حجت الاسلام سید مهدی موسوی- تولید علوم انسانی اسلامی از مباحث مهمی است که طی سالهای اخیر تلاش زیادی شده تا به آن پرداخته شود. یکی از الزامات مهم در تولید این علوم شناخت روش و دستگاه روش شناختی آن است و ما تا نتوانیم روشهای صحیح و واقعیت جویانه و حقیقت پژوهانه ای برای توصیف، تبیین، تفسیر و سایر کارکردهای علوم انسانی ارائه دهیم، نمیتوانیم امیدی به تولید علوم انسانی اسلامی یا اسلامی سازی علوم انسانی داشته باشیم. این در حالی است که ما امروز مبنای علوم انسانی خود را بر اساس یافته های علوم غربی و روش های آنها قرار داده ایم.
با پیدایش مسائل جدید و نوپدید و مواجهه محقق با این مسائل روش ها و ابزارهای جدیدی ایجاد می شود که ممکن است قبل از علم محقق اصلا به آنها نیندیشیده باشد. این امر در علوم انسانی و اجتماعی نسبت به علوم طبیعی دو چندان است چرا که علوم درباره شناخت انسان و کنش های انسان است و موضوع خنثی و بی اراده ای نیست بلکه دارای آگاهی و اراده است و نسبت به تبیین ها و نظریه ها واکنش نشان می دهد.
مشکل ما در زمینه نظریه پردازی و مباحث تحلیلی و منطقی و فلسفی نیست که اگرچه جای کار جدی در این عرصه وجود دارد. مشکل ما در روش یعنی تطبیق و ابزارسازی و تکنیک های پژوهشی است. عمده عالمان ما به سطح اول اکتفا کردند و خودشان تلاش نکردند که نظریات شان را وارد مباحث عملیاتی و کاربردی کنند و حوزه و دانشگاه هم چنین تلاشی را نکرده یا اگر کاری شده در حد کم و ضعیف باقی مانده است. آن مباحث به الگوی عملیاتی تبدیل نشده است لذا در علوم انسانی به کار گرفته نشد و با حل مسئله و تولید نظریه و راه حل درگیر نشد تا نقاط قوت و ضعف آن شناسایی شود.
اگر نقاط قوت و ضعف شناسایی نشود یعنی به ابزارها و تکنیک های متناسب با آن منجر نشده است، گفت: یعنی ابزارها و تکنیک های پژوهشی که عمدتا امور انضمامی هستند که در متن کار پژوهشی به دست می آیند تولید نشده زیرا وارد عرصه عمل نگردیده است.
عمده مشکل موجود در عرصه علوم انسانی عملیاتی نشدن این مباحث توسط حوزه و دانشگاه است. علامه طباطبایی در تفسیر قرآن روشی را ابداع کردند اما به صرف مباحث انتزاعی که رساله ای درباره روش شناسی قرآنی باشد اکتفا نکردند بلکه رساله ای به نام قرآن در اسلام نوشتند و مقدمه تفسیر المیزان را به مباحث روشی پرداختند و بیشترین کاری که ایشان انجام دادند این بود که یک دوره قرآن را با این روش تفسیر کردند و مسائل مختلف علوم انسانی را به قرآن عرضه کردند و با همین روش پاسخ های قرآنی به مسائل علوم انسانی را به دست آوردند. ما باید چنین کاری می کردیم یعنی اگر روشی را هم تولید می کنیم آن عالم یا شاگردانش یا جامعه علمی که نظریه و روش علمی را می پذیرند وارد حوزه های مختلف کنند و سپس نقاط قوت و ضعف نظریه شناسایی شود تا تکنیک های آن مشخص گردد.
اما دلیل عدم استفاده و نرسیدن به روش در علوم انسانی چیست؟ عامل اول معرفتی است که اندیشمندان علوم انسانی اسلامی کمتر به بعد اجتماعی و کنشی علم توجه دارند و تولید علم را صرفا مقوله منطقی و فلسفی می دانند و حتی مباحث روشی را ذیل مباحث کشف از واقعیت و منطق و فلسفه دنبال می کنند. از حیثیت کنش اجتماعی غفلت شده است. تولید علم امر اجتماعی است و در مواجهه با پرسش ها و مسائل اجتماعی در جامعه علمی مطرح می شود به همین خاطر امر تدریجی است و عوامل مختلف در ظهور و رشد آن توجه دارد. این بخش را در نظریه های علوم انسانی کمتر مشاهده می کنیم.
در دومین عامل هنوز گفتمان علوم انسانی اسلامی به گفتمان رایج نظام آموزشی حوزه و دانشگاه مبدل نشده است و هنوز در حاشیه حوزه و دانشگاه برخی از اندیشمندان به طور غربی و برخی پژوهشکده ها به طور محدود و جدای از فضای رسمی حوزه و دانشگاه به این مقوله می پردازند. باید حوزه و دانشگاه این گفتمان را به عنوان گفتمان علمی بپذیرد و با آن همراه شوند و آن را در متن آموزشی جای دهند تا نقاط قوت و ضعفی که درباره این روش نوشته شده شناخته شود.
تا زمانی که گفتمان تبدیل به کتاب درسی و متن آموزشی نشود، حاشیه و نقدی برای آن صورت نمی گیرد. تا زمانی که نظریه ها در مقام عمل به کار گرفته نشوند و رساله های تطبیقی بر پایه آن روش نوشته نشود، امکان اینکه به بعد انضمامی و تدریجی که در روش باید دنبال کنیم، وجود ندارد.
مشكل علوم انسانی ما عدم تبدیل نظریات به مباحث كاربردی است
مشكل ما در زمینه نظریه پردازی و مباحث تحلیلی و منطقی و فلسفی نیست كه اگرچه جای كار جدی در این عرصه وجود دارد. مشكل ما در روش یعنی تطبیق و ابزارسازی و تكنیك های پژوهشی است. عمده عالمان ما به سطح اول اكتفا كردند و خودشان تلاش نكردند كه نظریات شان را وارد مباحث عملیاتی و كاربردی كنند
۱۳۹۶/۱۰/۱۸