محمد مهدی اسلامی - نوروز 1342 با یک فراخوان غیرمنتظره آغاز شد. دعوت مراجع برای تحریم نوروز! این تحریم به دلیل اعتراض به تلاش رژیم به هَدمِ احکام ضروریۀ اسلام بود. شهید محمد صادق اسلامی این ماجرا را چنین روایت کرده است: «امام قبل از فروردین 42 عید بودن نوروز را تحریم کردند و گفتند ما با وجود این همه مصایب عید نخواهیم داشت. ما فعالیت وسیعی را آغاز کردیم که این بیان امام انعکاس مردمی هم داشته باشد حتی بازار پرچم سیاه زد، مردم در آن سال از شیرینی و آجیل کم استفاده کردند و بازار هم هیچ کسب و رونقی نداشت و در دوم فروردین 42 که مصادف با وفات امام صادق بود شاه دستور داد برای سرکوب و مرعوب ساختن روحانیت به مدرسه فیضیه حمله شود. ما در آن روز مردم را تشویق کردیم که در مراسم عزاداری قم شرکت کنند. بسیاری از بازاریها در قم بودند ما در همان میدان مقابل صحن نزدیک مدرسه فیضیه بودیم. که حمله شروع شد و ما شاهد و ناظر عربدهکشیهای عوامل شاه بودیم بعد از قضیه فیضیه اعلامیه امام را چاپ و نشر کردیم و همچنین در هفتم قضیه فیضیه در پاسخ تلگراف علمای تهران امام اعلامیه معروفشان را به عنوان شاه دوستی یعنی غارتگری صادر کردند. من اعلامیه را گرفته و به تهران آمدم و مجددا به قم برگشتم.»[1]
سید تقی سید خاموشی از حضور مشترک در منزل امام چنین میگوید: « صبح در منزل امام جلسه بود، روضه بود. من يادم است كه خدمت خود امام نشسته بودم. به حساب ما كادر محافظ بوديم، كاري كه نميتوانستيم بكنيم ولي خدمت امام نشسته بوديم، دور امام حلقه زده بوديم كه امام آن وسط تقريباً اطرافش ما بوديم تا روضه مرحوم امام تمام شد البته آنها آمده بودند آنجا را شلوغ كنند ولي موفق نشدند چون جمعيت تراكمش زياد بود خانه كوچك بود ديگر نميشد كه در اين خانه كوچك بريزند ولي خوب مدرسه فيضيه بزرگ بود، همه هم دعوت شده بودند به مدرسه فيضيه امام تشريف نياورده بودند. آقاي گلپايگاني تشريف آورده بودند بعداً اين سروصدا كه شد آقاي گلپايگاني را از آنجا بردند ديگران را بردند آن رؤسا را كه عيب نكنند بقيه مردم را ميزدند..»[2]
ابوالفضل توکلیبینا میگوید: «صبح آن روز ما رفتيم منزل امام، امام هنوز در اندرون بودند جمعيت پر بود و يك سيدي از طلاب رفت منبر كه منبر خوبي هم رفت، ديديم همان افسران گارد - كه اين رگي كه زير مويشان ميگذاشت نشان ميداد كه اينها افسراني هستند كه كلاهشان را برداشتند و لباسهاي شخصي پوشيدند - آمدند و يكي از آنها به عنوان نماينده شاه رفت خدمت امام، [گفت:] اگر اينجا كوچكترين حركتي بشود ما به كماندوهايمان ميگوييم كه فلان بكنيد، امام هم محكم به ايشان جواب ميدهند كه ما هم به برادرانمان ميگوييم كه خلاصه آنها را تأديب كنند، آنجا توسط خلخالي ظاهراً اعلام كردند، يادم هست كه گفتند اعلام بكند كه اگر كوچكترين حركتي در اين منزل بشود من از اينجا حركت ميكنم و ميآيم در صحن مطهر حضرت معصومه (س) با مردم صحبت ميكنم.
شايد هم اينها تصميم داشتند در همانجا همان برنامه را پياده كنند؛ اينها را وحشت گرفتند حتي نمايندهاي كه آمده بود و پيش امام رفته بود، اين وحشت كرد وقتي برگشت دست و پايش را گم كرده بود كه چطوري برگردد، فكر نميكرد يك روحاني آنطور محكم در مقابل رژيم شاه با آن همه توپ و تانك و گارد و كماندو و نميدانم سازمان امنيت و اينها اينطور محكم جواب بدهد، خوب معلوم بود كه آن روز آبستن حوادثي است و امام نهي كردند و در هر حال مسئلهاي نشد و آنجا مجلس تمام شد بعدازظهري كه آن مجلس در فيضيه انجام شد، آنجا اينها برنامهاشان را در آنجا شروع كردند، كه حالا مفصلاً ميدانيد چون من خودم هم در آن روز قم بودم، در فيضيه آقاي انصاري منبر بود و داشت روايت ميخواند، بحث ميكرد، اينها هم گله گله مجلس متفرِ نشسته بودند پاي منبر هم نيرو بيشتر آمده بودند، گمارده بودند كه يك مرتبه يكي صلوات بر پهلوي، رضا شاه و نميدانم، شروع كردند از اين گله، آن گله شعار دادن و آشيخ مرتضي انصاري كه منبر بود يك منبري بنام قم بود خيلي تلاش كرد كه اينها را خاموش كند به مردم گفت چيزي نيست يك كسي يك صحبتي كرده و حالا چه شده و ديدند از چهار طرف حمله شروع شده و شعارها را بلند شدند و خوب ايشان هم از منبر بيرون آمد و اول كاري كه آنجا كردند برادراني كه معلوم است شهيد عراقي و عدهاي دوستان در آنجا بودند، اولين كاري كه انجام شد آيتالله گلپايگاني را آن دري كه به طرف رودخانه بود، فيضيه ايشان را، اين دو تا بزرگوار آقايان را خارج كردند و اينها هم جناياتشان را شروع كردند، كماندوها به مردم حمله كردند.»[3]
احمد قدیریان، میگوید: «در مدرسه فيضيه هم ما خودمان در مدرسه بوديم كه صبحش خدمت آقا بوديم متوجه شديم كه توسط حضرت آيتالله العظمي آقاي گلپايگاني به اصطلاح مجلسي گذاشته شد و ما پيشبيني ميكرديم لذا وقتي نيروها از ساعت 5/2 ـ3 از تهران آمدند، نيروهاي كمكي از تهران آمدند آنجا مرحوم حاج مصدقي گفت كه امروز اينجا تيره و تار است. مرحوم حاج مهدي عراقي گفته بودند كه در منزل امام را ببنديم؛ امام فرمودند نخير در منزل من را باز بگذاريد. بگذاريد هر كس ميخواهد بيايد. هر كاري ميخواهند بكنند، بكنند. لذا بعد از ظهر آن قضايا انجام شد و ما حدود ساعت پنج يعني قبل از پنج متوجه شديم كه داخل درگيري است كه مرحوم حاج مصدقي يك اتوبوسي گرفته بوديم با كل بچهها و از قم حدود پنج و نيم بود نزديك شش خارج شديم. [...] شايد يك هفتهاي قم كنترل بود يعني هر كسي از قم ميخواست خارج بشود دقيقاً كنترل ميكردند و هر كسي وارد قم ميشد كنترل ميكردند و بعد از چند روزي كه اينها توانستند آنجا را يك مقدار عاديسازي كنند و آن قضايا ولي در و پيكر و شيشهها و درها و شهداي فيضيه قم [باقی بود.... با دوستان رفتیم] جريان رقتبار آنجا را ديديم و آن اعلاميه جالب را كه حضرت امام در رابطه با آن قضايا دادند و اينها و نسبت به پخش اعلاميه آنها را هم اقدام كرديم.»[4]
مصطفی حائریزاده این حادثه را یک نقطه عطف میداند: «حادثة فيضيه باعث شد كه مردم روشنتر بشوند، امام و ساير آقايان مطالب خود را يكخرده بازتر و علنيتر بگويند. اين كشتاري كه در فيضيه كرد باعث شد كه مردم بفهمند كه دستگاه ايستاده، اگر بخواهند جلوي او نايستند، دستگاه ايستاده و قصد نابود كردن آنها را دارد. [...] آرام آرام شكنجه شروع شد؛ شلاق بزنند، منقل برقي بگذارند، خوب طبيعتاً يك عده جريتر شدند، يك عده ميديدند نه مثل اينكه كتك و شلاق و اين مسائل هست پاي خود را عقب كشيدند. موقعيت امام روز به روز در يك حال درخشش فوقالعادهاي بود. شهرستانها مرتب به ايشان تلگراف ميكردند، بعنوان مرجع مسلمين، قائد عظيمالشأن و آيتاالله العظمي مرتب پشت سرهم ديگر ...»[5]
خاموشی از واکنش امام به حمله به مراسم فیضیه چنین گفته است: «ما چند نفر بوديم، بعد از اينكه فيضيه اينطوري شد رفتيم منزل امام گزارش داديم كه چه شد، بعداً ايشان يك مرتبه بلند شدند، فرمودند كه من ميروم همين الان ميروم توي صحن و اگر ميخواهند كه بزنند من را هم بزنند. آن وقت ما اطراف آقا را گرفتيم. گفتيم كه حالا مصلحت نيست آقا، حالا تمام شده، امام خيلي اصرار داشتند كه از در بيرون بروند و به همين شكل جلوي فيضيه بيايند. بالاخره حضرت امام نشستند و ما صحبت كرديم. خيلي ناراحت بودند. بعداً فرمودند كه من يك اطلاعيهاي نسبت به اين كار نوشتم شما اين اطلاعيه را به تهران برسانيد. [... آن اعلامیه] را چاپ كرديم: «شاهدوستي يعني غارتگري، يعني طلبه زدن«، مؤتلفه كار موفقي كه كرد و پشت شاه را شكست؛ يكي همين كار بود كه ما نشستيم برنامهريزي كرديم كه اين اطلاعيه در سراسر تهران در پايتخت در يك ساعت معين همه جا به ديوارها نصب بشود. من خودم با سه چهار نفر، شمال تهران در اختيارم بود [..] شب ساعت مثلاً نه مشغول شديم تا يازده و نيم، مأموريتمان تمام شد و همه سالم به پايگاهها برگشتيم.»[6]
این اعلامیه بخشی از راهبرد کلان امام در خصوص بیدارسازی ملت بود. حبیب الله عسگراولادی درباره این راهبرد امام با نقل خاطره سفر به قم برای بازسازی خسارات حوزه و عیادت طلاب در چهارمین روز پس از حادثه، واکنش امام را چنین روایت میکند: «خود مردم قم اين كار را ميكنند و شما كاري كه داريد اين هست كه مردم را در تهران آگاه كنيد. علما را آگاه كنيد. عمق فاجعه را در ذهن مردم مجسم كنيد. [...] يك استدعايي كه ما از ايشان كرديم، اجازه بدهيد ما در تهران ختم براي شهدا بگيريم. فرمودند زود است، وحشي هستند، اين وحشيها ميريزند مردم را ميكشند. شما مراقب باشيد من هم در قم با بزرگان مذاكره ميكنم. موقعي كه ما بايد مجلس برقرار كنيم، مجلس برقرار خواهيم كرد. »[7]
[1] هفتهنامه شما، 22/ 3/ 1382 ، شماره 315، صفحه 15 ضمیمه
[2] آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با سید تقي سيدخاموشي، جلسه: 2، شماره كاست: 2223، تاريخ : 21/12/1376
[3] آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با ابوالفضل توكليبينا، جلسه: دوم، شماره كاست: 1961، تاريخ : 14/7/1376
[4] آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با احمد قدیریان، دوم، شماره پرونده: 475، تاریخ: 23/12/1373
[5] آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با مصطفي حائريزادهيزدي، نوار پنجم، شماره پرونده 9603، 5/7/1368
[6] آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با سید تقي سيدخاموشي، جلسه: 2، شماره كاست: 2223، تاريخ : 21/12/1376
[7] آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، حبيبالله عسگراولادي، جلسه: پنجم، شماره كاست: 2929، تاريخ : 9/8/1378