محمد مهدی اسلامی - شاید در نگاه اول چنین به نظر آید که شخصیت و کارنامه رضاخان با گذشت یکصد سال از کودتای 1299 برای مردم ایران به خصوص علاقهمندان به تاریخ پنهان نیست؛ اما اگر کمی ژرفتر بنگریم نکات بسیاری درباره او وجود دارد که ضرورت پژوهش بیشتر را نمایان میکند.
با کودتای 1299 ، در یکصد سال پیش، تاریخ معاصر ایران وارد مرحله تازهای شد. یک افسر ناشناس قزاق به نام رضاخان، که در میان همقطارانش به رضا ماکسیم مشهور بود، زمام امور را در دست گرفت و چهار سال بعد بر تخت پادشاهی ایران تکیه زد و «رضاشاه پهلوی» شد.
دیدگاهی معتقد است رضاخان که پس از آن به «رضاشاه پهلوی» شناخته شد را مأموران انگلستان در ایران «نشان» کرده بودند و با برنامهریزی همانان، بر اریکۀ قدرت نشست.
در تاریخ این دیار سلسلههای پادشاهی هرچه بودند دستنشانده اجنبی نبودند. کشوری که در طول تاریخ برخی حاکمان منطقه را بر کرسی مینشاند، آیا واقعا کارش بهجایی رسیده بود که انگلستان برایش پادشاه انتخاب کند؟ اگر چنین است شیوه دخالت انگلستان چگونه بوده است؟
جنبه دیگر این موضوع آن است که با به قدرت رسیدن رضاشاه، مشروطیت در ایران – با همه نقاط قوت و ضعفش- بالمره برچیده و استبداد بازسازی شد. اندوهبارتر اینکه زمینهسازان فکری این کودتا، نخبگانی بودند که چهبسا خود آنها بهمراتب لایقتر از رضاخان برای منصب حکمرانی بر کشورشان بودند.
این پرسش هماره در حافظه تاریخی مردم این سرزمین مطرح است که چرا روشنفکران پس از منحرف کردن انقلاب مشروطه و تبدیل آن به بحران مشروطیت، چارۀ کار را در تعابیری همچون «استبداد منور» دیدند. تا آنجا که مجله کاوه، مهمترین ارگان روشنفکری این دوره نوشت : « مشروطه امکان پذیر نیست» و «استبداد منور، مثل پطرکبیر و میکادوی ژاپن» را تجویز کرد.
استبدادی که آمد اما «منور» نبود و حاصلش جز تباهی و فساد و اختناق و از میا ن رفتن امنیت فردی و اجتماعی چیزی نبود. بیش از چهار سال سلطه غیررسمی یک «نظامی» که در ردیف سران نیز نبود و پس از آن شانزده سال سلطنت همو، جان و مال و ناموس و امنیت تمام مردم ایران را به خطر انداخت و کسی را یارای نفس کشیدن نبود، تا آنجا که حلقه یاران اولیهاش نیز شامل این قتلها و تعرضها شدند.
بر ایران چه گذشته بود که روشنفکران، چهرههای کارآزموده خود را رها کرده و پس از کودتا به حمایت چنین فردی روی آوردند؟
پاسخ به این پرسشها، در کتاب جدید «هدایتالله بهبودی» مشهود است. کتابی که پس از تجربه موفق «شرح اسم» و «الف لام خمینی» در نوع جدیدی از زندگینامه نویسی، اینک به سراغ نگارش زندگینامه «رضاشاه پهلوی» آمده است. اما در این کتاب به کل زندگی رضاشاه پرداخته نشده است، بلکه مقطعی را انتخاب کرده است که اطلاعات بسیار کمی پیرامون آن موجود است اما پاسخ دو پرسش فوق را آشکارا بیان خواهد کرد. یعنی از تولد رضاخان تا روز کودتای سوم اسفند 1299.
کتاب «رضانام تا رضاخان» در قطع رقعی منتشر شده است؛ در قریب به 300 صفحه با قلمی شیرین و روایتگر، اما با استنادات بسیار معتبر به اسناد، منابع انگلیسی و یا منابع منتشر شده از سوی حامیان وقت رضاخان، این چهار دهه پر تلاطم را با محوریت چگونگی برکشیده شدن شاه آینده ایران تصویر کرده است. و در انتهای کتاب، حدود 30 صفحه تصاویر کمتر دیده شده را با توضیحی کوتاه و ارجاع به صفحات مرتبط را مقابل دیدگان خواننده قرار میدهد که تصویرسازی ذهنی حوادث آن روزگار را آسانتر خواهد کرد و این آرزو را در دل خواننده میکارد که کاش، روزهای پس از کودتا و سرنوشت کودتاگران نیز، با همین شیوه به نگارش درآید.