نسخه چاپی

اختصاصی نما:

شهدا شناخته شده اند اماجلاد اصلی كیست؟

عکس خبري -شهدا شناخته شده اند اماجلاد اصلي کيست؟

در سال های اخیر عده ای به عمد تلاش دارند با شبهه وارد كردن و وارونه نمایی، اتفاقات سال ۶۰ و ۶۷ را به گونه ای نشان دهند تا برای نسل جوان اینگونه القا شود كه تیم های ترور مجاهدین و افرادی كه در عملیات فروغ جاویدان(مرصاد) حضور داشتند و بعدها دستگیر و اعدام شدند انسان های مظلوم و بیگناهی بودند و افراد عضو در دادستانی انسان های جلاد و خون خواری بودن كه بی دلیل اعدام می كردند و از این اعدام كردن هم لذت می بردند!

در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم که به انتخاب حسن روحانی انجامید، نظرات بسیار متعددی در مورد اعدام های دهه شصت در کشور ارائه شد. اغلب این اظهار نظرها پس از آن بود که یک صوت فضای مجازی را پر کرد و آنها که خود دستورات اعدام را صادر کرده بودند در موضع دفاع از اعدام شده ها قرار گرفتند و حتی تا جایی پیش رفت که یکی از فتنه گران از خانواده های منافقین به دلیل اعدام های دهه شصت عذر خواهی کرد.
اما رهبر انقلاب در موضعی قاطع، آب بر آتش سودجویان ریختند و اهل فکر را به تأمل در حقایق و واقعیت های دهه شصت فراخواندند:«مراقب باشیم تا در دهه شصت، جای شهید و جلاد عوض نشود، زیرا ملت ایران در دهه شصت مظلوم واقع شد و به دلیل اینکه تروریست ها و منافقین و پشتیبانان آنها به امام و ملت ایران ظلم و خباثت کردند، ملت در موضع دفاع قرار گرفت و در نهایت هم پیروز شد.» به این بهانه مروری کردیم بر رفتار جلادان علیه شهدا و مظلومان کشورمان.


 ۱)قبل از انقلاب، جلادی که شناخته شد
 شاید اولین بار، که جلاد تاریخ در ایران دشمنی خود را علنی به مردم نشان داد، کودتای سال 32 بود. در حالی که مصدق انگلیسی ها را بیرون می کرد، دست نیاز و کمک به سمت آمریکای تازه قدرت گرفته دراز کرد و آمریکا هم دستمزدی تاریخی به او داد: کودتا علیه شخص دوم کشور! مصدق مواجه شد به توطئه جلادان بیگانه و اجرای جلادان داخلی که از قضا آن موقع خیلی هم شبیه جلاد بودند. پس از تأسیس ساواک دیگر نیازی به حضور جلادان بیگانه نبود و آن ها فقط کنترل اوضاع را در ساواک، با آموزش نیروهای ساواک به عهده گرفتند.


 شهادت آیت الله سعیدی

سید احمد سجادی می گوید: بعد از کودتاى 28 مرداد، شاه در جهت قبضه نمودن قدرت و خفه کردن هرگونه نداى مخالف با کمک ساواک و دیگر ایادى خود اقدام به برگزارى انتخابات فرمایشى کرد. این جریان پس از سرکوب موقتى قیام پانزده خرداد 1342 به اوج خود رسید، تا جایى که در مجالس این دوران موافق و مخالف حتّى به صورت ظاهرى نیز وجود نداشت.
مبارزات روحانیت بر علیه رژیم ستمکار شاهنشاهی ادامه داشت تا آن که؛ در اردیبهشت 1349، پس از آنکه رژیم شاه لایحه ننگین کاپیتولاسیون را تصویب کرد؛ و از سرمایه‌‏گذاران خارجى خواست تا در ایران سرمایه‏‌گذارى کنند، این حرکت مورد اعتراض علماى روحانی در قم واقع شد.
کمیته مشترک ضد خرابکارى با به‏ کارگیرى شکنجه‌‏گران آموزش دیده در آمریکا و اسرائیل سعى در به زانو درآوردن مخالفان داشت. شکنجه‏‌هاى اعمال شده چنان بی‌رحمانه و طاقت‏‌فرسا بود که انسان تاب شنیدن آن را ندارد. فردى چون شهید آیت الله محمدرضا سعیدى ذوب در افکار امام خمینى بود و شکنجه‌‏هاى فراوان ساواک رژیم پهلوى را به علت ترویج خط امام خمینى متحمل شد. آیت الله سعیدى علیه استعمار دست به تبلیغات شدیدى زد که سرانجام رژیم شاه وى را دستگیر و در قزل قلعه زندانى کرد و در زیر شدیدترین شکنجه‏‌ها، در 20 خرداد 1349 به شهادت رساند.
شهید سعیدى تنها مبارزه این عرصه نبود که با این وضع اسف‏ انگیز در گوشه زندان از پاى درآمد بلکه چه بسیار افراد مظلوم و بى‏گناه به جرم حق‏‌گویى در سیاه چال‏ه‌اى زندان­‌های نظام مستکبر شاهنشاهی مورد ضرب و شتم و شکنجه‌‏هاى وحشیانه و رفتار غیرانسانى قرار گرفته و به ملکوت اعلی پیوستند.


 زن ها هم شکنجه می شوند
 «طاهره سجادی» زن پر استقامتی است که به عنوان یکی از نیروهای مبارز مسلمان در کنار همسرش مهدی غیوران فعالیت‌ها و مبارزات سیاسی خود را از دهه‌ی پنجاه آغاز کرد. او به دلیل ارتباط با پرونده ترور آمریکایی‌ها در ایران دستگیر و تحت شکنجه‌های سخت قرار گرفت. غیوران و همسرش طاهره سجادی با این نیت که کمک به سازمان، کمک به نهضت اسلامی است، خانه و زندگی خود را در اختیار اعضای آن قرار دادند. با آگاهی ساواک از این ارتباط و همکاری، طاهره سجادی و همسرش دستگیر شدند و زیر سخت‌ ترین شکنجه‌ها قرار گرفتند. او به پانزده سال زندان و غیوران به حبس ابد محکوم شد.
«طاهره سجادی» می گوید: در زندان، هیچ شکنجه‌ای به اندازه شنیدن فریاد افراد دیگری که شکنجه می‌شدند آزاردهنده و زجرآور نبود. یادم هست که در روز چهارم آبان یعنی تولد شاه، دختر بسیار جوانی را به شدت شکنجه می‌دادند و من در اتاق بازجویی صدای فریادهای او را می‌شنیدم و داشتم از پا در می‌آمدم. بعدها هرچه سعی کردم بفهمم او چه کسی بوده است نتوانستم که احتمالاً زیر شکنجه از بین رفت. آقای غیوران در اثر شکنجه و شوک الکتریکی فلج شده و مدتی در حالت اغما به سر بردند. ساواکی‌ها احتمال می‌دادند که ایشان از بین بروند. یک شب آرش، بازجوی بی‌رحم با نهایت توحش با کابل به جان من افتاد و گفت که شوهرم را کشته ولی نتوانسته‌اند از او اطلاعاتی را به دست بیاورند. یادم می‌آید از تصور شهادت آقای غیوران و لو نرفتن اطلاعات به قدری خوشحال شدم که درد شکنجه‌های او را از یاد بردم.
اما از بتول غفاری بشنوید که آرش از شکنجه گران معروف ساواک موی سرمن را دور دست خود می پیچید و من را در اتاق می چرخاند. بارها سرمن رابه پله می کوبید. یک روز که بسیار مورد ضرب و شتم قرار گرفتم ، آرش روی هر دو پای من ایستاد...
شاید شنیدن و خواندن باقی ماجرا نیازی نباشد. تا همین جا هم همه به ماهیت جلادان داخلی دست پرورده جلادان آمریکایی پی برده ایم.
و این یکی هم آخرین مثال از هزاران هزار اتفاقی که به دست جلادان افتاد. كلاه خود فلزی را كه از سقف آویزان بود ، به سمت پایین می كشیدند تا سر و شانه های متهم را بپوشاند . سپس با كابل كف پاهای او را می زدندو یا با آتش سیگار قسمت های بدنش را می سوزاندند و یا اینكه سوزن در زیر ناخن هایش فرو می كردند و با شعله فندك سوزن را داغ می كردند. در این لحظات دردآور صدای فریاد متهم بلند می شد و داخل كلاه خود می پیچید. هر چه بر شدت شكنجه افزوده می شد، صدای فریاد ناشی از درد بیشتر در گوش متهم می پیچید و شكنجه گران بدون اینكه صدای متهم را بشنوند به شكنجه او ادامه می دادند. جلادان قبل از انقلاب را همین جا رها کنید.


 ۲) جلاد یا شهید حق با کدام است؟

احمد احمد درباره تروریست ترین و خشن ترین گروه در دنیا می نویسد:«در مذاکره با تقی شهرام به او گفتم: به خاطر جریان مارکسیستی، رهبران سازمان را کشتید؟ او شروع به توجیه کرد و گفت: مجید شریف واقفی در عملیات تامین سلاح به شهادت رسیده است. ما هم از مرگ او متاثریم. من می دانستم که او دروغ می گوید و دستش به خون شریف واقفی آلوده است».
مرتضی صمدیه لباف در اعترافات خود انگیزه این ترور را چنین شرح می دهد:
«من و چند نفر دیگر و مجید شریف واقفی کهکی از افراد موثر و فعال رهبران فوق بود با آنها مخالفت کرده و حاضر به پذیرش مارکسیسم نشدیم و خواستیم یم گروه مذهبی تشکیل دهیم.»
همین جا مشخص است، گروهی که به اعضای خودش رحم نمی کند، چقدر می تواند مورد توجه جلادان غربی قرار گیرد برای تشنج در نظام جمهوری اسلامی ایران.
«شما نمی‌توانید؛ خود را به باد ندهید!» امام خمینی این جمله را در پاسخ به نماینده‌ی مجاهدین خلق در نجف می‌گویند. نماینده‌ای که آمده بود تا با شرح برنامه‌های سازمان در زمینه‌ی مبارزه‌ی مسلحانه علیه رِژیم شاه، تأییدیه‌ای از امام بگیرد. گذشت زمان مشخص کرد که سازمان مجاهدین بیش از موفقیت در مبارزه‌ی مسلحانه با پهلوی، در انجام عملیات ترور و آشوب علیه نظام سیاسی برآمده از خواست مردم ایران، اشتها داشت.
دهه‌ی 60 را می‌توان دهه‌ی خیانت و جنایت سازمان دانست. رجوی با توهمِ داشتن طرفداران بی‌شمار، ضعف و ناکارآمدی نظام و نیز به بن‌بست رسیدن فاز سیاسی، با دادن اطلاعیه‌ای در 30 خرداد 1360، نیروهای وفادار خود را دعوت به شورش نظامی علیه جمهوری اسلامی کرد. در آن روز و به دستور رهبران سازمان، اعضای سازمان با سلاح گرم و سرد به خیابان‌ها ریختند و به سوی مردم آتش گشودند و علاوه بر آتش زدن خیابان‌ها، تعدادی از مردم عادی را کشتند یا زخمی کردند.
سه ماه از ورود امام به ایران و پیروزی انقلاب گذشته بود. بازار مباحث سیاسی و اعتقادی هم‌چنان داغ بود. گروه‌های مختلف با گفت‌وگو و اطلاعیه و مناظره و روزنامه و ... سعی در ترویج نظرات خود داشتند. چند روزی از ترور سپهبد قرنی گذشته بود که ناگهان خبر دیگری فضای سیاسی ایران را شوکه کرد؛ استاد مطهری در حالی‌ که شب‌هنگام از منزل دکتر سحابی خارج می‌شد، با گلوله‌ای به شهادت رسید. در پی این خبر، این سؤال در اذهان مردم نقش بست که چه کسانی و چرا مطهری را به شهادت رساندند؟
این گروه بی‌کار ننشست و باز هم به سراغ بزرگان انقلاب رفت و ترور حاج‌مهدی عراقی، آیت‌الله مفتح و ترور نافرجام آقای هاشمی رفسنجانی را هم در کارنامه‌ی سیاهش ثبت كرد.
تا امروز 17 هزار ترور در کارنامه ایادی آمریکا ثبت شده است. حالا دیگر کسی در دنیا یافت نخواهد شد که ارتباط این گروه تروریستی با آمریکا را رد کند، در حالی که در همه مجامعی که از طرف این گروه برگزار می شود، نماینده های آمریکا، حضور پررنگی دارند.
فرقان اقدامات تروریستیش را از اردیبهشت 58 و با تهیه‌ی لیستی از اسامی اشخاص مذهبی و انقلابی‌های مؤثر آغاز كرد. تا آذر همان سال، در کنار بسیاری از این نام‌ها، واژه‌ی شهید هم اضافه شد؛ سپهبد قرنی، مرتضی مطهری، اكبر هاشمی رفسنجانی، محمد مفتح، حاجی‌طرخانی، رضی شیرازی، حاج مهدی و حسام عراقی، مهدیان و حتی یک مستشار نظامی خارجی به نام هانس یواخیم لایب. افرادی دیگری هم در این لیست و در صف انتظار بودند؛ سید محمد بهشتی، محمدجواد باهنر، حقی، امامی‌كاشانی، ناطق نوری، موسوی اردبیلی، تیمسار ولی‌الله فلاحی و...
پاك كردن این نام‌ها از دفتر یاران انقلاب، ضربات بزرگ و شدیدی بود بر پیکر جمهوری اسلامی. کاری را که شاه پیش از انقلاب نتوانسته بود به‌وسیله‌ی ساواک انجام دهد، این گروه منحرف در طول چند ماه می‌خواست به انجام برساند.
یکی از ترورهای این گروه، در روز اول شهریور سال ۱۳۷۷بود که اسدالله لاجوردی دادستان اسبق تهران و رییس سابق سازمان امور زندان‌ها ترور شد. او از ۲۰ شهریور ۱۳۵۹ با نظر مساعد امام خمینی و آیت‌الله بهشتی دادستان انقلاب تهران شد و در این سمت به مبارزه جدی با عوامل سازمان مجاهدین خلق (منافقین) که در آن زمان ترور مسؤلان را در دستور کار خود قرار داده بودند، پرداخت‌. اسدالله لاجوردی سرانجام در حالی که هیچ سمت رسمی نداشت، در محل کسب خود در بازار تهران توسط دو نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) ترور شد.
سخنان رهبری در مورد عوض شدن جای جلاد و شهید به این دلیل بیان شده است که در سال های اخیر عده ای به عمد تلاش دارند با شبهه وارد کردن و وارونه نمایی، اتفاقات سال ۶۰ و ۶۷ را به گونه ای نشان دهند تا برای نسل جوان اینگونه القا شود که تیم های ترور مجاهدین و افرادی که در عملیات فروغ جاویدان(مرصاد) حضور داشتند و بعدها دستگیر و اعدام شدند انسان های مظلوم و بیگناهی بودند و افراد عضو در دادستانی انسان های جلاد و خون خواری بودن که بی دلیل اعدام می کردند و از این اعدام کردن هم لذت می بردند!
در راس تمامی افرادی هم که در سال های اخیر مورد تخریب و تهمت قرار گرفته اند شهید سید اسدالله لاجوردی بوده است و در نمونه اخیرش هم به دلیلی سیاسی کاری و تخریب رقیب، ابراهیم رئیسی مورد هجمه قرار گرفت و وی را باعث اعدام های عده ای جوانان بی گناه معرفی کردند! (آن هم در شرایطی که مسئولین شورای عالی قضایی در دهه ۶۰ افرادی همانند حضرات آیات موسوی اردبیلی، موسوی خوئینی ها ،موسوی تبریزی و موسوی بجنوردی بودند که آن روزهای از اعضای جناح چپ خط امامی بودند که این روزها ما آنها را به نام اصلاح طلبان سینه چاک می شناسیم.)
اما محمد صادق کوشکی بعد از حملات داعش به تهران گفت: کاری که داعش در تهران کرد در مقابل جنایاتی که مجاهدین خلق در دهه 60 انجام دادند هیچ است. مجاهدین خلق در یک سال بیش از 6 هزار و خرده‌ای انسان بی‌گناه را به شهادت رساندند. داعش با همه تقلاهایش توانست هفده نفر از هموطنان ما را شهید کند. مجاهدین خلق داعش را روسفید کردند و روی دستش بلند شدند.


 3)جلادان نوین، طرفداران دشمن در نقش دفاع از ایران

حالا همین جلادان نوین که از کلینتون(در کتابش) تا کسینجر در مقاله اش اعتراف به تأسیس و منافعی که ادامه کار داعش در منطقه دارد، اذعان دارند، مدافعانی را جلوی خود می بینند به نام مدافعان حرم.
آخرین آن ها که خبرش به ما رسیده شهید محسن حججی است که سرش را بریدند و از اقشار مختلف، و گروه های مختلف سیاسی، ستایشش کردند.
اما در همین دوره زمانه افرادی هم هستند که فقر و بیکاری را بهانه کرده اند تا از پرپر شدن جوانان جلوی جلادان نوین آمریکایی، به نام داعش، گلیمی ببافند، برای خودشان! عده ای هم بگویند که ما بلدیم از خودمان دفاع کنیم. انگار نه انگار که همین چند روز پیش در افغانستان، خبر کنیزی عده ای از شیعیان را شنیدیم.
این نقش جدید در انتقاد از مبارزه با جاد آمریکایی داعش، به بهانه مشکلات کشور، چیزی نیست که حتی موافقین مذاکره با آمریکا هم آن را بپذیرند. حمایت از جلاد دیگر تاریخ در گذشته ایران ندارد و فقط مخصوص امروز است. مراقب باید بود جای جلاد وشهید عوض نشود.

۱۳۹۶/۶/۱

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...