نسخه چاپی

علمای مشروطه‌خواه از لاییك شدن جامعه ایران جلوگیری كردند

عکس خبري -علماي مشروطه‌خواه از لاييک شدن جامعه ايران جلوگيري کردند

در یك جمع‌بندی دربارة مشروطه‌خواهی حوزه‌ نجف ـ كه در رأس آنها آخوند خراسانی قرار داشت ـ می‌توان دو آسیب مهم، و نیز دو پیامد مثبت برجسته را برای آن برشمرد....

به گزارش نما، استادیار گروه تاریخ اندیشه معاصر مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) گفت:اگر علمای مشروطه‌خواه از مشروطیت حمایت نکرده و مانند جریان مشروعه‌خواه کنار ‌کشیده یا مخالفت می‌کردند، شاید بتوان با حدسی تاریخی گفت آنچه در ترکیه اتفاق افتاد، در ایران نیز اتفاق می‌افتاد.

بی‌تردید انقلاب مشروطیت ایران از جمله وقایعی است که زمینه‌های نظری و عملی آن، از مدتها قبل آغاز شده بود و بر رویدادهای پس از خویش تا هم‌اینک، تاثیری محسوس نهاد.

حوزه علمیه نجف تاثیر بسزایی در تاسیس عدالت خانه و مشروطیت داشت به همین دلیل با علیرضا جوادزاده استادیار گروه تاریخ اندیشه معاصر مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) که به تازگی کتاب «مشروطه اسلامی: زندگی و اندیشه سیاسی آخوند خراسانی» را تالیف کرده است در آینده نزدیک (به صورت مشترک توسط انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) و انتشارات دانشگاه معارف اسلامی) منتشر خواهد شد به گفت و گو پرداختیم که ماحصل آن را می خوانید...

قبل از اینکه وارد بحث مشروطه شویم برای ما از سیر تحولات حوزه نجف و تاثیر آن بر تحولات ایران بفرمایید؟

تأسیس یا دستکم بالندگی اولیة حوزة نجف، به سال ۴۴۸ قمری بازمی‌گردد؛ زمانی که عالم برجسته شیعی، شیخ محمد بن حسن طوسی (م ۴۶۰) ، مجبور شد بدلیل فشارهای بوجود آمده از سوی اهل سنت در بغداد در اوایل حاکمیت سلجوقیان، به نجف بیاید. با ورود ایشان، نجف، به حوزة اول شیعه تبدیل شد.

حوزه نجف در مدت حدود ۷۵۰ سال بعد، فراز و نشیب‌هایی را طی کرد. در این مدت، در کنار نجف، شهرها و مناطقی چون حله، جبل عامل،‌اصفهان و کربلا، به ترتیب از حوزه‌های مهم شیعه بودند.

در حدود سال ۱۲۰۰، فعالیت‌های احیاگرانة فقیه بزرگ و مجدد اصولی محمدباقر وحید بهبهانی (م ۱۲۰۵) و شاگردانش، حوزه نجف را وارد دوره‌ای بسیار مهم در حیات خود کرد.

این زمان، مقارن بود با فائق آمدن جریان اصولی شیعه بر جریان اخباری، و نیز ، حاکمیت سلسله‌ای جدید در ایران با نام قاجاریه، بعد از فترتی حدودا ۶۵ ساله از سقوط سلسلة صفویه. در دوره محققق بهبهانی و شاگردانش، علم اصول فقه و علم فقه، تغییر بارزی کرد؛ چرا که با توجه به ایرادات و اشکالات اخباریان، مسائلی که تحت تأثیر اصول اهل سنت در علم اصول شیعه وارد شده بود، مانند قیاس، استحسان و مصالح مرسله رو به ضعف نهاد و کم‌کم بکلی از این علم رخت بربست و در مقابل،، مسائلی چون حجیت قطع، حجیت ظن مطلق یا خاص، حجیت ظهور و مجاری اصول عملیه که از سوی اخباریان مورد انکار، اشکال و ابهام قرار گرفته بود، به مباحث اصول فقه اضافه شده یا تفصیل پیدا کرده، تحلیل‌های دقیق و عمیق‌تری درباره آنها صورت گرفت. محقق بهبهانی، در مقایسه با اصولیین دیگر ابتکاراتی نیز در برخی مباحث اصول فقه داشته است.
آیت‌الله میرزا حسین خلیلی تهرانی، آیت‌الله عبدالله مازندرانی، آیت‌الله آخوند محمدکاظم خراسانی

مکتب وحید بهبهانی بدست شاگردان او چون ملا محمدمهدی نراقی (م ۱۲۰۹)، سید محمد مهدی طباطبائی بحرالعلوم (م۱۲۱۲)، سید جواد عاملی (م ۱۲۲۶)، شیخ جعفر نجفی کاشف‌الغطاء (م ۱۲۲۸)،، سید علی طباطبائی (م ۱۲۳۱)، میرزا ابوالقاسم قمی (م ۱۲۳۱) و در ادامه توسط علمای نسل بعد همچون سید محمد طباطبائی مجاهد (م۱۲۴۲)، شیخ محمد شریف‌العلما (م ۱۲۴۵)، سید محمدباقرر شفتی اصفهانی (م۱۲۶۰)، شیخ محمدحسن نجفی (م ۱۲۶۶)، در اوایل و اواسط حکومت قاجاریه،، تکامل یافت و آثار ارزشمندی در فقه و اصول به نگارش درآمد.

شیخ مرتضی انصاری (م۱۲۸۱) که نسل سوم از شاگردان وحید بهبهانی بود، توانست با دقت‌های کم‌نظیر در فقه و نوآوری‌ها و ابتکارات در اصول، فقه اجتهادی شیعه را وارد مرحله‌ جدیدی کرده، مکتب‌ تازه‌ای را پایه‌گذاری کند. مکتب شیخ از آن جهت که حوزه‌های علمی شیعه در دوره مشروطه را تحت‌تأثیر خود قرار داد، از اهمیت زیادی برخوردار است.

شیخ انصاری به لحاظ عملی نیز، پس از وفات شیخ محمدحسن نجفی (م ۱۳۶۶) عهده‌دار اداره امور حوزه نجف ـ به عنوان مهم‌ترین حوزه جهان تشیع ـ شده بود و این مسأله همان‌گونه که تا حدود زیادی نشأت‌گرفته از قوت علمی او بود، می‌توانست در ثبوت و استحکام مکتبش تأثیرگذار باشد؛ هم‌چنان که در شکل‌گیری مرجعیت عامه او نقش مهمی ایفا نمود؛ مرجعیتی که نقش قابل توجهی در برجسته‌تر شدن جایگاه حوزه نجف برای شیعیان جهان بویژه ایرانیان (چه مردم و چه حاکمان) برجای گذاشت. بحث اعلمیت و رجوع مردم به مجتهد اعلم، از این زمان به بعد، اهمیت بیشتری پیدا کرد.

با گذشت مدتی از رحلت شیخ مرتضی انصاری درسال ۱۲۸۱، ظاهرا، مرجعیت در دو نفر از شاگردان مکتبش تمرکز بیشتری یافت: سیدحسین ترک کوه‌کمری (م۱۲۹۹) و میرزامحمدحسن شیرازی (م۱۳۱۲). میرزای شیرازی به علت یا عللی در حدود سال ۱۲۹۲، همراه با جمعی از شاگردانش به سامرا ـ شهری مقدس، کم‌جمعیت با ساکنان سنی ـ هجرت نمود.

در سال ۱۲۹۹ با وفات مرحوم کوه‌کمری، تقریبا مرجعیت در میرزای شیرازی و حوزه سامرا تمرکز پیدا نمود. و این مسأله، از علل مهم موفقیت در نهضت تنباکو بود که حدود ده سال بعد، میرزا، رهبری آن را عهده‌دار شد.

صرف‌نظر از الغای قرارداد رژی که پیروزی مهم و محسوس نهضت تنباکو به شمار می‌رفت، از یک سو شکسته شدن توأمان هیمنة استعمار و استبداد، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود؛ و از سوی دیگر پس از رخداد تحریم تنباکو، زمینه آگاهی از اندیشه‏ها و وقایع ایران و جهان، و تحول‌خواهی، در حوزه سامرا و نجف و به صورت کلی در میان ایرانیان رشد یافت.

این دو مسأله، از زمینه‌های مهم شکل‌گیری نهضتی بود که بعدها عنوان نهضت مشروطیت به خود گرفت؛ به همین جهت، شروع «عصر مشروطیت» را از قیام تحریم تنباکو، یعنی حدود پانزده سال قبل از صدور فرمان مشروطیت می‌دانیم؛ چنانکه پایان این عصر را، حدود پانزده سال پس از فتحح تهران، یعنی سال ۱۳۴۲۲ که مراجع تبعیدی به نجف بازگشتند، ارزیابی می‌کنیم.

با این نگاه، «عصر مشروطیت»،‌عرصة زمانی حدودا ۳۰ ـ ۳۵ ساله را شامل می‌شود.

وضعیت حوزه نجف بعد از رحلت میرزای بزرگ چگونه شد و چه نقشی در مشروطیت داشتند؟

با رحلت میرزای شیرازی در سال ۱۳۱۲، تمرکز مرجعیت از میان رفت. دو نفر از شاگردان میرزا، در سامرا مرجعیت را عهده‌دار شدند، اما بیشتر مراجع در نجف بودند؛ برخی مراجع نیز همچون دوره‌های قبل، به عنوان مراجع محلی در شهرهای ایران قرار داشتند.

مراجع تقلید پس از وی ـ که مراجع عصر مشروطه به شمار می‌روند و تا حدود ۲۶ سال بعد، یعنی تا سال ۱۳۳۸، مرجعیت از میان اینان بود ـ عبارت بودند از: در نجف: ملامحمدشربیانی (م۱۳۲۲)، شیخخ محمدحسن مامقانی(م۱۳۲۳)، میرزاحسین تهرانی خلیلی (م ۱۳۲۶)، آخوند ملامحمدکاظم خراسانیی (م۱۳۲۹)، شیخ عبدالله مازندرانی (م۱۳۳۰) و سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی (م۱۳۳۷۷) ؛

در سامرا و کربلا: میرزا محمدتقی شیرازی، معروف به میرزای شیرازی دوم و کوچک(م ۱۳۳۸) و سید اسماعیل صدر (م ۱۳۳۸)؛ برخی مراجع محلی در شهرهای ایران: ملاقربانعلی زنجانی (مم ۱۳۲۸)،آقانجفی اصفهانی (م۱۳۳۲) و سیدعبدالحسین لاری (م۱۳۴۲۲).

مراجع عتبات بویژه نجف، نسبت به آگاهی از مسائل و تحولات ایران اهتمام داشته، اقداماتی را جهت رفع مشکلات عدیده کشور، و پی‌گیری‌هایی برای انجام اصلاحات مورد نظر انجام می‌دادند. در همین راستا، چهار نفر از مراجع اربعه نجف (شربیانی، مامقانی، تهرانی و خراسانی) جلساتی را شکل دادند.

از مهم‌ترین موارد اقدام شده توسط مراجع اربعه، همراهی و رهبری اعتراضات سال ۱۳۲۱ برای عزل صدراعظم نالایق ایران، میرزاعلیاصغرخان امین‌السلطان، و روی کار آمدن میرزا عبدالمجید عین‌الدولهه ـ از رجال خیرالموجودین آن دوره ـ بود.

در حالی که مرحومان شربیانی و مامقانی قبل از مشروطه، رحلت نموده بودند، و نیز در حالی که در جریان شکل‌گیری جرقه‌های نهضت عدالتخواهی منجر به مشروطیت، برخی مراجع نجف اقداماتی را صورت داده بودند،

فرمان مشروطیت در جمادی‌الثانی ۱۳۲۴ توسط مظفرالدین شاه صادر شد؛ بدنبال آن، مجلس شورا تشکیل، و قانون اساسی نوشته شد. مراجع عتبات، به فحص و جستجو دربارة نظام شکل‌گرفته پرداخته، در نهایت، مواضع سه‌گانه‌ای را شکل دادند: آخوند خراسانی، میرزاحسین تهرانی و شیخ‌عبدالله مازندرانی، حامی مشروطه شدند و عنوان «مراجع ثلاث نجف» بر این عالمان اطلاق شد.

سید محمدکاظم یزدی، به لحاظ رسمی و نظری موافق بود، اما بدلیل موضع‌گیری و نقد در قبال پیامدهای منفی مشروطه، به عنوان مخالف شناخته گردید. میرزامحمدتقی شیرازی و سید اسماعیلل صدر، (که در این زمان، اولی در سامرا و دومی در کربلا اقامت گزیده بود)، موضع بینابینی داشتند، اما در مجموع می‌توان آنها را ـ بویژه سید صدر را ـ موافق مشروطه دانست.

با توجه به حمایت علمای ثلاثه از مشروطیت، و عدم موافقت مرحوم یزدی با نظام جدید و مخالفت وی با برخی تبعات منفی آن، وضعیت نجف و حوزة نجف در این دوره، بسیار متشنج گزارش شده است.

از یک‌سو، تبعیت برخی طلاب، بیشتر اعراب شیعه ساکن عراق و نیز حمایت ضمنی دولت عثمانی از مرحوم یزدی، و از سوی دیگر پیروی بسیاری از طلاب و فضلای حوزه از موضع مراجع ثلاث بویژه آخوند خراسانی، در شکل‌گیری و تداوم تنش‌ها در حوزه‌ نجف بسیار تأثیرگذار بوده است.

اختلاف درباره مشروطه، به تدریج شدّت می‏گیرد. دو فرقه«شمرت» و «زکرت» به جناح سیّد محمّد کاظم یزدی می‏پیوندند؛ همچنین خاندان کاشف الغطا که در رأس آن‏ها شیخ احمد و برادرش شیخ محمدحسین قرار داشتند، از این گروه حمایت می‏کنند.

از طرف دیگر، دو خانواده مهمّ آن روزگار، یعنی آل جواهری و آل بحرالعلوم به آخوند خراسانی پیوسته، از او و گروهش طرفداری کردند (علی الخاقانی، شعراء الغری، ج۱۰، ص ۸۷ ـ ۸۶). برخی از این افراد و به مرحوم آخوند نسبت ناروا نمی دادند.

و از سوی دیگر، برخیی مشروطه‌خواهان تندرو نیز اهانت‌ها و تهدیداتی را نسبت به مرحوم سید یزدی صورت می‌دادند؛ به عنوان نمونه، در این زمینه آمده است: در اواسط مشروطة اول، جمعی از مشروطه‌خواهان تندرو در مقام توهین و تهدید سید برآمدند و صریحاً به درب صحن مولای متقیان علی ـ علیه‌السلام ـ اعلامیه‌ای چسباندند که ضمن هتاکی به سید، صراحتا در صورت ادامة راه خویش، به ترور تهدید می‌کرد.

دلیل اختلاف در عالمان نجف چه بود؟

درباره اختلاف عالمان نجف، نکته قابل توجّه این است که به رغم جوّ ملتهب نجف در اوایل مشروطه، که نشریاتی مانند حبل المتین نیز بدان دامن می‌زدند، اما یکی از مسائلی که سبب تلطیف فضا می‌شد، تقوای عالمان و مراجع بزرگ از جمله آخوند خراسانی بود. در این خصوص، وقایع و داستان‌های متعددی نقل شده است (به عنوان نمونه، ر.ک: موسی نجفی، حوزه نجف و فلسفه تجدّد در ایران، ص ۹۸-۹۷).

اختلاف علما در مشروطه،‌ (از جمله مراجع ثلاث با مرحوم سید یزدی و شیخ‌فضل‌الله نوری) عمدتا، در دو مسأله کلّی بوده است که به صورت مختصر بیان می شود: اختلاف در تطبیق مسائل دینی برر مصادیق خارجی (مصداق شناسی) بود.

جای هیچ تردیدی میان عالمان نبود که اگر مشروطه در مقام محدود کردن و نظارت بر اعمال حکومت برآید، باید حمایت شود؛‌ امّا در این که مشروطه ایجاد شده چنین است، محل اختلاف بود.

آیا قوانین مصوّبه مجلس موجود در بهارستان تهران، در چارچوب قوانین شرعی و در أمور عرفی صورت می پذیرفت یا (به رغم ادّعای مشروطه‌خواهان) این گونه نبود؟ همه عالمان به لحاظ اندیشه دینی، در نوع جایز و لازم آزادی و برابری شکی نداشتند؛ امّا در این که آزادی و مساوات مندرج در قانون اساسی بر کدام منطبق بود، اختلاف داشتند.

شکی نیست که عالمان دین مدار شیعه، نه به ظلم و استبداد حاکم بر ایران آن عصر رضایت داشتند و نه می‌توانستند در قبال غرب‌مابی، استعمار و نفوذ فرقه‌های ضالّه بی تفاوت بمانند.

در این میان، تشخیص عالمان درباره شدّت و ضعف استبداد یا هجمه فرهنگی غرب باوران، سبب ساز تفاوت اهتمام آنان به آن دو می شد. در این که چه عللی اسباب اختلاف نگرش را در دو مسألة مذکور باعث شده بود، عوامل متعددی را می‌توان دخیل دانست؛ با این حال شاید بتوان عوامل مهم را در پنج عامل خلاصه کرد: نخست در منابع خبری و اطّلاعاتی، و نفوذ افراد و جریان های مشکوک؛ دوم در ویژگی‌های روان شناختی؛ سوم در میزان تجربه سیاسی؛ و چهارم در میزان شناخت از غرب؛پنجمین در تفاوت موقعیّت شهرهاست.

خلاصه وقایع و تحولات حوزه‌های عتبات با تأکید بر نجف در سال‌های بعد، چنین است: پس از توپ بستن مجلس شورا در تهران(در جمادی‌الاول ۱۳۲۶)، و با حمایت قاطع مراجع ثلاث از مشروطیت،، نقش آنها در حوادث ایران برجسته شد. با وفات میرزاحسین تهرانی در اواسط این دوره (شوال ۱۳۲۶)،، آخوند خراسانی، عملا، به عنوان مهم‌ترین رهبر مشروطه‌خواهی شناخته گردید.

تهران پس از حدود سیزده ماه فتح شد و مشروطه دوم آغاز شد (جمادی‌الثانی ۱۳۲۷). در مشروطه دوم، با کنار رفتن جریان‌ مشروعه‌خواهی، مشروطه‌خواهان غرب‌گرا با سردمداری افرادی چون سیدحسن تقی‌زاده، به رویارویی با جریان مشروطه‌خواه مذهبی و در رأس آنها حوزه‌ مشروطه‌خواه نجف کشیده شدند.

در این دوره، حوزه‌ مشروطه‌خواه نجف به ریاست آخوند خراسانی، عملا با سه طیف در ایران به تقابل برخواستند: غرب‌گرایان، فرصت‌طلبان،‌و استعمارگران. در جریان اولتیماتوم روس (اواخر۱۳۲۹)، حوزه نجف و دیگر حوزه‌های شیعه، به پا خواست و تصمیم بر مهاجرت به سمت ایران گرفته شد.

اما آخوند خراسانی به صورت ناگهانی وفات یافت و طبق برخی نقل‌ها، علت وفات وی، مسمومیت بیان گردید. به رغم آن که حوزة نجف، در وقایع و تحولات بعدی ایران، برخی تأثیرگذاری‌ها را داشت، اما وفات ناگهانی آخوند نقش زیادی در بریدگی نجف از حوادث ایران داشت.

شیخ عبدالله مازندرانی ـ سومین مرجع از مراجع ثلاث مشروطه‌خواه نجف ـ حدود یک سال پس از آخوند وفات یافت (اواخر سال ۱۳۳۰). مهم‌ترین مرجع در این زمان، سیدیزدی بود و در مرحله بعد میرزای شیرازی دوم. در جریان جنگ جهانی اول (۱۳۳۲ـ ۱۳۳۶)، این دو مرجع و دیگر مراجع شیعه،، حکم به جهاد بر ضد روس و انگلیس دادند؛ اما در نهایت عثمانی شکست خورده، تجزیه شد و عراق توسط انگلیس به اشغال درآمد. مرحوم سیدیزدی در سال ۱۳۳۷ وفات یافت و بدین ترتیب،‌مرجع غالب شیعیان، میرزای شیرازی شد. دوم در این زمان، و در حالی که میرزای شیرازی پس از اشغال سامرا، به کربلا آمده بود، حرکت مهم و بزرگ استقلال‌خواهی عراق ـ که به عنون انقلاب عشرین شهرت یافت ــ به رهبری وی بر ضد انگلیس شکل گرفت.

با رحلت میرزا در سال ۱۳۳۸، مرجعیت به ملافتح‌الله شیخ‌الشریعه اصفهانی در نجف منتقل گردید و در نتیجه، ایشان رهبری حرکت استقلال‌خواهی را برعهده گرفت. اما مرحوم شیخ‌الشریعه نیز خیلی زود دارفانی را وداع گفت (۱۳۳۹). با رحلت هر دو رهبر مهم ضداشغالگری در فاصله‌ای نزدیک، و با مدیریت و دسیسه‌چینی انگلیسیان و نیز قوت نظامیان آنها، انقلاب اسلامی و استقلال‌خواهی عراق،، در نیمه راه متوقف شد و به پیروزی نهایی نرسید.

اقدامات و فعالیت‌های دو مرجع بعدی شیعه: سیدابوالحسن اصفهانی و میرزامحمدحسین نائینی نیز که منجر به تبعید کوتاه‌مدت آنها همراه جمعی دیگر از علما و طلاب به ایران شد ( سال۱۳۴۲)، نتوانست تغییر مهمی در وضعیت نیمه‌استقلال عراق صورت دهد. بدین ترتیب از یک سو، ‌با بازگشت مراجع تبعیدی به عراق و تعهد به عدم دخالت در امور سیاسی عراق ، و از سوی دیگر، در زمانی که در ایران نیز رضاخان، پله‌های ترقی را طی کرده، و آماده تصاحب سلطنت شده بود، عملا، بریدگی نسبی حوزه نجف از دخالت در مسائل سیاسی عراق و ایران را در سال‌های بعد، بوجود آورد.

در یک جمع‌بندی دربارة مشروطه‌خواهی حوزه‌ نجف ـ که در رأس آنها آخوند خراسانی قرار داشت ـ می‌توان دو آسیب مهم، و نیز دو پیامد مثبت برجسته را برای آن برشمرد. دو آسیب مهم، عبارتند از: ألف) ضعف غرب‌شناسی؛ ب) ضعف منابع اطلاعاتی. و دو ویژگی مثبت مشروطه‌خواهی این حوزه نیز عبارت است از: ألف) جلوگیری از لائیک شدن جامعه و نظام سیاسی ایران؛ ب) تراز علمی ارزشمند در حوزة علوم انسانی بویژه در حوزه سیاست.

آسیب شناسی مشروطه خواهی نجف چه می تواند باشد؟

یکی از مهم ترین آسیب‌های مشروطه خواهی آخوند و هم فکران ایشان، عدم شناخت صحیح نظام از مشروطه بود که به صورت قالب نظام حکومتی، از غرب أخذ شده بود و این آسیب، معلول عدم شناخت فرهنگ و تمدّن امانیستی غرب بود.

پرداختن به پیامدهای آسیب مذکور، نیازمند مجالی دیگر است. البته به نظر می رسد در مشروطه دوم، حوزه مشروطه‌خواه نجف به ریاست مجتهد خراسانی توانست به مرتبه ای از شناخت فرهنگ و تمدّن جدید غرب نایل شود که از جمله شواهد آن، مطالب نشریات فارسی‌زبان حوزه نجف است که در ادامه ذکر می‌شود.

از سوی دیگر، دوری نجف از متن حوادث داخل کشور به ویژه تهران، آخوند و همراهان او را وامی‌داشت تا رخدادهای پیش‌آمده را از طریق منابع اطّلاعاتی خود به وسیله تلگراف و نامه آگاه شده، سفارش های لازم را از همین راه به آنان ارائه کنند؛ در حالی که اوّلا معتمدان آنان (به فرض حسن نیّت) حوادث را از نگاه خود تحلیل می کردند، و ثانیاً تلگراف ها و نامه ها به وسیله عوامل آشکار و پنهان کنترل می شد.

اولین نکته مثبت مشروطه‌خواهی حوزة نجف این است که: اگر علمای مشروطه‌خواه از مشروطیت حمایت نکرده و مانند جریان مشروعه‌خواه کنار ‌کشیده یا مخالفت می‌کردند، شاید بتوان با حدسی تاریخی گفت آنچه در ترکیه اتفاق افتاد، در ایران نیز اتفاق می‌افتاد. در نظام ترکیه، کمال آتاترک نظام را لائیک کرد و آن میزان از رعایت دین و ارزش‌های اسلامی که در زمان رضاخان در ایران بود، در ترکیه وجود نداشت.

می‌توان حدس زد که اگر علمای مشروطه‌خواه از دورة استبداد صغیر به بعد از مشروطه حمایت نمی‌کردند، تحولات کشور به موازات تحولات جهانی به سمتی می‌رفت که روشنفکران، مشروطه را محقق ساخته و نظامی را حاکم می‌کردند که کاملا در تضاد با دین باشد؛ اما در مشروطه دوم، و درر زمان رضاشاه، روشنفکران و حکومت‌گران مجبور بودند تا اندازه‌ای دیدگاه‌های دینی و نظرات علما را مراعات کنند؛ نگارش قانون مدنی بر اساس فقه شیعه از شواهد مهم این ادعا است.

* موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران / رحمت رمضانی

۱۳۹۹/۵/۱۲

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...