نسخه چاپی

ناگفته هاي جنگ از زبان اولين فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي؛

می خواستند ایران را به8 قسمت تقسیم كنند

من می‌گویم آنچه كه بدست آوردیم بیشتر است. اگر جنگ نشده بود، تقریباً بگویم صد در صد انقلاب از بین می‌رفت، بنی‌صدر انقلاب را از بین می‌برد، این جنگ بود كه بنی‌صدر و ضد انقلاب‌ها و تجزیه‌طلب‌ها را از بین برد. این جنگ بود كه نیروهای مدیر و متخصص برای مملكت درست كرد.

به گزارش نما به نقل از مركز اسناد انقلاب اسلامی، جواد منصوری اولین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (متولد ۱۳۲۴ در كاشان، محله صابونیها) است. جواد منصوری دوران تحصیلی را دبستان نوشیروان و دبیرستان علوی گذراند و در سال ۱۳۴۶ در زندان دیپلم گرفت . او سال ۱۳۵۸ ازدواج كرده است.

جواد منصوری عضو حزب گروه ملل اسلامی معروف به گروه ۵۵ نفره بود. او به دنبال فعالیت های سیاسی نخستین بار در سال ۱۳۴۴ دستگیر و به شش سال زندان محكوم شد اما در سال ۱۳۴۸ آزاد شد . وی مبارزات خود در گروه حزب الله ادامه داد و مجددا در سال ۱۳۵۱ دستگیر و تا انقلاب در زندان
جواد منصوری اولین فرمانده سپاه از (اردیبهشت تا اسفند ۱۳۵۸) با حكم شهید بهشتی است و تجربیات و خاطرات بسیاری از زمان دفاع مقدس در ذهن دارد.

او از فروردین ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۷ معاون آسیا و اقیانوسیه وزیر امور خارجه بود. سپس در سال ۱۳۶۸ به عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران به پاكستان رفت و تا سال ۱۳۷۲ در این سمت بود. جواد منصوری سال ۱۳۷۲ معاونت فرهنگی دانشگاه آزاد اسلامی به عهده گرفت و تا سال ۱۳۷۴ در این سمت بود. وی همچنین از ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۸ سفیر ایران در پكن بود. او در حال حاضر در مركز اسناد انقلاب اسلامی مشغول به كار است.

متن سخنرانی اولین فرمانده سپاه پاسداران كه به مناسبت هفته دفاع مقدس صورت گرفته است را در ادامه می خوانید:

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد الله رب العالمین. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
ان تنصروا ینصركم و یثبت اقداماكم
با توجه به اینكه در سالگرد آغاز جنگ تحمیلی و دفاع مقدس هستیم،. لازم دیدم كه یك بار دیگر این مسأله را بررسی كنیم، بویژه اینكه بعضی مسائل وجود دارد كه شاید در روزنامه‌ها خیلی پررنگ بیان نشده است، و باید بعضی مسائل تكرار شود تا از حافظه تاریخی ما پاك نگردد.

همانطور كه می‌دانید پیروزی انقلاب اسلامی برای دنیا یك حادثه عجیب و باورنكردنی بود و مطلقاً آمادگی پذیرش این انقلاب را نداشتید. این عدم پذیرش از سوی دنیا دلایل متعددی دارد از جمله:
1 - این انقلاب می‌خواست مستقل باشد.
2 - می‌خواست اسلامی باشد
3 - می خواست به عنوان الگویی برای دیگر كشورها باشد كه طبعاً به همین علت برای قدرت‌های دیگر قابل تحمل نبود. و لذا دو حركت را به موازات هم شروع كردند كه عبارتند از :
1 - انقلاب را شكست بدهند
2 –اگر موفق به شكست انقلاب نشدند، موجودیت ایران را پاك نمایند و به عبارت دیگر مسأله ایران را برای همیشه حل كنند!

می خواستند ایران را به8 قسمت تقسیم كنند

پاك كردن مسأله ی ایران، در حدود 120 سال است كه در دستور كاردولت‌های بزرگ است، .به این ترتیب كه با توجه به موقعیت ویژه ایران، دولت‌های بزرگ می‌گویند یا باید بر این كشور مسلط بشویم، و اگر نمی توانیم مسلط شویم، باید ایران از بین برود! لذا اولین سند رسمی در این ارتباط ، قراردارد 1907 است. در قرارداد 1907 مسأله ایران را پاك كردند، لازم به یادآوری است كه قرارداد 1911 و 1919 ادامه همین قرارداد بود.

در روسیه اتفاقاتی افتاد و جنگ جهانی اول شروع و به هر دلیلی آن قرارداد عملی نشد. همین امروز كه من و شما بعد از 105 سال از امضای آن قرارداد صحبت می‌كنیم ، هنور به دقت معلوم نیست كه چرا آن قرارداد امضا نشد؟ درست است كه گفته می‌شود در آن زمان در باره نحوه اجرایش، و نیز میزان تقسیم منافعشان بین روس و انگلیس توافق شد، باید بگویم خدا نخواست، واقعیت این است كه ما نه دولتی و نه ملت منسجمی داشتیم و نیز از رهبر قدرتمندی برخوردار نبودیم، نكته ی دیگر این كه دشمنان آرامی نداشتیم، هیچكدام از این امكانات و توانایی وجود نداشت. قطعاً در قرارداد ،1907 ایران باید تقسیم می‌شد و این كه این كار نشده همانطور كه گفتم، خواست خدا بود. در این زمینه یك داستانی است شاید شنیده باشید در آن مقطع یكی از علمای بزرگ از این قرارداد بسیار ناراحت بود و گریه می‌كرد، و متوسل به حضرت رضا(ع) می‌شود، حضرت رضا(ع) در عالم رؤیا به او می فرمایند" ما نمی‌گذاریم، این اتفاق بیفتد."

دقیقاً همین طرح را در جریان انقلاب اسلامی می‌خواستند اجرا كنند. شاه در 27 مرداد 1357، شش ماه قبل از انقلاب، در كاخ تابستانی‌اش در نوشهر، مصاحبه كرد و گفت: " اگر من از ایران بروم، ایران ایرانستان می‌شود." یعنی همان پاك كردن مسأله ی ایران است، و قرار بود ایران به هشت قسمت تقسیم شود.

به هر حال جلوی انقلاب را نتوانستند بگیرند، انقلاب اسلامی پیروز شد. از آنجایی كه موفق نشدند، به همین خاطر از صبح 23 بهمن 1357 ، طرح پاك كردن مسأله ایران شروع كردند، صبح 23 بهمن 57 با تعدادی دوستانمان از جمله شهید كچویی ، اخوی مرحوم من، آقای حاج عبدالوهاب ، در وسط مدرسه رفاه ایستاده بودیم و صحبت می‌كردیم كه حالا چكار باید بكنیم؟ چه می‌شود؟ در این زمان خبرهایی گوناگونی از جمله این كه پادگان سنندج را ، پادگان مهاباد را گرفتند، كردها اعلام استقلال می‌كردند. این اقدامات برای اجرای طرح پاك كردن مسأله ایران، یك روز بعد از پیروی انقلاب نه بیشتراتفاق افتاد.
به هر حال اجرای طرح را شروع كردند ، به طوری كه در سال 1358 در 5 جبهه تجزیه طلبی می‌جنگیدیم، كه استان آذربایجان، خوزستان، گنبد، بلوچستان، كردستان، در داخل تهران خیابان به خیابان با ضد انقلاب درگیر بودیم، چپ، راست ، فدایی، التقاطی، سازمان كمونیست‌های ایران، اتحادیه كمونیست‌های ایران، جبهه ملی و ... در حال جنگ بودیم، به عبارتی دیگر در شش جبهه می‌جنگیدیم.
آرام آرام انقلاب به جلو حركت كرد ، احساس كردند كه ظاهراً در این قسمت موفق نیستند، ما در حال غلبه كردن بر طرح آنهاهستیم، در سال 58 تجزیه آذربایجان كاملاً شكست خورد، شهید مدنی كاملاً مسلط شد. و شریعتمداری از صحنه خارج شد. خوزستان مسأله‌اش پاك شد و بلوچستان و الی آخر...گنبد پاك شد
پس بنابر این در اوایل سال 59 احساس شد كه طرح پاك كردن در واقع تجزیه ایران به هشت قسمت موفقیت آمیز نیست، به همین دلیل اقداماتی علیه نظام جمهوری اسلامی آغاز شد از جمله:
1 - رسماً آمریكا قطع رابطه با ایران اعلام كرد.
2 - اموال ما را بلوكه كردند.
3 -جنگ تبلیغاتی گسترده علیه ما براه انداختند.
4 - تحریم‌ها علیه به اجرا درآمد.

موارد فوق اولین اقدامات بود، بعد از اینكه از تجزیه ی ایران مأیوس شدند. با این كه در آبان سال 58 سفارتشان در تهران تسخیر شد، ولی تصمیم به قطع رابطه و تحریم اقتصادی و ضبط اموال ایران و به راه انداختن جنگ تبلیغاتی علیه ایران ، در فروردین 59 آغاز شد. در این شرایط یك جریان به كمك آمریكایی‌ها آمد، و آن جریان چه بود؟ انتخاب رئیس جمهور جاسوس آمریكا به كمكشان آمد، بنابر این برای اجرای برنامه‌هایشان از یك اهرم خیلی خوب برخوردار بودند، رئیس جمهوری كه جانشین فرمانده كل قوا هم هست!

معجزات انقلاب را ببینید، آیا این انقلاب كه مانده، معجزه نیست؟ خیلی‌ها متوجه قضایا نیستند، انصافاً نمی‌توانند بفهمند كه چه اتفاقاتی افتاده. هر چه فكر می‌كنم جز یك معجزه بزرگ الهی، هیچ دیگر نمی‌تواند باشد، ما در سال 59 هیچ چیز نداشتیم، نه صادرات نفت ، نه انسجام. رئیس جمهور ما ضد انقلاب بود. و تمام گروه‌های ضد انقلاب را جمع و متحد كرده بود تحت عنوان ائتلاف دفتر ریاست جمهوری و روز14 اسفند 59 می‌خواستند به قول خودشان فاتحه انقلاب را بخوانند قضایای دانشگاه تهران را در این روز را مطالعه كنید.

به هر حال برنامه ی تجزیه ی ایران شكست خورده بود، به دنبال آن اجرای برنامه ی سقوط جمهوری اسلامی آغاز شد. و برای نیل به این هدف سه طرح اجرا شد:
1 - اولین آن طرح طبس در 5 اردیبهشت 59بود.
2 - كودتای نوژه در تیرماه 59 شكست خورد.
3 - آغاز جنگ تحمیلی عراق بر ضد جمهوری اسلامی ایران

نكته حائز اهمیت این است كه جنگ در چه شرایطی شروع شد؟ در شرایطی كه ظاهراً عراق صد در صد پیروز می‌شود. این موضوع كاملاً درست بود. یعنی با منطق دنیا، با منطق عادی و مادی، عراقی ها صد در صد پیروز می‌شدند، نه 99 درصد.

روز 28 شهریور 1359 ، صدام كنفرانس مطبوعاتی تشكیل داد و خبرنگارهای خارجی و داخل عراق در آن جلسه بودند و مصاحبه ‌كرد. در مصاحبه‌اش گفت كه قرارداد 1975 در زمانی كه ما ضعیف بودیم، آمریكایی‌ها از طریق شاه بر ما تحمیل كرده‌اند، حال امروز ما قوی هستیم، می‌توانیم در مقابلش بایستیم . لذا از نظر ما قرارداد 1975 اعتباری ندارد.. یك نسخه از متن قرارداد را جلوی خبرنگاران پاره ‌كرد. به دنبال این اقدام صدام، یكی از آن خبرنگارها از او پرسیدند: جواب ایران را چه می‌دهید این چه كاری بود كه كردید؟

صدام می‌گوید: " یك هفته دیگر بیائید به تهران، جوابتان را دریافت كنید" صدام همه چیز را دیده بود، درست هم دیده بود و باید این اتفاق می‌افتاد ولی وی یك چیز را ندیده بود و آن خدا بود. خدا را ندیده بود، و امام فقط خدا را دیده بود و هیچ چیز دیگر ندیده بود. معادله تغییر كرد، بعضی الان در دنیا در مورد این كه چطور عراق موفق نشد، هنوز نفهمیده‌اند، كارشناسان نظامی دنیا اصلاً مانده‌اند. ما نه فشنگ داشتیم، نه سلاح داشتیم، نه سازماندهی نه نیرویی، ... واقعاً هیچ نداشتیم.

یك نكته برایتان بگویم جالب است. ما سیم خاردار نداشتیم، سیم خاردار از خارج وارد می‌شد، مقداری سیم خارداراز یوگسلاوی خریدیم، به هر حال كلی به ما منت گذاشتند كه ما به شما سلاح نظامی می‌فروشیم، این از طریق زمین به ایران حمل شد ، شوروی‌ها مانع انتقال این سیم خادارها شد، راه ندادند، گفتند ما برای این كه قرار است كه به دو طرف سلاح ندهیم، اجازه نمی‌دهیم این سیم خاردارها به ایران بیاید. گفتیم این سیم خاردار كی سلاح نظامی است.؟گفتند در مصارف نظامی كاربرد دارد. به هر حال سیم خاردار به ما ندادند. حدود دو سال از جنگ گذشته بود، سفیر آنان گفت مقامات ما موافقت كرده‌اند كه این سیم خاردارها از شوروی ترانزیت شود، به شما بدهند! خیلی‌ها هنوز نفهمیده‌اند كه چه اتفاقاتی افتاد و عمق قضایا چه است. به عراق ده تا ده تا موشك اسكات می‌دهند و آن وقت سیم خاردار خودمان را اجازه نداریم استفاده بكنیم !؟


همانطور كه گفتم جنگ در شرایطی شروع ‌شد كه رئیس جمهور عامل خارجی است و در واقع دبیر كل جریانهای ضد انقلاب است، فرمانده كل قوا است. مردم ما هم طبعاً آمادگی جنگ ندارند، نیروهایمان هم آمادگی ندارند. ابزارهای لازم را نداریم ، دولتی هم نداریم، به یك معنا دولتی تشكیل نشده بود، این‌هایی كه می‌گویم، همه‌اش معجزات خداست، منتهی یك عقل می‌خواهد این‌ها را بفهمد، من بارها در صحبت‌هایم قضیه عاشورا را می‌گویم، می‌گویم اصلاً لازم نیست دلیلی برای وجود خدا داشته باشیم، شما فقط قضیه عاشورا را كه چه شد؟ برنده‌اش كی بود؟ الان قبر یزید كجاست؟ امام حسین (ع) مرقدش؟ آرامگاهش؟ چه كسی می‌تواند صحنه‌ای این چنین به وجود آورد؟ آیا قدرت و حكمت و تدبیر لایزال و نامحدود الهی قدرت دیگری می تواند چنین وضعیتی را شكل دهد.


آیا آدمها؟ طبیعت ؟ ماده ؟ تصادف ؟ خیر فقط خدا، یعنی یك اراده ی حكیم قدرتمندی كه تدبیركننده همه‌ی امور است.این سرنوشت یزید است. این هم سرنوشت امام حسین علیه السلام است، این دلایل عینی و یقینی است كه ما را به خدا می‌رساند. نمی‌شود نادیده گرفت و منكر شد. من قضیه جنگ را حساب می‌كنم. دقیقاً برنامه‌ای برای تغییر مسیر تاریخ بشریت است، حالا شما تعجب می‌كنید چه ربطی دارد كه قضیه جنگ را به این موضوع ربط می‌دهم.

امام گفتند كه با جنگ انقلابمان را صادر كردیم


الان قضیه جنگ تحمیلی را استراتژیست‌های دنیا تجزیه و تحلیل می‌كنند، می‌گویند این جنگ نقطه آغاز تغییر معادلات جهانی شد. منتهی آرام آرام، نه یك مرتبه، بسیاری از جریانات فكری زیر سؤال ‌رفت ، بسیاری از قدرت‌های دنیا زیر سؤال رفتند، بسیاری از نظریه‌ها زیر سؤال رفت. سرنوشت شوروی چه شد؟ بلوك شرق چه شد؟ عراق چه شد؟ مصر، سادات، مبارك، چه شدند؟ اینها بخشی از آثار جنگ است، هنوز آثار آن ادامه دارد.


حضرت امام جمله‌ای دارند كه: " ما می‌خواستیم انقلابمان را صادر بكنیم، كه در جریان جنگ این انقلاب صادر شد." خیلی عجیب است، یعنی با جنگ انقلاب صادر شد.


قضیه جنگ با هیچ یك از معیارهای موجود دنیا نتیجه نمی‌دهد، با شروع جنگ نیروهای مردمی وارد ‌شدند، بعد از آموزش‌های یك روزه و دو روزه و یك هفته‌ای وارد جبهه می‌شدند. اما عجیب است كه این آموزشهای كوتاه‌ مدت سرباز و افسران سالها دوره دیده را شكست می‌دهد، واقعاً عراقی‌ها از بسیجی‌ها می‌ترسیدند. این شعار نیست، به بسیجی می‌گفتند اینها موجوداتی از جنس جن هستند البته از بابت تحقیر می‌گفتند، اینها جن هستند، اینها شیطاننند. از روی ناراحتی و عصبانیت این مطالب می‌گفتند و می‌بینید وقتی كه بسیجی ها به چنگ آنان می‌افتاد، چطور وحشیانه با آنها برخورد می كردند، خیلی وحشیانه رفتار می‌كردند.


به هر حال روز اول مهر 1359 سه اتفاق عجیب افتاد. كه مسیر قضیه را عوض كرد، در واقع باید بگویم 31 شهریور جنگ شروع شد، ولی اول مهر 59 آغاز شكست جنگ بود. این سه اتفاقی كه افتاد چه بود؟
1 - دانش‌آموزان تعدادی از مدارس تهران به صورت تقریباً خودجوش، نه برنامه‌ای از قبل تهیه شده، از مدرسه بیرون رفتند و به خیابان طالقانی به سمت سفارت آمریكا آمدند و یك شعارهای احساسی عجیب و حماسی دادند كه اصلاً تمام بزرگان این مملكت ماندند. آن شعارها را كسی به دست اینها نداده بود، اینها اشعاری خواندند. تمام بچه مدرسه‌ها و جوانان مملكت را تحت تأثیر قرار داده بود.


2 - اتفاق دوم شهید فكوری - كه خدا بر درجاتش بیفزاید - تقریباً همه امكانات نیروی هوایی را از 31 شهریور تا صبح یكم مهر ماه 59 آماده كرد و یكجا روی عراق ریخت ، یعنی 140 هواپیما با مقداری موشك و بمب روی مراكز حساس عراق ریختند، حالا چند تا از هواپیماها ساقط شدند، اما عراقی‌ها عجیب غافلگیر شدند، اصلاً فكر نمی‌كردند چنین اتفاقی بیفتد، چون تمام ارتش ایران و به ویژه نیروی هوایی دست آمریكایی‌ها بود، و این‌ها نزدیك به دو سال بود كه از ایران رفته بودند. اصلاً فكر نمی‌كردند كه هواپیمایی پرواز كند، این هواپیما را كه باید به آن رسیدگی تا پرواز كند مثلاً‌ اگر یك ماه روی زمین بماند، معلوم نیست كه بتواند پرواز كند، ولی چه گونه این تعداد هواپیما را در صبح اول مهر پرواز دادند، واقعاً عجیب است. به هر حال این كار شد. و شدیداً عراقی‌ها غافلگیر شدند.


3 - مسأله سومی كه اتفاق افتاد صحبت‌های امام بود. امام یك سخنرانی كردند كه فرمودند اتفاق مهمی رخ نداده، دیوانه‌ای سنگی توی چاه انداخته ، حالا 10 تا عاقل باید جمع شوند كه باید آن را در بیاورند. خیلی قضیه جنگ را تحقیر كرد. به هرحال جنگ ادامه پیدا كرد. همانطور كه گفتم ما در چند جبهه می‌جنگیدیم. در داخل ایران رئیس جمهور و نیروی ضد انقلاب می‌جنگیدیم و دیگر این كه در مرز می‌جنگیدیم، دنیا هم یك پارچه در مقابل ما بود، هیچ‌كس با ما نبود، حال بعضی‌ها مثل سوریه، لیبی، اینها ظاهراً به دوستی با ما تظاهر می‌كردند و چیزی نداشتند به ما بدهند، ضیاء‌الحق با این مسأله كاملاً دو جانبه برخورد ‌كرد. هم با آنان بود هم با ما ... تركیه كه عضو ناتو بود و ژنرال‌های دیكتاتور ضد دین حاكم بودند. خیلی وضعیت عجیب بود. اما عجیب است هر چه منتظر شدند برای سقوط جمهوری اسلامی اتفاقی نیفتاد.

كارتر شخصا برنامه جنگ با ایران را تدارك دید


كارتر كه برنامه آغاز جنگ را تدارك دید، گفت كه این جنگ باید ده روزه تمام شود. چرا؟ چون روز 15 آبان 59 انتخابات ریاست جمهوری آمریكا بود. می‌گفت باید دهم مهر ماه جنگ تمام بشود ایران شكست بخورد و من در انتخاباتم تبلیغ بكنم كه ما ایران را ساقط كردیم. متوجه شدید این كه صدام می‌گفت یك هفته دیگر به تهران می‌روم ، بی ارتباط با این قضیه نبود، هماهنگی‌هایی شده بود كه باید سریع جنگ به نتیجه برسد. به هر حال این كار نشد. كارتر به آن رسوایی رسید و گریه می‌كرد، این قضیه باعث شد دور بعدی انتخابات ریاست جمهوری آمریكا ، یعنی 4 سال بعد، یكی از مجلات آمریكایی یك كاریكاتور كشیده بودند، عده‌ای دور میز نشسته بودند، بحث می‌كردند چه كسی رئیس جمهور بشود، یكی از آنان از سر میز بلند ‌شد، همین كه از در می‌خواهد بیرون برود، می گوید جمع كنید از خمینی بپرسید كه چه كسی رئیس جمهور شود. چون كارتر شكست خورده بود. دوره بعدی گفتند یعنی ایران تعیین كننده است، كاریكاتور قشنگی بوده است. منظور این كه قضیه جنگ هم در زمینه‌اش هم در آغازش هم در اولش و در پایانش مسائل فوق‌العاده‌ای دارد كه با روندهای معمولی دنیا هماهنگی ندارد.


نكته قابل ملاحظه این است كه از درون این جنگ چه چیزهایی بدست آمد، حالا چه انسان های؟ چه دانشی؟ چه قدرتی، معمولاً انسا‌ن‌ها هم فراموش كارند و هم مقداری حرص و دنیاطلبی دارند. لذا می‌بینید در جنگ بدر آن طور پیروز می‌شوند در جنگ احد آنطور ضربه می‌خورند، ما در جنگ بدر برنده شدیم و اما در جنگ احد كه این روزهاست، مشكل پیدا كردیم، چون سنگرها را رها كردیم، افتادیم به جان همدیگر و یا به دنیا افتادیم. مطلبی بگویم خدا می‌داند هنوز هم برایم حل نشده است و عجب مسأله‌ای برای من است.و آن این كه شهید باكری، كه پاسداری بود، خیلی فوق‌العاده به آن شكل كه من یادم نمی‌آید، ولی جنگ شروع ‌شد، ایشان خودش را نشان ‌داد، مطرح ‌شد، بعد از دو سه سال از جنگ گذشته، روزی عده‌ای را جمع ‌كرد و برایشان صحبت ‌كرد می‌گویند: "همه بیائید به جبهه بروید، همه كارهایتان را رها كنید، من می‌دانم كه هر كدام چه می‌گوئید ؟ اما به شما بگویم شما از خدا بخواهید به جبهه بروید و در جبهه شهید شوید، سالم برنگردید، این به نفع دنیا و آخرت شماست، چون بعد از جنگ سه گروه می‌شوید. دسته ی از شما به جان مردم می‌افتید، دسته ی دیگر از شما منفعل می‌شوید، یك دسته دیگر دنبال كاسبی می‌روند ". متأسفانه مقداری اتفاق افتاد. حال پیش‌بینی چطور اتفاق افتاد. من اعتقادم این است كه الهام الهی به ایشان شد.


جنگ برای ما آثار و بركات زیادی داشت بر خلاف تصور معمول، خسارات جبران ناپذیری هم داشت. از این حدود 250 هزار شهید كه در جریان جنگ داشتیم ، شاید 50 هزار آنان آدم‌های كم نظیری بودند، خیلی‌های آنان آدم‌های معمولی نبودند، حالا آنان زودتر رفتند به جایگاه خودشان ولی ما ضرر كردیم.
این جنگ باعث شد كه بسیاری از معیارها و بسیاری از تفكرات، بسیاری از ارزش‌های دنیا زیر سؤال قرار گیرئد. و قرت های بزرگ آرام آرام به سمت سقوط و تغییر برود، كه یك نمونه سقوط شوروی و به تاریخ پیوستن كمونیسم است. شما در مورد شوروی و سقوط شوروی و اینكه كمونیسم به تاریخ پیوست نمی‌دانم چه قدر فكر كرده‌اید و چقدر مسأله را مهم می‌دانید؟ به هر حال این اتفاق افتاد.

اعتراف سفیر رمانی به نگاه غلط غرب به انقلاب ایران

یكی از سفیرهای خارجی مقیم تهران ملاقاتی با وی در پایان مأموریتشان داشتم،. سفیر رومانی در تهران در سال 64 آمد از من خداحافظی كند. ضمن صحبتی كه داشتیم ، خیلی از این كه در طول 7-8 سال در ایران بوده راضی و خوشحال بود. گفت اولاً انقلاب را با چشم خودم دیدم، مردم ایران را دیدم و این انقلاب برای دنیا فقط تصویری بوده ، من سؤالی از وی كردم، گفتم: " آقای سفیر شما در طول این مدت یك سری گزارش ها را مرتب برای مقامات خود می فرستادی، به هر حال رسم است بالاخره سفارتخانه كارش این است كه اوضاع و احوال این مملكت را بررسی كند، رصد كند و تجزیه و تحلیل كند، برای كشور خودش بفرستد ، كه در جریان اوضاع و احوالی آن كشور قرار گیرند. گفتم شما اینكار را كردی، آیا برگشتی كه گزارشات خودت را بخوانی كه بدانید چه نوشته‌ای و چه فرستاده‌ای برای مقاماتتان؟" بعد خندید، گفت: " من منظور شما را متوجه شدم، تقریباً همه گزارشات من غلط بود، برای اینكه من با عینك ماركسیسم قضایا را دیدم ولی مسائل ایران هیچ ربطی به ماركسیسم ندارد."


هر چه تحلیل كردم چند روز قبلش غلط از آب درآمد، گفتم این طور می‌شود نشد. وی استاد دانشگاه بود در رشته كشاورزی بود، از دوستان چائو شسكو بود كه وی را سفیر كرده بودند. گفت: " من جمع‌بندی این مأموریتم را برای دانشگاهی‌ها و اساتید می‌گویم، باید بنشینید و فكر كنید در مورد ایران ، تحلیل‌های ماركسیتی اصلاً جواب نمی‌دهد. شبیه این حرف را یكی از محققین آكادمی علوم شوروی گفت، او هم این حرف را زده بود كه: " یكی از دلایل سقوط شوروی این بود كه ما هر چه نشستیم در مورد ایران تحلیل كردیم، دیدم درست در نیامد، در نتیجه نسبت به كل ماركسیسم‌ بی‌اعتقاد شدیم. "


در سال 59 طبعاً‌ نمی‌دانستیم كه بعدا از جنگ چه خواهدشد. سرانجام این جنگ چه خواهد شد، و نمی‌فهمیدیم، اما بعضی‌ها بودند كه در دنیا می‌فهمیدند، كه" اگر جمهوری اسلامی در این جنگ پیروز شود. بعداً ما نمی‌توانیم با آن رو در ور بشویم آن موقع من تعجب می كردم كه اینها به چه دلیل این حرف را می‌زنند. قضایای بعد نشان داد كه دلیل آنان درست بود. چون می‌گویند اگر شما دولتی را در جنگ شكست دادید، كه هیچ، اما اگر شكست ندادید، بعد از جنگ قوی‌تر خواهد بود. این نظریه را از قبل داشتند و لذا می‌گفتند هر كاری كه ممكن است ما باید بكنیم كه جمهوری اسلامی را شكست بدهیم به دلیل این نظریه بود كه جنگ طولانی شد. اصلاً زیر بار این نمی‌رفتند كه یك قطعنامه و بیانیه ای به نفع ما صادر كنند، یك قانون از قوانین موجود در حق ما اجرا شود، می‌گفتند ایران نباید در این جنگ برنده شود، حالا می‌فهمید دلیل اینكه چرا جنگ 8 سال طول كشید.؟


جنگ قطعاً چیز خوبی نیست، اما یك مقاطعی برای این كه مسیر تحولات موجود تغییر كند، جنگ اجتناب ناپذیر می‌شود، و به همین دلیل پیش‌بینی می‌كنم اگر روند وضعیت اقتصادی و اجتماعی اروپا به همین وضعیتی كه الان است، ادامه پیدا بكند، ممكن است دو سه سال دیگر جنگ اجتناب‌ناپذیر باشد. برای اینكه در بن‌بست گیر می‌كنند و باید این بن‌بست بشكنند و متوسل به جنگ شوند و حالا ممكن است از ایران شروع ‌شود یا اروپا و یا از شرق آسیا ، ملاحظه كنید، یك سری تهدیدها بین چین و ژاپن، بین آمریكا و چین، حتی بین استرالیا و چین است،. ممكن است بین كره د‌شمالی و جنوبی منفجر بشود و قضایایی اتفاق بیفتد. البته احتمال خاورمیانه بیشتر است، در زمینه شكل گیری جنگ از خدا بخواهید حتماً هم بخواهید كه هیچ وقت جنگ نشود، ولی به هرحال ما در دعاها، همیشه دعا می‌كنم هرچه رضای خداست انجام بشود. ما كه تصمیم گیرنده نیستیم. جنگ جهانی اول و دوم كسی نخواست؛ ولی شد. یك كبریت به باروتی زده شد و جنگ شد. و این طور نبود كه كسی بنشیند و جنگ جهانی را به وجود بیاورد. به عنوان نمونه در مورد اسرائیل بگویم كه اگر این روالی كه در خاورمیانه ادامه دارد، ادامه پیدا بكنند، اسرائیل نابود می‌شود، 5 سال ، 10 سال دیگر نابود شود، آیا اسرائیل زیر بار چنین كار می‌رود؟. می‌گوید اگر قرار است، نابود گردیم، پس باید دیگران نابود شوند. این كه شما می‌بینید شوروی آنطوری از بین رفت كه اصلاً هیچ كس نفهمید، خبری نشد، یك بیانیه‌ای آقای گورباچف خواند و بعد ... این از معجزات خداست، مگر اسرائیل این طوری از بین برود، اصلاً خیلی عجیب است از بین رفتن شوروی، اصلاً‌ باور كردنی نیست، یك مرتبه یك قدرت بزرگ دنیا، به 15 كشور تجزیه گردد. نكته دیگر این كه روسیه نزدیك بود به 7 كشور تجزیه گردد، اگر یك مقدار بعضی‌ها در روسیه اوضاع را جمع و جور نكرده بودند، روسیه تجزیه می‌شد.



اگر جنگ نشده بود بنی صدر انقلاب را از بین می برد
در پایان گفتگو دكتر جواد منصوری به چند سوال پاسخ دادند از جمله :


آیا شما جنگ تحمیلی را یك نعمت می‌دانید، در حالی كه جنگ در ذات خودش یك شر به همراه دارد. آیا برای انقلاب اسلامی یك نعمت است؟
جواب: نكته مهم این است كه باید ببینیم كه ما چه چیزی از دست دادیم، و چه چیزی به دست آوردیم، باید دقیقاً‌ دو طرف را ارزیابی بكنیم و آن وقت ببنیم آن چه را كه از دست دادیم بیشتر است یا آنچه كه به دست آوردیم. من می‌گویم آنچه كه بدست آوردیم بیشتر است. اگر جنگ نشده بود، تقریباً بگویم صد در صد انقلاب از بین می‌رفت، بنی‌صدر انقلاب را از بین می‌برد، این جنگ بود كه بنی‌صدر و ضد انقلاب‌ها و تجزیه‌طلب‌ها را از بین برد. این جنگ بود كه نیروهای مدیر و متخصص برای مملكت درست كرد، شما ببینید، راجع به شهید باقری چقدر می‌دانید، من ایشان را از سال 58 می‌شناختم، یك خبرنگار تازه كار روزنامه جمهوری اسلامی در سال 58، ولی سال 62، ایشان وقتی طرح‌های عملیاتی می‌داد و توضیحات می‌دهد واقعاً فرماندهان نظامی ارتش متحیر بودند، این آقا در جبهه ساخته شد، دانشگاهی كه ندید، آقای قالیباف می‌گوید من یك بچه 19 ساله بودم، رفتم به سپاه، حالا شدم این، خودش دارد تعریف می‌كند. از یكی از روستاهای اطراف مشهد بود. حالا منظور این كه اگر مجموعه آنچه كه از دست دادیم، دقیق ارزیابی كنیم و آنچه بدست آوردیم ارزیابی كنیم، مقایسه كنیم، متوجه می‌شویم، كه آنچه به دست آوردیم خیلی ارزشش بیشتر است.

۱۳۹۱/۷/۴

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...