نگین خلج سرشکی- ساکنین عجیبی هستیم. ما روی یکی از غنیترین نقاط جهان هستی قرار گرفتهایم، اما دقت کردهاید چقدر همهچیز را درگیر افراط و اضافهکاری میکنیم؟ عادت کردهایم همهچیز را به ورطه نیستی بکشانیم. حتی زندگی شخصی خودمان را هم نابود میکنیم، چه رسد به زندگی دیگران. آنقدر انرژیخواری میکنیم که محیطزیستی برای خودمان و دیگران باقی نگذاشتهایم. ما در نابودکردن محیطزیست فقط به جنگل و دریا و کوه و کمند کفایت نکرده و حتی محیطزیست اجتماعی خود را هم به زبالهدان تبدیل کردهایم. ما ماهرترین بمبهای انتحاری تاریخ بشر هستیم. ترس من از خودمان نیست بلکه نسلهای بعد از ما، ترسناکتر از این حرفها خواهند بود. اگر ما این ژن نابودگر خود را اصلاح نکنیم به طور قطع شاهد جهشهای عجیبی خواهیم بود. میتوانیم به راحتی یک تکهعضله را در دهان خود بچرخانیم و زیست یک انسان را به آتش بکشیم!
زبالههای خود را در زندگی دیگران رها نکنیم
برخی از ما زبالههای فکری خود را همهجا پخش و پلا میکنیم. عادت کردهایم فقط انرژی خود و دیگران را بخوریم و بخوریم و سیر هم نشویم. بس نیست؟ واقعاً بس نیست این همه تلفات جانی که پشتسر خود به جا میگذاریم؟ پر شدهایم از کینه، نفرت، حسادت و عجیبتر اینکه زبالههای غیرقابل بازیافت خود را در جنگل زندگی دیگران رها میکنیم و به راحتی شاخ و برگ زندگی آنها را آتش میزنیم و تفریح میکنیم. بهتر است اندکی آرام بگیریم و به فکر حال و احوال محیطزیستمان باشیم.
انسان موجودی منزوی و تنها خلق نشده است. زیست اجتماعی برای انسانها ارزشمند است. انسان با دیگران است که به معنا میرسد، پس اجازه ندهیم یک تکه عضو بیاستخوان با حرکتهای بیجای خود تمام استخوانهای بدن انسانی دیگر را له کند. جلوی زبان خود را بگیریم که مثل تیر رها شده از کمان نباشد. زبان ما برای خلقکردن است، نه نابودی. اجازه ندهیم محیطزیست دیگران با انتظارات و نظرات بیجای ما غیرقابل سکونتترین محیط شود.
ما میمانیم و بیابانی بیآب و علف
انسان اگر یاد نگیرد محیطزیست خود را سلامت نگه دارد، پس برای دیگران هم کاری نخواهد کرد. من به خودم و بعد به شما میگویم که کاش کمی بیشتر هوای دل دریایی خودمان را داشته باشیم و آلودهاش نکنیم. کینه، نفرت، حسادت و زخم زبانهای ما وقتی به رودخانه زندگی دیگران ریخته میشود فقط بیانگر یک حقیقت است. حقیقتی تلخ، اما واقعی که میگوید ما آنقدر از درون به خود فشار وارد کردهایم که بتوانیم دیگران را اذیت کنیم.
ابتدا به نظر میرسد با زخم زبانهای خود حال طرف مقابل را حسابی گرفتهایم و برنده یک ماراتن کلامی شدهایم، اما متوجه نیستیم بزرگترین حقارت را به خودمان تحمیل کردهایم. هر چقدر بیشتر تلاش کنیم که طوفان زندگی دیگران شویم، قطعاً گردباد خودمان هم خواهیم شد. گردبادی که تمام زیباییهای زندگی ما را با خود از جا میکند و میبرد. آن وقت ما میمانیم و یک بیابان بیآب و علف. آن وقت دیگر تاب تحمل خودمان را هم نداریم و، چون برای خود جهنم به پا کردهایم، سعی میکنیم گلولههای آتشین به سمت دیگران پرتاب کنیم و گلستان وجود آنها را به آتش بکشیم. بهتر است اندکی در این ذهن آشوبگر را ببندیم و سکوت کنیم. حقیقتاً اگر کمی سکوت کنیم کسی نمیگوید که لال هستیم. شاید این طور احترامی بیشتری برای خود بخریم.
اظهارنظر، از قورمه سبزی تا کهکشان راه شیری!
عادت کردهایم که همه چیزدان عالم و آدم باشیم. عادت کردهایم از پخت قورمهسبزی تا برخورد کهکشان آندرومدا با کهکشان راه شیری نظر بدهیم. بهتر است دقیقهای فکر کنیم که شاید نظرات و محتویات ذهن ما برای کسی مهم نباشد. چرا فکر میکنیم نظرات ما باید در زندگی دیگران تأثیرگذار باشد و آنها باید به حرف ما تحت هر شرایطی عمل کنند. ما حتی خودمان را هم خسته کردهایم، اما نمیخواهیم به روی مبارک بیاوریم. من این را به خودم میگویم و بعد به شما که گاهی باید یک سیلی محکم در گوش ما خوابانده شود تا به خودمان بیاییم.
پس بهتر است قبل از اینکه با حرفهای خود کسی را از کوره به در کنیم، کمی سکوت کنیم. اینکه خودمان به خودمان سیلی بزنیم، بهتر از این است که از دیگران به خاطر نظرات صد تا یک غاز خود تو دهنی بخوریم. کمی سکوت کردن این گردباد را آرام میکند. آرام که شدیم آن وقت میتوانیم صدای هستی را بشنویم. هنوز هم برای داشتن تمام این آرامش و رهایی دیر نشده است. اگر با کمبودها و سایه درون خود روبه رو شویم و به جای فرار از واقعیت و انکارکردن کمبودها و قضاوت کردن خود کمی خود را بخواهیم، به طور قطع کابوس دیگران نخواهیم نشد.
نابودگر اول ریشههای خود را میسوزاند
بیاییم حتی سیاهترین بخشهای وجودمان را دوست داشته باشیم. کسی که خودش را دوست نداشته باشد نمیتواند دیگران را دوست بدارد. یک نابودگر اول ریشههای خود را سوزانده است. پس پای درخت خشک شده خود آب بریزیم تا بتوانیم شوره زار دهان و افکار خود را به جنگلی با طراوت تبدیل کنیم. محیطزیست به همین سادگی میتواند قابلزیست باشد. میتوانیم به همین سادگی زندگی را برای خود و دیگران بهشت کنیم. اگر در پستهای اینستاگرامی خود ادعای حمایت از حیوانات و محیطزیست را میکنیم، پس بهتر است کمی هم به فکر محیطزیست اجتماعی خودمان هم باشیم. دل انسانها هم دریا و جنگلی دارد و نباید زباله دان حرفها و افکار ما باشد.
پس چه بهتر که به افکار و کلام خود رسیدگی کنیم تا زیباییهای جهان هستی دو چندان شود. کاش جمله هر شهروند، یک حامی محیطزیست را جدی بگیریم. فقط سگ، گربهها، پرندهها، ببر و پلنگها به حمایت ما نیاز ندارند. خودمان بیش از همه به خودمان نیازمندیم. خودمان را دوست داشته باشیم و برای خودمان احترام قائل شویم. اجازه ندهیم شکستها و کمبودهای ما موجب انتقامگرفتن کلامی از دیگران شوند. هیچکس مسئول دشواریهای ما نیست. خودمان هستیم که راه را انتخاب کردهایم. پس نباید دیگران را به خاطر آن مجازات کنیم. اجازه دهیم هر کسی از جنگل و دریای زندگی خود لذت ببرد.
وجود خودمان را پاکسازی کنیم
ما هم میتوانیم هر روز در افکار و کلام خود نهالی بکاریم و رودخانه قلب خود را از زبالهها پاک کنیم. هوای هوای کره قلب همدیگر را داشته باشیم و به راحتی آن را با گازهای سمی افکار خود آلوده نکنیم. دیگران به هوای کره قلب خود نیاز دارند. دیگران مسئول پسماندهای زندگی ما نیستند. پس برای خالیشدن خود، آنها را سر ریز نکنیم. اگر حامی محیطزیست هستی، پس اول محیطزیست خودت را پاکسازی کن. جای قطعکردن درخت خوشحالی دیگران، سعی کن نهال لبخند روی لب آنها بکاری. مراقب پلاستیکهای حرفهای خودت باش. چون سالیان سال طول میکشد تا تجزیه شوند. تو میتوانی فضای سبز زندگیات را بیشتر کنی و گلهای محبت به دیگران هدیه دهی. تو یک شهروند هستی. هر شهروند، میتواند یک حامی محیطزیست باشد. پس از خودت شروع کن.
منبع: روزنامه جوان