نسخه چاپی

حامیان‌مذاكره‌ با آمریكا یا ساده‌لوحند یا مرعوب‬

رهبر معظم انقلاب اسلامی تاكید كردند:به فضل پروردگار و به اتكای نیروی مخلصان این جامعه، مشكلات برطرف خواهد شد و چشم دشمنان، كور خواهد گردید. ما هیچ احتیاجی نداریم كه دشمنان سوگندخورده‌ ما - مثل امریكا - برای ما دل بسوزانند و ما هیچ به دنبال مذاكره و رابطه‌ با آنها نیستیم.

به گزارش نمابه نقل از جهان، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دوازدهم اردیبهشت سال 1369 در بخشی از بیانات‌شان در دیدار با گروه کثیری از معلمان و مسوولان امور فرهنگی کشور و جمعی از کارگران، به مناسبت روز معلم و روز جهانی کارگر اظهار کردند: اما مسأله‌یی که این روزها در سطح جمعی از اهل فکر و اهل نظر در جریان است، مذاکره کردن و مذاکره نکردن است. بعضی حرفی می‌زنند، بعضی حرف دیگری می‌زنند. این‌ها چیزی می‌نویسند، آن‌ها چیز دیگری می‌نویسند. من از اظهار نظر کسی که نظر سیاسی خودش را بیان بکند، نگرانی ندارم. مادامی که در اظهار نظری، دروغ و تهمت و فتنه و فریب نباشد، مانعی ندارد. بله، اگر دروغ و افترا و فریب بود، ما به‌عنوان مسؤول، نباید اجازه بدهیم یک نفر بیاید مردم را فریب بدهد، یا به آن‌ها دروغ بگوید. اما آن‌جایی که دروغ و تهمت و فریب و اهانت به کسی نیست، چه مانعی دارد هر کسی نظرش را بگوید.


من می‌خواهم به نویسندگان و صاحب‌نظران و قلم‌به‌دستان و تریبونداران سفارش کنم که از حرف مخالف آشفته نشوند. چرا ما آشفته بشویم؟ ما منطق و استدلال داریم. حرف ما، نه فقط برای ملت خودمان، بلکه برای صدها میلیون مسلمان و غیرمسلمان در دنیا، قابل قبول است. چرا ما وقتی حرف منطقی داریم، از این‌که کسی حرفی بزند، آشفتگی و اضطراب نشان بدهیم؟ بله، هر حرفی را نباید بی‌جواب گذاشت. اگر خلاف هست، باید جواب داد؛ منتها از جاده‌ ادب نباید خارج شد.


و اما مذاکره. من معتقدم، آن کسانی که فکر می‌کنند ما باید با رأس استکبار - یعنی امریکا - مذاکره کنیم، یا دچار ساده‌لوحی هستند، یا مرعوبند. من بارها این نکته را عرض کرده‌ام که استکبار، بیش از این‌که نان قدرت و توانایی خودش را بخورد، نان هیبت و تشر خودش را می‌خورد. اصلاً استکبار، با تشر و ابهت و شکلک درآوردن و ترساندن این و آن، زنده است.


الان امریکا طوری با ملت‌های جهان سوم - حتّی این اواخر، با ملت‌های ثروتمند و قوی - حرف می‌زند که انگار اگر او نخواهد، این‌ها نمی‌توانند نفس بکشند! اصلاً امروز امریکا، با شوروی و اروپا هم این‌گونه حرف می‌زند؛ با کشورهای جهان سوم در آفریقا و آسیا که به‌جای خود. سردمداران این کشورها هم متأسفانه باور می‌کنند؛ در حالی که اگر ده کشور از کشورهای فقیر دنیا - نمی‌گویم همه‌ کشورها، یا کشورهای پولدار - بیایند با هم متحد بشوند و تصمیم بگیرند که از امریکا نترسند، با او کاری نداشته باشند، به امریکا باج هم ندهند، اجازه ندهند که او از آن‌ها استفاده‌ سوق‌الجیشی و نظامی و اقتصادی بکند؛ نه فقط امریکا، بلکه جناح مستکبر دنیا را می‌توانند وادار به عقب‌نشینی کنند.


دلیل واضح این امر، آن است که هرجا در کشورهای فقیر، انقلابی پدیدار شد و دولتی سر کار آمد که نخواست به امریکا باج بدهد، امریکا تمام نیرویش را برای این‌که آن دولت را شکست بدهد و از بین ببرد و یک دولت طرفدار خودش بیاورد، متمرکز کرد. چرا؟ چون می‌ترسند و می‌دانند که با یک دولت انقلابی - ولو در امریکای لاتین و یا در انتهای افریقا - نمی‌توانند منافع‌شان را تأمین کنند و آن کاری را که می‌خواهند، انجام بدهند.


در نیکاراگوئه، دولتی سر کار آمده بود. این کشور، با آن‌که کشور بسیار فقیر و کوچک و دارای جمعیت کم و منابع مالی خیلی ضعیفی است، درعین‌حال، امریکا آن‌قدر پول به ضد انقلابیون آن‌ها داد و از اطراف و اکناف فشار آورد که مجبورشان کرد از صحنه‌ی حکومت کنار بروند. آن بیچاره‌ها هم، پایه‌های مردمی و ایمانیشان آن‌قدر محکم نبود، قدرت فشار هم نداشتند، از اول هم خودشان را متکی به جای دیگری بار آورده بودند. بنابراین، نتوانستند و کنار رفتند.


اگر امریکا از دولت‌های انقلابی واهمه ندارد و مقاومت آن‌ها برای او، یک مقاومت غیرقابل نفوذ نیست، چرا می‌خواهد آن‌ها را واژگون کند؟! اگر احتیاج ندارد، چنانچه فلان جا، یک حکومت انقلابی سر کار می‌آید، امریکا بگوید ما با تو قطع رابطه می‌کنیم و به تو کمک هم نمی‌کنیم. چرا برای این‌که او را از بین ببرند، توطئه می‌کنند؟ برای خاطر این‌که می‌دانند اگر او سر کار باشد، این‌ها دیگر نمی‌توانند منافع‌شان را تأمین کنند و در آن‌جا زور بگویند. پس، حتّی یک دولت انقلابی هم می‌تواند به اندازه‌ شعاع خودش، امریکا را عقب بزند، یا متوقف کند. این‌ها، آن‌طور که وانمود می‌کنند، غیرقابل شکست نیستند.


دلیل واضح دیگر بر این‌که امریکا، آن‌طوری که ادعا می‌کند، قدرت ندارد و هیبت او - هیبتی که آدم‌های ضعیف را می‌ترساند - خیلی بیش از قدرت واقعی است، این است که خیلی جاها می‌خواهند اعمال قدرت و زور کنند، اما قادر نیستند. به چه دلیل؟ به دلیل این‌که آن‌جایی که می‌توانستند، کردند و آن، پاناماست. اگر امریکا می‌توانست آن کاری را که در پاناما کرد، در کشورهای انقلابی دیگر، در همان کوبایی که آن‌قدر از آن ناراحت و شکار است، بکند، انجام می‌داد؛ پس نمی‌تواند. اگر می‌توانست این کار را در کشورهای دیگری که در آن منطقه و یا در مناطق دیگر هستند و با سیاست امریکا مخالفند، انجام بدهد، انجام می‌داد؛ به دلیل این‌که در پاناما انجام داد.


این‌ها که به فکر مسائل انسانی نیستند. دولت امریکا که به فکر قوانین بین‌المللی نیست. این‌ها که به حقوق ملت‌ها احترام نمی‌گذارند. یک وقت بتوانند، وارد کشوری می‌شوند و بدون اعتنا به حقوق آن ملت، حکومت و دولتش را از بین می‌برند. آن فرد را هم برداشتند بردند و در کشور خودشان، زندانی کردند. هرجا بتوانند، همین کار را می‌کنند. آن‌جایی که نمی‌کنند، نمی‌توانند. این، واقعیت قدرت‌شان است.


نمونه‌ واضحش، خود کشور انقلابی ماست. خواستند حمله‌ نظامی کنند، ولی نتوانستند. قضیه‌ طبس یادتان است؟ پس آمدند، اما نتوانستند. اگر می‌توانستند، ده بار دیگر هم می‌آمدند؛ نتوانستند که نیامدند، قدرتش را نداشتند، می‌دانستند که شکست می‌خورند. آن وقتی که خیال می‌کردند می‌توانند، ملاحظه نکردند که این، خلاف حقوق ملت ایران و برخلاف قراردادها و عرف بین‌المللی است که انسان از آن طرف دنیا، به این طرف بیاید و هلیکوپتر و هواپیما وارد مرزهای کشوری بکند. آن نادان اسبق،خیال می‌کرد که می‌تواند؛ به همین‌خاطر آمد، بعد دید نمی‌تواند و شکست خورد. اگر می‌توانست، باز هم می‌آمد؛ ولی نتوانست. شکی نیست که در این یازده سال، امریکا اگر می‌توانست نظام جمهوری اسلامی را از بین ببرد، می‌برد؛ ولی نتوانست. این، معنای آن حرفی است که امام فرمودند و با همان تعبیرِ امام درست است که: «امریکا، هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.


این، از آن طرف قضیه. از طرف مثبت هم، مرعوب شدن از توانایی‌ها و اقتدارات امریکا، چیز بسیار غلطی است. خیلی از کشورها هستند که وابسته‌ به امریکا و مراود با او هستند؛ سران آن‌ها، دوستان امریکا هستند و در آن کشورها، اجازه‌ کمترین اهانتی به امریکا داده نمی‌شود. امریکا، برای آن کشورها چه کار کرد؟ کدام مشکلِ آن‌ها را برطرف کرد؟ کدام نقطه‌ کور زندگی آن‌ها را باز نمود؟ کدام ثروت را روی سرشان ریخت؟ کدام خیر را به طرف آن‌ها سرازیر کرد؟ چرا نسبت به اقتدارات امریکا مرعوب می‌شوید؟


به‌عکس، آن کشورهایی که درِ خانه را به روی این دزد خائن باز گذاشتند، وارد شد و هرچه بود، برد. اگر اعتباری داد، برای این داد که با آن اعتبار، به بازارهای خود او بروند و دولاّ پهنا قیمت را حساب کنند، جنس بخرند، تا کارخانه‌هایش بچرخد. اگر وام داد، برای این داد که با آن وام بروند محصولات خودش یا همپیمانانش را بخرند. اگر سلاح داد، برای این داد که از دشمنان او - نه دشمنان خودشان - با این سلاح دفاع کنند. نمونه‌اش، رژیم گذشته‌ ماست.


این‌طور نیست که اگر امریکا با کشوری بد بود، آن کشور دیگر نتواند در دنیا نفس بکشد، و اگر خوب بود، آن کشور دیگر خیالش آسوده باشد. خود امریکایی‌ها، این‌گونه تبلیغ و وانمود می‌کنند که اگر کشوری با آن‌ها بد باشد، تمام راه‌ها به روی او بسته خواهد بود. نه، این‌طور نیست. یازده سال است که شعار «مرگ بر امریکا» از دهان مردم‌مان نیفتاده، راه‌ها هم روی ما بسته نبوده است. اگر ما تلاش و همت کردیم، توانستیم راه خودمان را باز کنیم. مگر دنیا متعلق به امریکاست؟! این زورگویان قلدرِ متکبرِ فاسد که ادعای مالکیت دنیا را می‌کنند، چه کسانی هستند؟ غلط می‌کنند. اگر این‌ها با کسی دوست بودند، خیرات و برکات بر سر آن ملت نازل نخواهد شد. این‌ها با مردمی که دوست هستند، مایه‌ بدبختی و روسیاهی آن ملت می‌شوند.


این، توضیح مسأله‌ مرعوب شدن بود، و اما مسأله‌ ساده‌لوحی و مذاکره. مذاکره، یعنی چه؟ صرف این‌که شما بروید با امریکا بنشینید حرف بزنید و مذاکره کنید، مشکلات حل می‌شود؟ این‌طوری که نیست. مذاکره در عرف سیاسی، یعنی معامله. مذاکره با امریکا، یعنی معامله با امریکا. معامله، یعنی داد و ستد؛ یعنی چیزی بگیر، چیزی بده. تو از انقلاب اسلامی، به امریکا چه می‌خواهی بدهی، تا چیزی از او بگیری؟ آن چیزی که شما می‌خواهید به امریکا بدهید، تا در مقابل از او چیزی بگیرید، چیست؟ ما چه می‌توانیم به امریکا بدهیم؟ او از ما چه می‌خواهد؟ آیا می‌دانید که او چه می‌خواهد؟ «و ما نقموا منهم الّا ان یؤمنوا باللَّه العزیز الحمید». واللَّه که امریکا از هیچ‌چیز ملت ایران، به قدر مسلمان بودن و پایبند بودن به اسلام ناب محمّدی، ناراحت نیست. او می‌خواهد شما از این پایبندیتان دست بردارید. او می‌خواهد شما این گردنِ برافراشته و سرافراز را نداشته باشید؛ حاضرید؟


می‌گویند بیایید با گروگان‌ها معامله کنید.این هم ساده‌لوحی است. ما البته از اول اعلام کردیم که مایلیم به قدری که قدرت داریم، کمک کنیم که گروگان‌ها آزاد بشوند. ما که مالک گروگانگیران نیستیم. آن‌ها مردمان مستضعف مظلومی هستند که روی انگیزه‌های گوناگونی، گروگان‌ها را در اختیار دارند. تا آن‌جایی که از لحاظ اصول ما، اشکالی نداشته باشد و حرف ما بُرندگی داشته باشد، حرفی نداریم کمک کنیم؛ اما نه برای خاطر امریکا، بلکه برای خاطر تکلیف، برای خاطر انسانیت و برای خاطر اصول. این، اصول ماست؛ امریکا کیست؟ آیا ما برای خاطر امریکا این کار را می‌کنیم؟ حالا فرض کنیم که یک نفر آمد، برای خاطر امریکا این کار را کرد؛ امریکا چه پاسخی خواهد داد؟


خاک بر سر آن ملت و دولتی که زیر بار این‌طور تحمیل‌های امریکا برود. توقعات امریکا نسبت به کسانی که در آن‌ها اندکی ضعف احساس می‌کند، این‌گونه است. صریحاً می‌گوید که باید در سیاست‌های‌تان - سیاست‌های جنگ اعراب و اسرائیل - تجدید نظر کنید! چه ساده‌لوحی است که کسانی بگویند برویم پشت میز مذاکره با یک دستگاه متکبر و بی‌اعتقاد به اصول انسانی و حقوق بین‌الملل بنشینیم. امریکایی‌ها، به اصول و حقوق بین‌الملل، اعتقادی ندارند.


دولت امریکا، همان دولتی است که افسر جنایتکارش دستور تیر داد، موشک شلیک کردند، هواپیمای مسافربریِ چند صد نفره را در دریا ساقط نمودند و مرد و زن و کوچک و بزرگ را نابود کردند و دولت امریکا این افسر را محاکمه نکرد و شنیدم که رئیس جمهور فعلی امریکا، به آن افسر مدال لیاقت داده است! این‌ها، این‌طور هستند. شما چه می‌گویید؟ مگر این‌ها به حقوق بین‌الملل معتقدند؟ مگر این‌ها به حقوق انسان‌ها معتقدند؟ نخیر. من با مذاکره‌ با امریکا مخالفم و دولت جمهوری اسلامی، بدون اجازه‌ من امکان ندارد چنین کاری را بکند و خودشان هم قاعدتاً با چنین کاری موافق نیستند.


بعضی می‌گویند، دیپلماسی فعال. بله، ما معتقد به دیپلماسی فعال هستیم. ما معتقدیم که وزارت خارجه‌ ما باید در سطح جهان - منهای همین چند موردی که استثنا کردیم - مشغول فعالیت باشد. البته بارها گفته‌ایم که عزت و حکمت و مصلحت را رعایت کنند. بروند با همه‌ دولت‌ها، سیستم‌های مختلف، عقاید مختلف، روش‌های گوناگون، ارتباطات داشته باشند؛ مانعی ندارد، لیکن منطقه‌ ممنوعه‌یی وجود دارد که از آن نباید تجاوز کنند.


اروپا، یک نمونه است. حضرت امام(رضوان‌اللَّه‌تعالی‌علیه)، اجازه فرموده بودند که با دولت‌های اروپایی، ارتباط برقرار باشد و وزارت خارجه‌ ما فعالیت فراوانی هم داشت. حالا من سؤال می‌کنم، واقعاً با وجود این‌که ما با بسیاری از دولت‌های اروپای غربی، روابط دوستانه و داد و ستد داشتیم و در وضعیت قطع رابطه نبودیم، آیا آن‌ها همان‌طوری که توقع می‌رفت با جمهوری اسلامی برخورد کنند، برخورد کردند؟ نه، تازه آن‌ها از امریکا ضعیفترند. این واقعیت را در قضایای مختلف دیدیم. آن‌ها، آن باطن مخالف خودشان با جمهوری اسلامی و با اسلام را نشان دادند. مسأله، مسأله‌ اسلام است.


برای این‌که دنیا روی شما حساب کند، شما باید خودتان را قوی کنید. برای این‌که دنیا مجبور بشود عزت و کرامت شما ملت ایران را نگه بدارد، باید به خودتان متکی بشوید و نیروهای ذاتی خودتان - نیروی علم، نیروی اقتصادی، نیروی کار و قدرت دفاع نظامی - را شکوفا کنید. اگر ملتی قوی و یکپارچه شد، اگر ملتی به خدا متکی بود و از شیطان‌ها نترسید، آن ملت، حتّی دشمنانش را وادار خواهد کرد که برای او احترام قایل بشوند؛ همچنان‌که امروز بحمداللَّه، علی‌رغم همه‌ چرندهایی که گاهی رسانه‌های وابسته به استکبار، درباره‌ ملت ایران و نظام اسلامی می‌گویند، همه‌ ملت‌هایی که ایران و ملت ما را می‌شناسند، برای شما ملت ایران احترام قایلند. این را ما از نزدیک دیده‌ایم.


ملت ایران، به‌خاطر اتکای به نفس، حتّی در مقابل چشم دشمنانش عظمتی دارد. اتکای به نفستان را حفظ کنید، از دشمن نترسید، مرعوب هیاهوی مجنونانه‌ امریکا نشوید، وحدت خودتان را حفظ کنید - بخصوص روی حفظ این وحدت، تأکید می‌کنم - و پشت سر دولتتان باشید. اگر کسی تبلیغات دشمنان را گوش کرده باشد، خواهد دید که امروز بیشترین تکیه‌ی آنها، روی همین دو نکته است: اختلاف و مسائل اقتصادی. دایماً می‌گویند اختلاف هست، که اگر کسی گوش کرد، ولو اختلافی هم نمی‌بیند، بگوید لابد چیزی هست که این‌ها می‌گویند! از آن طرف هم، مرتب القا می‌کنند که وضع مالی ایران، عقب‌مانده و چنین و چنان است؛ در حالی که این، خلاف واقع است. البته ما الان مشکلاتی داریم که در حال پیشرفت به سمت حل آن‌ها هستیم. هشت سال جنگ، مگر شوخی است؟


من چند سال قبل از این، به مناسبتی در یک صحبت تلویزیونی گفتم که بعد از دوران جنگ (در سالهای 1320) - که من خیلی کوچک بودم، اما اجمالاً یادم می‌آید - با این‌که آن‌وقت در ایران جنگ نبود، بلکه در دنیا جنگ بود و به ایران ربطی نداشت، اما باد جنگ که به ایران خورده بود، تا مدت‌ها نان گندم پیدا نمی‌شد! ما در خانه‌ خودمان، نان جو می‌خوردیم؛ نان گندم پیدا نمی‌شد که مردم بخورند. مردم، در شدیدترین وضع زندگی می‌کردند. قند و شکر پیدا نمی‌شد که مردم بتوانند چایی خود را با آن بخورند.


امروز، بحمداللَّه ما هشت سال جنگ را تحمل کردیم و آن‌طور مشکلاتی را نداریم. این، به‌خاطر آن است که ملت پشت سر دولت است؛ به خاطر آن است که ملت بیدار است؛ به‌خاطر آن است که مسؤولان کشور، دلسوز و علاقه‌مندند. با همین طریق، پیش بروید. به فضل پروردگار و به اتکای نیروی مخلصان این جامعه، مشکلات برطرف خواهد شد و چشم دشمنان، کور خواهد گردید. ما هیچ احتیاجی نداریم که دشمنان سوگندخورده‌ ما - مثل امریکا - برای ما دل بسوزانند و ما هیچ به دنبال مذاکره و رابطه‌ با آنها نیستیم.

۱۳۹۱/۸/۲۲

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...