وارد دنیای جوانی که بشوی، هزار و یک آرزو در سر داری؛ از موفقیت تحصیلی و ارتقای شغلی گرفته تا کسب درآمد خوب را هدف قرار میدهی و برای رسیدن به آن تلاش میکنی. در این میان هستند کسانی که از همه خواستههای فردی خود میگذرند و هدف زندگیشان را در کمک به مردم مناطق محروم میبینند؛ آنها رساندن محرومان به موفقیت را با موفقیت خودشان یکی میدانند و به هیچ چیز جز یاریرساندن به محرومان فکر نمیکنند. این جوانان که بیشترشان، دختران جوان هستند همه دنیایشان توانمند کردن محرومانی است که حداقل امکانات زندگی را نیز ندارند. نسترن دانهکار، مدیر گروه جهادی حنیفا یکی از همین دختران جوان است که در حال حاضر ۴۵۰ کودک، نوجوان و جوان را در مناطق محروم میشناسد و برای نجات زندگی و آینده آنها قدم برداشته است. دانهکار در پاسخ علت انتخاب این مسیر و زندگی جهادی میگوید: «سال ۱۳۹۰ بود که به همراه خانواده، هدایایی را برای مناطق محروم جمع میکردم و آنها را بهعنوان واسطه به گروههای جهادی میدادم. از آنجایی که به کمک کردن علاقه داشتم و نقاشیام هم خوب بود، مدیر مدرسهای که در آن درس خوانده بودم دو مدرسه را برای رنگآمیزی به من معرفی کرد و اولین کار جهادی من با رنگ کردن مدرسهای در منطقه ۱۰ تهران که از وضعیت خوبی بهرهمند نبود، آغاز شد.»
این خانم جهادگر ادامه میدهد: «سال ۱۳۹۴ بود که به اردوی جهادی کرمانشاه رفته بودم و از آنجایی که مسئول گروه نتوانسته بود همراهمان بیاید، اداره گروه به من سپرده شد. این اولین تجربه مدیریت یک گروه جهادی بود. آنجا نیز نقاشیهای دیواری را طبق تجربهای که داشتم انجام دادم و طی ۱۰ روزی که در کرمانشاه بودیم به خانمهای مناطق محروم، خیاطی، گلدوزی و نمددوزی یاد دادم و از آنجایی که خانمها استقبال خیلی خوبی کردند و میخواستند این کار ادامه پیدا کند، تصمیم گرفتیم که این آموزشها ادامه پیدا کند.»
ثبت گروه جهادی حنیفا و آغاز کار
دانهکار به ثبت گروه جهادی حنیفا توسط خودش و چند دختر جوان دیگر اشاره میکند و اظهار میدارد: «از آنجایی که مناطق محروم زیادی را در تهران میشناختم تصمیم گرفتیم گروه حنیفا را ثبت کنیم و کارمان را از کورههای دولتخواه و خلازیر شروع کردیم. بعد از آن هم کوره شمسآباد را انتخاب کردیم و برای کمک به محرومان این مناطق کمکهای مردمی اعم از نقدی و ارزاق را به دستشان میرساندیم.»
مدیر گروه جهادی حنیفا به تجربه بد خود از رساندن بستههای ارزاق و پول به محرومان مناطق مختلف اشاره میکند و میگوید: «متأسفانه به مرور زمان متوجه شدم که مردم مناطق محروم به دلیل سهولت در گرفتن بستههای ارزاق و پولهای بیحساب و کتابی که از سوی خیرین و گروههای جهادی مختلف به دستشان میرسد، هیچ تمایلی به کار کردن و توانمند شدن ندارند، از آن منطقه به منطقه دیگری رفتم و برای توانمند کردن و اشتغال محرومان مناطق دیگر هزینه صرف کردم.»
از کمکرسانی در کرمانشاه تا گرگان
دانهکار به کمکهای گروه حنیفا به مناطق محروم در شهرهای دیگر نیز اشاره میکند و میگوید: «بعد از زلزله کرمانشاه برخی از کمکهای مردم را جمع کردیم و به آنجا بردیم. به روستای زرده رفتم و این اولین تجربه جهادی من برای رفتن به روستای بومی بود. کانکسی در آنجا گرفتم و در روستا ماندم، این روستا دقیقاً شبیه تصور بچگیهایم بود؛ یک روستای خیلی دور و محلی که یکی، دو تا کلاس دارد، بچههایی که در مدرسه کاهگلی درس میخوانند و من هم با امکانات خیلی کم در کنارشان زندگی میکنم، این روستا و زندگی در کنار مردم این منطقه شبیه تصور زیبای کودکیام بود، شبیه فیلم دنیای شیرین دریا و ترکیبی از فیلم رنگ خدا.»
این خانم جهادگر ادامه میدهد: «از آنجایی که در دانشگاه طراحی لباس خوانده بودم و دیدم لباسهای محلی این روستا خیلی زیبا هستند، پارچه مناسبی از تهران تهیه کردم و آموزش خیاطی در روستای زرده را راه انداختم. همچنین زنان روستا از قبل زیورآلات درست میکردند، من لوازم اولیه مرغوبتری را از تهران خریدم و به آنجا بردم تا آنها زیورآلات بهروزتری را درست کنند و برایشان بفروشم. اینها کارهایی بود که برای توانمند کردن زنان روستای زرده انجام دادم و آنقدر مهر اهالی این روستا به دلم نشست که بعد از زلزله نیز همچنان به روستای زرده میروم.»
مدیر گروه جهادی حنیفا به کمکها در مناطق سیل زده گرگان نیز اشاره میکند و میگوید: «بعد از وقوع سیل گرگان نیز به آق قلا رفتم و یکسری لوازم به آنجا بردم. وقتی قصد برگشت داشتم یکی از ساکنان آققلا گفت: «اگر سیل نمیآمد کسی به ما سر نمیزد، حالا هم آب برود و سیل تمام شود هیچ کس کنارمان نیست، در صورتی که آنوقت مشکلات اصلی ما مشخص میشود.»درست هم میگفت، زیرا که خیلیها بیکار شده بودند و خانههایشان هم خراب شده بود، برای همین تصمیم گرفتم که در گرگان نیز برای توانمند کردن زنان روستا تلاش کنم. به زنان آنجا خیاطی یاد دادم و حالا میتوانند مانتو، شلوار و پیراهن بدوزند. یکسری از افراد که دامهایشان را از دست داده بودند و نمیتوانستند دام بگیرند و پولی هم نداشتند، در طویله کارگاه ساختند یا گوشه خانهشان کارگاه خانگی راه انداختند.»
خلف وعده و سنگاندازیهای مسئولان
دانهکار با اشاره به بیمهریهای برخی از ارگانها نسبت به محرومان مناطق مختلف، اظهار میدارد: «برخی از ارگانها با اینکه قدرت زیادی دارند و به راحتی میتوانند به توانمند ساختن مردمان مناطق محروم کمک کنند، بیمهری میکنند و به جای برداشتن سنگ از جلوی پای ما سنگاندازی میکنند. به تازگی یکی از این ارگانها که به مناطق محروم معرفی شده از سوی ما سر زده بود، ۲ هزار دست لباس سفارش داد و گفت که آنها را از ما خواهد خرید یا اینکه یک مغازه بزرگ دونبش را که در اختیار دارد به ما میدهد تا آنها را بفروشیم. ما از شنیدن این حرف خوشحال شدیم و پارچه خریدیم و این ۲ هزار دست لباس را تولید کردیم. متأسفانه این ارگان خلف وعده کرد و حتی نیامدند که لباس را ببینند! آنها فقط عکس گرفتند و پز دادند که کارگاه راه انداخته و با اشتغالزایی برای محرومان، لباس دوختهاند، اما در واقعیت این لباسهای دوخته شده، هنوز دست من است و نمیدانم با آنها چه کار کنم؟»
او در پاسخ به این سؤال که در تهران، کرمانشاه و گرگان چند بچه را میشناسد و برای توانمند کردن خانواده آنها تلاش میکند، میگوید: «درتهران ۲۰۰ بچه، در کرمانشاه ۱۵۰ بچه و در آققلا نیز ۱۰۰ بچه محروم را میشناسم که برای توانمند کردن خانوادههایشان، تحصیلات خودشان و آموزشهای مربوط به گروه سنیشان دغدغه دارم و تلاشم را میکنم. این بچهها از رده سنی پنج سال تا ۱۵ ساله هستند و نسبت به همه آنها حس مادرانه دارم.»
نمایندگان مجلسی که دغدغه سرکشی به مناطق محروم را ندارند
دانهکار با گلایه از نمایندگان مجلس میگوید: «متأسفانه برخی از نمایندگان مجلس دغدغهای برای سرکشی به مناطق محروم ندارند. وقتی به روستاهای محروم میروم و از نماینده مربوط به آن شهر درخواست میکنم که به آنجا بیاید و مشکلات ساکنان آن منطقه را از نزدیک ببیند، میگوید مشکلات را به آنها بگویم! سؤال من این است که اگر قرار است من بروم و مشکلات را ببینم و به نمایندگان مجلس بگویم، پس چرا آنها نماینده شدهاند، وقتی خودشان دغدغهای برای سرزدن و رسیدگی به مشکلات مردم ندارند.»
او ادامه میدهد: «گوشمان پر شد از وعده و وعیدهایی که کاندیداهای مجلس و شورای شهر به ما برای حل مشکلات مردم دادند و بعد از نشستن روی صندلی مجلس همه را فراموش کردند.» این خانم جهادگر درباره مشکلات مهاجران افغان در قیامدشت نیز دغدغه دارد و میگوید: «فعالیت اخیر من در مناطق محروم قیامدشت بوده است، متأسفانه در این مناطق افغانستانیها نمیتوانند مدرسه بروند. تنها یک مدرسه آنها را ثبت نام میکند که برای ثبت نام ۲ میلیون تومان پول میگیرد! به تازگی با آقای صالحی، مدیر مدرسه سلام و پیروز صحبت کردیم، معلمان این مدرسه به کوره قیامدشت آمدهاند و چهار ماه است که در خانههای حنیفا به کودکان افغان از مقطع اول تا دهم درس میدهند.»
کار جهادی بخشی از زندگی است، نه اوقات فراغت
دانهکار با بیان اینکه کار جهادی بخشی از زندگی است و نه اوقات فراغت اظهار میدارد: «متأسفانه بعضی از خانمها بعد از اینکه در دانشگاه قبول میشوند یا هر اتفاق جدیدی که در زندگیشان میافتد، کار جهادی را تعطیل میکنند! حرف من با این خانمها این است که کار جهادی، اوقات فراغت نیست که با قبولی در دانشگاه یا شاغل شدن یا ازدواج، تعطیل شود بلکه کار جهادی بخشی از زندگی است که هیچ وقت تعطیل نمیشود.»
رانت در مقابل کار جهادی
این خانم جهادگر به کسانی که قصد کارهای جهادی دارند توصیه میکند: «خانمهایی که قصد ورود به کار جهادی دارند قطعا با ناملایمتهایی مواجه میشوند بنابراین خودشان را آماده کنند. گاهی مشاهده میشود ارگانهایی که بودجههایی در عرصههای فرهنگی و اجتماعی دارند، نمیدانند آن را چگونه خرج کنند، به همین دلیل بودجههایشان را صرف هزینههایی میکنند تا فقط گزارش عملکردشان پر شود و به مسئولان بالا دستی خودشان ارائه شود! بنابراین شاهد این خواهیم بود که آنها نه تنها کار فرهنگی انجام نمیدهند بلکه کار ضدفرهنگی نیز میکنند و در نتیجه مردم آسیبدیده رانسبت به عملکرد بقیه گروهها نیز بدبین خواهند کرد.»
دانهکار ادامه میدهد: «به برخی از ارگانها که هیچ چیز از کار جهادی نمیدانند، باید گفت که کار نکردن آنها بیشتر کمک میکند تا کار کردنشان! متأسفانه امروز عدهای با پول بیتالمال با ادعای رفع آسیب اجتماعی، خودشان تبدیل به آسیب اجتماعی شدهاند و من روزی هزار بار به یاد این جمله از امیرالمومنین میفتم: «أُرِیدُ أَنْ أُدَاوِیَ بِکُمْ وَ أَنْتُمْ دَائِی» من میخواستم به وسیله شما دردهای جامعه را درمان کنم، ولی خودتان دردهای بیدرمانید.»
این خانم جهادگر در پایان تأکید میکند: «کار جهادی اگر برای خدا باشد و منیتها و دیده شدنها کنار برود دیگر کسی نمیگوید که گروه و کار من از بقیه بهتر است. این دیدگاه باعث میشود کار به صورت یکپارچه جلو برود و کسی برای دیده شدن با توهم احساس وظیفه گروه جدیدی را نزند و مقابل گروههای دیگر نگیرد. کاش همه ما بتوانیم برای خدا کار کنیم و همه کنار هم با یکرنگی برای مردم کاری انجام دهیم.»
منبع: روزنامه جوان