خانم هیلاری کلینتون وزیر خارجه دولت آمریکا که احتمالاً چند صباحی دیگر با این مسئولیت خداحافظی خواهد کرد، در روزهای اخیر از آمادگی این کشور برای مذاکره دوجانبه با ایران خبر داده است.
این البته اولین بار نیست که یک مقام مسئول در آمریکا به نیابت از دولت واشنگتن، برای مذاکره مستقیم با جمهوری اسلامی اعلام آمادگی میکند، چهآنکه پیشتر و در سالهای اخیر پیامهای متعدد محرمانه و آشکاری برای مقامات ایرانی از سوی مقامات آمریکایی ارسال شده که حاوی درخواست مذاکره مستقیم دوجانبه بوده و جالب اینکه، اغلب این درخواستهای مذاکره با هشدارها و خط و نشان کشیدنهایی همراه بوده است.
در این راستا، روز جمعه نیز خانم کلینتون در کنار اعلام آمادگی برای مذاکره، نسبت به رفتارهای ایران بویژه در موضوع هستهای هشدار داده و آنرا "خطر بزرگ" خوانده است.
در مقابل، جمهوری اسلامی تاکنون دست رد به سینه ایالات متحده زده و پاسخ منفی به درخواستهای مکرر آمریکا برای مذاکره داده است.
اما چرا دولت آمریکا به دفعات خواهان مذاکره و احیاناً رابطه با ایران شده اما با "نه" جمهوری اسلامی مواجه میشود؟ آیا واقعاً رفتار و سیاستهای آنها علیه جمهوری اسلامی تغییر کرده و دشمنیشان با ملت ایران پایان یافته است؟
مروری گذرا درباره اقدامات آمریکا علیه ایران در طول سالهای بعد و حتی پیش از انقلاب اسلامی به خوبی نوع نگاه و سیاست این دولت در قبال ملت ایران را نشان میدهد.
آمریکا حتی در دوران رژیم پهلوی که متحد اصلی آنها در خاورمیانه محسوب میشد، نگاهی غیرانسانی به ملت ایران داشته است؛ آنجا که پیگیر تصویب قانونی به نام "کاپیتولاسیون" شدند که بر اساس آن آمریکاییهای حاضر در ایران از مصونیت قضایی برخوردار میشدند و اگر هر جرم و جنایتی هم مرتکب میشدند، نهادهای انتظامی و محاکم قضایی ایران حق محاکه و برخورد با آنها را نداشتند.
این قانون که به تعبیر امام راحل، ملت ایران را از سگ آمریکایی پستتر میکرد، به روشنی از نگاه استکباری و استعماری این کشور در قبال ملت و حتی دولتی که همپیمان اصلی منطقهای و هممسیر اوست، پرده بر میداشت.
این دولت، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز به این سیاستهای خود ادامه داد و ابتدا رابطه با ایران را قطع کرد، بعد در جنگ تحمیلی از صدام حمایت کامل کرد و همزمان از همان ابتدای قطع روابط، به اعمال تحریمهایی علیه جمهوری اسلامی دست زد؛ تحریمهایی به زعم خود آنها "فلجکننده" که امروزه به نقطه اوج خود رسیده و نهتنها دولت بلکه ملت ایران را نیز تحریم کردهاند.
دولت فعلی این کشور نیز همزمان با اعمال این تحریمهای غیرقانونی، هر از چند گاهی ایران را به حمله نظامی تهدید کرده و به طور مداوم با حمایتهای مالی و غیرمالی از گروههای برانداز و اپوزیسیون جمهوری اسلامی اعلام میکند که خواهان سرنگونی نظام حاکم بر ایران است.
علاوه بر این گروههای مخالف ایران را به سلاحهای سبک و سنگین و مواد انفجاری مسلح کرده و نیز از رژیمی حمایت میکند که آشکارا و بدون هیچ ابایی، به ترور دانشمندان علمی ایران دست میزند، همچنین با سازندگان فیلمهایی که توهین مستقیم به مقدسات ملت ایران میکنند، هیچ برخوردی نکرده و حتی از پشت پرده اخباری به گوش میرسد که از آنها حمایت هم میکند.
همه اینها نهتنها از عدم تغییر مواضع و سیاستهای این کشور علیه کشور ایران حکایت دارد بلکه نشان میدهد رفتارها و اقدامات ضدایرانی "کاخ سفید" به مرور زمان تندتر و شدیدتر شده است.
با این همه، چه اهدافی میتواند پشتپرده تقاضاهای متعدد دولتمردان آمریکایی برای مذاکره با ایران باشد؟ آیا نیات خاصی را از این طریق دنبال میکنند؟ مذاکره با ایران چه منفعتی میتواند برای آمریکا داشته باشد؟
اول) یکی از مؤلفههای داخلی ایران که برای آمریکا مشکلساز و چالشآفرین شده، وحدت نظر و رویه ملت درباره موضوعات مختلف بویژه در زمینه سیاستهای خارجی است.
ملت ایران به گواه صاحبنظران جهانی در مسائل داخلی و بویژه مسائل بینالمللی ملتی منسجم، یکپارچه و واحد است که همین مسئله سبب شده کشورهای مخالف جمهوری اسلامی در مواجهه با آن دچار مشکل شوند، بنابراین آمریکا اگر این وحدت و اتحاد را از سر راه خود بردارد، برای نیل به نیات خود، مسیر هموارتری را پیشرو خواهد داشت.
ملت ایران از پیش از انقلاب اسلامی، دولت آمریکا را دشمن خود میپندارد، او را "شیطان بزرگ" میخواند، سالهاست که شعار "مرگ بر آمریکا" سر میدهد و سال به سال نیز بر شدت این شعارها و مخالفتش با این کشور افزوده میشود.
در واقع دشمن خارجی که از نظر جامعه، آمریکا در رأس آن قرار دارد، همیشه عامل وحدتی برای ملت ایران بوده و موجب شده اختلافات احتمالی سلیقهای درونی در هنگام مواجهه با دشمن بیرونی به اتحادی تبدیل میشود که اکثر اوقات، طرحها و برنامهها علیه کشور را به بنبست رسانده است.
لذا مطرح شدن بحث "مذاکره" در این شرایط که فشارها، تهدیدها و تحریمهای غرب به اوج خود رسیده و شاید تأثیراتی را هم در داخل ایران و بر زندگی مردم گذاشته باشد، و در کنار آن، به خط کردن بوقهای تبلیغاتی غربی و دمیدن آنها در شیپور مثبتبودن نتایج تحریمها و نیز فواید و مزایای رابطه با آمریکا، گزینه مناسبی برای سیاستگذاران آمریکایی در راستای سیاست انگلیسی "اختلاف بینداز و حکومت کن" است تا از این طریق، خللی در وحدت بیرونی ملت ایجاد کرده و شاید بتواند تغییری در نوع نگاه مردم ایران به آمریکا ایجاد کند؛ تغییر نگاهی که میتواند نقش زیادی در کمک به دولتمردان کاخ سفید در پیاده کردن اهداف خود علیه جمهوری اسلامی ایفا کند.
آمریکا اما فقط وحدت مردم را هدف نگرفته است، بلکه اختلافاندازی بین مسئولان جمهوری اسلامی هم هدف دیگری است که از این طریق دنبال میشود؛ با همان نیات فوقالذکر.
از سوی دیگر مطرح کردن مداوم این مسئله و پیگیری آن توسط برخی سیاسیون داخلی، به زعم آنها، به "تابوشکنی" و "عادیسازی" بحث مذاکره و یا رابطه در جامعه خواهد انجامید، چهاینکه در همین روز گذشته رسانه انگلیسی بیبیسی فارسی این نکته را مطرح کرد که "مذاکره با آمریکا در حال تابوشکنی در ایران است".
آنها با تداوم طرح این مسئله، بهدنبال همراهکردن برخی افراد داخل ایران با این سیاست خود و ایجاد نوعی دودستگی و پراکندگی نظر در جامعه هستند، یعنی بخشی از جامعه و سیاسیون موافق مذاکره و رابطه با آمریکا و بخشی دیگر مخالف آن شده و این موضوع به جدل و دعوای سیاسی اصلی و همیشگی میان مردم و مسئولان تبدیل شود تا با این کار، بخشی از مردم و سیاسیون را از همراهی با سیاستهای کلی و خارجی و بینالمللی جمهوری اسلامی ایران بازدارند و نظام را در مواجهه با غرب دچار چالش کنند.
دوم) به جرأت میتوان گفت که در طول سی و اندی سال گذشته، جمهوری اسلامی ایران مهمترین قدرت بینالمللی است که در مقابل آمریکا قد علم کرده و بدون هرگونه عقبنشینی در مواضع و اصول خود، با سیاستهای منطقهای و جهانی ایالات متحده مخالفت و مقابله کرده است.
حتی با وجود همه فشارها، تهدیدها، تحریمها، تحدیدها و موانع متعدد ایجاد شده توسط غرب و آمریکا، تغییری در سیاستهای اصولی خارجی ایران رخ نداده و این اتفاقی است که در مقابل چشم همه ملتهای جهان افتاده است، یعنی در نگاه جهانی، ایران نقطه مقابل آمریکا قرار دارد و دو کشور دشمن خونی یکدیگر به حساب میآیند.
حالا در این شرایط و با این نگاه ملتهای دنیا، وقتی آمریکا با لحنی آمیخته با نوعی تحکم، جمهوری اسلامی را به مذاکره فرا میخواند، اگر ایران نیز به آن لبیک بگوید، چه معنایی میتواند داشته باشد جز تسلیم؟ آنهم در وضعیتی که به اذعان جهانی، ایران روز به روز بر قدرت و نفوذ بینالمللیاش افزوده شده و در مقابل آمریکا جایگاه رهبری دنیا را از دست داده و قدرتش روند نزولی در پیش گرفته است.
این پذیرفتن درخواست مذاکره در شرایط فعلی، در واقع تأیید، به رسمیتشناختن و قانونیدانستن تحریمها و تهدیدهای گاهاً نظامی اعمالشده از سوی مقامات دولت واشنگتن است و اینکه آمریکا تاکنون به درستی عمل کرده و این ایران بوده که راه و مسیر را اشتباه میرفته است.
سوم) این اتفاق چه پیامی را به ملتهای دنیا بویژه ملتهای مسلمان انقلابکردهای که اذعان میکنند از جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی ایران الگو گرفتهاند، منتقل میکند؟ ملتهایی که مسیر طی شده در عمر سی و چند ساله جمهوری اسلامی را پیشروی خود میبینند و جایگاه و وضعیت کنونی ایران را برای آینده خود متصور میشوند و همانند ملت ایران، آمریکا را در سیبل اصلی دشمنی خود قرار دادهاند؛ ملتهایی که ریشه حرکتهای ضداستعماری و ضداستکباری خود و انقلابهای خود علیه حکومتهای وابسته به غرب و آمریکا را در انقلاب اسلامی ایران میبینند.
در این شرایط که انقلابهای منطقه و بیداری اسلامی به تعبیر رهبر انقلاب سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی را به اهداف خود نزدیک کرده و سیاستهای منطقهای آمریکا را به چالش کشیده است، پیام پذیرفتن مذاکره با واشنگتن از سوی تهران جز این نمیتواند باشد که سردمدار مخالفت و مقابله با آمریکا در جهان، یعنی ایران بعد از گذشت بیش از 3 دهه، دست آخر مجبور به تسلیم دربرابر خواسته آمریکا شده و مجبور شد پای میز مذاکره بنشیند.
در این صورت است که آمریکا دوباره به موضع قدرت بازگشته، به ابرقدرت بلامنازع دنیا تبدیل شده و بر افکار عمومی دنیا مسلط میشود که این کار به مخدوششدن وجهه بینالمللی جمهوری اسلامی که ملتها از آن الگوبردای کردهاند، منتج خواهد شد.
چهارم) آمریکا در دهههای گذشته از طریق تسلط بر افکار عمومی دنیا و مدیریت افکار و اذهان ملت خود، توانسته بود سیطرهای جهانی برای خود به پا کرده و آنها را به راحتی با سیاستها و اقدامات خود همراه کند اما اکنون پس از بیداری مردم جهان، آمریکا علاوه بر افکار عمومی دنیا، افکار عمومی ملت خود را هم، مخالف سیاستها و اقدامات خود میبیند و این، ایران بوده که نقش محوری در این مسئله داشته است، بنابراین تسلیم یا وادار کردن ایران به نشستن پای میز مذاکره، تا حدودی چهره مخدوش کاخ سفید در اذهان مردم آمریکا را ترمیم کرده و افکار عمومی این کشور را برای مدتی قانع خواهد کرد و مدیریت به اصطلاح جهانی خود را موفق جلوه خواهد داد و فرصت دوباره و جدیدی برای تجدید قوا و بازسای "بافتهای فرسوده و آسیبدیده" پیکره خود خواهد یافت.
البته آنچه مسلم است، این است که آمریکا پیش از اعلام آمادگی برای مذاکره باید به سؤالاتی که به عنوان پیششرط در ذهن ملت ایران مطرح است، پاسخ دهد؛ پاسخهایی که قطعاً آینده روابط ایران و آمریکا را روشنتر خواهد کرد.
اینکه آیا آمریکا حاضر است دست از حمایت از رژیم صهیونیستی بردارد و حق حاکمیت و تمامیت ارضی فلسطینیان را به رسمیت بشناسد و سران اسرائیل را به خاطر جنایاتشان در حق بشریت مانند کشتار مردم فلسطین و ترور دانشمندان هستهای ایران محاکمه کند؟
آیا ایالات متحده حاضر میشود همه سلاحهای هستهای و کشتارجمعی خود را نابود کرده و در راستای خلعسلاح هستهای در سراسر دنیا به کشورهای حامی صلح کمک کند؟
آیا کاخ سفید راضی میشود تمام پایگاههای نظامی خود را در منطقه خاورمیانه و حتی سایر کشورهای جهان تعطیل کرده و نظامیان خود را به داخل مرزهای خود بازگرداند؟
آیا دولتمردان این کشور دست از زورگویی و تجاوزها و لشگرکشیهای نظامی به کشورهای مختلف دنیا بر خواهند داشت و حاضرند سیاست خارجی خود را از نگاههای استکباری و استعماری بزدایند و از کشورها و ملتهایی که مورد ظلم و استعمار قرار دادهاند، عذرخواهی کرده و خسارات وارده به این ملتها را جبران کنند؟
آیا به اشتباهات خود در قبال ملت ایران اعتراف میکند؟ آیا دست از خصومت و اقدامات خود علیه جمهوری اسلامی و دخالت در امور داخلی ایران و سایر کشورها بر میدارد؟ آیا حق هستهای شدن ایران را به رسمیت میشناسد؟ آیا همه تحریمها و تحدیدها را لغو میکند؟ آیا از ملت ایران به خاطر فشارها و تهدیدات نظامی عذرخواهی کرده و برای جبران آن، غرامتی که حدود چند ده میلیارد دلار خواهد شد، به ایران پرداخت میکند؟
و "آیا"های متعدد دیگری که بر سر راه مذاکره آمریکا با ایران نشستهاند و واشنگتن اول باید اینها را از سر راه خود بردارد تا به تهران برسد.
نتیجه: همه این موارد از سوی آمریکا دنبال میشود که ایران در رفتار و سیاستهای بینالمللی خود تجدیدنظر کرده و به قول خانم هیلاری کلینتون "ایران باید وادار به محاسبه مجدد شود".
و این اصلیترین و اساسیترین هدف آمریکا از طرح مسئله مذاکره و رابطه است که گاه و بیگاه، آگاهانه و غیرآگاهانه، عمداً و سهواً از سوی برخی سیاسیون کشور تکرار میشود.
اما چرا آمریکا میخواهد ایران را وادار به "محاسبه مجدد" کند؟ "محاسبه مجدد" در چه چیزی و توسط چه کسی؟ آیا چیزی جز "محاسبه مجدد" در سیاستها و راهبرد بینالمللی جمهوری اسلامی مدنظر آمریکاست؟ تعیین این راهبردها در حوزه صلاحیت چه کسی است؟
قانون اساسی جمهوری اسلامی تعیین خط کلی سیاستهای خارجی کشور را به عهده جایگاه ولایت فقیه گذاشته و کسی جز ایشان صلاحیت این را ندارد که در این زمینهها تصمیمگیری کند، بنابراین آنها با طرح بیرونی مسئله مذاکره و رابطه و پیگیریهای داخلی آن توسط عدهای البته معدود، ولی فقیه را هدف گرفتهاند.
منبع : تسنیم
چرا آمریكا برای مذاكره با ایران اعلام آمادگی میكند؟
چه اهدافی میتواند پشتپرده تقاضاهای متعدد دولتمردان آمریكایی برای مذاكره با ایران باشد؟ آیا نیات خاصی را از این طریق دنبال میكنند؟ مذاكره با ایران چه منفعتی میتواند برای آمریكا داشته باشد؟
۱۳۹۱/۹/۱۲