توضيح ضروري: اسفندماه 1389 مصاحبه اي با آيت الله موحدي كرماني داشتيم كه با توجه به تغيير نرم افزار نمانيوز، همينك در آرشيو در دسترس نيست. اينك كه وي به امامت جمعه تهران منصوب شده - و پس از دوره اي فترت، نامش بار ديگر در رسانه ها مطرح گرديده است - بازنشر آن مصاحبه كه بيانگر نوع نگرش سياسي ايشان است را خالي از فايده نديديم. آنچه در پي مي آيد متن همان مصاحبه قديمي بدون هرگونه تغيير است و طبيعي است كه برخي موارد توسط خواننده محترم نياز به اصلاح دارد؛ عباراتي همچون فتنه سال گذشته كه ناظر به فتنه 88 است:
اشاره: اگرچه به لحاظ تراكم فعاليتها تقاضای مصاحبه با آیت الله موحدي کرمانی غير مقدور به نظر ميرسيد، اما با لطف ويژه ایشان پس از سخنرانی شامگاهی مصاحبه ما آغاز و تا دیر وقت ادامه یافت. آيت الله موحدي كرماني يكي از چهرههاي برجسته جامعه روحانيت مبارز است و در تمام ادوار مجلس خبرگان رهبري از اعضاي شاخص آن بوده است. اگرچه مصاحبه قبل از اجلاس خبرگان رهبري اخير انجام شده است ، اما به دليل حساسيتهاي ويژهاي كه درباره اين مجلس در جامعه پديد آمد، نكات متعددي را در خصوص اين مجلس و همچنين مقام معظم رهبري با او به گفتگو نشستهايم. شیوه تقواي در کلام ايشان سبب شد نام بسیاری از چهرهها را به زبان نیاورند، اما نشانهها برای کسانی که مختصر آشنایی به تاریخ معاصر داشته باشند، کافی است تا مصادیق را بشناسند.
* قبل از آنكه درباره خصلتهاي مقام معظم رهبري صحبت كنيم، بد نيست بدانيم شروع آشنايي شما با ايشان از چه زماني بود؟
- شايد شروع اين آشنايي مربوط به زماني است كه از ايشان دعوت به عمل می آمد و به كرمان ميآمدند. خيلي قبلتر از نهضت امام(ره) بود. از ایشان در يك دهه حالا چه مناسبت بود و چه غير مناسبت، دعوت می شد که به كرمان ميآمدند. آقا جوانان را جمع و بحثهاي انقلابي و مبارزاتي ميكردند. ظاهراً شروع آشناييام با ايشان از همان وقتها بود، ضمن اينكه مكرراً به كرمان ميآمدند. بعد هم در قم مفصلاً با ايشان بودم، با هم به درس اصول امام ميرفتيم. در جلسات درس با مقام معظم رهبري، آقاي هاشمي، شهید ربانياملشي (خدا رحمتش كند)، آقاي مفيد و تعدادي ديگر از آقايان بودم. در اين ميان با ايشان خيلي مأنوس بودم. در آن مقطع هنوز فعاليت مبارزاتي چنداني وجود داشت.
*چه زماني به فكر راه اندازي تشكل افتاديد؟
- ما معمولاً تابستانها به مشهد میرفتیم. تابستان سال 1355 بود یا 1356. در مشهد به مرحوم ربّانی املشی برخوردم كه از دوستان قدیمی و صمیمیام بود. پرسید: «كی آمدید؟» جواب دادم: «همین تازگیها آمدهام.» گفت: «پس به دیدنت میآییم.» گفتم تشریف بیاورید. نشانی منزل را گرفت و گفت: «با آقای خامنهای میآییم.» آن موقع آیتالله خامنهای در مشهد بودند. با هم قرار گذاشتیم. پیش از ظهر بود كه آقایان تشریف آوردند. یك ساعتی با هم نشستیم. در بین صحبتها این مسئله مطرح شد كه چه خوب است تشكلی بهوجود آوریم. این فكر در جمعمان مورد پسند واقع شد. جمع اصل قضیه را پذیرفت. صحبت شد كه تشكل نیاز به جذب افرادی دارد كه در واقع این افراد مؤسس آن میشوند و آیتالله دكتر بهشتی هم مشهد هستند و بهتر است با ایشان هم صحبت كنیم تا اگر اصل قضیه را پذیرفتند، ایشان هم به جمع ما بیاید. همان موقع راه افتادیم. دوستان منزل آقای بهشتی را بلد بودند. آقای خامنهای فولكسی داشتند، سوار شدیم و ایشان رانندگی میكردند. یادم هست كه فولكس ایشان سر و صدا و تق و توق زیادی میكرد. مرحوم ربّانی املشی به شوخی گفت: «ما خجالت میكشیم سوار این ماشین شویم. هر كس صدای این ماشین را بشنود، میگوید اینها كی هستند؟!» همگی خندیدیم.
در راه هنوز به منزل آقای بهشتی نرسیده بودیم كه دیدیم دكتر باهنر میخواست از یك طرف خیابان به آن طرف برود. به ایشان رسیدیم. به نظر میرسید صبحانهای تهیه كرده بود. گفتیم ما در فكر چنین تشكلی هستیم، شما هم با ما بیا. ایشان هم گفت: «چشم!» ایشان هم آمد و چهار نفر شدیم. به ایشان گفتیم كه میخواهیم به منزل آیتالله بهشتی برویم. شهید بهشتی دم در آمد. گفتیم كه میخواهیم قدری راجع به موضوعی صحبت كنیم. ایشان عذر خواستند و گفتند كه نمیشود، چون آن موقع جلسه یا مهمان داشتند. برای جلسهی بعد قرار گذاشتیم. خاطرم نیست كه روز بعد بود یا عصر همان روز. در جلسهی با شهید بهشتی ایشان پذیرفتند كه ایجاد این تشكل كار خوبی است. به این ترتیب پنج نفر شدیم. گفتیم حالا بنشینیم ببینیم چه كسانی میتوانند در این كار با ما همفكر باشند تا آنها را جمع كنیم. شروع به شناسایی افراد در تهران و قم و مشهد كردیم تا با آنها صحبت كنیم.
در قم آیتالله مشكینی، آیتالله مؤمن و آیتالله طاهری خرمآبادی. یادم نمیآید در قم غیر از اینها شخص دیگری را پیدا كرده باشیم. در تهران آیتالله مهدویكنی و چند نفر دیگر. آقایان هاشمی و منتظری هم مورد نظرمان بودند كه آن موقع این دو نفر در زندان بودند. البته برخی مثلاً در روحانیت مبارز بودند كه بعدها ملحق شدند، ولی تا آنجا كه یادم میآید، در این مرحلهی تشكل حزب نبودند. در مشهد هم آقای طبسی و شهید هاشمینژاد بودند. با اینها صحبت و مذاكره شد و در جریان قرار گرفتند و قرار شد اعضای اصلی و مؤسس باشند. پیش از اتمام سفر مشهد، تصمیم گرفته شد كه در تهران هم جلسهای تشكیل بدهیم.
ما برای تنظیم اساسنامهی حزب، جلسات سرّی متعددی داشتیم. پس از پیروزی انقلاب مسئله آشكار شد و حزب جمهوری اسلامی اعلام موجودیت كرد. به دنبال آن جلسات هم تشكیل میشد. در جلسهای كه همهی اعضا دعوت شده بودند تا شورای مركزی و شورای داوری و شورای افتاءرا انتخاب كنند، یادم میآید مرحوم حاج احمدآقا هم شركت كردند. اول شورای مركزی تعیین شدند و بعد، اعضای شورای داوری و شورای افتاء نیز مشخص شدند. در شوراي افتاء عضویت آیتالله خامنهای و شهید بهشتی را مطمئن هستم. احتمال میدهم آیتالله ربّانی املشی هم در شورای افتاء بود. اسامی بقیهی اعضا در خاطرم نیست، چون من در آن شورا نبودم و در شورای مركزی و شورای داوری بودم. اما علیالقاعده این شورا در تبیین خطوط اصلی حزب و برنامهها و احیاناً فرازهایی نقش داشتند كه باید در اساسنامه قرار میگرفت. در واقع از اسلامیت حزب صیانت میكردند.
* شما در طول كار تشكيلاتي با مقام معظم رهبري، چه نكته بارزي از ايشان به خاطر داريد؟
- ايشان به مسائل شرعي بسيار حساس بودند. یكی از اعضای وقت شورای مركزی جامعهی روحانیت، به دلایلی كدورتی از حزب داشت؛ در شورای مركزی جامعهی روحانیت و در غیاب شهید بهشتی تعبیر بدی دربارهی حزب و در مورد شهید بهشتی به كار برده بود؛ كلمهای كه شاید قدری موهن بود. تلقیاش این بود كه شهید بهشتی نقش اصلیای را در این تحزب دارد. آن موقع شهید بهشتی دبیركل حزب بود. آن شخص درواقع شبه عقدهای از حزب داشت و از این رو تعبیر موهنی در مورد ایشان كرد. خوب یادم هست به محض اینكه این تعبیر را به كار برد، آقا بهقدری ناراحت شدند كه گفتند: «نشستن در جلسهای كه به آقای بهشتی توهین میشود، حرام است» و بلند شدند. در واقع مواضع ايشان دقيقاً اسلامي و مواضعي بود كه اسلام ميپسنديد و این شیوه ادامه دارد.
* قطعاً شما با مقام معظم رهبری در جامعه روحانیت مبارز، در تأسيس حزب جمهوري اسلامی و ... خاطراتي دارید. اما اگر اجازه بفرماييد، چند سال جلوتر بیاییم؛ حضرتعالي و ايشان هر دو عضو مجلس خبرگان رهبري بوديد كه ايشان بهعنوان رهبر انتخاب شدند. آيا از آن جلسه و مباحثاتي كه مطرح شد، خاطره يا نكتهاي در ذهنتان هست؟ خودشان تا چه حد در جريان بودند كه قرار است به عنوان رهبر انتخاب شوند؟
- همانطور كه ميدانيد اين جلسه بعد از رحلت امام بود؛ پس از رحلت ايشان اعلام كردند كه همه اعضاي مجلس خبرگان از اقصي نقاط كشور به تهران بيايند. من هم كه در تهران بودم، در آن جلسه حضور يافتم. قبل از هر چيز قرار شد، اول وصيتنامه امام خوانده شود تا مشخص شود، آيا امام راجع به جانشينشان اشارهاي كردهاند يا خير. قرار بود حاجاحمد آقا وصيتنامه را بخوانند كه ايشان به دليل اينكه عزادار بودند شركت نكردند. گویا حالشان مساعد نبود.
آیت الله خامنه ای مأمور قرائت وصیتنامه شدند و شروع به خواندن وصيتنامه كردند، ضمن اينكه اين وصيتنامه بهقدري مفصل بود كه خواندن آن از صبح شروع شد و تا ظهر طول كشيد. معلوم شد در آن وصيتنامه، نشانه يا علامتي مبني بر اينكه بعد از ايشان چه كسي جانشينشان باشد، وجود ندارد.
ايشان آن مطلب را با وجودي كه دستنوشته بود، با تسلط بسيار خواندند. البته خط امام هم خوب بود و ايشان ميتوانستند بدون هيچ مشكلي و بهراحتي خط امام را بخوانند، پس از خواندن وصيتنامه، قرار بر اين شد بعدازظهر خبرگان راجع به رهبر تصميم بگيرند.
سرعت تصمیمگیری در آن روز واقعاً قابل توجه بود، ما كه در مجلس شورا بوديم، بارها دیده بودیم که در مورد موضوع سادهاي مثل معرفي يك وزير، افراد مدت زمان بسیاری با هم مشورت و بحث ميكردند و تصميم ميگرفتند؛ عجيب اين بود كه راجع به چنين مسئله مهمي هيچ مشورت و صحبتي نشد. آنطور كه يادم ميآيد خبرگان با ذهن خالي و بدون زمينهاي بعدازظهر آن روز در جلسه حضور يافتند، البته در ذهنشان آنچه كه مدنظرشان بود، بحث شوراي رهبري بود. در اين باره تعداد زيادي از خبرگان صحبت كردند و پيشنهاد ميدادند كه مثلاً شورا 5، 8 يا 3 نفره باشد و اسم ميبردند كه چه كساني عضو اين شورا باشند. آيتالله مشكيني (خدا رحمتشان كند) گفتند: «اسم مرا نبريد، من نيستم و آمادگي اين كار را ندارم». بعضيها هم اين مطلب را عنوان ميكردند.
* مشهور است که آقای موسوي خوئينيها از اینکه خبرگان او را انتخاب نکرده ، گلایه مند بوده است. آيا آن موقع اساسا اسم ایشان هم مطرح بود؟
- نه. به هيچوجه. بعد از اينكه همه آقايان صحبتهايشان را كردند، بنا بر رأيگيري شد. اداره جلسه با آقاي هاشمي بود، آقاي هاشمي گفت: «بحثها تمام است، اول بايد رأي بگيريم كه نظر خبرگان به شوراي رهبري يا تكرهبري است.» وقتي ايشان گفت براي تك رهبري رأي بگيريم، اكثريت بلند شدند. به اين ترتيب قبلاً بحث درباره شوراي رهبري بود و حالا رأي بر سر تكرهبري شد.
سپس آقاي هاشمي گفت: «حالا كه رأي داديد يك نفر رهبر باشد، آقايان راجع به آن فرد پيشنهاد و نظر بدهند و صحبت كنند و هر حرفي دارند بزنند.» حاضرين در جلسه هم پذيرفتند.
خاطرم هست، آقاي آذري براي رهبري، آیت اللهالعظمی گلپايگاني را پيشنهاد كرد. پس از اينكه ايشان چنين پيشنهادي را داد، اعضاي خبرگان همگي خطاب به رئیس مجلس میگفتند: «آقاي هاشمي! معلوم است، اگر قرار است تكرهبري باشد، چه كسي بايد باشد؛ آقاي خامنهاي!» همگي اسم ايشان را ميبردند. آقاي هاشمي گفت: «حالا كه نظرتان به آقاي خامنهاي است و كسي هم مخالف اين پيشنهاد نيست، پس بياييد رأي بگيريم».
* آيا خاطرهاي كه ايشان از سفر كره نقل كردند، قبل از رأيگيري نبود؟
- با اينكه بعضي از دوستان ميگويند بعد از رأيگيري بود، اما مطمئنم قبل از اين قضيه بود. وقتي آقاي هاشمي خواستند رأي بگيرند، آقا [آيتالله خامنهاي] بلند شدند و گفتند: «آقاي هاشمي، رأي نگيريد، من حرف دارم.» ايشان هم گفت: «بفرماييد». آقا پشت ميكروفن آمدند و در اين باره كه رهبري مسئوليت سنگيني است، صحبت كردند و با اصرار دوستان اشاره كردند كه نياز است همه اعضاي خبرگان همكاري كنند. در واقع ميخواستند، همان ابتداي امر بگويند، چون مسئوليت سنگيني است، حاضر نيستند و آمادگي پذيرش آن را ندارند. دوستان گفتند، ما كمكتان ميكنيم. آقا با حالت خاصي، از بعضي از افرادي كه گفته بودند ما كمك ميكنيم، پرسيدند: «خود شما كمك ميكنيد؟» بخصوص يكي از آنها را نام بردند که او هم جواب داد: «بله!»
* که او البته به این قول وفادار نماند.
- بله. بعد گفته شد، رأي ميگيريم؛ وقتي اعلام شد، آقاياني كه موافق با رهبري ايشانند، بلند شوند؛ اكثريت قوي برخاستند و رأي دادند. بهخوبي يادم هست، از وقتي كه همه رأي دادند و نشستند و ايشان هم نشستند، با حالت خاصي دستشان را مثل شخصي كه حالا كه بار سنگيني روي دوشش آمده است، چه بايد بكند، روي پيشانيشان گذاشته بودند. بالاخره جلسه تمام شد.
بهخوبي يادم هست، بعد از آنكه خبرگان به ايشان رأي دادند، آقاي هاشمي گفتند: «حالا كه رأي داديد اين را بگويم....» آن خاطرات مشهور که من، حاجاحمدآقا و چند نفر ديگر خدمت امام بوديم و فيلم سفر آقا به كره را نشان دادند. بعداً امام گفته بودند: «ايشان براي رهبري شايستگي دارد.» و... را بیان کردند.
* براي خيليها اينكه چرا موضوع شوراي رهبري رأي نياورد، علامت سؤال است.
- تجربههای قبلی شورایی موفق نبود و در بازنگری قانون اساسی به دنبال حذف امور شورایی بودند. ضمن اينكه شورا نميتواند موفق باشد. اگر قرار باشد شورايي باشد، بايد از تكتك اعضاي آن حفاظت شود. خواه ناخواه اينها بشرند و اختلاف سليقه دارند كه همين باعث ميشود، مثلاً اگر 5 نفر باشند و دو نفر با تصميمي مخالف و سه نفر موافق باشند، گفته ميشود، تصميمي با سه رأي در مقابل دو رأي گرفته شده است؛ در واقع از 5 نفر يك نفر رأي موثر بوده است، از اينرو اعضاي مجلس خبرگان به اين نتيجه رسيدند كه شوراي رهبري مناسب نيست.
* شما همچنان عضو مجلس خبرگان رهبري باقي مانديد. سئوالي كه در افكار عمومي وجود دارد، اين است كه آيا واقعاً خبرگان نظارتي بر عملكرد رهبري دارد؟ يا صرفاً يك جايگاه تشريفاتي دارد؟
- خبرگان واقعاً براي نظارت است و تشريفاتي نيست. من در تمام دورهها در جمع هيأتي كه توسط مجلس خبرگان انتخاب شد تا بررسي و نظارت كند كه آيا شرايط رهبری همچنان برقرار هست يا نيست حضور داشتم، يعني قانونی تصویب شد براي اينكه بررسي كند كه شرايط هست يا نيست كه چند نفر را تعيين و انتخاب كنند كه اينها در اين زمينه فعال باشند. گزارش آن را هم به مجلس خبرگان بدهد. اين هيأت در زمان امام تصويب شد. بنده هم كه در جمع هيأت بودم، خدمت امام رفتيم و گفتيم كه خبرگان چنين تصميمي گرفته است. امام هم بسيار استقبال كردند و گفتند: «تصميم خوبي است. انشاءالله موفق باشيد، من هم ميگويم تا هر وقت خواستيد بياييد تا با من ملاقات كنيد، به شما وقت ملاقات بدهند». يكي از حرفها اين بود كه هيأت از دفتر و تشكيلات رهبري هم اطلاعاتي داشته باشد، امام فرمودند: «من تشريفات و تشكيلاتي ندارم و شما ميتوانيد هر وقت مايل بوديد، بياييد و هميني را كه هست، ببينيد».
خلاصه امام از اين تصميم و هيأت استقبال كردند. بعد از امام هم خدمت مقام معظم رهبري رسيديم، ايشان حتي خيلي بيشتر از امام استقبال كردند و گفتند: «شما مسئول هستيد و بايد به جد قضيه را پيگيري كنيد، اگر هر مسئلهاي در مورد من داريد، بياييد و با من صحبت كنيد. اگر قانع شديد كه هيچ؛ اگر قانع نشديد، برويد و موضوع را به خبرگان منتقل كنيد». ايشان بر اين موضوع تأكيد ميكردند كه شما بايد وظيفه سنگيني را كه بر دوش داريد بهخوبي انجام بدهيد، ضمن اينكه ما هم واقعاً قضيه را با جديت دنبال ميكرديم، ولي انصاف قضيه اين است كه چه كسي براي رهبري از امام و چه كسي براي رهبري از مقام معظم رهبري شايستهتر است؟ و پس از همه بررسیها واقعاً به اين موضوع رسيديم. الان يكي از نگرانیها كه جمع ما و ديگران دارند، اين است كه اگر خداي ناكرده اتفاقي براي آقا بيفتد، ما چه كسي را داريم تا بتواند اين خلأ را پر كند و همانند ايشان وارد صحنه شود؟ از اينرو به خدا پناه ميبريم تا انشاءالله چنين روزي پيش نيايد و خداوند ايشان را حفظ كند.
*آيا مصداقي از اين نظارت داريد؛ مثلاً اينكه گزارشي از رهبري گرفته باشيد يا موردي باشد؟
- بله. رهبر مسئول سازمان صدا و سيما، فرمانده سپاه، مسئول حج و بعثه و موارد ديگر را تعيين ميكند. ما در اين زمينه تحقيقات مفصلي كرديم كه مثلاً برنامههاي بعثه رهبري چگونه بوده است، آيا مورد رضايت بوده است يا نه؟ همينطور در باره صدا و سيما، بررسي كرديم و مداركي را گرفتيم. حتي سخنان و مواضع رهبر را مثلاً راجع به افرادي كه از خارج از كشور به ايران ميآمدند و با ايشان دیدار ميكردند، بررسي و درباره آنها صحبت و بحث ميكرديم؛ همچنين درباره شايستگي افرادي كه ايشان نصب ميكنند يا اينكه احياناً نقاط ضعفي داشتهاند، با ايشان صحبت و نقاط ضعف آنها را به ايشان عرض ميكرديم؛ جوابهايي كه ايشان به ما ميدادند واقعاً قانعكننده بود. مثلاً ایشان در یکی از موارد ميفرمودند: «عرضم اين است كه در انتخاب افراد دقت كامل را ميكنم و وقتي آنها را نصب ميكنم، تذكرات لازم را به آنها ميدهم و شرايط را بيان ميكنم، ولي انتظار نداشته باشيد كه اگر يكي از اينها اشتباهي كرد، آن اشتباه به حساب من گذاشته شود. چنانچه بعضاً اشتباهي كرد، اين من هستم كه بايد تذكر بدهم تا اشتباهش را جبران كند؛ اگر اشتباهات و خطاها زياد شد، در اين صورت گزينه ديگري براي تغيير است و فرد ديگري را جاي او ميگذارم و من به چنين چيزي نرسيدم.»
به هر حال مفصلاً با ايشان بحث شده است و در حال حاضر هم ميشود.
* در دورهاي كه شما به عنوان نماينده وليفقيه در سپاه بوديد، تعاملاتتان در خبرگان به همان شيوه سابق ادامه يافت؟ چون از يك طرف نماينده رهبري و از طرف ديگر عضو كميسيون نظارت بر رهبري بوديد؛ آيا اينها با هم تداخلي نداشت؟
- به هيچوجه. ذرهاي فرقي نكرد، البته صلاحيت و شايستگي ايشان اظهر من الشمس بود. الان هم كه اينجا حضور دارم و در اين 4 دوره عضو اين هيأت هستم، همان نظري را كه آن زمان داشتم، دارم و دعا ميكنم خداوند به ايشان طول عمر بدهد.
* آيا در اين جلسات، شما يا يكي از اعضاي جلسه نظارت بر رهبري انتقاد صريحي از ايشان كردهايد؟ در اينصورت واكنش ايشان چه بوده است؟
- سعهصدر ايشان قابل انكار نيست، مثلاً در مورد يكي از ائمه جمعه، رسماً به ايشان گفته شد كه اين آقا شايستگي ندارد، چرا او را بركنار نميكنيد؟ ايشان مطلبي با اين مضمون گفتند كه چون اين فرد را امام نصب كردند، لذا با او مدارا ميكنيم. در واقع ايشان براي احكام امام احترام قائل بودند، ولي بالاخره آقا بعداً آن فرد را بركنار كردند؛ يعني به آن نقطه رسيدند كه احساس كردندآن فرد ديگر شايستگي و صلاحيت قبول چنين مسئوليتي را ندارد.
* يكي از دستوراتي كه حضرت امام به نيروهاي مسلح داده بودند، اين بود كه در فعاليتهاي سياسي و احزاب شركت نكنند. ظاهراً متولي اين فرمان در سپاه نماينده وليفقيه ميباشد. بعضي ايراد ميگيرند، نوع رفتارهايي كه سپاه در مقاطعي ميكرد، ناقض اين امر بوده است؛ يكي از مثالهايي كه در اين باره ميزنند، موردي است كه بعد از 18 تير 78 تعدادي از فرماندهان سپاه به آقاي خاتمي رنجنامهاي نوشتند یا قضايايي كه در سال گذشته به وجود آمد و سپاه وسط ميدان آمد. به نظر شما آيا اين دستور امام نقض شده است؟
- بايد دو موضوع را از هم جدا كرد؛ اول بايد ببينم مسئوليت سپاه در كل كشور چيست. مسئوليت سپاه حفظ انقلاب و دستاوردهاي آن است. اساساً اگر در اين زمينه كوتاهي كند مقصر است. دوم اينكه گروههاي سیاسی تشكيل ميشوند كه بيشتر هدفشان اين است كه براي رياستجمهوري برنامهريزي كنند تا از گروهشان كانديدايي براي رياستجمهوري يا نمايندگي مجلس داشته باشند. این امر است که ممنوعیت دارد و نیروهای مسلح نباید وارد این گروه ها و احزاب شوند. آنچه كه راجع به برخورد سپاه با آقاي خاتمي و قضيه 18 تير يا قضاياي فتنه سال 88 گفتيد، مربوط به حفظ انقلاب و دستاوردهاي آن بوده است و وظيفه سپاه بود كه وارد صحنه شود و نميتوانست نسبت به اين قضايا بيتفاوت باشد، ولي تا آنجا كه سراغ دارم، اينطور نبود كه وارد حزبها، گروهها و جناحبنديهاي سياسي شود. هر چه بوده، چهره نوع اول را داشته است.
اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايد: «الجنود حصان الرعيه»، اگر بخواهد حصن و قلعه باشد و كشور را حفظ كند، بايد قدرتمند باشد. وقتي آقاي محسن رضايي در سپاه بودند، ذكر يك نفر را ميكردند كه گفته بود: «من بايد شاخ فرماندهي را بشكنم». ايشان هم در پاسخ ميگفت: «اگر فرمانده شاخ نداشته باشد كه قدرت ندارد و فايده ندارد». مسئله اين است، در قدرتمندي سپاه شكي نيست، بايد قدرتمند باشد، هر چه اين قدرت بيشتر باشد، بهتر است، ولي موضوع دوم كه به دليل قدرت وارد كارهاي سياسي و حمايت از فلان نماينده يا كانديداي رياستجمهوري شود، درست نيست و نبايد اينطور باشد. حالا اگر فردي ناصالح است و واقعاً شايستگي براي احراز نمايندگي مجلس يا رياستجمهوري را ندارد و سپاه در اين زمينه اطلاعاتي دارد، ميبايست مثل آحاد مردم اين اطلاعات را به شوراي نگهبان منتقل كند؛ اين موضوع هم در راستاي حفظ انقلاب است. در واقع حضور يك فرد ناصالح در مجلس چه فايدهاي دارد؟ بلكه بايد حتماً صالح باشد و شايستگي آن سمت را داشته باشد. اگر سپاه اطلاعاتي راجع به عدم صلاحيت آن شخص داشته باشد بايد به شوراي نگهبان منتقل كند. اين امر گروهگرايي نيست. سپس شوراي نگهبان قضيه را بررسي ميكند و اگر اطلاعات صحيح است، صلاحيت آن فرد را تأييد نميكند و در غير اينصورت تأييد ميكند.
برخی معتقدند که این دستور مربوط به مقطع زمانی خاصی بوده است کما اینکه امثال شهید بهشتی قبل از دستور امام از حضور نظامیان در احزاب استقبال میکردند. اما امام فرمودند نظاميان چنانچه وارد گروهها و كارهاي سياسي شوند، نميتوانند اين مسئوليت سنگين را انجام بدهند. قاعدتاً نظرات امام از متانتي برخوردار است. بعضيها ميگويند ممكن است امام بهصورت مقطعي تصميم گرفته باشند، اما بيانات ايشان نشانگر اين است كه مقطعي نيست و سخني عميق و متكي بر منطق و دليل است.
* پس به نظر شما این دستور تغییر ناپذیر است؟
- خیر، ممكن است تصميمات رهبر در شرايط زمان و اوضاع فرق كند. اگر شرایط به گونهاي شد که احساس خطر برای کل نظام شود و مشخص شود که اگر سپاه وارد عمل نشود انقلاب آسيب ميبيند، باز هم موضوع مسئوليت سپاه كه حفظ انقلاب است، مطرح ميشود. ممكن است در مقطعي، در شرايط خاصي، رهبري اينطور تشخيص بدهند كه خطري انقلاب و كشور را تهديد ميكند و سپاه بايد وارد صحنه شود، ايرادي ندارد.
در اين فتنه كه نهايتاً ماهيتش روشن و بعداً مشخص شد، حامي اصلي آن امريكا، اسرائيل و اروپاست. اينها وارد شدند و چهرهشان را نشان دادند. حالا در چنين شرايطي آقا چه كار كند؟ موضع پدرانه، يعني دست روي سر اينها بكشند؟! مشخص بود اين حركت و فتنه، ضد نظام، انقلاب و اسلام است، دشمنان اسلام به كشور آمده بودند و اينها را تأييد، حمايت و تشويق ميكردند كه ادامه بدهيد و چنين و چنان كنيد. صرفنظر از همه اينها آقا ميفرمايند، كشور بايد با قانون اداره شود، نميشود كه آن را با زور اداره كرد، به عبارتي زور و فشار وارد شود و قانون عملي نگردد، چنين امري شدني نيست، اگر اينها حرف حساب دارند، در اين كشور قانون وجود دارد؛ براي كسي كه معترض به نتيجه انتخابات است، قانون ميگويد هر اعتراضي كه به انتخابات داريد، به شوراي نگهبان بگوييد. به شوراي نگهبان دستور دادند، هر صندوقي كه مورد شبههشان است، باز كنند و دو باره آراي آن صندوق را بشمارند. لشكركشي كه كار قانون نيست. اينكه به قول آنها آقا پدرانه عمل ميكردند، يعني چه؟ يعني انتخابات باطل است و دو باره برگزار شود، بعد باز هم يكي انتخاب ميشود و دو باره طرف مقابل لشكركشي ميكند. در اينصورت در كشور سنگ روي سنگ بند نميشود. اصلاً موضوع حمايت آقا از يك جناح يا فرد مطرح نيست، بلكه فتنهاي بود كه ياران امام مقابل هم ايستادند و در اين جريان رهبري بهخوبي صلاحيتشان را نشان دادند.
* آيا در خبرگان عملكرد رهبري را در اين قضيه بررسي كرديد؟
- بله. البته در خبرگان خير، اما در هيأت نظارت بر رهبري مفصلاً اين موضوع را بررسي كرديم، جمعبندي مثبت بود و گزارش آن را به خبرگان داديم.
* به نظر شما فتنه سال گذشته چه چیز را هدف گرفته بود؟
- ظاهراً در باره جناح رقيبي كه وارد اين برنامهها و فتنه شد و آنچه كه مطرح بود اين بود كه آنها ميگفتند در انتخابات تقلب شده است و ما حاميان زيادي داريم؛ در واقع ما رأي داريم. براي نشان دادن اين موضوع، جمعيت را تشويق كردند كه به خيابانها بيايند و نشان بدهند كه ما مخالف نتيجه اين انتخابات هستيم. اول اعتراض به تقلب در انتخابات بود، ولي بعد به مرور كه چهره امريكا و اسرائيل آشكار شد و موضوع روز عاشورا و آن فضاحت و رسوايي و مواردي از اين قبيل پيش آمد، مشخص شد كه اينها با شخص رهبر مشكل دارند.
* يكي از اعتراضاتي كه در سال گذشته از سوی مردم در سطح وسیعی مطرح شد، اعتراض به سكوت خواص بود، چرا بعضي از خواص سكوت كردند؟
- من با بعضي از خواص مورد اعتراض، بويژه يكي از آنها كه اسم نميبرم، صحبت كردم و گفتم، از شما انتظار ميرود كه رسماً اين فتنه را محكوم كنيد. من نميدانستم، ايشان جواب داد كه من محكوم و رسماً اعلام كردم كه هر چيزي راه قانوني دارد و شما بايد از راه قانونياش وارد شويد و غير از اين غلط است.
اما ممكن است عدهاي دانه درشت باشند كه تعداد معدود و محدودي از آنها به ذهن مردم ميآيند؛ مگر اين خواص بيكارند يا اصلاً حرفهاي مزخرفي كه مخملباف و امثالهم ميزنند، ارزشي دارد كه اينها بهگوش باشند و فوراً آنها را رد كنند؟! آيا اصلاً اين موضوع كه شام رهبر چنين يا چنان بوده است، ارزش دارد؟! اينها حرفهاي مزخرف و كذبي است كه به هيچوجه جواب ندارد. در صورتي كه اگر جواب بدهند، آنها بيشتر پررو و جري ميشوند. اگر هم قرار است كسي جواب بدهد، بايد آدمهاي رده 4 و 5 جواب بدهند، نه خواصي كه در مقامهاي بالاترند، بلكه بايد افراد رده چهارم و پنجم خواص جواب بدهند و اينها را به خاطر چنين حرفهايي مسخره كنند.
* به نظر شما فتنهاي كه پيش آمد ما را جلو برد يا عقب راند؟
- معتقدم اين فتنهها ضمن اينكه لطمات و ضرباتي داشت، بركاتي هم داشت و چهرههايي آشكار شد. يكي از دوستان ميگفت: «حالا فهميديم وقتي آقا رئيسجمهور بودند، چرا آقاي ميرحسين را به عنوان نخستوزير معرفي نميكردند». در اين فتنهها ماهيتها، جناحها و همينطور مردم روشن ميشوند و ديگر گول نميخورند. اگر این حوادث نباشد، ممكن است عناصري ماهيتشان را بپوشانند و يكدفعه زماني كه در مسند امور قرار گرفتند، ضربههايي به نظام وارد كنند. كما اينكه بنيصدر همين كار را كرد؛ مردم ماهيت او را نشناختند و او چهرهاي مخفي داشت و مردم به او رأي دادند. بعداً كه انتخاب شد، ديديد چه جنايتي كرد. در مجموع رهبري نشان دادند عنصري هستند كه براي حق قاطعانه ميايستند و هيچ ملاحظهاي ندارند.
آيت الله موحدي كرماني امام جمعه موقت تهران:
رهبری در فتنه گذشته به خوبی صلاحیت خود را اثبات نمود

اصلاً موضوع حمایت آقا از یك جناح یا فرد مطرح نیست، بلكه فتنهای بود كه یاران امام مقابل هم ایستادند و در این جریان رهبری بهخوبی صلاحیتشان را نشان دادند.
۱۳۹۱/۹/۱۲

