مردابهای الکل
با آن بخارهای گَسِ مسموم
انبوه بیتحرک روشنفکران را
به ژرفنای خویش کشیدند
و موشهای موذی
اوراق زرنگار کتب را
در گنجههای کهنه جویدند!...
(تولدی دیگر، چاپ دهم، انتشارات مروارید، صفحه ۱۰۷)
فکر میکنید که سُراینده تا کجا باید تیزفهم و حُقهشناس باشد که دم خروس را زیر لباس قشری که خواهینخواهی بدان تعلق دارد، ببیند و آن را به صراحت لو دهد؟ و چقدر رسته و تعلقگریز؟ و من از سربند همین شعر، فروغ فرخزاد را با جلال احمد مقایسه میکنم. هر دو در نوجوانی و دلزده از تحکمات پدران، خانه را ترک گفتند، اما در واپسین فصل حیات، به نوعی منتقد آن شدند که روزی درپی به کف آوردن آن بودند!
جامعه ادبی ایران، نخست فروغ را در قامت توصیفگر احساسات مَگوی زنانه شناخت. سرخوردگی و نبوغ او در نوجوانی، چُنان میدانی را برای جولان یافته بود و تا جایی هم که توانست، در آن تاخت! انتقاد به عریانی شعر خود را برنمیتافت و به عنوان نمونه در پایان چاپ دوم «اسیر» (از انتشارات امیرکبیر) یک نیم دوجین لنگه کفش به سوی مخاطبان پرتاب کرد که: عقب ماندهاید و زن و حال و روزش را به رسمیت نشناختهاید و پیشرفت زمان آدمتان خواهد کرد و... الخ (نقل به مضمون). اما همین آدم به چقدر وقت نیاز داشت تا از این جنس واگویهها دور شود و دیگر تجدید چاپ دفترهای اولیه شعر خویش را برنتابد و تکرار آن را خوش ندارد؟ چیزی نزدیک ۱۰ سال! (فاصله میان انتشار اسیر تا تولدی دیگر) او به خیلیها از جمله صدرالدین الهی گفته بود که: شعرش با تولدی دیگر آغاز شده و حتی به طور مشخصتر: پایان این کتاب، تازه آغاز راه شاعری اوست!
او در ۳۲ سالگی که مرگ را پذیرا گشت، بر محمل حقجویی و رستگاری بود، اما کاسبکاران و دکانداران ادبیات، همچنان کوشیدند تا وی را در آغازین منزلگاه شعری خود حبس کنند و جامهای که او در زمان حیات آن را به درآورده بود، بر مرده وی بپوشانند و امر را بر جوانان و علاقهمندانش مشتبه سازند! بازخوانی شعر و زندگی و زمانه فروغ، پردهای دیگر از شعبدهبازی و دغلکاری روشنفکری ایرانی را عیان میکند و مگر در سالیان اخیر نکرده؟ تجربه فروغ و کسانی، چون او، نشان میدهد که اگر انسان به خودفریبی و دگرفریبی تن نداده باشد، طبیعتاً و به پای فطرت و اندیشه، دیر یا زود، به طریق صواب سوق خواهد یافت. خدایش بیامرزد.
فروغ فرخزاد و تولدی دیگر
محمدرضا كایینی
۱۳۹۸/۱۱/۲۸

