نسخه چاپی

تناقض تحریم و اقتدار

سعدالله زارعی

تحريم و تداوم تحريم ها عليه جمهوري اسلامي ايران، مهمترين راهكار، شيوه و منطق غرب در مواجهه با مخالفان خود به حساب مي آيد و از اين رو مي توان گفت اقدامات «سلبي گرايانه» غرب از ناتواني در مواجهه با يك موضوع، پديده و يا روند فعال حكايت مي كند و دقيقا به دليل عدم تناسب ميان واكنش و كنش به نتيجه نمي رسد و از همين حالا نتيجه اين مواجهه روشن است و كم نيستند كساني در خود غرب كه بر بي نتيجه بودن آن تاكيد مي ورزند و خبر آن هر روزه به رسانه ها راه مي يابد.
غرب اگر مي توانست آورده اي نظير يا نزديك به آورده جمهوري اسلامي داشته باشد، نيازي به استفاده از شيوه هاي تقابلي نداشت. كما اينكه در زماني كه ژاپني ها حركت پرشتاب اقتصادي خود را در دهه 1340 شروع كردند، غرب خود را در موضع برتر مي ديد و مطمئن بود كه ژاپن به هر جا برسد نمي تواند عرصه را بر آمريكا و اروپا تنگ كند و از اين رو در مواجهه با حركت پرشتاب ژاپن هيچگاه از شيوه هاي سلبي نظير تحريم و تهديد استفاده نكرد در عمل هم حركت ژاپن تا يك سقفي رفت و از آغاز دهه 1370 به مرور به روند نزولي رسيد و امروز از پيشرفت هاي دهه هاي 1340 به بعد آن چندان خبري نيست. اما غرب در مواجهه با حركت جمهوري اسلامي از همان گام هاي اول به حربه تهديد و تحريم متوسل شد و هر روز بر دامنه و دايره آن افزود و به نظر مي آيد كه تا مدتي ديگر هم، همين روند استمرار پيدا كند. البته بدون آنكه نظام اسلامي ايران آسيب ببيند و يا غرب به چيزي دست پيدا كند. در واقع در مواجهه با پديده بر كشيدن «اسلام ناب» و سر بر آوردن «ايران اسلامي»، غرب نه مي تواند تحمل كند و نه مي تواند كار موثري در رقابت با آن انجام دهد از اين رو غرب تنها مي تواند بر همان راه پيموده تاكيد كند.
تحريم هاي رسمي و اعلامي غرب عليه ايران از ارديبهشت سال 1358 شروع شده و در يك دوره هايي با جنگ مستقيم و يا جنگ نيابتي عليه ايران هم پيوند خورده است. حمله مستقيم آمريكا به هواپيماي مسافري و حمله مستقيم به سكوهاي نفتي ايران در خليج فارس و جنگ نيابتي 8 ساله نمونه هايي از پيوند خوردن تحريم ها و اقدامات نظامي عليه ايران بود كه نتيجه اي براي غرب در برنداشت و از اين طرف عزم ملت و نظام سياسي ايران را براي دست يافتن به آنچه لازمه يك زندگي امن و پيشرفته است، جزم تر كرد و به نتيجه رساند. فاصله ايران زمان وقوع جنگ و ايران زمان اسقاط هواپيماي مسافري ايران توسط آمريكا با «ايران امروز»، زياد و معنادار است. امروز ايران به اندازه اي از پيشرفت رسيده است كه ماهواره اميد آن فضا را درنورديده و پهپاد آن بر فراز ناوهاي آمريكايي در خليج فارس و درياي مديترانه پرواز مي كند و به عمق حوزه اطلاعاتي امنيتي غرب نفوذ مي نمايد. در حوزه نفوذ منطقه اي هم به آن درجه از موقعيت رسيده است كه دولتهاي غربي اذعان دارند كه هيچ تحول منطقه اي بدون همراهي ايران امكان پذير نيست و در عين حال ايران مي تواند بدون همراهي ديگران، تحولات بسياري را در منطقه به وجود آورد. ايران در اوج اقتدار نظامي امنيتي آمريكا در عراق يك دولت دوست خود را در اين كشور بر سر كار آورد و 8 سال است كه عليرغم توطئه هاي مشترك آمريكا، اروپا، عربستان، تركيه و ... عليه عراق، اين دولت را حفظ كرده است. از آن طرف همه اين دولت ها در 18 ماه اخير براي تغيير نظام در سوريه به انواع اقدامات پنهان و آشكار دست زده و عليرغم آنكه همه مسايل اخلاقي و قواعد حقوق بين الملل را زير پا گذاشته و همه هستي خود را در گرو موفقيت در اين قمار قرار داده اند ولي كمترين موفقيتي پيدا نكرده اند. مردم و نظام سوريه در مقابل اين توطئه ها ايستاده اند و ايران از دوردست ها مردم و دولت سوريه را حمايت مي كند و بدون آنكه هيچيك از قواعد حقوقي و يا اخلاقي- انساني را نقض كرده باشد به حفظ اين كشور و نظام سياسي آن نايل گرديده است.
بر اين اساس كاملاً واضح است كه ضميمه كردن «تهديد» به «تحريم» موضوعيت خود را از دست داده چرا كه چند بار تجربه شده و نتيجه معكوس آن به اثبات رسيده است و درست از اين رو حتي در سطوح دولت هاي آمريكا، فرانسه و انگليس به دفعات بر اين موضوع كه از جنگ با ايران حمايت نكرده و آن را نتيجه بخش نمي دانند، تأكيد مي شود. البته به نظر مي آيد بيش از آنكه بي نتيجه بودن حمله نظامي، غرب را از نزديك شدن به درگيري منصرف كرده، اولاً تأثيرات معكوس جنگ با ايران و ثانياً توانايي وسيع ايران در دفع اقدام نظامي، غرب را از استفاده مجدد از اين گزينه بازمي دارد. غرب به خوبي مي داند كه وقوع جنگ با ايران به جاي اينكه فضاي امنيتي منطقه را ببندد، فضاي امنيتي- نظامي را باز مي كند و اين باز شدن فضا، نيروهاي فراواني را «آزاد» مي كند. اولين سؤال فراروي غرب اين است كه اين نيرويي كه در پرتو شرايط جنگ آزاد مي شود در كدام سمت ميدان درگيري مي ايستد؛ سمت ايران يا سمت غرب؟ پاسخ اين سؤال بسيار روشنتر از آن است كه كسي در غرب درباره آن ترديد داشته باشد. سؤال دوم اين است كه كدام نيروي برنامه ريز منطقه اي يا بين المللي قادر است اين نيروهاي آزاد شده را مديريت كند؛ غرب يا ايران؟ پاسخ اين نيز از چنان بداهت و قطعيتي برخوردار است كه نياز به بحث ندارد. تجربه همين چند سال اخير پيش روي غرب قرار دارد. وقوع جنگ در عراق با هدف سيطره طولاني مدت غرب بر اين كشور و از طريق آن بر منطقه انجام شد اين جنگ حجم وسيعي از نيروها را در منطقه آزاد كرد و اين نيروها در چارچوب طراحي ايران بر عراق مسلط شدند و ضمن بدست گرفتن قدرت ، اشغالگران را اخراج كردند و امروز بر همه شئون خود مسلط شده اند. همين اتفاق در جنگ 33 روزه و 22 روزه افتاد و نتيجه هزينه هاي سنگين غرب، گسترده تر شدن نفوذ ايران بود و از اين رو اوباما، اولاند و كامرون وقوع جنگ بين غرب و ايران را با جديت رد مي كنند و آن را احمقانه به حساب مي آورند.
بر اين اساس جمعبندي غرب از اواسط 2009 م. كاملاً تغيير كرد و بر ادبيات آنان نيز اثر گذاشت و از اين رو «تشديد تحريم ها» تا حد بسيار زيادي جاي تأكيد بر تهديدات نظامي امنيتي را گرفت. از منظر غرب شدت دادن به تحريم ها بخشي از مردم را در مقابل نظام سياسي ايران قرار داده و با غرب درباره لزوم تغيير نگرش و رفتار ايران همداستان مي كند از آن پس ضمن اينكه جمهوري اسلامي در دو جبهه داخلي و خارجي- حول محور تجديد سياست ها- درگير مي شود به غرب اين امكان را مي دهد تا اقدامات ضد ايراني خود را از نظر اخلاقي توجيه كرده و آن را گامي در جهت تحقق خواسته هاي مردم معرفي نمايد. از منظر غرب، نظام ايران حتي وقتي با تصوير چنين فضايي مواجه گردد، براي «حفظ بقا» به «اولين عقب نشيني» تن مي دهد و اولين شكست را مي پذيرد، آنگاه غرب مي تواند فشارهاي خود را براي «دومين عقب نشيني» كه در زمان كوتاه تري محقق مي شود، وارد كند و اين مسير را تا آخر ادامه دهد.
غربي ها معتقدند اولين عقب نشيني در ادبيات ديپلماتيك ايران بروز مي كند به عبارت ديگر يكي از شاخص هاي اندازه گيري موفقيت يا عدم موفقيت «تحريم هاي فزاينده» ميزان استحكام كلامي مسئولين ارشد ايران در مواجهه با مطالبات 1+5 و بطور خاص مطالبات آمريكاست. بر اين اساس در روزهاي اول مهرماه محافل سياسي ديپلماتيك و رسانه هاي آمريكا با استناد به مواضع يكي از مسئولان ايراني و مقايسه آن با مواضع وي در سفرهاي قبلي، هياهويي به راه انداخته و درصدد القاي اين مطلب بودند كه اولين عقب نشيني ايران بالاخره روي داد و مقامات ايراني از آمادگي خود براي گفتگو در مواردي كه قبلا آنها را خطوط قرمز خود مي خواندند، خبر داده اند و بر اين اساس دو روز پيش خانم اشتون كه تجربه چنداني در عرصه سياست ندارد و قطعا شناختي نيز از نظام سياسي ايران و كانون اصلي تصميم گيري آن ندارد، گفت ايران بايد علاوه بر توضيح برنامه هسته اي خود، درباره مسايل موشكي خود به ما پاسخ دهد!
غربي ها به نادرستي گمان مي كنند، اظهارنظر و نگراني يك مقام رسمي در ايران درباره تحريم ها، بيانگر حاد شدن شرايط براي حركت ايران و نگراني از وقوع گسترده واكنش هاي اجتماعي است و از اين رو به خود وعده دادند كه بالاخره آن «لحظه طلايي» براي تغيير نظام سياسي و يا تغيير در سياست هاي اصول نظام سياسي ايران فرا رسيده است. و هيلاري كلينتون در اظهارات رسانه اي به اقران غربي خود گفت «حالا ديگر بپذيريد كه شدت دادن به تحريم ها، مهمترين و بهترين راه حل مسايل ما با ايران است و مي توانيم با آن راه بسته بسياري از مشكلات خود را در منطقه خاورميانه باز نماييم.»
تشديد تحريم ها عليه ايران با يك خوش گماني مفرط دنبال مي شود و پايه اين خوش گماني جاهلانه را بايد در بعضي از اقدامات و عدم اقدامات و بعضي از مواضع غيرمسئولانه جستجو كرد. البته طبعا زمان زيادي نياز نيست تا «تحريم گران» دريابند كه نظام جمهوري اسلامي و ملت ايران از آنچنان ظرفيتي برخوردارند كه مي توانند ضمن خنثي كردن اين اقدامات خصمانه، مسير خود را از موانعي كه چندان موثر هم نيستند، پاك نمايند.
تحريم و تشديد پلكاني كه با اقدامات در حوزه انرژي به انتهاي خط نزديك شده است به نفع آن مسئله اي تمام مي شود كه غرب، جمهوري اسلامي را بخاطر آن مورد تحريم قرار داده است. در واقع تحريم براي آن صورت مي گيرد تا مانعي بر سر راه گسترش نفوذ ايران در محيط پيراموني و محيط بين المللي باشد. اگر نفوذ ايران بر يك بستر مادي استوار بود، قاعدتا مانع تراشي مادي بر سر راه توسعه منطقه اي نفوذ ايران موثر بود و با منطق سياسي هم تطبيق مي كرد. مشكل لاينحل غرب اين است كه نفوذ ايران از جنس موانعي كه بر سر راه توسعه آن قرار داده مي شود، نيست ايران در منطقه در درجه اول، نفوذ معنوي دارد و از اين نفوذ براي بسط نفوذ مادي خود هم استفاده مي كند و اين نفوذ معنوي منحصرا در اختيار جمهوري اسلامي است و رقباي ايران از آن بهره اي ندارند.
نفوذ معنوي ايران با اين ذهنيت و قضاوت منطقه اي توام است كه «در مواجهه غرب و ايران، اولا حق با ايران بوده و ثانيا به نفع مسلمين و اسلام است كه در كنار ايران قرار داشته باشند.» غرب بدون تغيير اين ذهنيت فراگير هرگز نمي تواند دست ايران را از نفوذ در منطقه اي كه در آن قرار دارد، كوتاه كند و از قضا به ميزاني كه به تحريم بيشتر متوسل مي شود، ذهنيت حقانيت ايران و لزوم دفاع از آن در منطقه بيشتر تقويت مي شود و به همين ميزان كارايي تحريم ها كمتر مي شود چرا كه ايران مي تواند سخت ترين تحريم ها را در محيط همدلانه منطقه اي حل و هضم كند كما اينكه در عمل شاهد اين وضعيت هستيم. غرب چون بر «راسيوناليسم مادي» استوار شده قادر نيست اين معادله را به نفع خود حل كند و در آن مي ماند. تنها چيزي كه گاهي او را به اثرگذاري اقدامات مادي خود اميدوار مي كند. اظهارنظرهاي ناپخته اي است كه گاهي از سوي بعضي ها در محيط داخلي جمهوري اسلامي ابراز مي شود البته بد نيست كه غرب در اين اشتباه بماند، چنين اشتباهي به نفع ما تمام مي شود.
منبع:کیهان

۱۳۹۱/۷/۲۷

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...