ساندرا مبتلا به بیماری عجیب و کمتر شناخته شده ای به نام «کوری چهره» است، به این معنی که او نمی تواند چهره افرادی را که می شناسد، به خاطر بسپارد، حتی چهره نزدیک ترین آنها را.
او تقلا می کند که همسرش را در میان یک جمعیت شناسایی کند، یا وقتی به فرودگاه برای استقبال از پسرش می رود او را پیدا کند، اما نمی تواند. او حتی نمی تواند در یک عکس دست جمعی، خودش را پیدا کند. او زمانی را به یاد می آورد که هفت ساله بود و در کلاس درس عکسی با همکلاسی هایش گرفته بود، او نمی توانست خودش را در عکس پیدا کند. حتی وقتی بعضی از همکلاسی ها اذیتش می کردند، او نمی توانست آنها را به آموزگار معرفی کند.
آشنایی او با همسرش -دِرِک- مدیون حضور او در یک برنامه رادیویی بود، او در ۱۸ سالگی در یک برنامه رادیویی شرکت کرد تا در مورد بیماری عجیب اش صحبت کند، همین جا بود که او با همسرش آشنا شد.
طبعا شاید این سؤال برایتان پیش بیاید که ساندرا چطور همسرش را در جمع شناسایی می کند. از روی ژاکت قرمزی که درک همیشه می پوشد!
البته سوء تفاهم ها بین این زن و شوهر هم کم نبوده اند، مثلا یک بار ساندرا شاکی شده بود که چرا درک در خیابان با یک زن جذاب صحبت می کند! اما در واقع مردی که با آن زن صحبت می کرد، درک نبود، بلکه مرد همسایه بود!
دختر ساندرا – بکی- همیشه لباس سبز می پوشد تا مادرش راحت تر بتواند شناسایی اش کند، پسر او هم به همه دوستانش گفته که مادرش، کوری چهره دارد، تا آنها وقتی با بی اعتنایی مادرش روبرو می شوند، دلخور نشوند.
یک میلیون نفر در برتانیا، مبتلا به درجاتی از کوری چهره هستند که اصطلاحا پروسپاگنوزیا prosopagnosia خوانده می شود. البته همه بیماران مبتلا به شکل شدید بیماری نیستند.
ساندرا در نتیجه این بیماری، هیچ دوستی ندارد، آخر چه کسی را می شود پیدا کرد که بعد از آشنایی از او برای پنچمین و ششمین بار نامش را بپرسید، همچنان مایل به حفظ دوستی باشد؟! او تا حالا فقط دو بار به جشن تولدها دعوت شده است و به خاطر مشکلی که دارد، از ارتباط چشمی با دیگران اجتناب می کند.
اما چه چیز باعث این بیماری می شود؟ مشکل مادرزادی یا عصبی ای ایجاد شده در دوکی شکل یا fusiform مغز باعث این بیماری می شود.
تصور می رود که دو درصد مردم، درجاتی از این بیماری را داشته باشند، این بیماری مردان و زنان را به یک میزان گرفتار می کند.
جالب است که کار ساندرا بچه داری است، او از ۴ بچه مواظبت می کند، برای اینکه او آنها را شناسایی کند، او مجبور است که عکس هایی از آنها داشته باشد و مدام به آنها نگاه کند و با توجه به جزئیاتی مثل خال ها و علایم مادرزادی، رنگ و حالت مو یا نحوه گام برداشتن آنها، شنایی شان کند.
ساندرا تا ۴۰ سالگی متوجه ماهیت مشکل خود نبود و نمی دانست که این مشکل از نظر پزشکی چطور توجیه می شود، در این زمان بود که او با یک جستجوی اینترنتی متوجه بیماری اش شد، اما خوشحالی او بابت پیدا کردن علت بیماری اش زیاد باقی نماند، چون به زودی فهمید که بیماری اش، درمان خاصی ندارد.
مثل بعضی دیگر از ناتوانی ها، این بیماری خاص هم باعث تقویت حواس دیگر در ساندرا شده است، در مورد تمرکز مدام او برای شناسایی افراد با استفاده از حرکات و حالات صورت و بدن، منجر به قوی شدن درک زبان بدن شده است.
یک مورد دیگر این بیمار سارا وینگمن ۲۹ ساله است، او یک تحلیل گر اقتصادی باهوش با ضریب هوشی ۱۵۰ است، او هم به دردسرهای این بیماری مواجه است، او نمی تواند شوهای تلویزیونی را تماشا کند، چون مدام چهره کاراکترها را با هم اشتباه می گیرد، او مجبور است در فیس بوک توضیح بدهد که به خاطر بیماری ممکن است گاهی بعضی از دوستان را ایگنور کند و آنها باید او را درک کنند و رنجیده نشوند. او وقتی که با نامزدش آشنا شد، فقط به هوش و خوش صحبتی او توجه کرد و اهمیتی به چهره و زیبایی اش نداد، چون می دانست که قیافه ها را خیلی زود فراموش می کند.