به گزارش نما، زن ۳۸ ساله در حالی که برای دستگیری مردی معروف به «پلنگ» از کارآگاهان اداره عملیات ویژه پلیس Police آگاهی خراسان رضوی قدردانی میکرد، درباره چگونگی ازدواج اش با یکی از اوباش به سروان همتی (افسر پرونده) گفت: ۱۷ سال بیشتر نداشتم که با یکی از بستگانم ازدواج کردم.
اخبار اجتماعی- اگرچه سیف ا... کارگری ساده بود، اما قلب مهربانی داشت و من زندگی بی دغدغهای را در کنار او و تنها دخترم سپری میکردم. ۲۰ سال از زندگی مشترک من و سیف ا... میگذشت که او دچار سکته قلبی شد و جان خود را از دست داد. این در حالی بود که دخترم نیز ازدواج کرده بود.
من هم بعد از مرگ همسرم زندگی آرامی داشتم تا این که روزی پسر خواهرم به خانه ام آمد و گفت مدتی قبل که در یک مرکز ترک اعتیاد بستری بودم با جوان ۴۰ سالهای آشنا شدم که ازدواج نکرده است. اما وقتی درباره اخلاق و زیباییهای تو صحبت کردم قرار شد به خواستگاری ات بیاید! من ابتدا قبول نکردم و گفتم من الان داماد دارم و از مردم خجالت میکشم. اما او با بیان این که عظیم پسر خوب و ورزشکاری است اصرار کرد با او و خانواده اش صحبت کنم و بعد تصمیم بگیرم.
این گونه بود که عظیم به خواستگاری ام آمد. وقتی هیکل قوی و قد رعنای او را دیدم تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم، اما همواره به این موضوع مشکوک بودم که او چرا با این قیافه زیبا تاکنون ازدواج نکرده و حالا نیز قصد ازدواج با یک دختر را ندارد.
به همین خاطر از او خواستم که به مدت سه ماه مرا به عقد موقت خودش درآورد و به شرط تفاهم به طور دایم ازدواج کنیم. اما هنوز چند روز از ازدواج ما نمیگذشت که فهمیدم او مرد زندگی نیست چرا که سوءظنهای بسیار شدیدی داشت به طوری که مرا در منزل حبس کرده بود بدتر از آن این بود که فهمیدم عظیم یکی از اراذل و اوباش مشهد است و اهالی محل به شدت از او میترسند.
عظیم به خاطر شرارت هایش به «پلنگ» معروف بود و کسی جرات رویارویی با او را نداشت. این بود که از ترس جانم شبانه محل زندگی ام را تغییر دادم و در پاسخ به تلفنهای عظیم گفتم من دیگر با تو کاری ندارم چرا که با یکدیگر تفاهم نداریم. آن روز عظیم با فحاشی عنوان کرد که شماره تلفنهای بستگان و آشنایانم را دارد و آبرویم را میبرد.
او به حرف هایش عمل کرد و همه فامیل از ازدواج پنهانی من باخبر شدند. من هم از او شکایت کردم به همین دلیل عظیم محل جدید زندگی ام را پیدا کرد و در حالی که تبر به دست عربده کشی میکرد وارد مجتمع مسکونی محل زندگی ام شد و قصد داشت مرا به زور سوار خودرو کند که با دخالت همسایگان روبه رو شد. او برای ایجاد رعب و وحشت شیشه خودروها و منازل اطراف را شکست و فرار کرد تا این که مدتی بعد کارآگاهان او را در مخفیگاهش دستگیر کردند و..
عاقبت صیغه شدن یك زن با گندهلات محله
بزرگترین اشتباهم این بود كه بعد از فوت شوهرم سه ماه به طور پنهانی به عقد موقت «عظیم» درآمدم. این در حالی بود كه همین موضوع به دستاویزی برای شكنجه من تبدیل شد.
۱۳۹۸/۷/۲۹