به گزارش نما، عاقبت به نتیجه رسیدم. وقتی تب هجوم مسئولان را برای بحث و گفتگو در یک کرسی مجازی دیدم، هم آن زمان که خبرها را بالا و پایین میکردم و فهمیدم فلانی در کلاب هاوس چنین گفته و دیگری چنان جواب داده، خود را مجاب کردم که حتماً اتفاقی جدید در شرف وقوع است.
چندین هفته از نخستین بار که اسمش را شنیدم میگذرد. هفتههایی که علی رغم اصرار دوستان، هزار بهانه سر هم کردم تا یک نرم افزار جدید به جمع پوشه نرم افزارهایم اضافه نشود. دیشب اما بعد از نصب، برای اول بار از دوستی خواهش کردم که دعوت نامهاش را از من دریغ نکند تا مباد دچار عقب ماندگی شوم در عصر موسوم به اطلاعات! اطلاعاتی که هیچ معلوم نیست چرا برایشان دست و پا میزنیم و سرآخر چه دردی از دنیایمان دوا میکند و مثلا اگر بیخبر مانده بودیم کجای زندگیمان فلج میشد؟!
همان اول کار با اتاقهایی روبرو شدم که هر یک از موضوعی خاص سر درمیآورد: «انتخابات ۱۴۰۰ و حضور اطلاح طلبان در آن»، «آری یا نه به اعدام»، «معرفی غذاهای معروف هر شهر» و چندی دیگر که شاید بود و نبودشان توفیر چندانی نکند.
در هر اتاق هم عدهای سخنران از مجری و اینفلوئنسر گرفته تا سیاستمدار و آقازاده و عدهای مخاطب. یادم رفت به روزگاری که اول بار اینستاگرام را نصب کرده بودم و امید فضایی جدید را داشتم. نرم افزاری که دو بنیان گذارش –کوین سیستروم و مایک کریگر- آن را یک گالری هنری آنلاین میخواستند و آغاز مصیبت را از سال ۲۰۱۲ و فروش اینستاگرام به فیسبوک میدانند. اگرچه برای آنها کیفیت مهمتر بود، اما زاکربرگ، برای کسب سود هم که شده، حتما کمیت را ترجیح میداد. اینستاگرام را باز میکنم و سری به صفحات مختلف میزنم. اینستاگرامِ امروز هرچه که هست و نیست، بیشک با هدف بنیان گذاران اولیه آن فاصله زیادی دارد. نکتهای که سارا فرییر، خبرنگار بلومبرگ، هم در کتاب «بدون فیلتر» به آن اذعان میکند.
سری به توییتر میزنم. نرم افزاری که این روزها بستر اتفاقات مهمی است و کم و بیش در زندگی همهمان نقشی پررنگ دارد. شبکهای که روزگاری قرار بود اجتماعی باشد و محلی برای تضارب آراء؛ ولی دیری نگذشت که صحنهای شد برای نبرد و فریادهایی خاموش که در واقعیت خبری از بسیاری از آنها نیست. سیاست مداری از خجالت سیاست مدار دیگر درمیآید، طرفداران یکی، منتقدان را به باد ناسزا میگیرند، گروهی، علیه دیگری شایعه میسازد، عدهای مورد حمله سایبری قرار میگیرند و دیگرانی ارتش سایبری خوانده میشوند. فضایی که زمانی قرار بود در خدمت آزادی بیان باشد، امروز تبدیل شده به یک کلونی بزرگ برای کسانی که حرفی میزنند و همفکران برایشان هورا میکشند و دوستان بازنشرش میکنند و کسی هم اگر رای مخالف داشت، اگر خائن نباشد، حتما مزدور است! به همه اینها، قوانین سفت و سختی که بعضا خود مانع آزادی بیان است و به دیکتاتوری رسانهای منجر میشود را هم باید افزود.
کلاب هاوس میتواند بستری مناسب باشد برای گفتوگو، اگر راه اینستاگرام و توییتر را نرود و هدفمند استفاده شود اما اگر مسیر، مسیر همه شبکههای اجتماعی باشد، حتما آسیبی فراتر از دیگران خواهد داشت و مسلخی میشود برای عمر؛ چه آنکه اگر اتلاف وقت در توییتر، به چند خط توییت محدود میشد و در اینستاگرام، به محتوای یک پست، در کلاب هاوس باید ساعتها در یک اتاق منتظر ماند تا نکته نابی پیدا شود (تازه اگر پیدا شود). این را وقتی در تعداد اتاقها و ساعات شبانه روز ضرب کنی –کاری شبیه ول چرخی و اسکرول در توییتر و اینستاگرام- فاجعه قریب الوقوع بیشتر رخ مینماید. کلاب هاوس همان قدر که میتواند یک گام عرصه گفتوگو را به پیش برد، توان آن را دارد تا ما را به نسلی سوخته تبدیل کند. نسلی که بزرگترین سرمایه خود را به میز قمار کشانده است.
منبع: تسنیم
كلاب هاوس یا مسلخی برای اتلاف عمر!
اگر كلاب هاوس مسیر همه شبكههای اجتماعی را برود حتما آسیبی فراتر از دیگران خواهد داشت و مسلخی میشود برای عمر؛ در كلاب هاوس باید ساعتها در یك اتاق منتظر ماند.
۱۴۰۰/۱/۲۸