نسخه چاپی

به‌نام مدارا به‌كام خشونت

عکس خبري -به‌نام مدارا به‌کام خشونت

علاوه‌ برپاسخ‌های مبلغان دینی هیچ كسی از آقامیری سئوال نكرد بنای ممنوعیت‌ها را چه كسانی گذاشتند؟ آیا هنرپیشه‌های قبل از انقلاب در دهه شصت، در دوران وزارت ارشاد خاتمی ممنوع‌الفعالیت نشدند؟

به گزارش نما، در پی پخش کلیپی از آقای سیدحسن آقامیری در باب جناب حر(س) حجه‌الاسلام دکتر ناصر رفیعی و سیدحسین شهرستانی، متذکر شده‌اند که این عتاب و تندی، که در گفتار آقای آقامیری هست، با آن رحمت و رحمانیتی که هواخواه و دعوت‌کننده به‌ آن است، سازگار نیست. البته که چنین است. این قلم نیز دو نکته دیگر ضمیمه می‌کند.

اول اینکه علاوه‎بر تعارض میان فرم و محتوای منبر آقای آقامیری، به‌لحاظ محتوایی نیز در این گفتار-بلکه در کل فکر ایشان- تناقضی هست: دعوت و توصیه به «رحمت صِرف» و «بخشش عام» و «صلح کل» با مواخذه این و آن و خطاب و عتاب به دیگران، به‌لحاظ محتوایی، سازگار نیست ولو با قول نرم و لیّن باشد. یعنی نمی‌شود از «رحمت عام» و «مغفرت کلی» سخن گفت و «راه خلاص» را حتی در برزخ و دوزخ نیز باز دانست، اما مدام به افعال این و آن ایراد گرفت و در جایگاه «منتقد همه‌چیز و همه‌کس» و «عتاب‌کننده بر همگان» نشست. وقتی همیشه وقت هست و راه باز است، اصلاح رفتارها هم موکول به آینده دور و بلکه پس از مشاهده عذاب اخروی می‎شود دیگر!

دوم آنکه در دوره جدید و ذیل مدرنیته، هرجا که حرفی از صلح و رحمت به‌میان می‌آید، گرچه ظاهرش خوشایند است ولی باطنش «کین‌توزی» و «تحمیل» و «تصرف» در اشیا و امور و نفوس است. عوام اهل دیانت نیز اغلب نادانسته گمان می‌کنند که شعار صلح‌طلبی و بخشش عام، لابد همیشه امری است دینی و عرفانی و خداپسند، غافل از اینکه -از مشروطه به این‌سو- «باطن کین‌توز مدرن» در پوستین سخنان دینی و عرفانی افتاده است. در قدیم اگر از رحمت و مغفرت دم‌ می‌زدند مقصودشان «رخصت داشتن» در جهت «آزادی شهوات نفس» نبود. اگر کسی طالب رحمت بود، طالب «رحمت به‌جهت معصیت یا عدول از حق» نبود بلکه چون به «نقص ذاتی خویش» واقف می‌آمد، از حق(جل‌وعلا) -و به‌تبع آن از خلق که صاحبان حقوقند- طلب رحمت می‌کرد. اما در دوران جدید وضع برعکس است و «رحمت‌خواهی»، «شعار تساهل و تسامح» و شعار «اسلام رحمانی»، استکباری است و ناظر به آزادتر شدن نفس در جهت عمل به «امیال و مشتهیات»، «علم من‌عندی» و نهایتا مصرف دین و دیگران است آن هم در جهت اغراض و مقاصدی که «علم من‌عندی»، «عقل کارافزا» یا «شهوات نفس» اقتضا می‌کنند و نه وحی الهی یا دیانت. شیطان نیز پس از عصیان از خداوند فرصت و آزادی خواست، ولی نه برای جبران و تدارک.

«توبه احرار» یا «طلبکاری اهل استکبار»

در باب ماجرای حر بن یزید ریاحی نیز بحث از همین قرار است. حر(س) سپاه اشقیاء را ترک می‌کند تا از دوزخ رهایی یابد نه‌اینکه استکبار ورزد و از امام(ع) طلبکار شود:

«مهاجر بن اوس به او گفت: ...به‌خدا قسم که کارَت شگفت‌انگیز است! به‌خدا قسم هیچ‌گاه، در هیچ رزم‌گاهی، تو را این‎گونه ندیده بودم! اگر از من می‌پرسیدند شجاع‎ترین کوفیان کیست، از تو نمی‌گذشتم [یعنی که تو را نام می‌بردم]. این چه حالتی است که در تو می‌بینم؟ حرّ گفت: به‌خدا قسم که من خود را بین بهشت و جهنم می‌بینم و به‌خدا قسم که چیزی را بر بهشت ترجیح نمی‌دهم، اگرچه پاره‌پاره و سوزانده شوم.»(۱) و چون نزد امام می‌آید، نمی‌داند که آیا توبه‌ای برای او هست یا نه: «و قد اتیتک مواسیا لک بنفسی، افتری ذلک لی توبه مما کان منی؟»(۲) «به حسین علیه‌السلام پیوست و گفت: یابن رسول‌الله! خدا مرا فدایت گرداند. من همان کسی هستم که مانع بازگشتت شدم و به این راهت گماشتم و در این مکان فرودت آوردم... اینک آمده‌ام تا از آنچه کرده‌ام به‌سوی پروردگارم توبه کنم و جان خود را فدای تو گردانم و در مقابل تو بمیرم. آیا این را برای من یک توبه می‌دانی؟ حسین علیه‌السلام فرمود: آری، خدا توبه‌ات را پذیرفت و تو را بیامرزد.»(۳) و در جای دیگر آمده است که امام(ع) فرمود: «نعم. انها لک توبه.» یعنی آنکه: «آری. همین توبه توست.»(۴) و اضافه می‌فرماید که: «فابشر، فانت حرّ فی الدنیا و انت حرّ فی الآخره ان‌شاءالله.»یعنی که در دنیا حرّ و آزادی و ان‌شاءالله در آخرت [نیز] حرّ خواهی بود.

اما در وضع مدرن و در کلام و کلیپ آقای آقامیری، به‌جای آنکه توبه جناب حرّ(س) اهمیت داشته باشد، بخشش امام(ع) بر حر(س) چنان مطرح می‌شود که مخاطب گمان می‏کند هر سزایی و جزایی، غلط و نابجاست، حالی‎که حضرت مولی‌الموالی امیرالمومنین علیه‌السلام چنان در اجرای حدود شدت داشت که سربازان او زبان به شکایت گشودند و پیامبر(ص) چون سخن ایشان شنید، به منادی فرمود که اعلام کند: «زبان‌های خود را از بدگویی درباره علی بازدارید، همانا او در امور مربوط به خداوند متعال سخت‌گیر است و در امور دینی‌اش مداهنه [=مسامحه و چشم‌پوشی] نمی‌کند.»(۵) و چنین است در باب قیام سیدالشهداء، علیه و علی آبائه السلام، و حتی پیش از آن، یعنی پیش از جانشینی یزید. امام(ع) در نامه‌ای که پس از قتل حجر بن عدی، عمرو بن حمق خزاعی و لایتعهدی یزید به معاویه نوشته است او را بابت ستمکاری، عهدشکنی و ترک سنت رسول‌الله و بدعت، یعنی فی‌الجمله بابت حدود دینی مورد خطاب قرار داده است. امام علیه‌السلام در آن نامه نوشته‌اند: «و خداوند تو را فراموش نخواهد کرد که مردم را با ظن و گمان دستگیر می‌کنی، و با اندک شبهه و تهمتی به قتل می‌رسانی و مردم را وادار به بیعت با فرزندت یزید می‌کنی، بچه سفیهی که شراب می‌خورد و با سگ بازی می‌کند. بدان که بر خودت زیان وارد ساختی، دینت را خراب کردی، خیانت در امانت کردی، رعیت را فریب دادی و جایگاهت را پر از آتش کردی. دور باشند قوم ستمگر از رحمت خداوند.»(۶) یعنی حدود شرعی شوخی نیستند و با تقطیع تاریخ و سنت تعطیل نمی‌شوند مگر آنکه حقوق تضییع شده، بخشیده یا جبران شده باشند. و اتفاقا اکنون لازم است که برای رحمت‌آوردن بر خلایق هم که شده، بر اجرای حقوق، خصوصا راجع به گردن‌های کلفت و دانه‌های درشت، پافشاری کنیم نه‌اینکه به‌دنبال بهانه‌ای باشیم تا بالکل اجرای حدود را تعطیل کنیم.

مقدمه‌ای برای ادامه گفت‌وگو

ماجرای توبه جناب حر بن یزید ریاحی تنها مطلبی نیست که بر سر آن می‌شود باب بحث را با آقای سیدحسن آقامیری باز کرد و به‌دلایلی -که در ادامه خواهد آمد- اولویت اول هم نیست. پیش‎تر حجه‌الاسلام دکتر ناصر رفیعی با او به گفت‌وگو پرداخته بود و این گفت‌وگو شاید تنها موردی بود که آقای سیدحسن آقامیری به بیان دلایل خود پرداخته بود؛ دلایلی که منبرها و کلیپ‌هایش اغلب از آنها خالی بود. از همان گفت‌وگو -کمابیش و نسبتا منسجم- دلایل آقای آقامیری را در دست داریم و می‌توانیم قدری همان بحث را ادامه دهیم، چراکه اولا در آن گفت‌وگو مجال طرح و نقد تمام مباحث نبود؛ ثانیا آن گفت‌وگو گویا بنا نیست ادامه یابد، چراکه اکنون جناب آقامیری همچنان یکطرفه مطالبی شاذ می‌گوید و آقای رفیعی نیز غیابا پاسخ می‌دهد؛ ثالثا گفت‎وگوی مکتوب بابش گشوده‌تر است و نیازی به هماهنگی طرفین و فیلمبرداری و... هم نیست و ایشان هروقت بخواهند می‌توانند پاسخ مدنظرشان را مکتوب کنند و بحث ادامه یابد، خصوصا که این بحث صرفا برای شخص آقای آقامیری نیست بلکه بیشتر برای مستمعان و مخاطبان ایشان است. طبیعتا در معارف و اصول دین -که ایشان مدعی است از آنها بحث می‏کند- تقلید جایی ندارد و خوب است مخاطب دلایل ایشان را به‌نحو تفصیلی و مکتوب در دست داشته باشد. رابعا در گفت‌وگوی سابق جریان بحث به‌سوی اعتقادی خاص یا تفسیری خاص از آیات و روایات رفت، حالی‌که -به‌قدر فهم این قلم- مساله برای مخاطبان آقای آقامیری این نبود و نیست که آیا مشرکانی چون ابوجهل و ابولهب بخشوده خواهند شد یا خیر و یا در قیامت باب توبه و خلاص بر ایشان باز خواهد بود یا نه. این موارد گرچه مهمند و از عقایدند و باید توضیح داده شوند اما ربط‎شان با مسائل مخاطبان آقای آقامیری معلوم نشد و خوب است از مسائلی آغاز کنیم که باعث رونق منبر و ویدئوکلیپ‌های جناب آقامیری است.

در مواجهه با مشکلات اجتماعی و اقتصادی

این تذکر لازم است که آقای آقامیری بعضا روی مشکلاتی دست می‌گذارند که در نظر غالب خلایق، عیب و ایراد است و باید رفع شود اما در این مباحث ایشان سه نکته مهم رعایت نمی‌شود:اولا تمام مواردی که مورد اشاره آقای آقامیری است، همه از عیوب و خطایا نیستند و همه بد و نخواستنی هم نیستند، بلکه بعضا عیب و نقصند و نه کلا. ایشان در میان بعضی موارد درست، موارد نادرست یا شایسته‌ بررسی را هم میان‌چین می‌کنند. یعنی واضح، غیرواضح، قطعی و مشکوک را به‌هم می‌آمیزند و البته کنار اینها، موارد «نادرست» را هم می‌آورند.

ثانیا آقای آقامیری با مقدماتی از «مشهورات دینی» یا به‌عبارت بهتر با «دستکاری در دین افواهی» به آن مسائل می‌پردازند و برای توجیه راه‌حل مدنظر خود، در دیانت عمومی، دستکاری‌هایی می‌کنند که نمونه‌اش در همین مطلب و در باب ماجرای جناب حرّ(س) ذکر شد. این آسیب رساندن است به دیانت مردم و مخاطبان.

ثالثا ایشان-با این رویه- نه‌تنها مسائل را ساده و دم‌دستی می‌کنند بلکه راه‌حل‌هاشان هم از شعاری فراتر نمی‌رود. اینکه «همه باهم خوب باشند» البته بد نیست اما کافی هم نیست و اگر توضیحی ندهیم که «چگونه؟» و نشان ندهیم که «معیار چیست؟» بلکه صرفا همان «خوب باشید» را در مصادیقی دلبخواهی و عوامانه تکرار و تکرار کنیم، این کار همان «توصیه اخلاقی» را هم شعاری، تهی و مضحک می‌کند. ما به طرح دقیق مسائل و توضیح جدی و علمی آنها در فضای عمومی نیازمندیم و این نحوه برخورد آقای آقامیری -و اشباه ایشان- مانع یا مخلّ چنین جدیتی است.

بحث حاضر، نه نفی مشکلات موجود در کشور است نه شستن دست و روی مردم و مسئولان از تمام عیب‌ها و ایرادهاست و نه مبرّی دانستن متشرّعه است از اشکالات و نقایص. نفی غرض‌ها و مرض‌ها و «در پوستین دین افتادنِ اهل نفاق و نفوذ» و مصائب مترتب بر آن هم نیست بلکه صرفا تذکر نکاتی است به مخاطبان منبرها و ممبرهای آقای آقامیری و امتداد گفت‌وگو با ایشان. ان‌شاءالله.

کجایش جدید و جذاب است؟

جناب آقامیری می‌گوید که جهنم رنده‌گاه نیست یعنی جایی نیست که خلایق را برای رنده‌کردن به‌آنجا ببرند و به ترجمه‌ آیه‌ای از قرآن کریم -البته مشخص نمی‎کند کدام آیه- استشهاد می‌کند قریب به این مضمون که «ما شما را به عذاب اخذ کردیم به امید اینکه برگردید.» آقای آقامیری بر آن است که هدف از عقوبت، چه در دنیا و چه در آخرت، فقط و فقط تأدیب است و نه -العیاذبالله- خالی‌شدن خدا! او به فرمایش امام علی‌بن الحسین(ع) استناد می‌کند که در دعای ابوحمزه ثمالی فرمود: «الهی لا تؤدّبنی بعقوبتک» ای پروردگارم! مرا به عقوبتت تأدیب منما. پس راه بازگشت همیشه باز است و هدف هم نهایتا تادیب است نه زجر و درد و «رنده‌شدن».

به‌نظر می رسد فرمایش جناب آقامیری، کوچک شمردن عذاب و طولانی بودن فرصت توبه و حتی فرصت داشتن پس از فوت و در آخرت است. پس عجله برای چه؟ توبه و مراعات حقوق خدا و مردم برای چه؟ اصلا چه عجله‌ای است؟ فعلا که عذابی در کار نیست و برای بعد و حتی پس از مرگ هم که راه بسته نیست و فرصت باقی است! این مدعیات گرچه جذابیت‌هایی دارد اما خواهیم دید که اولا دلیلی بر این سخنان در دست نیست بلکه خلافش دلایلی جدی دارد و ثانیا سیدحسن‌آقای آقامیری هم عذاب را نفی نمی‌کند بلکه به‌عذاب قائل است و نباید خیال کنیم که او عذاب را منتفی کرده است -گرچه سخنانش به کوچک شمردن عذاب و فانتزی قلمداد شدنش منجر می‌شود- و ثالثا آقامیری حتی می‌گوید که جای آدم متصف به صفات رذیله، ولو به مرحله عمل هم نرسیده باشند، در دوزخ است چه رسد به گناهکار.

آیا عذاب اخروی سهل و برای تأدیب است؟

اما آیا هدف از عذاب، یا بازگشت و توبه است یا -العیاذبالله- خالی‌شدن خدا؟ چنین حصری در کار نیست تا با نفی یکی از طرفین، طرف دیگر «تنها هدف و دلیل عذاب» تلقی شود. البته خداوند منزه است از اینکه بخواهد دق‌دلی‌اش را بر سر خلایق خالی کند -تعالی‌الله عن ذلک علواً کبیراً- اما اولا اثبات شئ نفی ماعدا نمی‌کند یعنی این‏طور نیست که چون در یک موضع، هدفی برای کاری بیان شد و درموردی گفته شد که عذاب برای تأدیب است، فقط و فقط همان هدف درکار باشد ولاغیر؛ خیر. ثانیا آثار عذاب -مطابق قرآن- منحصر در تأدیب و بازگشت خلایق از راه گناه و خطا نیست و آثار و اهداف دیگری هم هست(۷) و ثالثا آیاتی که به مضمون مورد اشاره آقای آقامیری نزدیکند(۸) همگی ناظر به‌عذاب‌های دنیوی و توبه در دنیایند و نه آخرت. فرمایش امام زین‌العابدین علیه‌السلام هم نافی سایر آثار عذاب(۹) نیست، چراکه اثبات شئ -چنانکه آقای آقامیری هم به این قاعده استناد کرده‌اند- نفی ماعدا نمی‌کند.

دلایل اعتقادات

در علم کلام -که در آن از اعتقادات بحث می‌شود- از هر دو روش عقلی و نقلی استفاده می‌کنند. اما نباید فراموش کرد که مسائل کلامی به سه دسته تقسیم می‌شوند:

۱- بعضی مسائل کلامی هم با دلیل عقلی و هم با دلیل نقلی قابل اثباتند مثل بحث در اوصاف الهی (به‌جز صفت صدق).
۲- در بعضی مسائل کلامی تنها روش عقلی مجاز است مانند بحث از اثبات وجود خدا یا اثبات نبوت رسول‌الله(ص).(۱۰)
۳- در بعضی مسائل این علم اما روش عقلی کارایی ندارد و در آنها تنها می‌توان به روش نقلی و دلایل سمعی تکیه کرد مانند جزئیات مربوط به احوال آدمی پس از مرگ و جهان آخرت که عقل در آنها ساکت است.(۱۱)

پس در اعتقادات، دلیل لازم است و در باب جزئیات پس از مرگ و آخرت باید با دلیل سخن گفت نه با «نیکوشماری‌های آشفته» و «پسندهای بی‌دلیل». توجه داریم که آقای آقامیری دلیلی سمعی و نقلی بر فرمایش‎شان -راجع به برداشته‌شدن عذاب اخروی به‌صرف پشیمانی- نیاورده‌اند و آنجا که کوشیده‌اند تا به آیات و روایات استناد کنند -چنانکه ذکر شد- دلیل‎شان قابل دفاع نیست. فرمایش ایشان از دلیل عقلی هم خالی است. دلیل عقلی یعنی قیاس نه جملاتی عامه‌پسند شبیه دیالوگ‌های سینمایی مثل «ما نمی‌دانیم او رب ماست، او که می‌داند رب ماست.» یا آنکه «به ضرر کسی نمی‌شود اگر مشرکین برگردند. برگشتن مشرکین باید ما را خوشحال کند.» مشخص است که خوشحالی یا ناراحتی ما اثری بر کشف «واقعِ اخروی» ندارد، ربوبیت خداوند هم لزوما به رفع عذاب منجر نمی‌شود.

عذاب یا رحمت؟

آری مطابق آیات و روایات، جهنم باطن اعمال سوء خود ماست، نه بیشتر. اما آقای آقامیری گفته‌اند که «جهنم ظاهرش غضب است ولی باطنش رحمت است.» و افزوده‌اند که «اینکه گفته‌اند الدنیا مزرعه الآخره نفی ماعدا نمی‌کند و معنی‌اش این نیست که آخرت و برزخ مزرعه نیست.» در کنار این اقوال افزوده‌اند که «با یک‌ذره گناه کسی نمی‌تواند به بهشت برود.» و حتی بالاتر از آن «غیر از عمل، صفت [رذیله] هم باید پاک شود.» یعنی آنکه -مطابق قول جناب آقامیری- حتی اگر صفت ناپسندی در فرد باشد، باز جای او در جهنم است. در بحث وعد(که مقرر کردن ثواب است بر عملی) و وعید(که مقرّر کردن عذاب است بر عملی) هم گویا جناب آقامیری قائلند که وعید، منتفی است و عذاب رخ نخواهد داد.

اما باید گفت: اولا همان‎طور که ایشان گفته‌اند، جهنم -لااقل ظاهرش- عذاب است یعنی عیش و نوش و فرح و لذت نبوده و دارالتأدیبی آرام و بَرد و سلام هم نیست بلکه به‌عکس. اما اینکه تمام دوزخیان تا چه حد به باطن آن عذاب التفات دارند یا آنکه این التفاتِ فرضی، تا چه حد درمان یا تعلیق عذاب جهنم است، الله‌اعلم. پس ایشان موافقند که جهنم است و عذاب. ثانیا می‌دانیم که فرموده‌اند «الدنیا مزرعه الآخره» و گرچه اثبات شئ نفی ماعدا نمی‌کند اما دلیل سمعی برای اینکه آخرت و برزخ هم مزرعه باشند، نداریم. آقای آقامیری دلیلی عقلی هم ارائه نکرده‌اند. پس نمی‌شود در اعتقادات، بدون دلیل، قائل به این باشیم که برزخ و آخرت هم می‌توانند مزرعه باشند. وقتی دلیلی در دست نیست (ولو امکانی عقلی باشد و ممتنع و محال نباشد) نمی‌شود رویش حساب کرد. می‌شود صبر کرد و دید و ای‌بسا وقتی که دیدیم، دیگر دیر باشد. ثالثا موارد متعددی هست که پیامبر(ص) و معصومان(ع) از آخرت اظهار خوف و به درگاه ربوبی تضرع کرده‌اند. حضرت ختمی مرتبت به‌قدری ریاضت کشید و قیام مقابل حق کرد(۱۲) که از طرف ذات مقدس حق جل جلاله آیه نازل شد: «طه* ما انزلنا علیک القرآن لتشقی.» مولی امیرالمؤمنین در دعای کمیل خطاب به خداوند می‌فرمایند: «انت تعلم ضعفی عن قلیل من بلاء الدنیا و عقوباتها... فکیف احتمالی لبلاء الآخره... و هذا ما لاتقوم له السموات و الارض.» یعنی [ای پروردگارم!] تو خود ناتوانی و ضعفم را از اندکی از گرفتاری‎های دنیا و کیفرهای آن می‌دانی... پس چگونه تحمل بلای آخرت دارم... و این [عذاب اخروی،] عذابی است که آسمان‌ها و زمین تاب آن نیاورند. و در نهج‌البلاغه است که فرمود: «فقد نودی فیکم بالرحیل.»(۱۳) یعنی صدای رحیل و بانگ کوچ در میان‎تان در داده شده است. علی‌بن الحسین(ع) است که می‌فرماید: «اللهم انی اسئلک التجافی عن دار الغرور و الانابه الی دار السرور و الاستعداد للموت قبل حلول الفوت.» بار خدایا، از تو دوری از خانه فریب و بازگشت به خانه سرور و از تو آمادگی برای مرگ پیش از گذشت هنگام آن را درخواست می‌کنم. با این وصف و این خوف و خشیت اولیاء دین از آخرت، چه جای آن است که ما بندگان غیرمعصوم و جاهل، به‌رحمت واسعه حق مغرور شویم و عمل‌کردن در دنیا را وانهیم و امید کور به این داشته باشیم که آیا آخرت مزرعه است یا نیست. رابعا چنانکه در روایات شریف هست، خوف و رجا نباید یکی بر دیگری رجحان داشته باشد.(۱۴) فقط که رجاء نیست. خوف هم باید باشد. حضرت صادق(ع) می‌فرماید که مومن بین دو خوف است: گناهی که همانا گذشته و نداند چه معامله کند خداوند در آن؛ و عمری که باقی مانده و نداند چه کسب می‌کند در آن از مهلکه‌ها. پس او صبح نکند مگر خائف؛ و اصلاح نکند او را مگر خوف.»(۱۵)

شرک من یا شرک ابوجهل؟

خامسا آیا رحمت‌آوردن بر خلایق جز این است که انذار دهیم تا فرصت‎ها را دریابند؟ یا آنکه عذاب اخروی را بر ایشان بپسندیم و ایشان را، به رحمت واسعه حق، مغرور و مشغول کنیم؟ سادسا آری. از دیدگاه امامیه و اکثر معتزله و اشاعره، مرتکبان گناهان کبیره اگر توبه نکنند و مشمول شفاعت نگردند، ابتدا وارد جهنم شده اما پس از مدتی تحمل عذاب از جهنم خارج شده و وارد بهشت می‌شوند. این قول براهینی هم دارد.(۱۶) اما چنانکه گفته شد عذاب را منتفی نمی‌کند و معلوم نیست همه مشمول شفاعت شوند یا توفیق توبه پیدا کنند و علاوه‎بر آن، در مصحف شریف آمده است: «ان الله لایغفر ان یشرک و یغفر مادون ذلک لمن یشاء»(۱۷) که یعنی همانا خداوند شرک به‌خود را نمی‌آمرزد و مادون آن را-از آنکه بخواهد- خواهد بخشید. این کدام شرک است؟ آیا این شرک صرفا با اقرار لسانی زایل می‌شود؟ به‌فرض که زوال یابد، از کجا معلوم است که چه‌کسی -از میان غیرمشرکین- بخشیده می‌شود؟ چرا حکم عامی صادر کنیم و -بدون علم- با آخرت خلایق بازی کنیم؟

«دنیای رخصت» و «فرصت در آخرت»

آیا در آخرت فرصتی برای توبه و بازگشت خواهد بود یا چنانکه متکلمان شیعه گفته‌اند، در اثر شفاعت یا گذراندن عذاب اعمال است که غیرمشرکین به بهشت وارد می‌شوند؟

آیات ۱۲تا۱۵ سوره حدید در احوال قیامتند و در آنها می‌خوانیم که مومنین با نورشان به‌سوی بهشت هدایت می‌یابند و به منافقین -که از آنها طلب نور می‌کنند- می‌گویند بازگردید و از دنیا نور کسب کنید. همچنین است آیه ۱۲ از سوره سجده که وصف احوال مجرمان در قیامت است. مجرمان با سرهای به‌زیر افکنده می‌گویند «پروردگارا، دیدیم و شنیدیم؛ ما را بازگردان تا کار شایسته کنیم، چرا که اهل یقینیم.» اما –مطابق آیات- بازگشتی در کار نیست و اصلا اگر در آخرت هم فرصت هدایت باشد، چرا تقاضای بازگشت؟

آری مجرمان می‌گویند دیدیم و شنیدیم اما چه چیز را دیده‌اند و شنیده‌اند؟ مگر نه‌این است که: و من کان فی هذه أعمی فهو فی الآخره أعمی و أضل سبیلا.(اسراء: ۷۲)

راه کجاست؟

بدون مجاهدت در شناخت وضع کنونی و نیز بدون گریز از سادگی و بساطت، راه به‌کجا خواهیم برد؟ اهل منبر آیا نباید صورت‌بندی قابل‌دفاعی از مسائل مورد ابتلای ما داشته باشند و برحسب شرایط وعظ و خطابه، مستمعان را نیز آگاهی بخشند؟

در وضع کین‌توز مدرن، غالبا خلایق در جست‌وجوی اهواء خودند که بعضا و از دور، ممکن است خوشایند به‌نظر برسند. این «پسندهای شخصی» یا «ترجیحاتِ من‌عندی» وقتی به‌میان می‌آیند که «قول حق» موضوعیت نداشته باشد. این کین‌توزی مخصوص گروه یا دسته خاصی نیست و به‌سراغ همه ما خواهد آمد و آمده است. در چنین وضعی است که حتی عبادات هم ممکن است درجهت «اغراض» مصادره شوند یا آنکه -با مهم شدنِ تن‌آسانی و طلبِ آسودگیِ نفس- از مجاهدت به عادت بدل شوند. در چنین وضعی، عیب و اشکال را در کجا باید جست و چگونه باید عیوب را چاره کرد؟ آیا اهل دیانت هم باید ساده‌انگاری پیشه کنند به رای و پسند شخصی یا جمعی‌شان عمل کنند یا آنکه باید درپی یافتن «قول حق» -به‌قدر طاقت- و فهم و عمل به‌مقتضای آن باشند؟ آه که در این راه هم چه خطرهاست و چه مجاهدت‌ها لازم است. امثال آقای آقامیری کاشکی در این راه یاری‌کننده خلایق باشند. ان‌شاءالله.

پی‌نوشت‌ها:
۱. عسگری(رحمه‌الله علیه)، علامه سیدمرتضی، مقتل امام‌حسین علیه‌السلام، قم: مطیع، چاپ سوم: ۱۳۹۶، ص۱۲۹.
۲. جعفریان، رسول، تاملی در نهضت عاشورا، تهران: نشر علم، ۱۳۹۹، ص۱۵۲. به‌نقل از اخبار الطوال، ص۲۵۴.
۳. همان، ص۱۳۰.
۴. ترجمه از محمود مهدوی دامغانی است: احمدبن داود، دینوری، اخبارالطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران: نشر نی، ۱۳۷۱.
۵. شیخ‌مفید، عبدالله‌بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، بیروت: موسسه آل‌البیت(علیهم‌السلام) لاحیاء التراث، ۱۴۱۶ه‍.ق، ج۱، ص۱۷۳.
۶. جعفریان، همان، ص۱۰۰و۱۰۱.
۷. غیر از عبرت و شناخت و توبه و تقوا، حسرت اخروی(زمر: ۵۴)، ذلت در دنیا(فصلت: ۱۵ و زمر: ۲۵)، ذلت در آخرت(طه: ۱۳۴) و خسارت(اعراف: ۹۱) هم از آثار عذاب است.
۸. این آیات عبارتند از آیه ۶۷ از سوره اعراف، آیه ۴۱ از سوره روم، آیه ۲۱ از سوره سجده، آیه ۴۸ از سوره زخرف و آیه ۲۷ از سوره احقاف.
۹. که گفتیم در قرآن هم مواردی از آن آثار ذکر شده است. پی‌نوشت۷ را ملاحظه فرمایید.
۱۰. گرچه در این مورد میان علمای شیعه اختلافاتی است، اما به بحث ما خللی وارد نمی‌کند.
۱۱. سعیدی‌مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، قم: طه، ۱۳۸۱، ج۱، ص۲۰.
۱۲. از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام روایت شده که فرمودند: کان رسول‌الله(ص) اذا صلی، قام علی اصابع رجلیه حتی تورّمت، فانزل الله تبارک و تعالی «طه». (تفسیر علی‌بن ابراهیم قمی، ج۲، ص۵۸. به نقل از خمینی، سیدروح‌الله، شرح چهل حدیث، تهران: عروج، ۱۳۸۹، ص۱۷۸.)
۱۳. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۵. (به‌نقل از همان)
۱۴. اصول کافی، ج۲، کتاب ایمان و کفر، باب خوف و رجاء، حدیث۹، ۱۲ و۱۳. (به نقل از همان)
۱۵. برای بسط این قول و دفع شبهات ن.ک: خمینی، سیدروح‌الله، شرح چهل حدیث، تهران: عروج، ۱۳۸۹، ص۲۲۹تا۲۳۱.
۱۶. خواجه نصیرالدین طوسی در «تجرید الاعتقاد» براهینی آورده‌است از این قرار: لاستحقاقه الثواب بایمانه و لقبحه عند العقلاء: چرا که مرتکب کبیره [که کافر نیست] به‌سبب ایمانش مستحق ثواب است و نیز به‌دلیل قبح آن [یعنی قبح خلود صاحب کبیره در عذاب] نزد عقلاء.
۱۷. نساء: ۵۱.
منبع: روزنامه فرهیختگان

۱۳۹۹/۶/۲۴

نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...