گروه، «دكتر داگلاس ليتل» استاد دانشگاه كلراك ايالت ماساچوست است. او در كتاب خود (خاورشناسي آمريكا، ايالات متحده و خاورميانه) كه همزمان با آغاز رياست جمهوري بوش توسط دانشگاه كاروليناي شمالي به چاپ رسيد، نوشت: «آمريكا براي سلطه بر جهان اسلام بايد در خاورميانه و خليج فارس يك جنگ محدود را آغاز كند و به مداخلات پنهان كه توصيه اسلام شناسان آمريكايي است اكتفا ننمايد. آمريكا براي تسلط بر منابع غني نفتي خاورميانه، تضمين و تامين كامل امنيت اسرائيل و سركوب نهضت هاي اسلامي لازم است كه جنگ محدودي را در اين منطقه آغاز كند.»

همين نظريه را نظريه پرداز نئوكان ديگر، مارتين كرامر كه در عين حال از اسلام شناسان برجسته آمريكا مي باشد در كتاب خود (دارالفكرها روي شن، ناكامي مطالعات خاورميانه در آمريكا) مطرح كرد و جنگ را تنها راهكار سيطره بر جهان اسلام معرفي كردند. مارتين كرامر همان كسي است كه بعد از شروع خيزش هاي اسلامي در منطقه عربي- بيداري اسلامي- با اشاره به ناتواني مراكز جاسوسي، تحقيقاتي، مطالعاتي و اسلام شناسي آمريكا از پيش بيني و پيشگيري وقوع انقلاب هاي ديني در سخنراني خود گفت: «از 11فوريه 1979- 22بهمن 57- تاكنون را بايد عصر خطاي مراكز مطالعات اسلامي آمريكا ناميد.»

آمريكايي ها براساس اين نظريات در فاصله سال هاي 1380 تا 1387 چهار جنگ بزرگ را در آسياي غربي- جنگ هاي 12ساله افغانستان، 7 ساله عراق، 33روزه لبنان و 22روزه غزه- به راه انداختند و با دو كشور ديگر اين منطقه- ايران و سوريه- تا آستانه جنگ پيش رفتند و كشورهاي پاكستان، يمن و سومالي را درگير بحران شديد امنيتي كرده و حاكميت سرزميني آنان را نقض كردند و عليه اوكراين، گرجستان، قرقيزستان و ايران، «كودتاي رنگين» به راه انداختند. اما حاصل اقدامات خونين نظامي و امنيتي آمريكايي ها عليه آسياي غربي و بخصوص عليه جهان اسلام، آمريكا را به هدفي كه در «پروژه قرن جديد آمريكايي» آمده بود نرساند و دست آخر نتيجه آن پيروزي مسلمانان و اسلام بر غرب و بخصوص آمريكا بود. نتيجه پيگيري سياست توسعه طلبانه و مطلق گرايانه آمريكا، شكسته شدن هيبت نظامي و سياسي آمريكا بود و بدون ترديد مي توان گفت موقعيت آمريكا به مراتب از زماني كه هيات 700 نفره چني شروع به كار كرد (سال 1370) و يا از زماني كه پروژه «قرن جديد آمريكايي» كليد خورد (سال 1379) ضعيف تر شده و موقعيت جهان اسلام قوي تر گرديده است.

تا پيش از انقلاب هاي ديني كشورهاي عربي هم معلوم بود كه پروژه آمريكايي سازي قرن 21 از بين رفته و قلب اين پروژه كه جهان اسلام است از كنترل آمريكا خارج شده است. به ميوه نشستن بيداري اسلامي در مصر، تونس و ليبي و خيزش عمومي بيداري در يمن، بحرين، عربستان و... ضربات سنگين و كشنده اي بر پروژه آمريكا وارد نمود و مقامات واشنگتن را تا مرز ديوانگي آشفته نمود و نسبت به روايي سياست هاي گذشته آمريكا عميقا بدگمان كرد. به عبارت ديگر وقوع بيداري اسلامي در آسياي غربي و شمال آفريقا پس از شكست كامل برنامه نظامي امنيتي آمريكا در اين منطقه آمريكا را دچار بن بست كرد. آمريكا تا پيش از اين دو پروژه سنگين را براي به تسليم واداشتن جهان اسلام دنبال كرده بود پروژه اول عمدتا ماهيت فرهنگي داشت و از اولين سالهاي پس از پايان جنگ جهاني دوم- آغاز سيطره جهاني آمريكا- شروع شد آمريكا از سال 1945، 36 «انجمن علمي مطالعات منطقه اي» در آمريكا و كشورهاي آسياي غربي تاسيس كرده است كه زير نظر «انجمن مطالعات خاورميانه» وابسته به وزارت خارجه اين كشور در آمريكا و خاورميانه، مطالعات اسلام شناسي انجام مي دهند. حداقل 50 دانشگاه معتبر آمريكا نيز زيرنظر سازمانهاي امنيتي و سياسي آمريكا بخش هايي تحت عنوان مطالعات اسلام شناسي دارند. سه دانشگاه بزرگ و مركز تحقيقاتي نيز در خارج از مرزهاي آمريكا و زيرنظر دستگاههاي سياسي و اطلاعاتي اين كشور- شامل دانشگاه آمريكايي بيروت، دانشگاه آمريكايي قاهره و انستيتو تحقيقاتي پژوهشي اسلامبول- به مطالعه پيرامون اسلام و پيدا كردن راههاي ضربه زدن به اسلام و مسلمين مشغول هستند و البته به اين فهرست 15 مركز مهم غير دانشگاهي دولتي شامل «شوراي سياستگذاري خاورميانه»، «انستيتو اقدام آمريكايي واشنگتن»، «پروژه براي قرن جديد آمريكايي واشنگتن»، «مركز مطالعات خاورميانه فيلادلفياي پنسيلوانيا»، «آكادمي آمريكا براي دين آتلانتا»، «مركز مطالعات اسلامي راكفلر»، «انستيتو شرقي شيكاگو»، «حوزه ديني هارتفوردكانك تيكت»، «انستيتو مطالعات عرب بل مونت» و «انيستيتو امور خاورميانه و شمال آفريقاهاپتزويل» هم اضافه مي شوند. همه اين مراكز دانشگاهي و غيردانشگاهي دولتي با يك برنامه و استراتژي كاملا معين طويل المدت دست اندركارند تا راههاي تضعيف مسلمانان و دين اسلام را با مطالعه عميق روي متون و جوامع اسلامي شناسايي و به دستگاههاي مربوطه در آمريكا پيشنهاد نمايند. اكثر اين مراكز، گزارش رسمي 6 ماهه تا يكساله دارند كه بطور رسمي در كنگره آمريكا «استماع» مي شود و بعنوان گزارش «مراكز اسلام شناسي آمريكا» مورد توجه ويژه قرار مي گيرند. «برنارد لوئيس» مطرح ترين چهره اسلام شناس آمريكا كه از يك سو يك يهودي افراطي و از سوي ديگر يك بنيادگراي مسيحي (Evangelist)! است، در صفحه 85 كتاب خود -اسلام و غرب- كه در سال 1373 توسط دانشگاه آكسفورد به چاپ رسيد، مي نويسد: «مراكز مطالعاتي آمريكا با استفاده از دانشمندان مسيحي كه اكثريت آن ها را مسيونرها تشكيل مي دهند، يك مجموعه كتب درباره اعتقادات مسلمانان و پيامبر آنان تاليف كرده اند كه فقط هدف مناظره دارند و لحن آن ها ناسزاگويي است». نورمن دانيل در صفحه 267 كتاب خود- اسلام و غرب از تصوير تا واقعيت- با اشاره به كتاب هاي ضداسلامي «سرويليام موير» كه بعنوان كتب مرجع اسلام شناسي در آمريكا استفاده مي شوند، نوشت: «استفاده از شواهد دروغين از جانب غرب براي حمله به اسلام يك روش هميشگي بوده است.»

اشخاص و گروههاي تحقيقاتي كه در در آمريكا به «اسلام شناس» موسوم شده اند، بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران با اشاره به شكست آمريكا از انقلاب ايران خواستار بازنگري در متون و راه حلهاي توصيه شده، گرديدند. بر اين اساس هميلتون ا.ر.گيپ و گوستاوفون گروينام روي جداسازي اسلام از حاملان اصلي آن- روحانيت و حوزه ها- و سپردن سر رشته امور بدست روشنفكران تاكيد كردند.

فون در صفحه 44 كتاب خود نوشته است: « با به وجود آوردن اسلام منهاي روحانيت، مسلمانان اصول و ارزش هاي فرهنگي حاكم بر جهان را خواهند پذيرفت». پرفسور آرماندو سالواتور نيز در كتاب خود - اسلام و مباحث سياسي درباره مدرنيسم- كه در سال 1376 چاپ شد، مي نويسد: «روشنفكران كشورهاي اسلامي كه حس آگاهي درون گرا دارند نيز- مانند غرب- خواستار تجديدنظر در مباني و اصول اسلامي بوده و تلاش كرده اند ميان و اصول اسلامي را مطابق خواسته هاي غربيان تغيير دهند اين الگوي اين روشنفكران از علي عبدالرزاق تا محمد ارغون بوده است».

با پيروزي اسلام گراها در شمال آفريقا و آسياي غربي اين پروژه عملا شكست خورد كما اينكه با شكست آمريكا، اروپا و رژيم صهيونيستي در 4 جنگ بزرگ- 1381 تا 1387- نظريه استفاده از اهرم نظامي و امنيتي عليه جهان اسلام نيز با شكست سنگيني مواجه گرديد. بنظر مي آيد با توجه به اين دو تجربه، صهيونيست ها و آوانجلست ها در چارچوب يك برنامه مدون آمريكايي، به صحنه آمده اند تا با ايجاد درگيري شديد ميان اضلاع جهان اسلام و به صحنه آوردن مسيحيان عليه مسلمانان و در نهايت ديني و مذهبي نشان دادن ستيزها در مناطق اسلامي، مسلمانان و بويژه جوانان را از روي آوردن به اسلام منزجر نمايند. اقدام ديوانه وار تري جونز عليه قرآن و ساخت فيلم عليه پيامبر بزرگوار اسلام كه در واقع چنگ انداختن به چهره همه انبياء و همه مقدسات است، معناي ديگري نمي تواند داشته باشد. غرب گمان مي كند مسلمانان در واكنش به اهانت به قرآن و پيامبر خود دچار چنددستگي مي شوند دستته اي براي حفظ رابطه با غرب، روش مسالمت آميز در پيش مي گيرند و دسته اي ديگر تا سر حد درگيري شديد پيش مي روند و غرب گمان مي كند در اين فضا مي تواند با اجماع سازي قدرت پراكنده خود، توان تجميع يافته جهان اسلام در جريان بيداري اسلامي را پراكنده كند و در نهايت براسلام و اسلام گرايان غلبه كند.

از اين طرف مسلمانان نبايد تنها به يك راه بينديشند. واكنش اجتماعي مسلمانان كه اين روزها در جاي جاي جهان اسلام به چشم مي خورد بسيار لازم است. اين واكنش اجتماعي بايد با اقدامات برنامه ريزي شده و منسجم در سطوح كشورها تكميل شوند تا اهانت به مقدسات اسلامي ريشه كن گردد. در اين بين جمهوري اسلامي مي تواند نقش ويژه اي ايفا كند و از ظرفيت به ميدان آمده موجود براي ايجاد ارتباط فعال بين مراكز و گروههاي اسلامي براي در ميدان نگهداشتن آن تا رسيدن به نتيجه، استفاده نماي

۱۳۹۱/۶/۲۵

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...