به گزارش نما به نقل از فارس، در شماره قبلی ذکر آن رفت که سیاست منطقهای آمریکا نشان میدهد آمریکا بر اساس ۳ رویکرد وارد معامله و مذاکره و سرانجام امضای پیمان یا توافقنامه با کشورهای مختلف میشود.
یکی از دلایل عمده نفوذ و خصومت آمریکا با دنیای اسلام و مداخلات بیش از حد در سرنوشت ملتهای مسلمان ریشه در همین اصل دارد، چرا که آمریکا میداند اگر مسلمانان هویت بارز و اصلی خود را که عمل به دین مبین اسلام است، احیا کنند، هیچ راهی برای تسلط امپریالیستها بر آنان وجود ندارد.
دومین عامل، مداخله آمریکا در امور ملتها بسط قدرت و سلطه است، بسیاری از کشورها و سرزمینها نیز به خاطر قدرتطلبی و غرور تسلطی که آمریکائیها را فرا گرفته، فدا شدهاند چرا که سه قرن از سالهای اولیه شکل گیری قدرت ایالات متحده صرف بسط و گسترش سرزمین شد که در این بین بومیان بسیاری فدا شده و جنگهای فراوانی صورت گرفت.
عامل سومی که افغانستان را مورد توجه قرار داده معادن و ذخایر زیرزمینی و روزمینی موجود در این کشور است که میتواند راهگشای مشکلات اقتصادی غرب باشد.
از افغانستان به عنوان انباری دست نخورده یاد میشود که میتواند امتیازات بزرگ اقتصادی را برای شرکای تجاریاش در پی داشته باشد؛ این عامل چیزی نیست که غرب از آن چشمپوشی کند.
آمریکا هم این عامل را در نظر دارد و میداند که هزینههای سیاستهای منطقهای خود را میتواند از سرمایههای افغانستان تأمین کند؛ کاری که در عراق کرد.
با در نظر گرفتن تمام این عوامل، یعنی پایبندی افغانها به باورهای دینی، وجود رقبای درجه یک آمریکا مثل هند، چین، ایران و روسیه در اطراف افغانستان و همچنین وجود منابع و ذخایری که میتواند هزینههای آمریکا را تأمین کند، ایالات متحده را از دهها سال پیش به سمت افغانستان سوق داده است.
بدین مفهوم که نگاه آمریکا به افغانستان یک نگاه منفعتطلبانه ریشهدار است و پس از بهمن ۱۳۶۷ که ارتش سرخ با شکست از افغانستان عقبنشینی کرد، نقشه جدید آمریکا برای افغانستان طرحریزی شد.
۱۱ سپتامبر و تعقیب و تأدیب عاملان این حادثه و در عین حال مبارزه با تروریسم یک شعار و یک فرصت برای کاخ سفید بود که استراتژی خود در افغانستان را عملی سازد.
۱۹۸۹ (۱۳۶۷) تا ۲۰۰۱ به عنوان فرصتی محسوب میشد که آمریکا به افغانها داده بود تا روحیه مقاومت این کشور با جنگهای داخلی تضعیف شود و در عین حال برای اجرای نقشههای خود در افغانستان یارگیری کند.
جنگهای داخلی و اختلافات در جای خود فرصتی محسوب میشد که عدهای را برای رسیدن به سهمشان در افغانستان محتاج به کمکهای غرب کرد که این یک فرصت برای آمریکاییها محسوب میشد.
همچنین کارکردن آمریکا برای پرورش گروههایی با برداشتهای متعصبانه و منحرفانه از دین، فرصتی دیگر بود که آمریکا از آن بهره گرفت.
در این ۲ فرصت، آمریکا افرادی را با دادن کمک وامدار خود کرد و گروههایی متعصب را هم با سرمایهگذاری شکل داد تا بهانهای همیشگی برای تحقق اهداف آمریکا در منطقه باشند.
طوری که این گروههای متعصب که نمونهای از آنها القاعده نام دارند، عامل مداخله آمریکا در افغانستان شدند و همین گروه امروز آلت دست آمریکا در سوریه هستند و با اسلحه آمریکایی مردم را میکشند تا آمریکا به خواسته خود که شکستن خط مقاومت است، برسد.
اتفاقاً، همین گروههای متعصب، امروز بهانهای برای ادامه حضور آمریکا در منطقه را مهیا کردهاند. چرا که آمریکا با القای این ترس موهوم که در صورت خروج از افغانستان این کشور و منطقه در تصرف گروههای متحجر و متعصب مثل القاعده و طالبان در میآید میخواهد سلطهاش بر منطقه را در غالب امضای پیمان امنیتی با کابل عملی کند.
با این نگاه است که میتوان فهمید امضای پیمانی به نام به پیمان امنیتی با افغانستان فقط یک نقشه و طرح از پیش تعیین شدهای است که آمریکا در غالب این پیمان میخواهد به خواست تاریخی خود که حضور در قلب آسیا و نزدیکی با کشورهای رقیب است جامه عمل بپوشاند.
اگر آمریکا واقعاً از تسلط افراطیون بر منطقه میترسد، چرا با آنها در سوریه هم خط است و راضی شده است از آنان برای رسیدن به خواسته هایش در سوریه استفاده کند.
طوری که القاعده و سلفیها به عنوان مظاهر تعصب و افراطگرایی که آمریکا برای از بین بردن آنها در سال ۲۰۰۱ به عنوان تروریست سرو دست میشکست، امروز در سوریه جزء بازوان اجرایی آمریکا هستند و با اسلحه و پول آمریکایی قتل و غارت و هرج و مرج میکنند.
اگر آمریکا از احیای دوباره قدرت افراطیون در افغانستان ترس دارد، چرا در طول ۱۰ سال عقبه مالی آنها را که عامل اصلی ایستادگی این گروهها است از بین نبرد و در مرتبه دوم چرا مواضع این گروهها را دست نخورده باقی گذاشت و فقط به صورت مانوری افرادی از آنان را در فاصلههای دورتر از موقعیتها و مکانهای استقرارشان مورد حمله قرار داد.
شاید دلیل عمده این بوده است که بازی حضور آمریکا در منطقه توجیه داشته باشد، اگر آمریکا تروریستها و القاعده و طالبان در افغانستان را از بین میبرد، امروز چه توجیهی داشت برای اینکه مدعی شود میخواهد برای ایفای نقش حمایتی از افغانها در کنار آنها بایستد.
همچنین اگر آمریکا واقعاً افغانستان مستقل را میخواست چرا در کنار نبرد با تروریستها به تعهدات خود در زمینه تجهیز و آموزش نیروهای مسلح و امنیتی افغانستان عمل نکرد.
امروز افغانستان پس از ده سال و حضور بیش از ۴۰ کشور غربی و برگزاری چندین کنفرانس پر سروصدای بینالمللی و همچنین به جان خریدن بدنامی کمکهای بینالمللی به خود، نه از سازندگی بهره برده، نه به امنیت رسیده است و نه زیرساختهای مقابله با ناامنی مثل ارتش و نیروهای مسلح در این کشور تقویت شده است.
اگر غیر از این است، پس نیروی هوایی افغانستان کجاست؟ سلاحها و ادوات نظامی سنگین این کشور چه سرنوشتی دارد؟ بحث مهندسی ساختار و آموزش نیروهای افغان چه شد؟ همه اینها نشانگر این است که آمریکا در قبال مبارزه با گروههای مخالف مسلح، امنیت و صلح افغانستان و همچنین تقویت زیرساختهای امنیتساز مثل ارتش به گونهای عمل کرده است که جایی خالی برای امضای پیمان استراتژیک و پیمان امنیتی با کابل باز باشد.
همچنین از آمریکاییهایی که مدعی ایستادن در افغانستان بعد از سال ۲۰۱۴ هستند و اصرار دارند تا پیمان امنیتی با افغانستان امضا کنند، باید پرسید که اگر واقعا در امضای این پیمان صادق هستید و ادعایتان در قبال حمایت و پشتیبانی از افغانها درست است پس چرا اصرار دارید که برای نیروهایتان مصونیت قضائی بگیرید؟
کسی که حسن نیت دارد باید حداقل تاوانها را هم بپردازد که از آن جمله محاکمه نیروی خاطی در محاکم قضائی میزبان است. آیا محاکمه یک نیروی خاطی آمریکایی در افغانستان درخواست نابجایی است که افغانها آن را مطالبه میکنند و آمریکا با آن مخالفت دارد؟
هر چند افکار عمومی افغانستان در ماهیت حضور آمریکا در منطقه و کشورشان شک دارند، ولی این درخواست مصونیتی که آمریکاییها مطالبه میکنند، شک آنها را به یقین تبدیل میکند که هیچگاه آمریکا منافع دائمی خود را فدای ملت افغانستان نمیکند.
حرکات و سابقه سیاسی آمریکا نشان داده است که هیچ وقت افغانستانی مستقل و آباد مد نظر آنها نبوده است و تکاپوی آنها برای امضای پیمان امنیتی با افغانها فقط یک استراتژی برای حضور دراز مدت در منطقه است تا هم رقبایشان را رصد کنند و هم از افغانستان کشوری بسازند که در مواقع لزوم منافع آمریکا را تأمین کند.
آمریکا افغانستانی هممحور میخواهد، چون هنوز نتوانسته است افغانستان را از لحاظ فرهنگی و ایدئولوژیکی هممحور کند. این مسئله نیاز به زمان دارد تا با اختلافافکنی و انجام کارهای فرهنگی و تبلیغی و همچنین نفوذ در افراد و سازمانهای این کشور، خط و مشی خود را بر این کشور حاکم سازد.
با همین نگاه است که میبینیم تلاش مضاعفی را غرب و آمریکا برای ترویج آئینهای وارداتی به این کشور در غالب ترویج مسیحیت و ساخت کلیسا و مدارس و موسسات آموزشی با مدیریتها و سرفصلهای آموزشی خاص روی دست گرفته است.
این جاست که باید با سوء ظن به مطالبه آمریکاییها در زمینه امضای پیمان استراتژیک با افغانستان نگریست. باید سوء ظن داشت و احتمال داد که امضای این پیمان فرصتی به واشنگتن و غرب میدهد که کارهای ناتمام خود در افغانستان را تمام کنند.
طوری که با تهاجم فرهنگی این کشور را دچار استحاله کرده و با امضای قراردادهای تجاری سرمایه این کشور را به یغما ببرند و با نفوذ و مداخله در امور داخلی این کشور کادرسازی کنند و با تجسس در اوضاع کشورهای همجوار زمینه بدبینی و گسست منطقهای را موجب شوند.
سرانجام باید از عاملان احتمالی امضای پیمانی استراتژیک با آمریکا پرسید چه ضمانتی وجود دارد که آمریکا به تعهداتش عمل کند؟ چه ضمانتی وجود دارد که آمریکا نقش حمایتی خود را در زمانی که افغانستان نیاز به حمایت دارد به انجام برساند؟
همچنین چه ضمانتی وجود دارد که سازمان پیچیده اطلاعاتی آمریکا در امور افغانستان مداخله نکند؟ چه ضمانتی وجود دارد که افغانستان را به کانون تجسس در احوال کشورهای منطقه تبدیل نکنند؟ و چه ضمانتی وجود دارد که واقعاً آمریکا راضی شود بعد از اتمام قرارداد در سال ۲۰۲۴ خاک افغانستان را ترک کند و بهانهگیری نکند؟ هزاران احتمال بدون ضمانت دیگری مطرح است که از رهگذر امضای پیمان استراتژیک با آمریکا ممکن است دامن افغانستان و منطقه را بگیرد.
وجود این احتمالات است که ایجاب میکند دستهایی که پای امضای چنین قراردادهایی مینشینند را محتاطتر کرده و آنها را در برابر این پرسش قرار دهد که اگر این امضا با یک هزارم درصد احتمال به ضرر ملت افغانستان تمام شود، چه کسی میتواند پاسخگو باشد و چه میزان ضرر متوجه یک ملت و سرزمین میشود!
سایه ابهام برسر پیمان امنیتی كابل-واشنگتن
در حالی مسئله پیمان استراتژیك كابل-واشنگتن امروز به بحث اول محافل كارشناسی افغانستان تبدیل شده است كه بسیاری از كارشناسان معتقدند، آمریكا تلاش میكند، افغانستان، همچنان به عنوان یك نقطه حساس امنیتی تحت كنترل آن و در مدار غرب باقی بماند
۱۳۹۱/۱۰/۲۷