به گزارش نمابه نقل از ایسنا در متن این یادداشت که یک بازخوانی تاریخی است آمده است:
جیمی کارتر در 4 نوامبر 1976 به محل کارش در کاخ سفید وارد شد. مقام امنیتی مشهور گزارشی نوشت و برای شاه فرستاد که نظر ساواک درباره آمدن کارتر و احتمال راه افتادن مخالفان چنین و چنان است. اما شاه عصبانی شد و گفت که چنین نیست و دشمن پشت در نیست! در دی 1355 صلیب سرخ به زندانهای ایران آمد و دوران تضعیف ساواک شروع شد. در آن دوران هم علی امینی و محمد درخشش در تهران فعالیت خود را شروع کرده بودند. انگار منتظر چراغ سبز آمریکاییها بودند. مدتی بعد در 13 مه 1977 بود که شاه فهمید به درد بیدرمان سرطان مبتلا شده است و چند روز بعد هم در خرداد 1355 علی شریعتی در لندن مُرد. هرچند ذهن توطئهباور ما ایرانیها هم این بود که هر دودی است از هیزم ساواک است. شهر شلوغ شده بود. 15 خرداد 1356 بود که دوران 13ساله صدارت هویدا تمام و آموزگار نخستوزیر شد. در اولین اتفاقات عدیده بود که در جلسه هیات دولت گفت: شاه میرود!... البته هویدا معتقد بود که شاه به وی گفته... . چند روز بعد از یک آبان 1356 بود که مجلس درگذشت مصطفی خمینی – پسر امام خمینی- برگزار شد. امام هم نامههای تشکرآمیزی منتشر و از فقدان فرزندش یاد کرد. اما شاه مهار اختیار از کف داد و دستور داد که مطلبی علیه آیتالله منتشر شود و در 17 دی 1356 انتشار نامه رشیدی مطلق – نوشته علی شعبانی- حرف داغ بازار سیاست شد و بعد غوغای پیروان خمینی، خواب از چشمان شاه ربود! دی و بهمن 1356 – تظاهرات قم و بعد تبریز و... و مراسم چهلمها و تعزیههای شهدا و در این جا مورخان مینویسند که شاه میل به کنترل و اراده ماندن نداشت و انگشت اتهام نیز به نخستوزیر وقت دراز میکنند که کوتاهی از آموزگار بوده و همین موجب سازماندهی طلبههای هوادار امام خمینی در قم و تبریز شده... در این روزها هم اشرف، خواهر شاه گفته: شاه میرود! ... . البته چند روز بعد هم در 19 اردیبهشت 1357 آیتالله خمینی گفت: شاه میرود! ... آموزگار بیانیه داد و تهدید به شدت عمل کرد، اما به گوش مخالفان نرفت! سازمان اطلاعات و امنیت کشور خواست خودی نشان دهد و پیشنهاد ساواک دستگیری 1500 نفر در سالروز 15 خرداد 1342 بود و عاقبت شاه با 300 نفر موافقت کرد و چند روز بعد تغییر رییس ساواک رخ داد و نعمتالله نصیری به سفارت ایران در پاکستان رسید و ناصر مقدم به ریاست ساواک تکیه زد. اولین کارش این بود که مقام امنیتی ابرو کمانی را برکنار کند؛ زیرا او هر روز در اتاقش میرفت و میگفت: مخالفان سوار میشوند و با این پدیده، ما را پیاده خواهند کرد!
وقایع اصفهان رخ داد و تهدید آموزگار فایده نکرد و 28 مراد 57 بود که سینما رکس سوخت. بعد شریفامامی به نخستوزیری رسید، حزب رستاخیز منحل شد و اوضاع بیشتر از پیش به هم ریخت. امام به پاریس رفت. 15 آبان ازهاری سکان دولت را به دست گرفت اما مشهد به هم ریخت و اعتصابهای آغاز شد. هایزر به تهران آمد. بعد از چندی، شاه تصمیم گرفت که شاپور بختیار را انتخاب کند. سپس صبح روز 26 دی 57 در فرودگاه مهرآباد تهران، مشتی از خاک ایران را در جیب کتش گذاشت و سوار هواپیمای شهباز شد و برای همیشه از ایران رفت. انگار اراده ماندن نداشت. 26 دی 1357 بود که روزنامهها با تیتر درشت نوشتند که شاه رفت!
شاه رفت!
«شاه رفت» عنوان یادداشتی است كه در روزنامه بهار به مناسبت 26 دی ماه سالروز خروج محمدرضا شاه مخلوع از ایران منتشر شده است.
۱۳۹۱/۱۰/۲۶