مقدمه
فرهادمهدوى- يكي از گونه هاي فعاليتي رسانه هاي غرب عليه متن زندگي ايراني و اسلامي كشورمان و ايجاد سبك زندگي غربي اين است كه نوعي از «بازنمايي» با انگاره هاي منفي ايجاد كنند كه هم در ميان مردم كشورمان حس نفرت از زندگي در پرتو احكام اسلام و انقلاب را پوشش دهند و هم نوعي تصوير كليشه اي در اين زمينه پديد آورند كه جهانيان با آن زندگي مردم ايران را در ذهن خود تصويرسازي كنند.
سابقه تاريخي
در گذشته تاريخي رسانه هاي غرب به مردم شرق همواره اين نگاه وجود داشته است كه زندگي در شرق همراه با نوعي بيگانگي با تمدن، فاصله داشتن از صفات فاضله انساني، وحشي گري، شهوانيت در زندگي، زندگي تاريك و عقب مانده مي باشد. درباره ايران نيز اين رسانه ها كوشيده اند كه رابطه فقر، فلاكت و بدبختي و زندگي جاهلانه را منتسب به انقلاب اسلامي كنند. اين در حالي است كه از گذشته سياه و تاريك و ظلم و ستم دوران شاهنشاهي يك تصوير نيز نشان نمي دهند.رسانه هاي غربي تلاش مي كنند كه معاني اي مبتني بر كليشه هاي تاريخي و فرهنگي و در امتداد حفظ سيطره فرهنگي و تاريخي غرب بر مردم مسلمان كشورمان ارائه كنند. رسانه هاي استعماري كه مهم ترين حوزه درگيري عليه انقلاب اسلامي در سه دهه گذشته بوده اند، زندگي در ايران را به مانند زندگي در يك بيابان فضايي به تصوير مي كشند كه فاصله فراواني با زندگي انساني در كره زمين دارد
تعريف بازنمايي رسانه اي
بازنمايي در گستره عمومي به اين پرسش هاي اساسي اشاره دارد كه «چه مطالبي» بايد براي انعكاس انتخاب شوند و چگونه به مخاطب عرضه شوند؟ (دالگرن، 1380: 82)«بازنمايي»، توليد معنا از طريق چارچوب هاي مفهومي و گفتماني است. يعني آنچه كه ما به آن واقعيت مي گوييم در قالب اين بازنمايي صورت گرفته است و خارج از اين «بازنمايي» واقعيتي ديگر متصور نيست. به عقيده «استوارت هال» هيچ چيز معناداري خارج از گفتمان وجود ندارد و گفتمان نوعي زبان يا نظام بازنمايي است كه از لحاظ سياسي و اجتماعي بسط مي يابد تا مجموعه اي منسجم از معاني را درباره يك حيطه موضوعي مهم، توليد و توزيع كند.(معتمدنژاد، 1385: 3)
راهبردهاي سياست بازنمايي
يكي از راهبردهاي سياست بازنمايي، كليشه سازي است كه مردم را تا حد چند خصيصه يا ويژگي ساده فرو مي كاهد. سه بعد كليشه سازي چنين است:
1- ساخت ديگر بود يا غيريت و طرد؛ رسانه هاي غرب همواره كوشيده اند شرقي ها و به ويژه مسلمانان را به عنوان دگر يا غيرخودي غرب به تصوير بكشند.
2- كليشه سازي و قدرت؛ فوكو كليشه سازي را نوعي بازي قدرت/ معرفت مي نامد. كليشه سازي مردم را طبق هنجارها طبقه بندي و افراد طرد شده را به عنوان «ديگري» يا غيرخودي فرض مي كند. كليشه سازي شيوه مرسوم گروه هاي حاكم است كه تلاش مي كند كل جامعه را طبق ديدگاه نظام ارزشي، احساسات و ايدئولوژي خود شكل دهند. (معتمدنژاد و مهدي زاده، 1385: 6)
3- نقش تخيل؛ در غرب رسانه ها، اسلام را به عنوان خطر و تهديدي براي جوامع غربي و مسلمانان را به عنوان متحجر، افراطي و جنگ طلب به تصوير مي كشند. جنبش هاي احياگري اسلامي تحت عنوان سازمان هاي تروريستي و بنيادگرا نامگذاري مي شوند. در بازنمايي جهان اسلام از طريق كليشه هاي شرق شناسانه، اسلام نوعي تهديد يا چالش براي غرب محسوب مي شود. (سعيد، 1379: 16)
منطق بازنمايي رسانه اي عليه سبك زندگي ايران
در نظريه بازنمايي، اصل سلطه و هژموني از اهميت ويژه اي برخوردار است؛ زيرا رسانه اي كه اقدام به بازنمايي مي نمايد به دنبال غيريت سازي و همچنين اعمال سيطره و سلطه خود است. در فرهنگ عامه غرب مدرن، اسلام و ايران به عنوان منبع خشونت و وحشت و عدم آرامش در خود و براي ديگران معرفي شده است.اين فعاليت ها عموماً از طريق رسانه ها و دستگاه هاي امپرياليسم رسانه اي صورت گرفته است و آنها به گفته اينگليس سه مرتبه و رويه را در ارتباط همگاني ضروري مي دانند:
1- مراتب و رويه هاي دلالت شامل تمام فعاليت هاي اجتماعي نمادين و معنادار
2- مراتب و رويه هاي توليد، شامل تمام فعاليت هاي خلاقانه در زمينه ارتباطات
3- مراتب و رويه هاي قدرت، ناظر به دستكاري(Manipulation)
افكار و آگاهي ها توسط رسانه هاي جمعي(اينگليس، 1380: 125-123)
اكنون شكل ارتباطي قدرت از سه شكل پسين آن قدرتمندتر به نظر مي رسد و از اين حوزه شاهد اعمال سيطره عليه سبك زندگي اسلامي و ايراني مي باشيم.
تامپسون چهار شكل از قدرت را شناسايي كرده است: 1) قدرت اقتصادي؛ 2) قدرت سياسي؛ 3) قدرت قهري؛ 4) قدرت نمادين(تامپسون، 1380: 26-19)
قدرت نمادين كه شكل چهارم از قدرت است، به نوعي نرم و حتي غيرملموس است و به دنبال ايجاد تحول در سبك زندگي است. اين قدرت اگرچه از منابع نظامي و فيزيكي كمتري برخوردار است، اما مي تواند اثرات جبران ناپذيري در ايجاد سبك زندگي مادي داشته باشد، بر همين مبنا ايالات متحده براي استفاده از اين قدرت نمادين با تأكيد و تكيه بر بازنمايي و قدرت رسانه اي سياست شبكه سازي خود را در درون و بيرون ايران افزايش داده است.
پيش فرض هاي مشروعيت بازنمايي ايران در غرب
رسانه هاي غرب چند پيش فرض از جمهوري اسلامي ايران دارند و بر مبناي اين پيش فرض ها به بازنمايي ايران مي پردازند.
1) جمهوري اسلامي ايران يكي از منابع قدرت جهاني از لحاظ منابع انساني، عقيدتي و راهبردي است.
2) انقلاب اسلامي قدرت ايجاد قطب هاي قدرت در منطقه را داراست.
3) زندگي و ارزش هاي زندگي ايران نشئت گرفته از فرهنگ اسلام و در تقابل با ارزش هاي تمدني غرب است كه جمهوري اسلامي اين توان را دارد كه سبك زندگي غربي را با صدور ارزش ها مورد تهاجم قرار دهد.
4) جمهوري اسلامي چالش تمدني، سياسي و اجتماعي براي غرب است.
5) قوانين و نهادهاي جمهوري اسلامي ايران قصد كوتاه آمدن از سياست هاي گذشته خود و كنار آمدن با ارزش هاي مسلط غربي را ندارد.
ويژگي هاي بازنمايي ايران در رسانه هاي غربي
- تصوير ذهني: مباني مقابله با سبك زندگي ايراني - اسلامي و ارائه سبك زندگي غربي را بايد تصويرسازي ناميد، زيرا غرب كه از قدرت سبك زندگي انقلاب اسلامي و ارائه اين الگو به نظر نگران مي رسد در صدد است كه اولاً اجازه شكل گيري اين الگو را ندهد و ثانياً درصدد به انحراف كشاندن آن و ايجاد ترس و هراس از آن براي اجتناب از پيوند با آن بر آمده است.تلاش هاي غيرتعاملي كه در اين زمينه صورت مي گيرد حاكي از آن است كه تصاوير گزينش شده، ساختگي و حتي كاريكاتوري از زندگي در ايران براي مخاطبان رسانه هاي غربي توليد و توزيع مي شود كه ممكن است با واقعيات موجود در ايران براي مردم خودشان نيز بيگانه و غيرقابل درك باشد.
زندگي خوب : بد: آنچه كه در رسانه هاي غربي از زندگي در اسلام نشان داده مي شود، گاه گاه يك حكايت و استاندارد دوگانه دارد، زيرا از يك جهت زندگي مسلمانان غيرتمندانه و بالعكس زندگي برخي از نظام هاي سياسي همراه با آمريكا همراه با يك شكوه و جلال براي مخاطبان نمايش داده مي شود. از سوي ديگر زندگي مردم ايران به گونه اي متروك و معيوب نشان داده مي شود كه گويي از زندگي انساني فرسنگ ها فاصله دارد. آنها در اين سبك زندگي درصدد هستند كه ناتواني ايران و نظام اسلامي را در ايجاد يك زندگي همراه با كرامت مطرح كرده و آن را مسئله دار كنند. در اين بخش زندگي در ايالت هاي آمريكايي خليج فارس مانند امارات، قطر با يك سبك زندگي اسلامي در مقابل سبك زندگي در ايران عرض اندام كرده و نظريه سياسي انقلاب را با اين سوال مواجه مي كند كه علت گريز مردم ايران و مهاجرت به كشورهاي حاشيه خليج فارس چيست؟ اين در حالي است كه يكي از بازارهاي تجاري و فعاليت هاي بازرگاني ايرانيان از گذشته از طريق كشورهاي هم جوار بوده است.
- اصل تقبيح: يكي از گفتمان هاي حاكم بر رسانه هاي غرب زير سوال بردن عدالت و كرامت انسان در زندگي اجتماعي ايران است، آنها در تلاشند كه زندگي در پرتو احكام اسلامي را ناموفق جلوه دهند و عدالت و كرامت اسلامي را به سخره بگيرند كه در اين راستا با نشان دادن شكاف فقير و غني و عدم عدالت اجتماعي و از جانب ديگر حمايت از متعرضان به نواميس مردم، حمايت از گروه هاي اخلالگر اقتصادي و اجتماعي به دنبال اين هستند كه القا كنند الگوي اسلامي و ايراني، الگويي ناموفق است.
آگهي خشونت ورزي
افزايش خشونت هاي خانوادگي امروزه يكي از بحران هايي است كه به دليل عدم تفاهم، كاهش گفتارهاي عاطفي و فراموشي اهداف زندگي در زندگي بشر روز به روز در حال گسترش است. اين نوع خشونت ها در جوامع غربي كه ناپايداري بيشتري از زندگي در آن مشاهده مي شود به شكل سرسام آوري ديده شده است و آمارهاي جهاني آمريكا را ركورددار ميزان خشونت هاي خانوادگي معرفي كرده اند، اما با اين حال رسانه هاي غربي با بازنمايي آيات قرآن، قوانين شرعي، قوانين دادگاه ها و حتي نظرات رهبران سياسي كشورمان به دنبال آن هستند كه زندگي در ايران را در قالب يك زندگي بدون امنيت و آسايش و ريسك پذيري بسيار بالا اعلام كنند.
بزرگنمايي خطر سبك زندگي ايران براي غرب
يكي از محورهاي اصلي رسانه هاي غربي براي ايران هراسي، بزرگنمايي خطر سبك زندگي ايران براي جهان و غرب است. آنها از تفنگ هاي آب پاش كودكان، رانندگي با سرعت زياد در اتوبان هاي تهران، آدم ربايي ها، بمب گذاري ها حتي در كشورهاي خارجي براي ايران داستان هاي مهيج مي نويسند كه گويا زندگي ايراني براساس انتحار و خطر بسيار بالا هم براي خود مردم ايران و هم براي ساير مردم جهان در جريان است. آنها از اين مقدمه حتي استفاده مي كنند و فعاليت هاي هسته اي صلح آميز را نيز در حالت صلح جويانه اش تهديدآميز قلمداد مي نمايند.در بازنمايي غرب از نوع زندگي در ايران اسلام را به دو دسته و از هم تفكيك مي كنند. اسلام به عنوان دين شخصي و اسلام به عنوان دكترين سياسي. آنها با اسلام به معناي دومي كه براي آن ساخته اند، مي جنگند.
دامن زدن به شكاف نسل ها
شكاف نسل ها يكي از واقعيت هاي جامعه شناسي و روانشناسي تمامي جوامع است و در هر جامعه اي با توجه به امكانات و فرصت ها نسلي رشد مي كند كه داراي سطح فكر، توقعات و انتظارات متفاوتي است؛ اما با اين حال گويا فقط در ايران شكاف نسلي وجود دارد، از اين رو رسانه هاي غربي با دامن زدن به اين گونه از شكاف به دنبال اين هستند كه اين انگاره را القا كنند كه نسل هاي دوم و سوم از ارزش هاي انقلابي نسل اول فاصله گرفته اند و سبك زندگي اي متفاوت از سبك زندگي اسلامي براي خود برگزيده اند.
متهم به ارتجاع و واپس گرايي
ارائه يك تصوير ارتجاعي و عقب مانده از زندگي اجتماعي در ايران يكي ديگر از روش هاي بازنمايي رسانه هاي غربي از سبك زندگي در اسلام است. در اين فعاليت، تلاش شده است كه هر گونه از قوانين و تصميمات مسئولان نهادهاي نظام براي زندگي اجتماعي و سياسي را نوعي واپس گرايي و ارتجاع معرفي كنند و فاصله آن را با ارزش هاي دنياي پسامدرنيته بسنجند. در رسانه هاي غربي اين گونه تصميمات را ناشي از آيين كهن اسلام تبليغ مي كنند و مي گويند اين تصميمات قابليت تطبيق با زمان فعلي را ندارند. ارائه چنين تصويري به آنها كمك خواهد كرد كه در ارائه سبك جديد از زندگي با قابليت هاي دنياي جديد توفيقاتي را هرچند برخلاف خاستگاه اجتماعي كسب كنند.آنها همچنين به دنبال القاي اين مطلب هستند كه به القاي ناسازگاري حقوق طبيعي انسان و انقلاب اسلامي بپردازند. آنها اين باور را تقويت مي كنند كه آموزه هاي اسلامي منسوخ شده و غير اسلامي هستند. اين باورها در كشورهاي اسلامي ديگر كنار گذاشته شده اند، ولي جمهوري اسلامي ايران به استفاده از آن احكام گرايش دارد.
سبك زندگي غير مردم سالار
در سبك زندگي رابطه مردم و حاكميت از اهميت ويژه اي برخوردار است، زيرا از اين طريق مردم، هم توان دخالت در سرنوشت خود را دارند و هم حقوق اساسي خود را نيز به دست مي آورند. باوجود اينكه دموكراسي در غرب بيش از آنكه يك فعاليت واقعي براي تأمين حقوق اساسي ملت باشد يك مسابقه بين كمپاني ها و شركت هاي سرمايه داري است و تمام هزينه هاي انتخاباتي اين كارزارهاي انتخاباتي توسط اين شركت ها تأمين مي شود و چنين امري آنگونه واضح و مشخص است كه مثلاً شركت هاي اسلحه سازي در انتخابات آينده از چه رئيس جمهوري حمايت مي كنند؟! اما مردم ايران به صورت مستقيم نمايندگان خود را به مجلس شوراي اسلامي، رياست جمهوري و مجلس خبرگان مي فرستند. رسانه هاي غربي، يكي از مهم ترين فعاليت هاي رسانه اي خود را براي ايجاد تشكيك در تأمين حقوق ملت در سبك زندگي اسلامي دانسته و عليه آن فعاليت قدرتمند رسانه اي كرده اند. در سبك زندگي مورد تبليغ آنها فرايند مردسالار زندگي، دموكراسي غربي و رضايت آنها از زندگي و همچنين افزايش اميد به زندگي را به دنبال دارد.
كليشه سازي احكام اسلامي
اتهام نقض حقوق بشر و به ويژه بي توجهي اسلامي به حقوق زنان، از جمله راهبردهاي بازنمايي در يك زندگي اسلامي در رسانه هاي غربي است. آنها با ايجاد جنجال رسانه اي در فعاليت هاي اجتماعي و سياسي زنان به نوعي زندگي محكومانه در مورد زندگي همراه با كرامت و عفت زن مي انديشند. در سبك زندگي ترويجي رسانه هاي غرب، زن به عنوان يك كالا، ابزار و حتي وسيله تبليغي داراي كرامت معرفي مي شود، اما يك زن عفيف كه حاضر نيست شهوات مالي و جنسي قدرتمندان را برآورده سازد به عنوان نمادي از محكوميت به آن نگريسته مي شود و طرح مقابله با آن در قالب بازنمايي و ايجاد فشار رواني مضاعف نوشته مي شود.
وارونه نمایی غرب از زندگی واقعی مردم ایران
در نظریه بازنمایی، اصل سلطه و هژمونی از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ رسانه ای كه اقدام به بازنمایی می نماید به دنبال غیریت سازی و همچنین اعمال سیطره و سلطه خود است. در فرهنگ عامه غرب مدرن، اسلام و ایران به عنوان منبع خشونت و وحشت و عدم آرامش در خود و برای دیگران معرفی شده است.این فعالیت ها عموماً از طریق رسانه ها و دستگاه های امپریالیسم رسانه ای صورت گرفته است.
۱۳۹۱/۱۲/۱۷