در شرایطی که ۲۶ فوریه ایران و شش کشور موسوم به ۱+۵ بار دیگر در آلماآتی قزاقستان بر سر میز مذاکره مینشینند، خانم کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا گفته است که امیدوار است این مذاکرات منجر به کاهش نگرانیهای «جامعه بینالمللی» در خصوص برنامه هستهای ایران شود.
اشتون در حالی از جامعه بینالمللی سخن میگوید که آن را «مفروض بین» در نظر گرفته و نیازی به توضیح در خصوص آن ندیده است. مثلا وی توضیح نداده که آیا مردم یونان و اسپانیا که از مشکلات ناشی از بحران اقتصادی رنج میبرند نگرانی خاصی از چرخش سانتریفیوژ در ایران دارند یا خیر؟ آیا برای مردم شمال، مرکز و جنوب آفریقا مهم است که توانایی هستهای ایران تا چه حد باشد یا خیر؟ اصلا آیا مردم ایالات متحده و اروپای غربی برنامه هستهای ایران را یک تهدید علیه خود میدانند یا نه؟ اصلا در شبانهروز خود یک دقیقه به آن فکر میکنند یا نه؟
واقعیت آن است که برنامه هستهای ایران برای جوامعی که در عرصه بینالمللی دولت – ملتها را تشکیل دادهاند یک برنامه هستهای عادی است مثل برنامه هستهای هر کشور دیگر در جهان. در این خصوص فرقی بین ایران و ژاپن وجود ندارد. آنچه این مساله را خاص جلوه میدهد تبلیغاتی است که بهواسطه رسانههای جریان غالب علیه برنامه هستهای ایران صورت گرفته است.
آنچه در این یادداشت مورد بررسی واقع میشود این است که خانم اشتون از کدام جامعه بینالمللی سخن میگوید؟
* جامعه بینالمللی چیست؟
از منظر نظریهپردازی بهنام «هدلی بال»، جامعه بینالمللی زمانی پا به عرصه وجود میگذارد که گروهی از دولتها با آگاهی از منافع و ارزشهای مشترک اقدام به تاسیس یک جامعه کرده و خود را متقاعد کنند که در روابط با یکدیگر از قواعدی مشترک پیروی کنند.
به این ترتیب، جامعه بینالمللی قراردادی سیاسی است که بر مبنای دستهای از ارزشهای مشترک بشری شکل میگیرد که در میان این ارزشها میتوان به حق تعیین سرنوشت، عدم مداخله، حق دفاع از خود و مهمتر از همه، «استقلال سیاسی» اشاره کرد. استقلال سیاسی بهمعنای حاکمیت بلامنازع داخلی در عین احترام به این حاکمیت، از سوی واحدهای سیاسی خارجی است. بنابراین از «حاکمیت» به عنوان اصل یا قرارداد ضامن استقلال نام برده میشود.
در جامعه بینالمللی قواعد مشترکی وجود دارد که دیپلماسی و حقوق بینالملل از آن جملهاند. دیپلماسی ابزار تسهیل روابط بین دول دارای حاکمیت است و حقوق بینالملل هم قوانینی را شکل میدهد که کشورها باید بر اساس آن با یکدیگر تعامل کنند.
این مقدمهای در خصوص جامعه بینالمللی بود که البته بسیار کوتاه و مختصر بیان شد.
اما نکته جالب توجه در خصوص تمام این مفاهیم این است که از کجا سربرآوردهاند؟ ریشه و پایه آنها در کجاست؟ جواب این سوال بسیار ساده است. تمام این مفاهیم از دل رنسانس اروپا بهوجود آمدهاند. پس از رنسانس و سربرآوردن مکتب فکری «پروتستانیزم»، جنگهایی در اروپا بین کاتولیکها و پروتستانها شروع شد که به جنگهای ۳۰ ساله شهره گشت. این جنگها طی سالهای ۱۶۱۸ تا ۱۶۴۸ در جریان بود و طی آنها یک سوم از مردم اروپا به شیوههای بسیار خشن جان خود را از دست دادند.
پس از این جنگ، نیروهای متخاصم با یکدیگر قراردادهایی را منعقد کردند که به «وستفالی» شهرت یافت. وستفالی سرآغاز نوعی از تعامل بین موجودیتهای سیاسی جدیدالتاسیسی بود که بعدها به دولت – ملت بدل گردید و بهعبارت دیگر، همین وستفالی سرآغاز جامعه بینالمللی اروپایی شد.
این جامعه بینالمللی در سه مرحله توسعه یافته و به جامعه بینالمللی کنونی بدل گردیده است:
اول، طی دوران استعمار، بهخصوص استعمار موج دوم که پس از انقلاب صنعتی شکل گرفت، جامعه بینالمللی به دیگر نقاط جهان تسری یافت و کشورهایی با الگوی اروپایی تاسیس شدند؛
دوم، پس از جنگ جهانی دوم، بسیاری از مستعمرات کشورهای اروپایی به استقلال دست یافتند و از این زمان به بعد سازمان ملل متحد نیز تاسیس شد؛
سوم، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، تعداد دیگری از کشورهای جدیدالتاسیس به این جامعه بینالمللی پیوستند.
جامعه بینالمللی که خانم اشتون از آن دم میزند، این چنین تاسیس شده است که شرح آن رفت. اکنون باید به طرح این سوال پرداخت که قواعد آمره در این جامعه بینالمللی چگونه ایجاد و اعمال میشوند؟
* قدرت، عامل اصلی تعیین قواعد آمره بینالمللی
نوواقعگرایان بر این باورند که قدرت بهمعنای «ترکیبی از توانمندیهای دولتها»، اصلیترین عامل در تعیین جایگاه کشورها در عرصه هرجومرجآمیز بینالمللی بوده و این قدرتهای بزرگ هستند که قواعد آمره بینالمللی از جمله قواعد حاکم بر نهادهای بینالمللی را تعیین میکنند.
بنابراین دیدگاه آنچه نگرانیهای جامعه بینالمللی را تبیین میکند، «منافع قدرتهای بزرگ» است. لذا وقتی مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در حال سخن گفتن از نگرانیهای جامعه بینالمللی در خصوص برنامه هستهای ایران است، بهواقع دانسته یا ندانسته در حال سخن گفتن از نگرانیهای قدرتهای بزرگ از برنامه هستهای ایران است.
به این ترتیب، وقتی اشتون، آمانو، بان کی مون و سایر مقامات نهادهای بینالمللی از نگرانیهای جامعه بینالمللی سخن میگویند در حال سخن گفتن از نگرانیهای بریتانیا، فرانسه، روسیه، چین، مجموعه اتحادیه اروپا و در راس همه آنها ایالات متحده آمریکا هستند. البته بین این قدرتها در خصوص برنامه هستهای ایران اختلاف نظر هم وجود دارد و فرضا نگرانیهای روسیه و چین از جنس نگرانیهای بریتانیا و ایالات متحده نیست.
بنابراین، کاترین اشتون از نگرانیهای مردم جهان سخن نمیگوید، بلکه از منافع قدرتهای بزرگ حرف میزند.
* مذاکرات قزاقستان
ایران در مذاکرات قزاقستان نیز همچون مذاکرات مسکو و بغداد، بر اساس نگرانیهای قدرتهای بزرگ که تلویحا با عبارت نگرانیهای جامعه بینالمللی از آنها نام برده میشود، وارد نخواهد شد بلکه بر اساس منافع ملی خود مذاکره خواهد کرد.
بر اساس این منافع ملی، ایران انتظار دارد که حقوق قانونیش در چارچوب پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای مورد تصریح شش کشور قرار گیرد و پس از این تصریح است که سایر موارد در خصوص برنامه هستهای ایران باز هم در چارچوب منافع ملی و بنا بر تشخیص مراجع تصمیمساز کشور، میتوانند مورد مذاکره واقع شوند.
ایالات متحده، بریتانیا، آلمان و فرانسه از هماکنون باید بدانند که بدون بهرسمیت شناختن حقوق هستهای ملت ایران، در مذاکرات آلماآتی ره به جایی نخواهند برد.
اشتون ازنگرانیكدام جامعه بینالمللی میگوید؟
مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در آستانه دور دیگری از مذاكرات ایران و ۱+۵ از نگرانیهای جامعه بینالمللی از برنامه هستهای ایران سخن میگوید در حالی كه منظور دقیق خود را از «جامعه بینالمللی» روشن نمیكند
۱۳۹۱/۱۲/۱