داوود مرادیان- سینما بسیار سخت است. اساس سینما بر قصه گویی است و اگر خلاف این باشد وارد سینمای خاص و هنری یا روشنفکری و فرم محور می شود. چنین سینمایی مخاطب خاص دارد و نمی تواند عامه ی مردم را درگیر کند. سریال های ملودرام از اینجهت مورد استقبال عموم مردم واقع می شوند که گره های عاطفی متنوع، مبتنی بر عشق،جنایت و... در آنها راحت تر خلق می شود و هم نیز پرداخت بسیار راحت تری نسبت به سینمای پلیسی یا ژانر وحشت دارند و به همین سبب می بینید سریالهای ترکی گاهی تا 600 قسمت نیز تداوم دارند و مشتری پر و پا قرص خودشان را هم یدک می کشند. با این مقدمه است که می فهمیم چرا "شهرزاد" بسیار سریال موفقی است در حالیکه سریال معمای شاه اگر به دست اسپیلبرگ هم ساخته می شد نمی توانست به اندازه ی شهرزاد موفق باشد! از دیگر دلایل مهم این مساله زنده بودن افرادی است که در این فیلم ماجرایشان روایت می شود. فیلمساز ناچار است تاریخ را آنطور روایت کند که آنها دوست دارند و نشانی هم از روایت طرف مقابل نمی تواند بگیرد. سانسورها و خود سانسوری های صدا و سیما هم مزید بر علت است و زمین تا اسمان موقعیت معمای شاه را با شهرزاد متفاوت می کند. از سوی دیگر احتمالاً فیلمساز جرات ورود به حریم شخصی هیچ شخصیت طراز اول را هم نداشته و برای خلق درام ناچار بوده دست به دامن شخصیت تخیلی "وزیری" شده تا بتواند از دام مستند بازسازی فرار کند و سریال کمی برای مخاطب قابل تحمل شود. برعکس شهرزاد که شخصیت دیکتاتور زمانه را در "آقا جون" می شد تجسم کرد. یکی دست بسیار باز در داستان پردازی داشته و یکی دستی بسته و زیر سنگ در خلق درام. از این حیث باید به معمای شاه در ناتوانی نسبی برای خلق درام تا حدی حق داد.
اما اینها دلیل نمی شود پروژه ی الف ویژه ی سنگین صداوسیما فقط 13 درصد مخاطب داشته باشد(مطابق آمارهای مختلف اعلام شده) و این یعنی شکست معمای شاه در همه چیز کار دیده می شود و فارغ از چهره پردازی قابل توجه اما کم تاثیر، این نبود درام، شخصیت پردازی، کلیشه گرایی، شعار، بازی های بد و... همه و همه به هم دست دادند تا در قسمت های انقلاب دیگر خود کارگردان هم بفهمد فیلمش بیشتر شبیه یک مستند بازسازی بسیار سطحی است و برای اول فیلم نیز به جای اسم قسمت می نوشت: این قسمت استعفای فلانی، ساواک، و رفتن فلانی، آیا واقعا این شد اسم برای یک قسمت از یک سریال داستانی تاریخ محور؟
معمای شاه متاسفانه به جای بهره بردن از تکنیک ها و تمرکز بر کارگردانی برای رفع نسبی عدم وجود درام در فیلمنامه حتی از حیث مسایل فنی هم بسیار فقیر و عقب مانده است. زاویه های بد در تصویر برداری. بازی های پر از اغراق، مرد بلاتکلیف که دایم یا فیلم می گرفت یا فیلم می دید و با پسرش با هم هی حرص می خوردند. شاه یک بعدی که هیچ مورد دراماتیزه ای نه در عشقهایش هست نه در لحظه هایش و همه شخصیت های کارتونیزه شده ای که نه نشانی از عمق دربار می داد و نه شخصیت های انقلابی ش می توانست به مردم نزدیک باشد.
وقتی فیلمی نتواند شخصیت پردازی کند حتی اگر یک فریم آن مستند نباشد بازهم فیلم چیزی شبیه به مستند بازسازی است با این تفاوت که فقط به جای مصاحبه تصویر دارد. یا مانند فرم فیلم " ایستاده در غبار" چیدن تصویر روی صدای مستند است یا همه چیز را بر اساس اسناد دیالوگ نویسی کرده اند و به رغم اینکه لااقل در این مورد دست باز داشته اند بازهم از سر ناتوانی ورزی هیچ شخصیتی خلق نشده و همه چیز مثل یک مستند بازسازی ضعیف دیده می شود که وجود شخصیت "محمود وزیری" و خانواده ش هم تنها نقطه قوت کار که می توانست روایت مستند وقایع باشد را از بین برد!
ورزی چرا بر تاریخ خیمه زده است؟ کدام فیلم یا سریال ورزی او را در چنین مصونیت غیر قابل توجیهی قرار داده که همه ی صدا و سیما پشت این جوان قرار می گیرند تا هرکار دلش می خواهد با تاریخ انجام دهد؟ اینها سوالاتی است که جوانان اهل فن نسبت به خیلی ها می پرسند. خیلی ها که در صدا و سیما خیمه زده اند روی سریال های الف ویژه و هیچکس هم نمی تواند تکانشان بدهد. حال آنکه در همه تلویزیون های حرفه ای دنیا اگر کار در چند قسمت اول نگیرد به سرعت تیم پشت دوربین را عوض می کنند تا بلاخره به چیزی برسند که مخاطب بابت تماشایش پول بدهد.
اختصاصی نما:
معمای شاه ، یك مستند بازسازی شده ی سطحی است / چرا سریال معمای شاه ، اندازه یك مستند آماتور اثرگذار نیست؟
وقتی فیلمی نتواند شخصیت پردازی كند حتی اگر یك فریم آن مستند نباشد بازهم فیلم چیزی شبیه به مستند بازسازی است با این تفاوت كه فقط به جای مصاحبه تصویر دارد.
۱۳۹۵/۱۱/۱۶