روزهایی که محتویات جیبم کمی سبکی میکند وپول برای خرید مایحتاج زندگی ندارم، دائم ذهنم شخم میخورد که «ای کاش بهجای کار فرهنگی در یک شرکت کار می کردم تا پولی به جیب بزنم» یا «من که معماری خواندهام جایم اینجاست یا در ساخت و ساز؟»
اینکه مثلا بشنوی فلان دوست و یا فامیل خانه چند صد میلیاردی خریده یا مثلا چند هفته رفته به سفرهای خارج تا صفایی بکند، بدجور ته دل آدم را قلقلک می کند. در اینحد که بزنی زیر میز و بگویی «این هم زندگیه ما داریم؟»
اینکه این روزها دنبال چند صفر بیشتر، دست به هر کاری نزنیم، خیلی مردانگی میخواهد. اینکه برای سیر کردن شکم، سربهزیر باشی، یک تهمت گنده میچسباند روی پیشانیات که «از بس بی عرضه ای بچه! این کارها عرضه می خواهد که تو نداری!»
راستش را بخواهی مشکل اینحاست که ما هنوز باور نکردهایم که «روزی قسمت شده». یعنی مثلا اگر فلان فامیل یا دوست خانه و ماشین گران قیمت حریده، حتما روزیاش بوده که خریده و اگر ما ماشین مدل بالا و خانه آنچنانی نداریم، حتما روزیمان نبوده، گفتنش به همان اندازه راحت است که عمل کردنش سخت!
این حرفها را آدم تا وقتی وارد گود زندگی نشده، از حفظ است. اما وقتی وارد گود بشوی، سخت که برای چند صفر بیشتر حرص نزنی، سرت را پایین بگیری و خدا را شکر کنی و از طرف دیگر هم ننشینی بیرون گود و بگویی «هر چه پیش آید خوش آید».
عفیف بودن در کسب روزی هم خودش درجهای است که عرفا احتمالا فراموش کردهاند لحاظ کنند!
اختصاصی نما:
روزی انسان قسمت شده است
راستش را بخواهی مشكل اینحاست كه ما هنوز باور نكردهایم كه «روزی قسمت شده». یعنی مثلا اگر فلان فامیل یا دوست خانه و ماشین گران قیمت حریده، حتما روزیاش بوده كه خریده و اگر ما ماشین مدل بالا و خانه آنچنانی نداریم، حتما روزیمان نبوده است
۱۳۹۹/۱/۲۳