نسخه چاپی

ماجرای اهانت به پیامبر(ص) و كوچه بن‌بست آمریكا

عکس خبري -ماجراي اهانت به پيامبر(ص) و كوچه بن‌بست آمريكا

سعدالله زارعی رد سرمقاله امروز "كیهان" نوشته است:

ماجراي اهانت به پيامبراعظم-صلي الله عليه و آله و سلم- و واكنش شديد مسلمانان طي يك هفته گذشته هر خبر ديگر را به حاشيه برده و بنظر مي آيد كه طي هفته هاي آينده هم بعنوان «مهمترين خبر» با پيامدهاي وسيع و درازمدت مطرح گردد از اين رو اين ماجرا به يك مباحثه خيلي جدي تبديل شده و تأملات ويژه اي به وجود آورده كه شامل پرسش از تفكر غرب در حوزه دين و پيامبران، آينده مناسبات غرب و جهان اسلام، اصلاح منشور سازمان ملل و اعلاميه حقوق بشر اين سازمان، جداسازي ادبيات بحث پيرامون مقدسات ديني از ادبيات بحث پيرامون مسايل غيرديني مي شود.

سوالات اساسي محافل فكري عمدتا ناظر بر اين مسئله است كه اگر براي مديريت مسايل حساس فكري جدي نشود، سوداگران فتنه و آشوب وارد ميدان متفكرانه اي مي شوند كه صلاحيت ورود به آن را ندارند و در عين حال ورود آنان مي تواند، جدالي بزرگ را ميان پيروان اديان از يك سو و ميان دو عرصه حكومت و دين از سوي ديگر پديد آورد. در واقع اين احساس عمومي بيانگر آن است كه اهانت مبتني بر طراحي مخالفان دين مي تواند مناسبات انساني را بشدت تخريب كند.

يك نكته مهم ديگر اين است كه هجمه به مقدسات و بخصوص آن دسته از مقدساتي كه درباره مقدس بودن آنان نه تنها پيروان دين خاص بلكه بطور كلي در ميان پيروان همه اديان، اجماع وجود دارد، مي تواند دين خاصي كه عليه مقدسات آن هتاكي صورت گرفته است را در كانون توجهات جهاني قرار دهد بالاخره وقتي به قرآن اهانت مي شود، عده بسيار زيادي كه تاكنون از كنار قرآن عبور كرده اند به اين صرافت مي افتند كه مگر قرآن حامل چه پيامي است كه عده اي آن را برنمي تابند كما اينكه وقتي به شخصيت پيامبر اسلام-ص- از روي عناد جسارت مي شود، كم نيستند كساني كه تازه به فكر مطالعه درباره شخصيت و سيره پيامبر مي افتند. يك گزارش بيانگر آن است كه از زماني كه بوش از شروع دوباره جنگ صليبي سخن گفت تا سال 2005- يعني در يك دوره 4 ساله- فروش كلام الله مجيد در اروپا به 17 ميليون جلد بالغ شد و خبرهاي ديگر از رشد سريعتر اسلام در ميان كشورهاي مسيحي حكايت مي كرد. غرب البته نمي پسندد ولي اسلام دومين دين و آئين در دو قاره اروپا و آمريكاست و هم اينك جمعيت مسلمانان اين دو قاره به حدود 70 ميليون نفر بالغ مي شود و اين در حالي است كه برابر گزارش هاي موثق اروپا و آمريكا عليرغم يك فعاليت نزديك به 400 ساله- از زمان راه اندازي كرسي مطالعات اسلام در سال 1632 و 1636 در دانشگاههاي كمبريج و آكسفورد انگليس- و اعزام هزاران شرق شناس (Orintalism) به كشورها و مجامع اسلامي موفقيتي نداشته است و گزارش خود مراكز مسيونري غرب- كه امروز با عناويني نظير انجمن مطالعات خاورميانه فعاليت مي كنند- بيانگر شكست كامل برنامه مسيحي كردن مسلمانان و يا كاستن از جمعيت مسلمانان در كشورهايي با اكثريت مسيحي است. اين در حالي است كشورهاي غرب با استراتژي مشتركي ذيل عنوان «دارالمسيحيت» (Chirictiandom) هم قسم شده اند كه در اروپا حتي يك كشور با اكثريت مسلمان به وجود نيايد.
دانكن بلاك مك دونالد مسيونر اسكاتلندي كه در آمريكا زندگي مي كرد در صفحه 12 كتاب خود -سيماي اسلام- كه حدود 100 سال پيش، در سال 1290 ش در نيويورك چاپ شد، نوشت: «اسلام با هجوم و نفوذ تمدن غرب به زودي متلاشي مي شود و در اين بين مسيونرهاي مسيحي وظيفه دارند مسلمانان جهان را مسيحي كنند» دونالد معتقد بود تمدن غرب آنقدر گيراست كه ايده هايش اساس اسلام را نابود مي كند.

كم نبودند مسيونرهاي مسيحي نظير مونتگمري وات استاد دانشگاه ادينبورگ در صفحه 219 كتاب خود (محمد(ص) در مدينه) مدعي بودند، ديني به نام اسلام وجود واقعي ندارد و آنچه به نام اسلام مطرح شده عمدتا تعاليم يهود يا مسيحيت است! آنان از اين طريق درصدد بودند كه جنبه وحياني قرآن و رسالت پيامبر خاتم(ص) انكار شود تا راه براي بروز و ظهور پيامبران دروغين در مرام شرك آلود اومانيسم بازگردد، نزديك به 300 سال پس از پايان قرون وسطي و در دوره اي كه سه قدرت مسلمان در كنار هم قرار داشتند (يعني امپراتوري عثماني، صفويه و گوركانيان هند)، دستگاه سلطنتي انگليس احساس مي كرد براي غلبه بر امپراتوري هاي مسلمان به مؤسساتي نياز دارد از اين رو با تكيه بر قاعده «دشمن خود را بشناس» دو مؤسسه محوري را تحت عنوان «انجمن ارتقاء دانش مسيحي» و «انجمن نشر كتاب مقدس در سرزمين هاي خارجي» به فاصله كوتاهي از هم در سال هاي 1698و 1701 م به وجود آورد. حدود 100 سال بعد اين دو مؤسسه محوري بسترساز به وجود آمدن انجمن هاي مسيونري شدند مراكز مسيونري با همين عنوان نزديك به 150سال فعاليت كردند برابر اقاريري كه امثال برنارد لوئيس و سر ويليام مور در كتاب هاي خود كرده اند اين مراكز مسيونري از يك طرف مامور بودند تا به سؤالات جدي مسلمانان درباره اعتقادات كليسا و مسيحيان- نظير اعتقاد به تثليث- پاسخ دهند و از طرف ديگر با شبهه پراكني پيرامون اعتقادات اسلامي، مسلمانان و بخصوص طبقه تحصيل كرده علوم جديد را نسبت به اسلام مردد سازند.

با پايان جنگ جهاني دوم و ناتواني انگليس از اداره مستعمرات خود، مراكز مسيونري به آمريكا سپرده شد. برابر مستندات فراوان بعد از جايگزين شدن قدرت آمريكا به جاي قدرت هاي اروپايي و شروع دوره استعمار نوين، دولت آمريكا براي تحكيم سلطه خود بر كشورهاي اسلامي تعداد زيادي مراكز مطالعاتي درباره اسلام و فرهنگ و سنن و آداب و رسوم مسلمانان تاسيس كرد. از اين بعد عناصر فعال در اين مراكز كه عدد آنان از 100 واحد فراتر مي رفت، به جاي مسيونر يا شرق شناس، «اسلام شناس» خوانده مي شدند و اين افراد با همين عنوان با مراكز دانشگاهي، حوزوي، نخبگي و سياسي كشورهاي اسلامي ارتباط برقرار مي كردند و بر اين اساس به مرور بنيادهاي توانمندتري نظير بنياد كارنگي، بنياد اسلامي فورد، بنياد اسلامي راكفلر، موسسه رند، موسسه اسلامي هودسون، شوراي آمريكا براي مطالعات علمي-اسلامي و بنياد برادلي پديد آمدند. جالب اين است كه همه اين مراكز، بنيادها و موسسات توسط يهوديان اداره شده و اكثريت اسلام شناس ها يهودي بودند.

مراكز اسلامي آمريكا از دهه 1960 شروع به شكل دادن به يك زنجيره مرتبط به هم در كشورهاي جهان اسلام نمود. در اين زنجيره روشنفكران دين ستيزي نظير حامد ابوزيد در مصر، تسليمه نسرين در بنگلادش، فتح الله گولن در تركيه و بعدها دكتر سروش در ايران حضور داشتند كه از آنان با عناويني نظير «روشنفكران مسلمان» و «اسلام شناسان پيشرو» ياد مي شدند. در اين زنجيره هزاران چهره دانشگاهي و... حضور داشتند كه با استفاده از فرصت هاي خاص به آمريكا عزيمت مي كردند و به همفكري با اين مراكز مي پرداختند اما در واقع مهمترين اتفاقي كه در ارتباط با مراكز يهودي به اصطلاح اسلامي با سر حلقه هاي روشنفكري در جهان اسلام مي افتاد توزيع غذاي پخت و پز شده در آشپزخانه يهوديان آمريكايي بود. براي اين موضوع صدها سند وجود دارد و نگارنده در اين رابطه تحقيقات مفصلي انجام داده و آماده انتشار مي باشد.

مراكز اسلامي در آمريكا روي يك آموزه تأكيد محوري داشتند؛ «جهان اسلام دچار فروپاشي دروني شده و امكان تجديد حيات را از اسلام گرفته است» از جمله «هميلتون.ا.رگيب» در صفحه 43 كتاب خود (محمديزم) و «آلفرد گويلرم» در صفحه 59 و 60 كتاب خود (اسلام) بر فروپاشي اسلام تأكيد كرده و آن را ناشي از ساختگي بودن اسلام معرفي كرده است.

با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، ناكارآمدي مراكز اسلام شناسي آمريكا و ناتواني اين اسلام شناسان از درك حقيقت دين و اعتقادات مسلمانان عيان گرديد. براساس گزارش وزارت خارجه آمريكا هيچكدام از مراكز اسلام شناسي آمريكا، امكان پيروزي يك انقلاب ديني را پيش بيني نكرده بودند. اين مسئله بدگماني هاي زياد هيئت حاكمه آمريكا و ساير كشورهاي غربي را سبب گرديد. از آن پس اين مراكز اسلام شناسي روي جنبش هاي اجتماعي جهان اسلام تمركز بيشتري پيدا كردند و البته سازمان هاي اطلاعاتي و سياسي آمريكا نيز پروژه هاي جديدي را كه خود اداره آن را به عهده داشتند، براي اشراف بر تحولات جهان اسلام پديد آوردند. تمركز مراكز اسلام شناسي آمريكا روي جنبش هاي اجتماعي جهان تا آنجا پيش رفت كه يك گزارش مي گويد در فاصله سالهاي 1980 تا 2000 فقط در دانشگاه آمريكايي قاهره 900 رساله دوره دكتراي اين دانشگاه به ايران و انقلاب اسلامي اختصاص يافته است. اين مراكز اسلام شناسي بعداً اعتراف كردند كه علت اصلي غافلگيري از وقوع انقلاب ايران، محور قرار دادن روشنفكران مذهبي و ناديده گرفتن طيف هاي واقعي مذهبي در اين كشور بوده است. «پروفسور ارماندو سالواتور» بنيانگذار و مدير بخش پژوهش هاي اجتماعي در بريتانيا در صفحه 273 كتاب خود (اسلام و مباحث سياسي درباره مدرنيسم) كه در سال 1376چاپ شده، نوشت: «از آنجا كه حس آگاهي اجتماعي جهان عرب درون گراست، آنها اسلام را با همين تفكر تفسير و تاويل كرده اند و روشنفكران كشورهاي اسلامي نيز كه خواهان تجديدنظر در مباني و اصول اسلامي بوده اند با همين حس اجتماعي درون گرايي كه يكي از ويژگي هاي غربيان نيز هست، تلاش كرده اند مباني و اصول اسلامي را مطابق خواسته هاي غربيان تغيير دهند كه در نتيجه با ناكامي روبرو گشته اند. اين روش براي اولين بار توسط علي عبدالرزاق در بين روشنفكران جهان اسلام آغاز گشت و آخرين آن پروفسور محمد ارغون مي باشد.»

با پيروزي اسلام گرايان انقلابي در مصر و تونس در جريان تحولات اخير منطقه اسلامي و بخصوص سر بر آوردن نيروهايي كه هيچ شباهتي به امثال ارغون، سروش و گولن و ابونصر ندارند، بي حاصلي سرمايه گذاري آمريكا روي نيروهاي شبه مذهبي سكولار را نشان داد و اين موضوعي بود كه مستقيماً روي نحوه برخورد آمريكا به عنوان محور نظام سلطه با بنيان ها و نمادهاي اصلي اسلام تأثير گذاشت و به افراط گرايي محافل آمريكايي دامن زد. پيش از اين در صفحه 19 گزارش «مريب» از شبكه مطالعات خاورميانه آمده بود: «اسلام شناسان جديد در آمريكا لحن توهين آميز عليه پيامبر اسلام- صلي الله عليه و آله- و قرآن را تعديل كرده اند تا حساسيت مسلمانان عليه دولت آمريكا را كاهش دهند لكن آنان براي ايجاد اصلاحاتي كه با آن بتوان منافع دولت آمريكا در جوامع اسلامي را تامين نمود، اسلام را به عنوان ديني عقب افتاده معرفي مي كنند كه كاملاً با مدرنيسم، پيشرفت علوم و... مخالف است» با شكست اين شيوه بار ديگر برخورد صريح با ارزش هاي اصلي اسلام در دستور كار قرار گرفته و محور اين افراط گرايي جريان صهيونيست مسيحي و اوانجليست ها هستند كه شعار خود را در داخل آمريكا بر مبناي اخراج مسلمانان از كشور آمريكا قرار داده اند بر اين اساس سال گذشته «استنلي كورتز» يكي از اسلام شناسان يهودي معروف آمريكا در مقاله اي كه در روز 29 شهريور سال گذشته در هفته نامه استاندارد واشنگتن چاپ كرد تمام تحقيقات و توصيه هاي ارائه شده توسط مراكز اسلام شناسي آمريكا را «ورشكسته» خوانده و حمله مستقيم به اسلام و ارزش هاي مسلط و اجماعي آن را توصيه كرد.

۱۳۹۱/۶/۲۸

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...