سید حسین قائمی- «خفگی» آخرین ساخته «فریدون جیرانی» که در بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، به دلیل حضور بازیگران مطرح، برخی سکانسهای ویترینی و تم جنایی، در زمان اکران میتواند با استفاده از تیزر و پوستری جذاب مخاطبان را به سینما بکشاند و فروش خوبی بکند.
فریدون جیرانی انسان باهوشی است، تاریخ سینما را خوب میداند و رگ خواب مخاطب را هم تا حدودی پیداکرده است، اما شاید بیش از آنکه کارگردان خوبی باشد، ژورنالیست باهوشی است. المانهای مشترکی در بیشتر آثار تلویزیونی و سینمایی جیرانی وجود دارند که با نگاهی ساده میتوان آنها را تشخیص داد؛ قتل و جنایت، موضوع خیانت، لوکیشن و آکساسوار خاص، نورپردازی و کنتراست بالا و همچنین حضور گلدرشت باران بهصورتی که بعضاً بهعنوان یکی از شخصیتهای فیلمنامههای او جای میگیرد.
نماد فیلم «قرمز»
فیلم خفگی در تیمارستانی آغاز میشود که به دلیل ساختار صحنه و شرایط خاص آن ابتدا ذهن را به سمت داستانی درگذشته سوق میدهد ولی بلافاصله با عنوان شلوغ بودن مترو این ذهنیت فرومیریزد و فیلمساز بهصورتی مستقیم خواسته خود را در ایجاد تناقض و دوگانگی در زمان و مکان، عیان میکند.
زن جوان به دلیل اختلالات روانی در بیمارستانی که ریاست آن با یکی از آشنایان خانوادگی مسعود (نویدمحمدزاده) است بستریشده؛ فضای خاص آنجا که بهصورت اغراقشده به فیلم «شاترآیلند» شباهت دارد و همچنین پیشزمینه ذهنی مخاطب از نوع نقشهای «نوید محمدزاده» همگی مقدمات تماشای «قرمز» ی دیگر از فیلمساز را آماده میکند.
«مشرقی» با بازی «الناز شاکر دوست» که طبق روال آثار قبلی جیرانی عنوان یکی از شخصیتهای اصلی داستان است، بهعنوان سرپرستار تیمارستان در دوراهی کمک مالی زن مسعود و عشق خود مسعود نهایتاً عاشق شدن را ترجیح میدهد و برای ابراز علاقه به اولین مرد زندگیاش، از دختری معصوم به قاتلی بیرحم تبدیل میشود؛ روندی که با گریم اغراقشده «مشرقی» و ترس او از تاریکی برای معصومیتسازی از این کاراکتر انجامگرفته ولی به سرانجام موفقی نمیرسد. داستانک مربوط به دوست و همسایه «مشرقی» که «ماهایا پطروسیان» آن را بازی میکند و شرایط سخت زندگی دو دختر مجرد هم به شخصیتپردازی آنچنان کمکی نمیکند.
روایتهای ناتمام
اما در کنار کارگردانی کمرنگ، بزرگترین نقص فیلم منطق روایی و حفرههای عجیبوغریبی است که در برخی آثار دیگر جشنواره هم دیده میشوند؛ برای مثال مشخص نمیشود که بالاخره «مسعود» واقعاً عاشق همسر خود است یا صرفاً طبق ادعای زن، به دنبال ثروت خانوادگی اوست؟ اگر اتهام خیانت زن آنقدر جدی و پیچیده بوده که مرد آن را باور کرده و باعث این اتفاقات شده، چگونه در آخر فیلم بهصرف یک فایل صوتی و جملات زن مبنی بر بیگناهی، «مسعود» حرفهای او را باور میکند، مگر چه جمله یا حرف جدیدی رو شده که قبلاً زن به کمک آنها شوهر خود را نتوانسته بوده راضی کند؟
حفره ساده ولی عجیب بعدی در موضوع کیف مدارک است. «مشرقی» توسط زن اجیر میشود تا کیف مدارک شخصیاش را که برای خروج از کشور لازم دارد، پنهانی از خانه مسعود خارج کند که حین این عمل و طبق معمول آثار سینمای ایران، راهپله به کمک فیلم میآید و «مشرقی» پس از افتادن از پلههای خانه لو میرود و مجبور میشود موضوع را به «مسعود» تمام و کمال بگوید؛ «مسعود» هم برخلاف انتظار از دخترک میخواهد کیف مدارک را به همسرش برساند، کیفی که درواقع مجوز خروج زن از ایران است و بعدتر همین خروج از کشور دغدغه «مسعود» میشود! خب اگر با خروج زن از کشور مشکل داشت چرا اجازه داد که کیف مدارک به دست همسرش برسد؟! شاید به این خاطر که در غیر این صورت فیلم تمام میشد و از قتل و خیانت خبری نبود!بازی سرد «الناز شاکر دوست» و چهرهپردازی عجیبوغریبش و مختصات تکراری و کلیشهای «نوید محمد زاده» که طبق روال اکثر نقشهای خود جوانی است عصبی و با رفتارهای هیستریک و در این فیلم هم با چند سیلی بهصورت خود و مالیدن گوشهایش در زمانهای خاص، به آثار گذشتهاش وفادار باقی میماند، همگی باعث خمیازههای ممتد تماشاچیان در سینما میشود و هیچ اتفاق غافلگیرکنندهای را تجربه نمیکنند.
دل خود یا دل دیگران
«فریدون جیرانی» باید این مسئله را پاسخ بدهد که دغدغهاش، فیلمسازی و کارگردانی برای مخاطب است یا صرفاً به تصویر کشیدن نماها و علایق تصویری خود؟ اینکه در چند سکانس و با بازسازی چند لوکیشن به فیلمهای موردعلاقه خود مثل «جزیره شاتر» و «رستگاری درشائوشنک» بپردازیم و با استفاده از المانهایی مثل تصویر سیاهوسفید، حضور گلدرشت موسیقی، فضای شبه سورئال، صدای اتصال برق و روشن شدن لامپ بخواهیم تصویری خوشرنگ و لعاب بسازیم، خروجی آن بیشتر از یک اثر دراماتیک، شبیه به کلیپی روشنفکری است و شاید با استفاده از تریلری حرفهای بتواند مخاطب را به سینما بکشاند ولی قطعاً پس از تماشای آن راضی نخواهد کرد.
عاقبت مشترک
شاید بتوان با گنجاندن چندتم عامهپسند در قالبی خوشرنگ و لعاب فیلمی ساخت و به فروش خوبی همدست پیدا کرد، اما همین رویه تکراری و استفاده متناوب از فرمولی نخنما شده در آثار جیرانی که از ساخت سریال موفقی مثل «مرگ تدریجی یک رؤیا» به ناموفقی چون «تعبیر وارونه یک رؤیا» منجر شد، صدای تکرار نگاه هنری او را به گوش میرساند؛ اتفاقی که چند سالی است در کارگردانآنهمنسل جیرانی شروعشده و ممکن است به او هم برسد.
وقتی «فریدون جیرانی» با «خفگی» به تكرار میافتد
تكنیكهای نخنما
شاید بتوان با گنجاندن چندتم عامهپسند در قالبی خوشرنگ و لعاب فیلمی ساخت و به فروش خوبی همدست پیدا كرد، اما همین رویه تكراری و استفاده متناوب از فرمولی نخنما شده در آثار جیرانی كه از ساخت سریال موفقی مثل «مرگ تدریجی یك رؤیا» به ناموفقی چون «تعبیر وارونه یك رؤیا» منجر شد، صدای تكرار نگاه هنری او را به گوش میرساند؛ اتفاقی كه چند سالی است در كارگردانآنهمنسل جیرانی شروعشده و ممكن است به او هم برسد.
۱۳۹۵/۱۲/۲