به گزارش نما، چرا گاهی استدلال کردن و صغری و کبری چیدن برای یک عده «بیفایده» است؟ یعنی هرچه دلیل و منطق میآوری، اظهارات گذشتهاش راجع به موضوعی را که حالا، خلاف آن ثابت شده جلوی رویش میگذاری، بیتاثیر است. مسیر را غلط رفته، تبعات آن را هم میبیند اما با کمال تعجب میبینی بر ادامه مسیر غلط اصرار میورزد و هرچه تلاش میکنی، ظاهرا! متوجه اشتباهش نمیشود و همچنان... مرغ یک پا دارد! در این وجیزه به دنبال بررسی این موضوع و یافتن پاسخ یا پاسخهایی برای این مسئله هستیم. بخوانید:
الف- سال 90 وقتی معمر قذافی دیکتاتور لیبی به هلاکت رسید، مطلبی با عنوان «پرده آخر قذافی» نوشتیم. تحقیقی راجع به چرایی اصرار دیکتاتورها بر دیکتاتوری، به رغم آگاهی از سرنوشت محتومشان. هیتلر، موسولینی، چائوشسکو، صدام، رضا شاه و پسرش از جمله دیکتاتورهایی بودند که، سرنوشت تلخی داشتند. سؤالی که در آن تحقیق به دنبال پاسخ آن بودیم بیشباهت به سؤال این وجیزه نبود: با توجه به این قانون نانوشته که «فرجام بسیاری از دیکتاتورها مرگ خفتبار یا تبعید و... است، چرا قذافی از آن درس نگرفت؟» و اینکه «آیا اگر قذافی یا هر دیکتاتور دیگری میدانست چنین سرنوشت تلخی در انتظارش است، باز حاضر میشدند به هر قیمتی به قدرت برسند؟» (اصرار به ادامه راه غلط...!)
برای یافتن پاسخ دقیقتر با یکی از دوستان روانشناس تماس گرفتیم. پاسخ جالب بود:«این نوع افراد دارای شخصیت «خودشیفته» هستند. آن هم از نوع بدخیم... قدرت شیرین است و درک چنین شخصیتهایی از پیامدهای رفتاریشان کاملا از بین رفته است. وقتی میشنوند مردم از آنها راضی نیستند باور نمیکنند و در پاسخ میگویند: «خیر. مردم عاشق من هستند». آنها ظرفیت و توان درک نوع نگاه دیگران به خود را ندارند. لذا اگر روز اولی که خیال مثلا کودتا دارند تصاویر بدن خونیشان در 15 ساله آینده را هم نشانشان بدهی، به احتمال زیاد بیفایده خواهد بود.» این مثال صرفا برای تقریب به ذهن بود.
بنابراین به نظر میرسد بخشی از این پاسخ میتواند در شخصیت فرد نهفته باشد. برخی واقعا خودشیفتهاند و نمیتوانند درک درستی از واقعیات داشته باشند. این نکته را هم یادآوری کنیم که این نوع شخصیت درجاتی دارد. شخصیتی که قذافی، صدام و این روزها ترامپ دارد از نوع بدخیم آن است. حین بحثهای سیاسی با برخی دوستان و آشنایان، قطعا شما هم با چنین شرایط و شخصیتهایی روبهرو شدهاید. هرچه استدلال میکنید بیفایده است و شما با ادامه بحث فقط خودتان را خسته میکنید. پاسخهایی که میشنوید، گاهی آنقدر بیربط، غیرمنطقی و پرت است که، واقعا ادامه بحث را بیفایده میبینید. طرف مقابل همچنان به ادامه راه غلط اصرار دارد.
ب- بیایید بحث را کمی امروزیتر، ملموستر و جدیتر کنیم. برخی رسانهها و تریبونهای نزدیک به دولت خودمان این روزها درباره کارنامه خالیشان و شرایطی که بر کشور در حوزههای مختلف تحمیل کردهاند، چه مینویسند و چه میگویند؟ وضعیت اقتصادی را میبینند، آرایش نظامی دشمن را که حاصل انفعال عدهای در کشور بوده شاهدند اما، نه تنها حاضر نیستند تغییری در راه و برنامههای شکستخوردهشان ایجاد کنند بلکه، آسمان را به زمین میبافند تا القاء کنند، همه مقصرند جز خودشان! دشمن علنا از براندازی میگوید این عده با همان دستفرمان «دیپلماسی لبخند در برابر دیپلماسی تهاجمی» ادامه میدهند! این عده کار را به جایی رساندند که واشنگتن پست نتیجه گرفت، علت هجمههای پیدرپی ترامپ علیه ایران این است که پاسخ محکمی از سوی ایران نمیبیند.
اینجا پاسخ چیست؟ چرا برخی به رغم مشاهده بازخورد سیاستهای غلط در حوزههای خارجی، اقتصادی و فرهنگی، باز هم بر ادامه راه غلط اصرار دارند؟ چرا به رغم جری شدن دشمن باز هم تلاش میکنند در قالب استانداردهای فکری مضحک و ساختهشده برای جهان سومیها حرف بزنند؟ آیا اینجا هم مشکل در تیپ شخصیتی آنهاست؟ یا نه باید در منظومه فکری این طیف کاوش کرد و دید در کلاس درس چه کسانی نشسته و چه آموختهاند. شاید هم در این بین نفوذی یا احمقهایی وجود دارند که گاهی به تصمیمگیران و تصمیمسازان کشور آدرس غلط میدهند.(درست مثل اطلاعات غلطی که در شورش اخیر مسلحانه کودتاچیان، درباره ونزوئلا به ترامپ داده میشد.)
به جز تیپ شخصیتی که به آن اشاره شد، شناسایی نوع تفکرات سیاسی و اعتقادی فرد یا جریان سیاسی که به آن تعلق خاطر دارند نیز میتواند در یافتن پاسخ سؤال این وجیزه به ما کمک کند. یعنی چون به یک جناح سیاسی خاص تعلق خاطر دارد، ترجیح میدهد، «نفهمد». اظهارات لیدر جریان رسانهای نزدیک به دولت را بگذارید کنار عملکرد و اظهارات برخی دولتمردان(آخوندی و...)، بخشی از جریانی که 6 سال سکان هدایت کشور را به دست گرفتهاند (بودند) «لیبرالها» هستند. حالا برای رد گم کنی هم که شده پسوند «مسلمان» را گاهی به آن اضافه میکنند و میگویند: «ما لیبرال مسلمانیم.»
این نکته از آنجا حائز اهمیت است که، در صورت شناخت منظومه فکری یک جریان، میتوان بهتر رفتارها، برنامهها و اظهاراتشان را تحلیل کرد و به پاسخ سؤال نزدیک شد. حس رهاشدگی این روزهای بازار (خودرو، مسکن، دلار، سکه و...) که در همه ما وجود دارد به نوعی تداعیکننده تفکرات اقتصادی این جریان است که معتقد به نظریه «بازار آزاد» و «دست نامرئی» آدام اسمیت است: در هیچ چیز دخالت نکن، دست نامرئی خود به خود بازار را کنترل میکند! اما نه. به نظر میرسد این جریان «لیبرال» هم نیستند که اگر بودند لااقل، به نتایج اقتصادی که آنها رسیدهاند، میرسیدند! همین آدام اسمیت معتقد است، دست نامرئی در جامعهای کارایی خواهد داشت که از شرایط رقابت کامل برخوردار باشد! فرض بگیریم این نظریه بینقص است. آیا چنین شرایطی در کشور وجود دارد؟ اگر ندارد، چرا بدون برنامه و بیمطالعه به دنبال کپیبرداری ناشیانه از غرب هستند؟ پاسخ روشن است. بخشی از این جریان، صد درصد غربگراست. همین! فقط غربگراست. بدون اینکه حتی از غرب چیزی بداند. درست مثل «سید حسن تقیزاده»، معتقد است باید غربی بود. این جریان به یاد داشته باشد تقی زاده، در نهایت اعتراف کرد قربانی یک دسیسه بوده!
پس یکی دیگر از دلایل میتواند این باشد که در برخی جریانهای سیاسی نزدیک به دولت و رسانههایشان، غربگرایانی حضور دارند که به بازخوردها توجه نمیکنند و قطبنمایشان همیشه و در همه شرایط «غرب» را نشان میدهد. چه دلیلی برای غربگرایی این عده از این محکمتر که، غرب با هزار زبان میگوید به من اعتماد نکن، اما آنها دستبردار نیستند. به مصاحبه آقای ظریف با پایگاه خبری تحلیلی لوبلاگ که دیروز منتشر شد دقت کنید. ایشان میگوید، غربیها(اروپا) بیش از صد درصد در بیانیههای عمومی و کمتر از یک درصد در عمل، به تعهداتشان عمل کردهاند! این اعتراف صریح رئیس دستگاه دیپلماسی خارجی کشورمان است. عدهای با این وجود همچنان میگویند، باید به دنبال غربیها دوید!
ج- شاید هم از روی ناچاری است. وقتی همه امتیازها را داده و حساب این را نکرده باشی که حریف ممکن است بدعهدی کند، چارهای نمیماند جز دویدن به دنبال بدهکار! کاسب جماعت اصطلاحی دارند با این مضمون که «وقتی مالت دست بدهکار است، مجبوری به هر ساز او برقصی!»
د-شاید هم بحث لج و لجبازی در میان است. یا حتی به خاطر اینکه، اعتراف به اشتباه و تغییر مسیر را به منزله «پذیرفتن شکست» تلقی میکنند و پذیرش شکست هم «جرئت» میخواهد. ممکن است حتی دلیل اصرار بر خطا، اشتباه محاسباتی باشد. مثلا بگویند: «چون ترامپ آمد اوضاع به هم ریخت، ترامپ که برود اوضاع بهتر میشود.» درباره این دلایل احتمالی قبلا بارها در روزنامه نوشته ایم. فقط برای خالی نماندن عریضه به یک مورداشاره کرده و میگذریم. بررسیها نشان میدهد، بدترین، ظالمانهترین و بیشترین تحریمها را دموکراتها(رقبای ترامپ) علیه کشورمان تحمیل کردهاند. دموکراتهایی مثل اوباما با حیلهگری جمهوریخواههایی مثل ترامپ با حماقت و وحشیگری، هر دو دشمنی خود با ایران را به اثبات رساندهاند. نباید این را فراموش کرد که این دو صرفا و صرفا در نحوه دشمنی با ایران اختلاف نظر دارند نه در نفسِ دشمنی.
اینکه این جریانهای عجیب و غریب و تیپهای شخصیتی خاص از کجا آمدهاند و تحت نظر چه کسانی پرورش یافته و چگونه به مراکز حساس ورود میکنند نیز موضوع مهمی است که در اینجا قصد ورود به آن را نداریم و بررسی آن یادداشت جداگانهای را میطلبد. فقط در پایان به اظهارات اخیر رهبر انقلاب در دیدار معلمان اشارهای کرده و به این نوشتار پایان میدهیم:
«جان کلام در سند ۲۰۳۰ که فصل مهمی از آن به آموزشوپرورش اختصاص دارد، این است که نظام آموزشی باید جوری تنظیم شود که فلسفه، سبک زندگی و مفهوم حیات بر اساس مبانی غربی به کودکان و نوجوانان آموزش داده شود... غربیها انتظار دارند معلمانِ متدین ما که علاقهمند به آینده کشور هستند، در کلاس درس خود برای آنها سرباز تربیت کنند، تا دانشآموز ما سرباز و رعیت همان وحشیهای کراواتزده ظاهرسازی شود که به راحتی آدم میکشند و به آدمکشها کمک میکنند.»
چرا به هر ساز دشمن میرقصند؟
چرا گاهی استدلال كردن و صغری و كبری چیدن برای یك عده «بیفایده» است؟ یعنی هرچه دلیل و منطق میآوری، اظهارات گذشتهاش راجع به موضوعی را كه حالا، خلاف آن ثابت شده جلوی رویش میگذاری، بیتاثیر است.
۱۳۹۸/۲/۱۵