با وجود تمام مسئولیتهای مهمی کهاز ابتدای پیروزی انقلاب اسلامیداشته و امروز نیز در یکی از مناصب در خانه ملت مشغول به خدمتاستاما ترجیح میدهدتنها به عنوان فرزند شهید صادق اسلامی و یار و همکار شهیدان قدوسی و لاجوردی شناخته شود.خودش همپا و همگام پدر در تمام مراحل مبارزه پیش آمده تا جایی که در زندان شاه، منوچهری شکنجه گر ساواک به او میگوید" خانواده شما شجره خبیثه است!"
دکتر علیرضا اسلامی متولد 1338 در تهران در خانوادهای متدین و مبارز است. خانوادهای که نامشان با مبارزات پیش از انقلاب اسلامیو هیئتهای موتلفه عجین شده است. پدرش شهید محمد صادق اسلامی است کهبه همراه شهید صادق امانیگروه شیعیانرا برای مبارزه با حکومت پهلوی تأسیس کرد و پس از اعدام انقلابیحسنعلی منصور 2 سال زندان رفت و بار دیگر بعد از شهادت شهید اندرزگو به زندان افتاد و پس از پیروزی انقلاب به عضویت شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی درآمد و نهایتاً در انفجار 7 تیر با مرحوم شهید بهشتی و یارانش، بهشتی شد.
علیرضا اسلامیدر ابتدای انقلاب به عضویت کمیته استقبال از امام خمینی درآمد. بعد از مدتی عضوشورای فرماندهی سپاهی شد که شهید محمد منتظری فرمانده آن بود. وی معاون شهید قدوسی در دادستانی انقلاب بود و بعد از دادستانی به نهاد ریاستجمهوری در دوران آیتالله خامنهای رفت و هم اکنون در مجلس شورای اسلامی مشغول به فعالیت است.
متن پیشِرو حاصل مصاحبه 3 ساعته تسنیم با علیرضا اسلامی معاون وقت دادستان انقلاب است که از منظرتان میگذرد:
تسنیم: برای ورود به بحث با این سوال شروع کنیم. با توجه به اینکه شما در دهه شصت مسئولیتهایی داشتید و با اتفاقات آن دهه از نزدیک آشنا هستید، میخواستم بدانیم به نظر شما این دهه چه ویژگیهایی داشت که مقام معظم رهبریتاکید کردند این دهه تحلیل و بررسی بشود تا جای جلاد و شهید عوض نشود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. با تشکر از فرصتی که لطف کردیددر اختیار من قرار دادید، باید عرض کنم اگر انقلابهایی که در تاریخ رخ داده است مانند انقلاب فرانسه، شوروی والجزایر را بررسی کنیم مقطع اول آنها بسیار مهم و کارساز است که نشاندهنده گرایش، اهداف وجهتگیری آن انقلاب است که این انقلاب به کجا خواهد رسید. یکی از انقلابها، انقلاب اسلامی ایران بود. حساسیت آن به دلیل شرایط زمانی خاص، از جهت جهانی و منطقهای و همچنین وجود دو قطب مارکسیسم و کاپیتالیسم بود. وجود رهبری مانند امام خمینی (ره) یک انقلاب مردمی -نه نظامی و سیاسی و نه فقط فرهنگی و اقتصادی-بهوجود آورد که مجموع اینها چیزی را به نام انقلاب اسلامی ساخته است.
از آنطرف چون این انقلاب مخالفین متعددی در حوزههای مختلف داشته است در واقع با تضادهایی روبرو شده است که هم از جانب بیرونی و درونیمنافع آنها را تحت تاثیر قرار داده است. مثلا قبل از انقلاب زمانی که کنفرانس گوادلوپ را بررسی کنید خواهید دید که در آن کنفرانس وضعیت ایران، نفت و موقعیت ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک ایران را بررسی میکنندچه باید بکنیم و چه خواهد شد که وضعیت ایران خیلی برایشان مهم بوده و حتی لیستی را تهیه میکنند که بعداً به دست ما افتاد که افرادی را در چه سطوحیباید ترور کنیم که گروهک فرقان و مجاهدین خلق به دنبال اجرای آن لیست بودند.
شناسایی 3 دسته از انقلابیون برای ترور
تسنیم:کسانی که باید ترور میشدند در چه سطحی بودند؟
یک سطح روحانیونی مانند شهید بهشتی، مرحوم مهدوی کنی و این نوع افراد،تیپ دیگر هم مبارزین قدیمی مانند شهید عراقی و لاجوردی و شهیداسلامی و گروه دیگر هم افرادی بودند که در مبارزات شناخته شده بودند که اسامیاین سه گروه برده شده بود که باید ترور بشوند.
نکته دیگر در زمان انقلاب ما، حساسیت منطقه و شرایط داخلی ما بود که اگر بررسی کنیداز جنگ جهانی اول و تقسیماتی که ایران قبل از آن شده بود و قراردادهایی که میان روسیه و انگلستان، ایران تقسیم میشود کههمه نشان از موقعیت حساس ایران دارد.
بعد از انقلاب نوع مخالفتها و مبارزات گروهکها را نسبت به رژیم جمهوری اسلامی و حملات بیرونی که در زمان جنگ بود دیدیم. مثلا وقتی من معاون شهید نظران دبیر شورای عالی دفاع در خصوص اسرای جنگی بودم، از 16 یا 17 کشور اسیر داشتیم. اسیر یعنی کسی که خط مقدم میآید و میتوانیم او را اسیر کنیم حالا کشورهای دیگر هم پشتیبانی مالی، تسلیحاتی و شیمیایی میکردند. میتوانگفت که یک اجماع جهانی علیه ایران شکل گرفته بود که تمام اینها نشان از حساسیت و مورد اهمیت بودن ایران دارد.
در بعد فرهنگی هم همینطور. من یک کار تحقیقی انجام دادم در حوزه "استراتژی نحوه مقابله با تحرکات بیگانهدر حوزه فرهنگی" یعنی ماهواره، اینترنت و حوزههای نرمافرازهای الکترونیک.در این موارد هم بررسی میکنیم، میبینیم که ماهواره و رادیوهای بیگانه چه اقداماتی با چه جهتی علیه ایران کار کردند و نشان از دشمنی عمیق و ریشه دار دارد. همچنین در حوزه مواد مخدر، فحشا و مشروبات الکلی نیز وقتی بررسی میکنیم متوجه میشویم که مشروبات الکلی با چه قیمت نازلی در ایران نسبت به کشورهای دیگر جهان پخش میشود.
دهه شصت به دلیل اینکه دهه تثبیت انقلاب و مدیریت به دست امام خمینی است، استکبار جهانی تمام زور خود را به کار بستتا در حوزههای مختلف ما را به زانو در بیاورد. مسئله اینکه موقعیت ژئوپلتیکی که ایران دارد و تقریبا میتوان گفت چهارراه جهانی شمال به جنوب و شرق به غرب است برای تردد هوایی و همچنین ذخایر استراتژیک که میتواند تامین کننده حدوداً 90 درصد منابع نفتی و گازی جهان باشدکه تقریبا در منطقه و جهان از نظر ذخایر در رتبه اول قرار دارد.
بازجوی ساواک گفت "شما شجره خبیثه هستید!"
تسنیم: با تشکر از تحلیل شما درباره دهه شصت، مبدا آشنایی شما با نهضت امام خمینی(ره) از چه زمانی آغاز شد. آیا حضورتان در نهضت بهواسطه پدرتان شهید محمد صادق اسلامی بود؟
بله؛ قبل از پیروزی انقلاب وقتی در زندان بودم،منوچهری بازجوی زندان اوین به من گفت شما شجره خبیثه هستید.(باخنده)چون بستگان ما اکثرا مبارز و زندان رفته بودند و حتی به شهادت رسیده بودند یعنی اعدام شدند.
تسنیم: علت دستگیری و زندانی شدن شما پیش از انقلاب چه بود؟
قبل از انقلاب یک بار دستگیر شدم و هم فراری بودم. یک بار هم در جریان شهید اندرزگو به خانه ما ریختند و پدرم، من و اخوی و بستگانمان که در منزل بودند دستگیر کردند لذا اجمالا در جریان مبارزات بودم و به طبعپدرم نیز در جریان بودند. یک کتاب دارند که خاطرات شفاهی ایشان است که شهید مکتب امام خمینی نام دارد.
پدرم اجازه ملاقات نداشت؛ تفسیر قرآن میکرد
در جلسات شهید بهشتی و مکتب قرآن، پدرم تدریس قرآن میکردند. بحثهای تفسیری داشتند مثلا منزل حاج محسن رفیقدوست برگزار میشد و من هم همراه پدرم میرفتم یا مثلا هیئت انصار الحسین میرفتیم که مبارزان معمولا حضور داشتند مثلآقای معادیخواه؛ سخنران هم آقای هاشمی و مهدوی کنی بودند. برادر آقای موحدی کرمانی هم که فوت کردند سخنران هیئتهای خانوادگی ما بودند.
وقتی که میخواستم مرجع تقلید انتخاب کنم با تحقیقی که کردم امام خمینی را انتخاب کردم. جلسات شهید بهشتی با 15 نفر از یارانشان که بعضا مواقعی در منزل ما برگزار میشد که پدرم، شهید رجایی، محسن رفیقدوست و حاج محمود کریمی، آقای مقصودی، سعید محمدی و آقای نیکنامدر کل 10 - 15 نفر بودند که شهید بهشتی بحثهایی را مطرح میکردند که بعداً به نام کتاب شناخت اسلام چاپ شد.
من در جلسات مکتب صادقیه هم شرکت میکردم با مبارزات آشنا بودم و در بازار هم فعالیت میکردم. چندجا شاگرد بودم مثلا یکی از اساتیدم را دستگیر کرده بودند به خاطر توزیع رساله حضرت امام و کتاب ولایت فقیه که من مغازه ایشان را اداره میکردم که انتشارات اسلامی نام داشت.
تسنیم: در کتاب "خاطرات احمد احمد"(از مبارزان پیش از انقلاب) آمده است که منزلشما خانه امن مبارزین بودو این افراد رفتو آمد داشتند.
بله؛ مثلا مرحوم مخبری از مبارزان مسلح هم کلید داشتند و منزل ما میآمدند. چون پدرم در جریان نهضت انقلاب عضو شورای مرکزی موتلفه بودند. جلسات در منزل ما تشکیل میشد و سران راهپیماییها در منزل ما جمع میشدند که 40 نفر میشدند چون پدر من مسئول انتظامات بود. اکثرا خانه ما جمع میشدند مثل شهید بروجردی حتی سعید حجاریان.
اولین دیدار با آیتالله خامنهای در ایرانشهر
یک بار هم در خیابان به من مشکوک شدند و به خانه ما ریختند و بازرسی کردند و بعد هم در جریان شهید اندرزگو، ریختند خانه ما و دستگیرمان کردند. در مبارزات مسلحانه هم حضور داشتم. این موارد سبب شد که انقلاب که پا گرفت ما در کمیتهاستقبال باشیم چون پدرم عضو شورای استقبال بود در مدرسه رفاه شبانه روز فعالیت میکردیم.
تسنیم:قبل از انقلاب مشخصاً چه زمانی دستگیر وبه کجا منتقل شدید؟ آیا در زندان ازمجاهدین خلق(منافقین) شناخت و با آنها مراودهای هم داشتید؟
بله؛ دستگیری دوم من 2 شهریور 57 بود و شبی که آقای اندرزگو شهید شد، ساواک به خانه ما ریخت و تمام مردها را بازداشت کردند که من و پدرم و برادرم و شوهر عمهام و شوهردخترعمهام بودیم. بعضیها را بردند کمیته ولی من و پدرم را بردند اوین که 2 ماه انفرادی بودیم و بعد از اینکه تکلیفمان روشن شد به بند عمومی منتقل شدیم که در آنجا مهدی ابریشمچیو چند نفر دیگر از مجاهدین هم بند 2 اوین بودند.
پدرم بعد از تغییر ایدئولوژی مجاهدین خلق گفت همکاری با سازمان حرام است
رفتارهای غیرخَلقی همسر مریم رجوی در زندان
بله ولی بسیار کم چون زیر بار نمیرفتند و اینکه ما در بندی بودیم که اکثرا روحانی بودند. حدودا 90 نفر روحانی و تعدادی از مجاهدین خلقمثل مهدی ابریشمچی و تعدادی از نیروهای شهید اندرزگو در بند ما بودند. در بهداری آیتالله منتظری را دیدم و همچنین در اتاق ملاقات بعضی سران مجاهدین را میدیدم.
روزی از ابریشمچی(همسر اول مریم رجوی)پرسیدم چراشما را گرفتند گفت من چند تا کتاب داشتم به خاطر همین من را گرفتند که به او گفتم این مدت زمانی که شما محکوم شدهاید با این حرف شما تطبیق ندارد.
من آن موقع در بند مسئول توزیع اقلامی مانند شکر، قند و حتی سیگار بودم. سیگارهای آن موقع اشنوی ویژه و هما بود اما برای ابریشمچی باکس سیگار وینستون از بیرون میآوردند یا لباس مخصوص چینیهارا میپوشید که این رفتارهایش غیرخَلقیبود و برای من سوال بود. در هر صورت بحثهای ایدئولوژیک در زندان کمتر میشد.
تسنیم: یکی از بحث های آن زمان در زندان بحث فتوای گروهی از علما برای اعلام موضع علیه مجاهدین بود که بعدها به اصحاب فتوا معروف شدند که اعلام کردنداز نظر شرعی مجاهدین مارکسیست نجس هستند. این فتوادر زمانی که شما در زندان بودید رعایت میشد؟
بله رعایت میشد. گروهی از فجر اسلام مسئول توزیع غذا بودند که آقای حسن اسلامی و حسین فدایی را به یاد دارم که غذای مسلمانها و مارکسیستها را جدا جدا میدادند.
تسنیم: معروف استواژه امام را اولین بار آقای حسن روحانی نسبت به آیتالله خمینی در چهلم فوت حاج آقا مصطفی در مسجد ارک تهرانبیان کردند یا جای دیگر خواندم که استاد محمدرضا حکیمی اولین بار از واژه امام در نوشتههای خود استفاده کردند با این حال در جایی دیگری دیدیم کهاولین بار پدر شما در مراسم یادبودحاج آقا مصطفی در صحن حرم شاه عبدالعظیم، حاج آقا روحالله را امام خمینی خطاب کردند؟ این موضوع درست است و آیا اولین نفر پدر شما از این واژه استفاده کرد؟
بله؛ بعد از فوت حاج آقا مصطفی خمینی یک مجلس در حرم عبدالعظیم گرفته شدکه جبهه ملی و نهضت آزادی همقرار بود بیایند اما نیامدند و پدر ما هم آنجا بودند و دعا خواندند و تعبیر امام خمینی را بیان داشتند.
تسنیم: یعنی پدر شماقبل از آقای روحانی تعبیر امام را بیان کردند؟
بله؛ چون مجوز مراسم مسجد ارک را هم که آقای حسن روحانی در آنجا سخنرانی کرد، پدر من گرفتند و باید از کلانتری مجوز گرفته میشد. حتی امضای 50، 60 نفر از علما مانند عمید زنجانی و محلاتی بعد از مراسم ارک را هم پدر من گرفتند- برای بیانیهای که آخر مراسم تهیه شد-البته آقای پور استاد که مدتی هم نماینده مجلس بودند همراه پدرممجوز را گرفته و آقای روحانی را برای سخنرانی دعوت کردند و خودشان هم دم در مسجد ایستادند. در واقع دو ختم برگزار شد یکی مسجد جامع بازار و دیگری مسجد ارک بود که آقای روحانی سخنران بودند و چون نوار جلسه تکثیر و پخش شد این به اسم آقای روحانی معروف شد.
به پیشنهاد چه کسی امام به مدرسه رفاه رفت؟
زمانی که امام از نجف به پاریس رفتند، به ایران پیغام دادند که میخواهم به ایران بازگردم و یک جایی را در مرکز شهر که تشریفات هم نداشته باشد را پیشبینی کنید که جلسه تشکیل شد و مرحوم شفیق مدرسه رفاه را پیشنهاد کردند.افراد دیگری هم بودند که جاهای دیگری را پیشنهاد میکردند ولی چون مدرسه رفاه برای مجموعه شهید بهشتی حدودا مرکز شهر و اتاقهای خوبی داشت، انتخاب شد.به خدمت امام عرض کردند که امام موافقت کردندلذا ما از چند ماه قبل از ورود امام در مدرسه رفاه مستقر بودیم تا کارهایی که لازم بود انجام دهیم.
حضور 60000 نفر در کمیته استقبال از امام
نیروهای دیگر هم برای سرود و تبلیغ و تظاهرات جا و پلاکارد نیاز داشتند و نیروهایی که از شهرستانها هم میآمدند در خانههااسکان داده میشدند، همچنین غذاهاهم از شهرستانها ارسال میشد و در خانههای اطراف مدرسه رفاه که برای آقای توسلی بود، دپو میشد. از همسایهها هم چند خط تلفن گرفتند تا بتوانند تلفنها را جوابگو باشند و شرایط اینگونه بود.
ارتش و ساواک تهدیدات شدیدی داشتند چند بار هم تهدید کردندکه حمله میکنند. من و پدرم از هم وداع کردیم و به هم اصرار میکردیم که شما بروید خانه ما اینجا میمانیم برای نگهداری و پاسداری از مدرسه رفاه که در آخر به امر پدر من و برادر به منزل رفتیم. البته با چوب در پشت بامها پاسبانی میدادیم اسلحه هم بود ولی استفاده نمیکردیم و مخفی بود. گروه شهید بروجردی و رفیقدوست سلاح داشتند و مسلحانهحمایت میکردند. غذاهای سادهای مثل سیبزمینی هم به ما میدادند.
بهشت زهرا را از یک هفته قبل آماده کرده بودیم. بلندگوسیمکشی شده و چند نفر مراقب بودند که سیمها را قطع نکنند و بلندگوها را نبرند. شب قبل از آمدن امام من برای 4 هزار نفر که در بهشت زهرا ساکن بودند غذای نان و پنیر و پتو بردیم. کسانی بودند که برای برنامههای اجرا دعوت شده بودند. بعدا که پادگان ها و کلانتریها توسط مردم گرفته شد، سلاحها و امکانات که به دست آمده بود را در مدرسه رفاه دپو کردیم.برخی ساواکیها و روسای کلانتریهاکه وابسته به رژیم بودند را دستگیر و زندانی کردیم.
در روز بازگشت امام برای پوشش راه از فرودگاه تا بهشت زهرا از ماشینهای جیپ وزارت نیرو استفاده کردیم چون جیپها بیسیم داشتند و ارتباط بین ماشینها در تمام مسیر برقرار بود. من و مهندس علاقهمندانکه در وزارت آموزش و پرورش بود، مسئول میدان شوش تا بهشت زهرا بودیم
.
زندانی شدن 200 سرکرده رژیم پهلوی در زیرزمین مدرسه رفاه/هویدا و نصیری کجا نگهداری میشدند؟
بختیار از مرز بازرگان فرار کرد!
تسنیم: با هویدا و دیگر افراد دیدار و گفتوگویی نداشتید؟
نه من در بخش سلاح بودم و آنجا با دو نفرروزی 30 عدد ژ 3 و 2 تیربار سر هم میکردیم و همان جا امتحان میکردیم و به نیروها برای حفاظت از مراکز مهم مثل صدا و سیما میدادیم. در 10 روز اول دهه فجر انقلاب، کار من صرفا این بود.
اولین مسئولیتم عضویت در شورای فرماندهی "پاسا" بود
بعد از استقرار امام،من یکی از نیروهای انتظامات مدرسه علوی بودم. از پدرم پرسیدم الان تکلیف من چیست؟ که پدرم گفت از آقای مهدوی سوال کن. پیش آقای مهدوی کنی در کمیته مرکزی انقلاب رفتم و سوال کردم که ایشان گفتند الان محمد منتظری فرمانده سپاه شده و نیرو لازم دارد. شما برو سپاه که بلافاصله با موتور به سپاه که ساختمانش در اداره گذرنامه فعلی در خیابان ستارخان بود، رفتم.
"هانی الحسن" سفیر فلسطین هم آنجا بود. محمد منتظری همان جا روی یک برگه حکم برای من نوشت چون من و پدرم را میشناخت، من را به عنوان معاون خود انتخاب کرد و از همان موقع کار خود را شروع کردم. بعد شورای فرماندهی تشکیل شد که من عضو شورای فرماندهی بودم. اسم سپاه محمد منتظری"پاسا" بود.
اعضای شورای پاسا، سید مهدی هاشمی، عباس دوزدوزانی، محمد منتظری، آقای صلواتی و چند نفر دیگر بودند.از گروه "العاصفه" فلسطین یک عده به ایران برای تربیت نیرو آمده بود.من مسئول گزینش بودم و نیروها را جذب کردیم و در همان ساختمان پاسا آموزش میدادند. یک گروه فشرده آموزشی میدیدند که 2 ماه طول میکشید و به عنوان نیروهای پاسدار و نیروهای دیگر که آموزشهای بلند مدت میدیدند که به عنوان فرماندهان انتخاب شدند که زیر نظر نیروهای الفتح آموزش میدیدند. محمد منتظری با نیروهای الفتح از قبل آشنایی داشت. نهضت آزادی چون با محمد منتظری مخالف بودند در شورای انقلاب علیه ایشان خیلی صحبت کردند که قرار بر این شد آن سپاه را از محمد منتظری بگیرند و به نفر دیگری بدهندکه به آقای لاهوتی دادند.
تسنیم: همه این سپاهها برای قبل از 2 اردیبهشت 58 بود که سپاه اصلی تشکیل شد؟
بله، آقای لاهوتی و 3 گروه دیگر هم سپاه بودند.یک گروه در سلطنت آباد(خیابان پاسداران)، یک گروه در دژبان مرکز و گروه دیگر هم تحت فرماندهی ابوشریف و منصورون بود که قرار بر این شد یک گروه شوند و فرماندهان نیز طبق برنامهای که خودشان تعریف کردند انتخاب شد. وقتی پاسا منحل شد، محمد منتظری به سمت کارهای فرهنگی رفت و یک مجله فارسی - عربی به نام الشهید را چاپ کرد. مدتی با ایشان همکاری کردم بعدبهسپاه سلطنتآباد رفتم به نیروهای آنجا آموزش سیاسی میدادم و از آنجا به دادستانی رفتم. موتلفه اسلامی یک جلسهای داشت که 50 نفر در این جلسات شرکت میکردند و آن هم به برکت وجود امام بود که انسجام خود را حفظ کنند.
در یکی از جلسات هفتگی که در منزل آقای حائریزاده تشکیل شد من همراه پدرم رفتم ، آنجا به من گفتند شهید بهشتی گفتند که به کمک شهید قدوسی که تازه دادستان انقلاب شده است بروید. من و چند نفر دیگر که انتخاب شده بودیم پیش شهید رفتیمکه ایشان ساختار سازمان را توضیح دادند و گفتند میخواهیم این کارها را انجام بدهیم که بر اساس آن تقسیم وظایف انجام شد که بنده معاونت بایگانی و تحقیقات شهید قدوسی شدم.
آقای مهندس جولایی معاون اداری - مالی شدند، آقای آل احمد به عنوان معاون تدارکات آقای نظران رئیس دفتر شهید قدوسی شدند و بعد آقای لاجوردی و قدیریان هم اضافه شدند که آقای قدیریان معاون اجرایی شدند و آقای لاجوردی دادستان تهران شدند.
تسنیم: آن زمان دادستانی واحد اطلاعات نداشت؟
خیر، همین بخشهایی که گفتم بود. مثلا تحقیقات دادسرا بود که 20 نفر بودند که پرونده را بررسی میکردند و حکم میدادند تا به دادگاه برود یعنی تقریبا نقش دادسرا و بازجویی و اطلاعات در واحد تحقیقات بود و پس از این مرحله پرونده فرد به برای صدور حکم به دادگاه میرفت.
دستگیری فراماسونها توسط دادستانی
موضوع انقلاب که مطرح شد بالطبعاولین نفراتی که موضوع قضایی آنها مطرح میشود سران رژیم گذشته بود که دستگیر شده بودند و بازجوییو محاکمه شوند و حکم آنها صادر بشود و در نهایت حکمشان اجرا بشود.
روسای کلانتریها، سران حکومت نظامیها، سران ارتش بعضی از وزرا از جمله کسانی بودند که دستگیر شده بودند و عدهای هم فرار کرده بودند. این افراد در مرحله اول بودند. بخش دیگر که یک مقدار فعال شد و ما شروع کار کردیم فراماسونرها بود یعنی لیستی از فعالیت فراماسونرها را به دست آوردیم و شروع به تعقیب و دستگیری این افراد کردیم.
تسنیم: این لیست شامل چه اشخاصیمیشد؟ سران رژیم گذشته یا...
همه تیپ آدم در این لیست بود. این مرحله هم که در حال اجرا بود و بعد از آن 2 و 3 حادثه خاص اتفاق افتاد که یکی مربوط به گروههای چپ بود. در این فاصله من از شهید قدوسی جدا شدم به خدمت حضرت آقا رفتم که شهید قدوسی مرا صدا کرد و گفت امام دستور دادند که مطبوعات ضد انقلاب را جمع کنید من هم شما را معرفی کردم آیا قبول میکنید که من گفتم به 3 شرط قبول میکنم که نیروهایش را خودم جذب کنم و پرداختی را خودم انجام بدهم و جایش را هم انتخاب کنم که آقای قدوسی قبول کردند. چون ایشان هنوز به من اعتماد کامل نکرده بود.
زمانی که معاون شهید قدوسی بودم وقتی احکام را برایشان میبردم میخواندند، امضا میکردند بعد من تایپ میکردم و دوباره میآوردم، میخواند و امضا میکرد تا احکام صادر بشوند.من به آقای قدوسی گفتم حاج آقا این کار خیلی وقت شما را میگیرد اگر بخواهم هر کدام را توضیح بدهم اگر اجازه بدهید حکم آخری یعنی وقتی تایپ شده را برایتان بیاورم تا امضا کنید که ایشان گفتند من باید اعتماد کنم. گفتم کافی نیست که شهید بهشتی من را معرفی کرده؟ گفتند چرا ولی من هم باید خودم اعتماد کنم. 15 روز دیگر ماندم که شد یک ماه از ایشان سوال کردم نظرتان چیست که دوباره گفتند من باید اعتماد کنم؛ ایشان خیلی دقیق بود.
من دوباره شروع به کار کردم که در این مرحله با گروهکهای پیکار، آرمان مستضعفین، چریکهای فدایی خلق و مجاهدین مواجه شدیم. مجاهدین خلق در اوایل فعالیتشان آزاد بودند ولی از 30 خرداد که وارد فاز نظامی و مسلحانه علیه نظام اسلامی شدند و درگیری و ترور را شروع کردند نسبت به آنها دادستانیحساستر و فعالتر شد و شروع به مقابله کرد.
ضربه دادستانی به مطبوعات ضدانقلاب؛ از بستن چاپخانه تا کشف خانه تیمی
تسنیم: به حکم شهید قدوسی برای خودتان درباره روزنامهها و نشریات اشاره کردید. مشخصاً این ماموریت شامل چه مواردی میشد؟
مطبوعات ضد انقلاب و وابسته را یکی یکی پیدا کردیم، چاپخانه و خانههای تیمیشان را پیدا کردیم و تقریبا سر شاخهها را دستگیر کردیم و یک وظیفه به وظایف دادستانی اضافه شد که همین بود.وزارت ارشاد آن زمان در اختیار نهضت آزادی و آقای میناچی بود و آنها کنترلی بر مطبوعات نمیکردند لذا از آن به بعد برای چاپ کتابها هم به ما مراجعه میکردند و از دادستانی مجوز میگرفتند. کتاب را میخواندیم و مجوز میدادیم.
ورود کانتینری کتابهای مارکسیسمی از شوروی و آلمان به ایران
کار دیگری که دادستانی مجبور شد انجام دهد این بود که آن موقع مجوز حمل سلاح را ارتش می داد به طبع ممکن بود دقتهای لازم نشود چون ارتش نوپا بود لذا تمام مجوزها را ابطال کردیم و قرار بر این شد که برای گرفتن مجوز به دادستان مراجعه کنند بنابراین مجبور شدیم بخشی را برای دادن مجوز سلاح بوجود آوردیم و همچنین برای مواد منفجره (ناریه) و محترقه نیز بخشی را ایجاد کردیم تا کنترل شود. مورد دیگری که دادستانی مجبور شد به آن ورود کند، "پُست" بود چون در "پُست" چیزهایی را ضد انقلاب به خارج میفرستادند که باید در دادستانی کنترل و رصد میشد.
روزانه یک کامیون مشروب در بیابان خالی میکردیم
تسنیم: این موارد در واحد تحقیقات دادستانی که شما بودید بیشتر متمرکز بود یا در کل دادستانی؟
در واحد اجرایی این موارد را زیر نظر داشتیم. یکی از مواردی که شهید قدوسی به من حکم دادند بازرسی گمرکات بود و در گمرکها یکسری موارد بود که از قبل انقلاب باقی مانده بود مانند مشروبات الکلی که روزانه یک کامیون مشروب را در بیابانها خالی میکردیم و شیشه بطری آنها را بر میگرداندیم چون شرعا اشکال داشت شیشه آن را بشکنیم به خاطر اینکه صاحب داشت و فقط مشروب را خالی میکردیم و بخش دیگر اسلحه و مهمات بود که برای پهلویها بود که تمام آن را ثبت و ضبط کردیم. یک بخش مواد مخدر بود که آقای خلخالی به عهده داشت که بعد از برکناری ایشان بچههای دادستانی تمام مواد مخدر را بار زدند که دو کامیون شد و به دادستانی آوردند. بخش دیگر وسایل و قطعات مهم بود مانند قطعات هلیکوپتر و سدسازی در گمرکات بود که ثبت و ضبط شد.
کشف جعبههای آکبند اسلحه کمری با صدا خفه کن وابسته به بنیصدر
مکانی که بنیصدر پس از عزل در آن مخفی شد
تسنیم: دورهای که شهید قدوسی برای شما حکم زدند چه مدت زمانی را در بر میگرفت؟
از ابتدای انقلاب تا آبان ماه سال 60 چون من شهریور ماه به حج مشرف شدم و رای ریاست جمهوری را در حج دادم و بعد از اینکه برگشتم آیت الله خامنهای من را دعوت کردند دفترشان و به من گفتند در گزینش دفتر من فعالیت کنیدکه من گفتم در دادستانی هستم فرمودند نصف روز آنجاباشو نصف روز در گزینش ریاست جمهوری که از آبان سال 60 به صورت کامل رفتم ریاست جمهوری و کار خودم را در دادستانی پایان دادم.
یک کار دیگری که شهید قدوسی به من محول کرد تعقیب و مراقبت از بنیصدر در زمان اختفا پس از برکناری از فرماندهی کل قوا بود. به آقای قدوسی گفتم میخواهید دستگیرش کنید که گفتند نه! امام گفته تا وقتی رئیسجمهور قانونی است دستگیر نشود فقط ببینید کجا میرود چکار میکند؟ این موضوع مربوط به قبل از رای عدم کفایت مجلس به او بود که چند وقتمخفی شده بود. خانهای که در آن بود را پیدا کردیم. خیابان شریعتی طرف ایرانشهر بود که وقتی خانه را پیدا کردیم کار را تحویلسپاه دادیم.
کشف یک وانت قمه و پنجه بوکس طرفداران شریعتمداری
یا در نمونهای دیگر طرفداران و دفتر آقای طالقانی از اول انقلاب یک کمیتهای را تشکیل داده بود که بعضیها به اسم ایشان کارهایی انجام میدادند. در همان خیابان شریعتی وایرانشهر بود که مستقل از کمیته انقلاب عمل میکرد که دادستانی آنجا را گرفت.
ماجرای تشکیل کمیته قلابی به اسم آیت الله طالقانی
تسنیم: توسط مجتبی پسر آیتالله طالقانی اداره میشد؟
پسر آقای طالقانی نبود اما آدمهای بی بند و باری آنجا بودند. به اسم آقای طالقانی اموال و وسایلی که مردم میدادند را برای حزب کومله کردستان میفرستادند. در آنجا بیسیم برای شنود، ماشین، مشروب و تریاک کشف کردیم.
یکی دیگر از کارهای دادستانی، به دلیل توقف فعالیتهای شهربانی که به خاطر نبود اعتقاد و مشکلات موجود، کسی نبود که شهر را کنترل کند لذا ما یک گشت شب برای مقابله با ضد انقلاب درست کردیم و تحت معاونت اجرایی که مرحوم قدیریان مسئول معاونت اجرایی بود افرادی که مورد وثوق بودند را مانند کسانی که ماشین داشتند آموزش نظامی میدادیم و با اسلحه و حکم دادستانی و با ماشین شخصی در تهران و در یک منطقه نقشه مشخص گشت میدادند. که نیروهای مردمی بودند و ده ها نفر میشدند که خارج از کار کمیته فعالیت میکردند.
یا در همان زمان کنترل فرودگاه و پروازهای که وارد و خارج میشدند دست دادستانی بود. دو مشکل بود که اول اموالی را خارج نکنند و اینکه ضد انقلاب از کشورخارج نشود یا اینکه جاسوسی وارد نشود که این مورد خیلی حساس بود. به همین دلیل برادرِ شهید لاجوردی در فرودگاه مهرآباد ساکن بود و کنترل آنجا را با نیروی تحت امرش در اختیار داشت.
یک بخش دیگر هم رزمندگان را آموزش نظامی میدادیم همچنین برای مسئولین نیز آموزش نظامی میگذاشتیم مثل آقای مهدوی کنی و شیبانی رو میبردیم میدان تیر وآموزش میدادیم و همچنین بعد از ترورهایی که فرقان انجام داد دادستانی از منزل افرادی مثل شهید قدوسی، بهشتی، باهنر و موسوی اردبیلی نیز حفاظت میکرد.
تسنیم: با توجه به اینکه دهه شصت را نمیتوان بدون شهید لاجوردی بررسی کرد، مبدا آشنایی شما با ایشان از کجا شکل گرفت؟
شهید لاجوردی با پدر بنده هم پرونده بود. از سال 44 تا 46 زندان بود و یک نسبت دور هم با هم داشتیم و در کار تولید روسری بود، برای مادر و مادربزرگان من پارچه میآورد تا روسری تولید بکنند و از آن موقع این ارتباط ما اقتصادی را با هم داشتیم بعد از آزادی از زندان در سال 47 یک جلسه در منزل شهید لاجوردی در چهار راه قنات تشکیل شد که سران موتلفه جمع شدند که پدرم من را همراه خود برده بود تا موتلفه دوم را تشکیل بدهند چون موتلفه اول ضربه خورده بود و چند نفر شهید و زندانی شده بودند.
شهید لاجوردی چند بار دستگیر شد و به زندان رفت و ما در جریان بودیم. پدر من با شهید لاجوردی بسیار صمیمی بودند حتی در مراسم ترحیم مادر بزرگم سخنران ایشان بودند. بعد از آن هم در کمیته استقبال و هم در دادستانی همراشان بودم.
دقتهای شهید قدوسی و آیتالله گیلانی مانعاز هرگونه خودسری در زندان میشد
چند نکته را باید عرض کنم یکی اینکه کنترلی که شهید قدوسی بر امور جاری داشتند عرض کردم. لیست مالی را کنترل میکردند و برای تمام کارهای مالی رسید میخواستند و بر تمام احکام مسائل اجرایی نظارت داشتند مثلا در آن زمان بیسیمهای دادستانی و کمیته را مجاهدین شنود میکردند و وقتی یک خانه تیمی را شناسایی میکردند قبل از اینکه آنها را دستگیر کنیم میشنیدند و خانه را تخلیه میکردند. از همان بیسیمهاکمیته موسوم به آقای طالقانی داشت کهشنود میشد.بنابراین برای خرید بیسیم به خارج رفتیم.وقتی آقای قدوسی فهمیدند به من گفتند آقای اسلامی چرا به من نگفتید؟ گفتم که اگر به شما میگفتم میدانیم شما قبول نمیکردید ولی چون حیاتی و مهم بود خودم برای خرید اقدام کردم. پس دقتهای آقای قدوسی مانع این بود که هر کاری انجام شود.
مورد دوم اینکه آیتالله گیلانی جزو 5 شاگرد برتر امام بودند که به عنوان قاضی در آن دوران بهترین رفتارها را با افرادکرد. آیتالله گیلانی در مورد لاجوردی گفتند که ایشان یک مجتهد متجزی در امور قضایی است. آقای لاجوردی دروس حوزوی را نزد آقای شاهچراغی و لنکرانی خوانده بودند و به مباحث فقهی مسلط بودند.
نکته سوم هم این است که آقای لاجوردی خودش زندان کشیده بود و چندین بار هم زندان رفته بود. در زندانهای قزل قلعه، عشرتآباد، قصر، اوین، مشهد و قزل حصار در زمان پهلوی زندانیبود و شکنجههای زیادی کشیده بود. مثلا کمرش را شکسته بودند و چشمش را کور کرده بودند. ایشان با 4 گروه مبارزه کرده بودند مبارزه با آمریکا جریان حسنعلی منصور و کاپیتالیسم، مبارزه با رژیم شاه توسط جریان موتلفه. همچنین در جبهه های جنگ هم در مبارزه با صدامیان حضور داشتند. پس ایشان درد کشیده بود به خاطر همین درد زندانیها را میدانست. آقای لاجوردی زمانی که مسئولیت زندان را گرفتآن روز من همراهشان بودم به زندان اوین آمدند و اتاقهای خصوصی برای مقالات حضوری همسران زندانیها آماده کردند.
ایشان خیلی آدم لطیفی بود تمام زندان اوین را تبدیل به یک بوستان کرد که خودش آنجا گلکاری میکرد و حتی استخر برای زندانیان درست کرد کارگاه برای کار کردن زندانیها تاسیس کرد تا زندانیها بیکار نباشند و درآمد داشته باشند که روحش کسل و افزوده نشود از این موارد میتوان نشان داد که چقدر آدم لطیفی بوده است.
نکته دیگر در مورد ایشان این است که شهید بهشتی معرفشان بود. قبل از آن هم به بنیصدر ایشان را برای وزارت بازرگانی معرفی کرده که بنیصدر قبول نکرد. شهید بهشتی با دقت و بینش و عمق شناخت ایشان را معرفی کرد.
مجاهدین خلق وقتی دیدند که این افراد دستگیر میشوند و اعتراف میکنند و یا افکارشان تغییر میکند سیگار را با زدن به بدن نیروهای خودشان خاموش کردند و در روزنامه چاپ کردند و به دادستان تهمت زدند که اینها در دادستانی دارند شکنجه میدهند مدعی شدند که دارند سینه دختران را میبرند و به آنها تجاوزمیشود و امثال این حرفها را زدند که همین حرفها را برخی از سران فتنه که این واقعیتها را میدانست که تماما تهمت است در سال 88 مطرح کرد.
ضد انقلاب به منتظری گزارش غلط میدادند
نکته ای که در این زمینه اهمیت دارد این است که نهضت آزادی، جبهه ملی،گروههای ضد انقلاب و گروههایی که ضد امام و انقلاب بودند این مسائل را مطرح کردند و به آقای منتظری منعکس میکردند و آقای منتظری این مسائل را اعلام کردند که امام هیئتی را مسئول بررسی کردند که محمد منتظری هم عضو همان هیئت بود. محمد منتظری با پدر من در زندان بود و همچنین در چندین کشور مانند کویت هم زندانی بوده است. وی بههمراهآقای دادگر که قاضیدادگستری بود و آقای بشارتی(وزیر پیشین کشور) مامور شدند که زندانها را بررسی کنند.
هیئتی به زندانها رفت و بررسی کرد و نتیجه این بود که هیچ مورد خلافی نبود فقط یک یا دو مورد جزئی بود که مربوط به بازجوها بود و این گروه گواهی داد که هیچ تخلفی نشده است.
بهترین شاهد برای رد ادعاهای این افراد، خود منافقین هستند. اگر شکنجه میشدند تواب نمیشدند و به جبهه نمیرفتند و شهید نمیشدند. بعضی از اعضای گروه فرقان برگشتند و توبه کردند و به جبهه رفتند و شهید شدند. به یاد دارم روز عید غدیر به خانه آقای لاجوردی رفتم یک نفر هم آنجا بود اسلحه آقای لاجوردی هم روی طاقچه بود وقتی آنمرد رفت سوال کردم ایشان که بود؟ گفت از اعضای فرقان بود گفتم چطور پس به خانه راهش دادید گفت توبه کرده است.
ماجرای وساطت موسوی اردبیلی برای برای یک فامیل زندانی و امتناع شهید لاجوردی
امام حامی شهید لاجوردی بود
حتی برخی دوستان و بستگان لاجوردی هم در زندان بودندولی ایشان هیچگونه توصیهای نمیپذیرفتند. مثلا آقای لاهوتی را حکم دادند و از خانهاش آوردیم به زندان که درگذشت. آقای لاجوردیخودش حکم نمیداد بلکه وظیفه دادستانیاش را به خوبی انجام میداد و حکم قاضی شرع را هر چه که بود میپذیرفت.
چگونگی مختومه شدن پرونده 8 شهریور
در جریان 8 شهریور به آقای لاجوردی گفتند که شما اقدام کنید برای پیدا کردن مسئولین انفجار که ایشان گفتند به شرطی قبول میکنم که هر کس را خواستم بتوانم دستگیر کنم و مجوز داشته باشم. وقتی مجوز گرفت اقدامات خود را شروع کرد که به افرادی مانند حسن کامران، بهزاد نبوی، خسرو تهرانی، تقی محمدی، سازگارا و غیره که در نخست وزیری مسئول بودند، رسید. لاجوردی بازجوییهایی را انجام داد در این جریان تقی محمدی در زندان خودکشی کرد یا کشته شد.
تسنیم: آقای اژهای تعریف کردند که از تقی محمدی بازجویی کردم و به جای خیلی خوبی رسیده بودیم و قرار بود از ارتباطات پنهانی و پشت پرده جریان حرف بزنداما چون از صبح تا 12 شب بازجویی کرده بودم گفتم استراحت بکنم و ادامه بازجویی از نماز صبح به بعد که وقتی از خانه برگشتمدیدم تقی محمدی در زندان حلق آویز شده است.
بله؛ یا خودکشی کرد و یا او را کشتند. بعد از جریان 8 شهریور و شهادت شهید قدوسی، پرونده دست مرحوم آیتالله ربانی املشی افتاد که او هم توسط پودرهای سرطانزا و بهدست باند مهدی هاشمی از دنیا رفت و آقای موسوی خوئینیها دادستان شد.
8خرداد سال 65 آقای خوئینیها اعلام کرد که چون هیچ دلیلی برای اثبات اتهامات نیست پرونده مختومه است. بازجوئیها داشت به نتیجه میرسید که برخی نمایندگان و وزرا نامه دادند که پرونده مختومه شود و شهید لاجوردی را هم با فشار از دادستانی انقلاب تهران برداشتند. در واقع نگذاشتند پرونده به دادگاه برود تا مجرم شناخته شود.
سرانجام هیئتی به دیدار امام رفت و ایشان فرمودند که فعلا پرونده مختومه شود که بعد از آن، تمام متهمان و زندانیهای پرونده 8 شهریور مثل خسروتهرانی آزاد شدند.
تسنیم: اینکه شهید لاجوردی در اواخر عمر خود میخواست پرونده8 شهریور را بازبینی و بررسی کند درست است؟
وقتی از دادستان خارج شد، دیگر نتوانست به پرونده دست پیدا کند.
شهید لاجوردی یک سردار سلیمانی بود
به نظر بنده آقای لاجوردی یک سردار قاسم سلیمانی در داخل کشور بود که البته قاسم سلیمانی با لشکر خود با دشمنان میجنگد اما آقای لاجوردی تک و تنها بدون سلاح با منافقین و دشمنان داخل جنگید و مبارزه کرد و کسی جز امام از او حمایت نکرد و با اینکه تنها بود توانست سازمان مجاهدین و گروههای چپی و گروههای مخالف را جمع کنند و وضعیت الان ایران مثل سوریه اگر این اقدامات را انجام نمیداد. آقای لاجوردی آنقدر کار فکری با بعضی از اعضای گروهک فرقان کرده بود که در هنگام اعدام،خود آنها میگفتند که ما رااعدام کنید تا نجات پیدا کنیم