نگاهی به آمارهای دو سوی دومین حمله آمریکا به عراق در سال 2003 درسهای بزرگی در دل دارد. برتری چشمگیر نیروهای عراقی بر نیروهای ائتلاف (450000 نفر عراقی در مقابل 300000 نفر نیروهای ائتلاف)، خستگی نیروهای آمریکایی از جنگ پایان نیافته افغانستان، وجود موانع طبیعی جدی برای پیشروی زمینی دشمن همچون امکان انهدام پلهای رودهای بزرگ دجله و فرات و ... شرایطی را به وجود آورده بود، که بسیاری از تحلیل گران نظامی امکان پیروزی کوتاه مدت آمریکا را محال میدانستند.
در این جنگ آمریکا از لشگری قویتر از نیروی نظامی خود بهره میگرفت، لشگری که عملیات روانی را طراحی و ابلاغ میکرد و آن تحلیل گران از تأثیرش غافل بودند. قرار دادن خبرنگاران و روزنامهنگاران در كنار سربازان یکی از اصلیترین این اقدامات بود که امکان پخش زنده داشتند. این اقدام موجب برجسته کردن دستاوردهای نظامی برخلاف رویه گذشته که اخبار جنگ را تا مقطعی محرمانه تلقی میکرد، شد. تصویرسازی از سربازان عراقی اسیر گرفته شده به عنوان انسانهایی گرسنه که مورد حمایت آمریکا و متحدانش قرار گرفته است، ایجاد شوک با نامگذاری بمب مورد استفاده با عنوان «مادر همه بمبها»، ادعای جدا بودن مردم از دولت و هدف حملات نبودن آنها و تصویرسازی آمریکا به عنوان ناجی عراقیها از شر دیکتاتوری حاکم از جمله دستاوردهای این روش بود. اما گام اصلی را چند سال جلوتر، فیلمهای هالیوودی، رسانههای گوناگون کاغذی و اینترنتی و ... برداشته بودند و با تصویرسازی از صدام به عنوان یک اهریمن ( هم او که در دوره شراکت منافع با آمریکا در رسانههای آمریکایی تکریم میشد) ، افکار عمومی جهان و حتی عراق را تا آنجا همراه این عملیات کردند تا با کمترین مقاومت، نیروی زمینی متجاوزین به سرعت به پیروزی باور ناپذیری دست یابد.
جالب آنجا است که مدیریت افکار عمومی به نحوی پیش رفت که پس از پایان جنگ، فقدان وجود سلاحهای کشتار جمعی ( که برای تقویت صدام مقابل انقلاب اسلامی خود غرب به او اعطا کرده بود) باور شد و این ادعا محل مناقشه قرار نگرفت.
تاریخ کاربرد پروپاگاندا در پیشبرد تنازعات میان کشورها نشان میدهد، آمریکا یکی از کشورهایی است که بیشترین اعتنا را به استفاده از رسانه و تبلیغات برای توفیق در مواجهه با دشمنان خود به کار بسته است، رویکردی که اغلب رنگ مکمل نبردی دیگر را داشته، اما بخش عمدهای از توجه آمریکا را به خود معطوف ساخته است. این موارد، شامل مکمل عملیات نظامی است که اگرچه در جنگ جهانی دوم جهشی جدی در روش و تکنیک یافت؛ اما در عملیات سپر صحرا و پس از آن در در عملیات طوفان صحرا علیه عراق به کمال رسید و به نقطه اوج خود رسید.
اما آمریکا دستاوردهای دیگری نیز در به کارگیری رسانه و تبلیغات در منازعات دارد که یکی از اصلیترین آنها، استفاده از آن در جنگ سرد مقابل شوروری است. شاید نمادینترین بخش آن، بزرگ نمایی صف مقابل مک دونالد افتتاح شده در مسکو باشد که بسیاری آن را نقطه آغاز فروپاشی شوروی تلقی کرده اند.
آمریکا دیرهنگامی است از این سلاح، علیه انقلاب اسلامی نیز استفاده میکند؛ رویکردی که به دلیل ضعف تحلیل از واقعیات ایران، وجود ایمان و انسجام میان امت و امامت تا کنون نافذ نبوده است. اما این به معنای بی تاثیر بودن همیشگی آن نیست. شاید از همین رو بود که امام خامنهای در دیدار با اعضای مجلس خبرگان، با بررسی ابعاد جنگ نرم فعلی علیه کشورمان، ضمن توجه دادن به وجود یک اتاق جنگ برای هدایت نبرد همه جانبه اقتصادی نسبت به غفلت از جنگ مکمل آن که نبرد مهم رسانهای و تبلیغاتی است، هشدار دادند.
لازارسفلد و مرتون، از چهرههای مشهور علوم ارتباطات معتقدند 3 شرط موجب اثرگذاری رسانه خواهد شد: انحصاری کردن ( که اگرچه در دوره امروز غیر ممکن است، اما با بی اعتماد کردن جامعه هدف به دیگر رسانهها و تکثیر رسانههای همسو دنبال میشود)، جهت دهی به ارزشها ( که با برنامههای ظاهرا غیر سیاسی و با رویکردهایی از قبیل سبک زندگی ارائه میگردد) و بالاخره ارتباط چهره به چهره تکمیلی (که با گسترش شبکههای اجتماعی راحتتر شده و با حضور عناصر دلباخته به غرب و تبلیغ ضرورت تسلیم شدن در برابر کدخدا در حال اجرا است).
تحریف واقعیت، برجسته سازی بخشی از واقعیات، شایعات دروغ و ... از جمله تکنیکهای به کار رفته برای ایجاد اضطراب، یأس، ناامیدی و احساس بن بست و بدبین کردن مردم نسبت به یکدیگر و نسبت به دستگاههای مسئول و همچنین بیشتر و بزرگتر نشان دادن مشکلات اقتصادی در ذهن جامعه در این رویکرد رسانهای است.
به نظر میرسد بخشی از برنامه دشمن، سوار شدن بر موج حاصل از انتقادات انقلابی و مصلحانه دلسوزان است. با این وصف، آیا باید دست از نقد اشتباهات کشید و سیئات مسئولین را از بیم مصادره دشمن، حسنه معرفی کرد؟
طبعا این رویکرد، نه تنها با باور افکار عمومی مواجه نخواهد شد، که موجب تشدید خطاهای موجود شده و کشور را به سوی خطر بزرگتری رهنمون خواهد ساخت. شاید راه بهتر، خنثی سازی روش دشمن باشد. بررسی نقاط ضعف و اصلاح آن توسط رسانهها برای اعتماد زایی و ممانعت از شکل گیری انحصار رسانهای برای دشمن، اسیر مارپیچ سکوت نشدن و صیانت از ارزشهای خود با روشهای صحیح و نیز فعال شدن انقلابییون در آگاه سازی خط دشمن و خسته نشدن از رویکرد اقناعی در حضورهای چهره به چهره حقیقی و مجازی شاید از جمله اقدامات خنثی کننده باشد. اما قطعا بهترین دفاع، حمله به ریشههای پدید آورنده مشکلات برای کشور و پرهیز از رفتار انفعالی است. نقطه قوت دیگری که ما از آن بهره مندیم، وجود شناخت کامل ما به تکنیکهای جنگ رسانهای آمریکا با توجه به وجود منابع گسترده در این خصوص و باقی ماندن ناشناختههای بسیار از فرهنگ و مناسبات مردم ایران اسلامی برای دشمن است که بازخوانی و تمرکز بر آنها میتواند ما را در آفند و پدافند، به برتری قابل ملاحظهای مجهز کند.
راهبرد آفندی در جنگ رسانهای
محمدمهدی اسلامی
۱۳۹۷/۶/۱۹